خانه  |   آرشيو:  اکتبر 08   ـ   نوامبر 08   ـ  دسامبر 08  ـ  ژانويه 09   ـ  فوريه 09  ـ  مارچ 09 

 آوريل 09  ـ  مه 09  ـ  جون 09  ـ   جولای 09 -  آگوست 2009 سپتامبر 2009 اکتبر 2009 ـ  نوامبر 2009 ـ  دسامبر 2009

ژانويه 2010  ـ  فوريه 2010  -  مارس 2010  ـ  آوريل 2010   ـ  مه 2010  ـ  جون 2010 - جولای 2010 - اگوست تا دسامبر 2010

ژانويه 2011     فوريه 2011    مارچ 2011   ـ   آوريل 2011

آوريل 2011

 

آرشيو «کوتاه و گويا»

 

********************

جمعه 9 ارديبهشت 1390 ـ  29 آوريل 2011

چرا احمدی نژاد را به حمايت از رهبر می کوبند؟

آنتی سکولار

فراماسونری مارکسیست های روسی که همکاری نزدیک با ساواما دارد سعی می کند، ضمن بررسی آبکی تاریخ، مخالفت های بازرگان، بنی صدر، خامنه ای، خاتمی با رهبر وقت نظام در مورد نحوهء اداره کشور و دخالت های رهبر وقت نظام از يکسو، و مقایسهء آن با مخالفت احمدی نژاد، نتیجه بگیرد که این دفعه مساله فرق دارد! و دست آخر همان نتیجهء سابق را گرفته که اين ها همیشه می گیرند: علیه فرد ناراضی پشت سر رهبر وقت و نظام بایستیم تا فرد مزبور از طريق استعفا، کوتاه آمدن، و يا کودتا حذف شود. شگفت اینکه در تمامی موارد فوق، اين چپ ها علیه رییس جمهور و نخست وزیری که با رهبر سیستم (نظام) مشکل داشت همواره با سیستم (نظام فقاهتی) همراه بوده اند. همین اکنون هم اين چپ ها با بنی صدر، بازرگان، خاتمی، حتا احمدی نژاد و خامنه ای  (زمانی که رئیس جمهور بود و زیر فشار رهبر وقت) مخالفند. همه این وب سایت های چپ را ببینید، اینها وقتی در مورد مقاطع گذشته تاریخ نگاری می کنند حاضر نیستند بپذیرند که در تثبیت این ولایت فقیه و جمهوری اسلامی نقش مهمی بازی کرده اند و همواره در سمت نظام و رهبری نظام و علیه فرد معترض بوده اند، با حقه بازی خودشان را مظلوم می نمایانند و نقش خودشان را پاک می کنند. این خود به ما می گوید که مشکل کشور کجاست و چه کسانی  این نظام را به آن سمت رانده و از توتالیتر بودن اش دفاع کرده و آن به اين شکل درآورده اند؛ شکلی که صد در صد با آن «جمهوری دموکراتیک اسلامی» که لیبرال ها می خواستند مخالف است. سند می خواهيد؟ قانون اساسی حسن حبیبی و اصرار بازرگان و امیر انتظام  بر تشکیل مجلس موسسان، و مخالفت علنی بنی صدر با شکنجه زندانیان در میدان آزادی بهترین سندها هستند. مخالفت این چپ ها با احمدی نژاد هم نه از روی آزادی خواهی است، نه از سر دموکراسی طلبی، نه از سر قانون گرایی و حقوق بشر. چورا که طرف مقابل، که خود اين سیستم توتالیتر باشد، از همهء این افراد تمامیت خواه تر است و همیشه بر اساس تمامیت خواهی با اینها مشکل داشته است. من فکر میکنم طالبانیست ها ممکن است روزی دموکرات شوند اما مارکسیست ها هرگز.

********************

نوبت قهرمانی احمدی نژاد شده است!

نوشته ای از «سام» در سايت خودنويس

آقای فرديد جهانی، در مطلبی با عنوان « احمدی‌نژاد را در جمع‌مان بپذیریم» در سايت «خودنويس»، نوشته است: «مغضوب شدن احمدی‌نژاد توسط شبکه‌ی قدرت بیت، یک فرصت تاریخی برای اصلاح‌طلبان و دموکراسی‌خواهان ایران است. پیش از این هم گفته بودم که راه حل نجات ایران از استبداد، یک آشتی ملی گسترده است. اگر دموکراسی‌خواهان و به یک معنی، طبقه متوسط ایران بتواند به ائتلافی با تیم محمود احمدی‌نژاد – به عنوان تیمی که محبوب طبقات فرودست است - دست بیابد پیش از آنکه بیت نشینان، احمدی‌نژاد را لجن مال کنند، شاید بتوان به اتحادی بی سابقه میان طبقه متوسط و پایین جامعه دست یافت تا ارباب قدرت دیگر نتوانند به این راحتی از طبقات فرودست برای سرکوب طبقه متوسط استفاده نمایند». آنچه می خوانيد نظر خواننده ای به نام سام است که در همان سايت خودنويس منتشر شده.

دوباره دست های مشکوکی بکار افتاده اند تا یکی دیگر از عمله ـ اکره های ولایت را به عنوان قهرمان مردم جا بزنند. مدتی زیر علم و کتل خاتمی سینه زدند و این آخوند شارلاتان خط امامی را به عنوان مدره و میانه رو به خورد مردم دادند، مدتی با "یا حسین، میر حسین" موسوی، این ملیجک ولی فقیه اول، را روی سر گذاشته و حلوا حلوا کردند و بر جنایات مهیبی چون قتل عام 67، ادامهء جنگ ضد میهنی پس از تخلیه خاک ایران از لشکر عراق و پیشنهاد پرداخت غرامت به ایران، فرستادن کودکان و نوجوانان بر روی مین ها، سرکوب زنان، جوانان فعالان سیاسی و ... غیره که در زمانش در حق مردم و میهن رفته بود قلم عفو و اغماض و حتی توجیه بکشند. قبلاً از مردم می خواستند که برای آنکه نوچه خمینی به قدرت برسد از مردم میخواستند که قتل عام تابستان 67 را فراموش کنند و حالا لابد قرار است که جنایات کهریزک فراموش شود تا ا نوچهء خامنه ای که این بار سر ناسازگاری با سازندهء خود را گذاشته در جمع آزادی خواهان بیاید.

دوستان عزیز! نه آقایان خاتمی و موسوی طرفدار آزادی و میانه روی بودند و نه آقای احمدی نژاد طرفدار عدالت اقتصادی. هم آقایان موسوی و خاتمی در تمامی سال های حاکمیت جمهوری اسلامی (بالاخص دوران موسوم به دوران طلایی! امامشان) از هیچ جنایتی کوتاهی کردند و در سرکوب زنان، جوانان و فعالان و مبارزان سیاسی از هیچ فرومایگی کوتاهی کردند و نه آقای احمدی نژاد در سرکوب کارگران و فرستادن آنها به زیر خط فقر کمترین تفاوتی با امثال هاشمی و خاتمی و خمینی داشت.

گویا کسانی که دم از حمایت احمدی نژاد از عدالت اقتصادی می زنند یادشان رفته که اقتصاد مورد نظر این آقایان از بالا تا پایین اقتصاد صدقه ای است و منظورشان از حمایت از طبقات فقیر، گدا پروری است. بهمین دلیل است که در تمامی طول جمهوری اسلامی، تشکلات مستقل کارگری سرکوب شد و خانهء کارگر نقش تشکل فرمایشی را برای کارگران را به عهده گرفت. با سیاست های خان و مان بر انداز اقتصادی آخوندها در این سی سال، و بالاخص سیاست لغو یارانه ها، بسیاری از کارگران و اقشار فرودست و حتی اقشار متوسط جامعه بزیر خط فقر سقوط کردند. بسیاری از کارگران سال هاست که حقوق نگرفته اند و هر گاه هم که لب به اعتراض گشودند با گلوله های رژیم اسلامی و قوای سرکوب سپاهی و بسیجی آن روبرو شدند و از این نظر آقای احمدی نژاد، این مدافع کذایی عدالت اقتصادی، هیچ فرقی با هاشمی و خاتمی ندارد. همانطور که سرکوب های دهه 60، که آقای موسوی آن را دوران طلایی امام اش می خواند هیچ فرقی با سرکوب های دههء 70 و 80 ندارد؛ همانگونه که خاوران و لعنت آباد هیچ فرقی با کهریزک و سروش 111 ندارد.

آقای احمدی نژاد به استناد سابقه حضورش در سرکوب های رژیم اسلامی نمی تواند در هیچ تشکل آزادی خواهانه ای عضویت داشته باشد چه، چنین عضویتی چیزی جز تمسخر آزادی و آزادی خواهان و شهدای راه آزادی ندارد.

اگر از افراد طبقه فرودست هم کسانی به امثال احمدی نژاد متوهمند باید آنها را آگاه نمود و آنها را از اشتباه درآورد، نه آنکه بر این توهم صحه گذاشت و افرادی از این رژیم را که اصلاً آزادی مغایر با تمام ارزشهایی است که آنها بخاطرش خون ریختند به جبهه آزادی خواهان آورد.

********************

چهارشنبه 7 ارديبهشت 1390 ـ  27 آوريل 2011

خانه و پرده

برگرفته ای از يک نشريهء ترکيه

آقای اردوغان  [نخست وزیر ترکیه] خانم های بدون حجاب را به خانه های بدون پرده تشبیه کرد و گفت: «خانه ای که پرده نداشته باشد به این می ماند که خانه برای فروش و یا برای اجاره است». پاسخ نخست وزیر محترم بسیار سریع آمد: «خانه ای که پرده هایش  کشیده باشد یا زندان است و یا فاحشه خانه». آتاتورک می گوید: «حکومتی که ملت اش را به خرافات و فقر و ناچیزی بکشاند به نابودی، و مردمی که چنین حکومتی را برگزیند به برده شدن محکوم اند».

Başbakan Erdoğan başı açık kadınları "perdesiz eve" benzetti ve "perdesiz ev ya satılık ya kiralıktır" dedi. Sayın başbakana yanıt tez geldi: “Perdeleri tamamen kapalı olan ev de ya hapishanedir ya da kerhane”. Mustafa Kemal Atatürk: “Halkını cehalet ve sefalete teslim eden yöneticiler yok olmaya, halkını cehalet ve sefalete sürükleyen yöneticileri seçen halk ise köle olmaya mahkumdur”.

********************

جمعه 2 ارديبهشت 1390 ـ  22 آوريل 2011

نظری به سخنان حجت‌الاسلام طائب در خصوص «ایرانیت»

فرهاد جعفری>>>

در چندروز گذشته، و مانند دیگر روحانیون راستِ سنتی، «حجت‌الاسلام طائب» نیز در خصوص «مهدویت» و «ایرانیت»، چندین و چند اظهارنظر پیاپی داشت. اما جالب‌ترین بخش از اظهارات ایشان آنجا بود که گفته است: «واردکردنِ ملیت؛ مخالف ادعای ماست که ادعا می‌کنیم «ملت ایران فهم خاصی از اسلام دارند. فهم خاص ایرانی‌ها همین بوده است که ایرانیت را کنار گذاشتند». پس اینکه ما مجدداً کلمه‌ی ایرانیت را وارد بکنیم درست نیست. ما، به تعبیر دیگر، «قبل از اینکه ایرانی باشیم مسلمانیم». یعنی «ملیت ما در اسلام ذوب شده و تمام ویژگی‌های فردی و خاصی که به اسلام ربطی ندارد و یا با  اسلام  معارضه دارد را کنار گذاشتیم» ولی به‌هر تقدیر، «در ایران زندگی می‌کنیم». «مکتب ایرانی» سدی برای صدور انقلاب است. اگر بحث ایرانی مطرح باشد؛ صدور انقلاب معنا ندارد. چراکه «باید جهان عرب دست از عربیت خود بردارد که این محال است». چرا که «خود خداوند این شعبه‌شعبه شدن را ساخته است که "عرب و عجم" باشد». و این نشانگر این است که از خط امام کنار رفته‌ایم و ولایت فقیهی که مردم قبول دارند را گذاشته‌ایم کنار». که در فقط همین چند جمله؛ این پرسش‌ها مطرح می‌شود: 1) چرا از بین همه‌ی ملل؛ این فقط ایرانیان هستند که ملیت خود را به نفع اسلام کنار گذشته‌اند؟! [البته مطابق ادعای ایشان. وگرنه که ادعای آقای طائب، تنها «یک نظر اثبات‌نشده‌ی بسیار کم‌طرفدار» (حتا در بین اسلامگرایان) است. و سخن ایشان درحقیقت این است که: که باید چنین باشد]. 2) اگر «فقط از سر تقدیر» است که ایشان در ایران زندگی می‌کنند، و «ایرانیت» و جغرافیای آن برای ایشان محلی از اعراب ندارد؛ چرا تابعیت خود را به عراقی یا عربستانی تغییر نمی‌دهند؟! و چرا اصرار دارند «ایرانی» باشند و در ایران نیز حتماً «حاکم» باشند و «حق حاکمیتِ شهروندان ایران بر خود و بر کشورشان» را محدود کنند؟! 3) اگر حقیقت دارد که «ملیت باید در اسلام ذوب شود»؛ ایشان بر مبنای چه ملاکی به‌خود «اجازه نمی‌دهند» که در امور «اندونزیِ مسلمان» (حتا به‌فرض زندگی در این کشور اما با تابعیت ایرانی) دخالت و بر آنان حکومت کنند؟! [همچنان‌که آن کشورها و مردمانش به ایشان و مانندِ ایشان چنین اجازه‌ای نداده و نمی‌دهند]. اما به‌خود «حق» می‌دهند که در «امور مربوط به ایران و ایرانیان» دخالت و «بر این سرزمین و مردم آن حکومت کند»؟! به چه دلیلی؟! آیا دلیلی جز «ملیت و تابعیتِ ایرانی» دارد که این کشور در اختیار ایشان قرار داده است؟!... اما ببینم! مگر این ملیت، به‌نحو اتم و اکمل (به ادعای ایشان البته) در «اسلام» ذوب نشده بود؟! 4) اگر (مطابق عین گفته‌ی ایشان) حقیقت دارد که «ملیت ایرانیان در اسلام ذوب شده» [و عقلاً و منطقاً «اسلام هم یکی‌ست نه بیشتر»] آنگاه «صدور انقلاب به مهد پرورش اسلام و مسلمین» و «مرکز اسلامیت در جهان»، چه معنایی دارد و چه ضرورتی پیدا می‌کند؟! که ایشان نگران صدور یا عدم صدور آن هستند؟! مگر اینکه ایشان معتقد باشند «اسلام در ایران» چیزی متمایز از «اسلام در عراق و عربستان» است!... که در این‌صورت؛ گویا «ایرانیت در اسلام» به تمامه ذوب نشده بلکه «اسلام در ایرانیت ذوب شده» و پس از آن کیفیتی ویژه یافته است [که همان «اسلام ایرانی» یا «برداشت ایرانی از اسلام» است]... آیا از دید ایشان همین‌‌طور است؟! 5) اگر (مطابق عین گفته‌ی ایشان) «خودِ خداوند این شعبه‌شعبه شدن را ساخته است که "عرب و عجم" باشد»؛ چگونه است که ایشان، برخلاف خواست و اراده‌ی خداوند، درحال «انکار ایرانیت به نفع اثباتِ عربیت» هستند؟! و چگونه است که «عجم باید در اسلام ذوب شود» اما «عرب مجاز به عربیت است»؟! 6) اگر (مطابق عین گفته‌ی ایشان) «محال است که جهان عرب دست از عربیت خود بردارد» [که حقیقت دارد]؛ آنگاه باید از ایشان پرسید: چگونه است که از دید ایشان؛ «اعراب» اجازه‌ و حق «حفظ ملیت خود» را دارند و «هرگز از عربیتِ خود، حتا اگر مسلمان باشند دست برنخواهند داشت»؛ اما «ایرانیان از ملیت خود دست برداشته و در اسلام ذوب شده‌اند» یا باید «از ملیت خود دست بردارند»؟! مگر از دید ایشان؛ «اعراب» بر «ایرانیان» چه برتری و رجحانی دارند که «اعراب» از «حق تحفظ و گرامی‌داشتِ ملیتِ خود درعین مسلمانی» برخوردارند اما «ایرانیان» نه، و «لازم است که ایرانیت خود را انکار یا فراموش کنند»؟!

********************

چهارشنبه 31 فروردين 1390 ـ  20 آوريل 2011

به استبداد مشروعیت دادید

نامه منتظری به خاتمی در جولای 82

قصد نداشتم در رابطه با عملكرد آقاي خاتمي و اصلاحات وعده داده شده ايشان فعلا اظهار نظر كنم، ولي با توجه به ارسال نامه ايشان براي من، و انتظار و تمايل دفتر ايشان به اظهار نظر، به چند كلمه اي اشاره ميكنم . و آقايان توجه دارند كه اينجانب همواره در گفتار و نوشتار خود صريح اللهجه بوده ام.

مراتب ديانت و فضل و آگاهي به مسائل روز و تعهد نسبت به وظايف ديني و ملي و سوابق درخشان و فضيلت خانوادگي جناب آقاي خاتمي و مخصوصا شخصيت معنوي و اخلاقي پدر بزرگوار ايشان مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد روح الله خاتمي – طاب ثراه – براي همگان روشن است . همچنين ترديدي ندارم كه ايشان با حسن نيت و با علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامي، خود را كانديداي رياست جمهوري نمودند و اصلاحاتي را به مردم وعده دادند؛ مردمي كه سال هاي تلخ جنگ تحميلي را تحمل نموده ولي قشر عظيمي از آنان در اثر عملكرد مسئولين و متصديان امور نسبت به وعده هاي داده شده در انقلاب به يأس و نااميدي و يا به ترديد و آشفتگي و احيانا به بدبيني نسبت به آينده رسيده بودند.

در چنان فضايي آقاي خاتمي با شعارهاي بسيار زيبا و دلنشين و مطابق خواسته هاي مردم، وعده “اصلاحات” را – كه جز وفا به وعده ها و شعارهاي اوليه انقلاب نبود – به مردم اعلام نمود، و مردم نيز بر همين اساس چنان اقبالي نمودند كه براي همگان غير منتظره بود. اكنون بعد از گذشت بيش از هفت سال از رياست جمهوري ايشان متأسفانه ديده ميشود يأس و نااميدي و يا بدبيني مردم مجددا به همان وضعيت زمان قبل و يا بدتر از آن رسيده است، و نيز ديده ميشود قشر عظيمي از نسل جوان احساس بي هويتي ميكند و به آينده خود كاملا بدبين ميباشد.

اينجانب نمي خواهم با بي انصافي بگويم جريان اصلاحات هيچ توفيقي به دست نياورد، اما ميخواهم بگويم آنچه به دست آمد در مقابل آنچه وعده داده شده بود و امكان دسترسي به آن نيز فراهم شد و نيز در مقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسيار ناچيز ميباشد. آقاي خاتمي در “نامه اي براي فردا” و نيز در بسياري از سخنراني ها و مصاحبه هاي خود سعي كرده اند علت يا علل اين ناكامي را تشريح نمايند، ولي به نظر اينجانب بيانات ايشان تاكنون قانع كننده نمي باشد. ايشان در اين رابطه چند محور را مطرح و مورد تأكيد قرار داده اند:

1.  ايشان فرهنگ استبداد زدگي ملت ما را مطرح ميكنند و اين كه سال ها وقت بايد صرف شود تا اين فرهنگ غلط از بين برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگي بحثي و اختلافي نيست، اما سخن اين است كه چرا ما در عمل به اين فرهنگ مشروعيت ميدهيم؟ چرا ما در عمل تسليم خواسته هاي متوليان اين فرهنگ شديم؟ و چرا به جاي اين كه با توكل به خداي متعال و اعتماد به نفس تسليم رضاي خدا و خواسته مردم شويم، در هر فرصتي كه پيش آمد سرانجام راضي نمودن متوليان فرهنگ استبداد زدگي را ترجيح داديم؟ بديهي است در چنين فضايي استبداد به خود مشروعيت قانوني ميدهد و به دنبال آن خواسته هاي ناشي از فرهنگ استبداد زدگي شكل قانوني به خود ميگيرد و قهرا زور و خشونت نيز عملا قانوني ميگردد. انسان اگر – فرضا – در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار ميرود حداقل توجيه گر و مجري مظالم و كارهاي خلاف آنان نباشد و يا با سكوت خود روي آنها صحه نگذارد.

2.  ايشان در نامه اخير خود و در جاهاي ديگر گفته اند: “بايد اين پندار غلط را از ذهن خود بزداييم كه براي رهايي بايد منتظر قهرمان بود.” كسي نگفته است كه مردم ما منتظر آمدن قهرماني از غيب و رها نمودن آنان از وضعيت كنوني ميباشند; بلكه بحث اين است كه مردم ما در جريان اصلاحات كار خود را به بهترين وجه انجام دادند، و با آن همه تلاش و تبليغات مسموم و انحرافي جناح مخالف اصلاحات، دو مرتبه به صحنه آمدند و رأي چشم گيري دادند، و در هر فرصتي كه پيش ميآمد از شعارهاي اصلاحات و شخص ايشان پشتيباني نمودند. آيا انتظار مردم از آقاي خاتمي براي عمل به وعده هاي خود كه مورد تأكيد و تأييد آنان بود به معناي انتظار قهرمان شدن ايشان بود؟ مگر مردم چه كاري بايد ميكردند و نكردند؟ آقاي خاتمي موانع سر راه اصلاحات – چه موانع به اصطلاح قانوني و يا غير آنها – را چه هنگامي براي مردم تشريح نمود و از آنان كمك خواست و مردم به ايشان پاسخ مثبت ندادند؟ در شرايطي كه جناح مخالف اصلاحات به كارشكني و سنگ اندازي خود ادامه ميداد، حداقل چيزي كه مردم از آقاي خاتمي انتظار داشتند اين بود كه صريحا با مردم صحبت كند و عذر خود را به مردم بگويد و از مردم بخواهد عذر او را پذيرفته و آبرومندانه كنار رود. كنار رفتن آبرومندانه مستلزم و يا به معناي معارضه با حاكميت نمي باشد، بلكه قطعي ترين پيامد و اثر آن حفظ حيثيت و جاذبه جريان اصلاحات و شخص ايشان بود، و قهرا ايشان ميتوانست در آينده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد. اما در پيش گرفتن سياست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا را راضي نمودن و حقيقت را قرباني مصلحت كردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زيادي قرباني مظالم تحميلي و ناخواسته نمودن، عاقبتي جز همين وضعيت كه پيش آمده است ندارد

3. ايشان ميگويد: “زور و خشونت را نبايد و نمي توان با زور و خشونت پاسخ داد.” منتقدين سياست هاي آقاي خاتمي هيچ گاه نگفته اند زور و خشونت طرف مخالف اصلاحات را بايد با زور و خشونت پاسخ داد، بلكه ميگويند: چرا عملا با سياست محافظه كاري و دوپهلو عمل كردن و حقايق را از مردم پنهان نمودن، به زور و خشونت اقتدارگرايان مشروعيت بخشيده شده و تحكيم گرديد؟ كساني به زور و خشونت متوسل ميشوند كه در بين مردم جايگاه و خواستگاهي ندارند، اما جريان اصلاحات كه در آغاز داراي پشتوانه قوي مردمي بود چه نيازي به توسل به زور و خشونت داشت؟ مردم سالاري وقتي از شعار به عمل ميرسد كه مردم كاملا در جريان كارشكني هاي مخالفين اصلاحات قرار گيرند. طبيعي است هنگامي كه آقاي خاتمي سياست محافظه كاري و ملاحظه بيش از اندازه رقباي اصلاحات را پيش ميگيرد، مردم بتدريج از شخص و جريان وابسته به ايشان و نيز از اصلاحات مأيوس و نااميد ميشوند، كه نمونه آن را در انتخابات شوراها و در جريان رد صلاحيت ها و تحصن تعدادي از نمايندگان مجلس ديديم. اشتباه بزرگ ايشان اين بود كه از همان روزهاي اول رياست جمهوري و تعيين اعضاي كابينه – كه جناح اقتدارگرا در ضعف كامل و حتي شوك غير منتظره بود – به جاي اتخاذ سياست متكي به خود و انتخاب افرادي كه خود تشخيص ميداد، با داشتن سرمايه عظيم رأي مردم، افراد و سياست هاي تحميل شده را قبول نمود و كساني را كه به كمتر از نابودي او راضي نبودند حيات سياسي دوباره بخشيد و به آنان مشروعيت داد، و در اين رابطه بسياري از علاقه مندان و همفكران خود را از دست داد. همين اشتباه كليدي ايشان سرآغاز انحراف در مسير اصلاحات بود، و همه ديديم كه متعاقب آن، آقاي خاتمي مجبور شد در هر مورد رضايت آنان را جلب كند; و بدون گرفتن امتيازي پيوسته به آنان امتياز داد، تا رسيد به وضعيت كنوني كه متأسفانه دولت او تقريبا در مسائل اساسي كشور در حاشيه قرار گرفته و تصميم گيريهاي اصولي كشور در جاي ديگر توسط همان جناحي انجام ميشود كه ايشان مرتبا به آنان امتياز ميداد، و با اين حال نمي دانم چرا ايشان همين حقيقت را صريحا به مردم نمي گويد؟ از خداي متعال حسن عاقبت براي همگان و عزت و سربلندي اسلام و ملت شريف ايران را مسألت دارم . والسلام علي جميع اخواننا المسلمين . ‏1383/5/20 قم المقدسة حسينعلي منتظري منبع :کتاب دیدگاه های  آیت الله منتظری ،جلد دوم،صص342-345

********************

جمعه 26 فروردين 1390 ـ  15 آوريل 2011

شاهزادهء آقای احسانی پور يک آدم معمولی نيست!

رحيم ظاهرى

 آقاى مهرداد احسانى پور، که خود را يک پادشاهی خواه مشروطه طلب معرفى مي کند، در مقاله اى بالا بلند، در نقش له له ى شاهزاده رضا پهلوى ظاهر شده و با پريشان گوئى هائى سعى کرده اند تا به اعتبار ايشان لطمه بزند! اينطور که ايشان و همفکرانش شاهزاده را به تصوير مي کشند مثل اين است که اين جماعت، شاه آيندهء ايران (اگر مردم راى دادند)، حق ندارد با هر حزب و گروهى بنشنيد و براى آيندهء کشور به رايزنى بپردازد زيرا که در اين صورت او قصد دارد «به هر قيمتى به قدرت برسد». اين در حالي ست که شاهزاده خودش مي گويد از هر تلاش صميمانه اى در جهت همفکرى و چاره انديشى براى فرداى بعد از رژيم آخوندى استقبال مي کند زيرا که اين امکان در داخل ايران، توسط رژيم از مردم سلب شده است. و اضافه مي کند که براى خود نه نقش يک رهبر سياسى بلکه يک هماهنگ کننده را قائل است که تلاش مي کند همهء نيروهاى وطن دوست، لايق و صادق را گرد هم آورد تا با همدلى و همکارى هم، آيندهء ايران سکولار و دموکراتيک را رقم بزنند. اما نه، بنظر آقاى احسانى پور اين درست نيست چون «بيرونى ها» (اپوزيستون خارج کشور) همه ممکن است آلت دست دولت هاى خارجى باشند، لابد به استثناى مشروطه طلبان! بنظر مي رسد که اين جماعت شعار محورى خود را از همين حالا برگزيده اند و مي خواهند آن را روى پرچم شان هم حک کنند. شعارى لابد با اين مضمون: «حزب فقط حزب شاه، ايران فقط مال ما!» نه جانم، گرچه شما بوى کباب شنيده ايد اما در صحنهء سياسى ايران، خبرهاى ديگرى است. درست به دليل قدمت صدسالهء تلاش ايرانيان براى آزادى و دموکراسى، ديگر هيچ فکر تفرقه انداز و فرصت طلبانه اى شانسى ندارد. اين بار ايرانيان برآنند که همه با هم، از چپ تا راست و از مومن تا بي دين، طرحى نو دراندازند که آزادى، رفاه، حقوق بشر، استقلال، تماميت ارضى و سربلندى کشور را ضمانت کند و شاهزادهء پهلوى هم از اين تلاش بر کنار نيست. آقاى احسانى پور، با نقشى که شما از شاهزاده توقع داريد (در مقايسه با تصويرى که ايشان خودش سعى مي کند از خود نشان دهد، يعنى يک پدر، يک همسر، دموکرات، کثرت گرا، اهل شور و مشورت و يک انسان معمولى مثل من و شما)، تفاوت از زمين تا آسمان است! با طرفدارانى از قماش شما بيت زير مي تواند زبان حال ايشان باشد: از طلا گشتن پشيمان گشته ايم، مرحمت فرمائيد و مارا مس کنيد!

********************

چهارشنبه 24 فروردين 1390 ـ  13 آوريل 2011

حقوق بشر شله زرد نذری نیست که تنها برای دوست و آشنا بفرستیم

احمد رافت

می‌گفتند سکوت علامت رضا است. گاهی سکوت از ترس نیز حکایت دارد. زمان نشان خواهد داد که سکوت «شورای هماهنگی راه سبز امید» در مقابل حملات ارتش عراق به شهرک اشرف و کشته شدن سه یا دوازده یا سی و سه نفر از هواداران سازمان مجاهدین خلق و زخمی شدن ده‌ها نفر چه معنائی دارد. گویا یکی از  چهره‌های نامدار و متفکر «سبز» در مجلسی خصوصی گفته است: «خوب شد لت و پارشان کردند». امیدوارم این نقل قول از این شخص صحت نداشته باشد در غیر این صورت آنچه سبزهای این چنینی می‌توانند برای ما به ارمغان بیاورند بهتر از آنچه داریم نخواهد بود. از آقای امیر ارجمند، تنها عضو غیر مخفی این شورا که زمانی گویا حقوق بشر تدریس می‌کرده است، البته انتظار بیش از این بود. انتظار می‌رفت در رابطه با کشته شدن عده‌ای بی سلاح، به ‌دست ارتشی تا دندان مسلح سکوت نکند و  حداقل در بیانیه‌ای  انتقادی نسبت به سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن و سیاست‌های‌شان در گذشته و حال، از حقوق انسانی ساکنین اشرف دفاع کرده و از دولت عراق انتقاد کند. البته ما «خارج نشینان»، «لائیک‌ها» و «غیر خودی‌ها» با این سکوت‌ها آشنایی داریم و جای تعجب آن‌چنانی نیست. جوانان کرد و بلوچ یا هواداران مجاهدین سال‌هاست در ایران اعدام می‌شوند و صدایی از این آقایان بلند نمی‌شود. بسیاری از مخالفان امروزی ولی فقیه، در زمان اعدام‌های دههء شصت و سال‌های بعد از آن صاحب منصب و مقامی بودند و آن‌زمان و  بعد از آن سکوت اختیار کردند. همین آقایان اما زمانی‌که یکی از دوستان «خودی» شان چند روزی را در اوین میهمان بود آنچنان داد و فغانی راه می‌انداختند  که بیا و ببین.  البته  ما «غیرخودی»ها  به‌درستی در این داد و فغان ها همراه می‌شدیم و همراه هستیم چون معتقدیم حقوق انسانی شله زرد نذری نیست که تنها برای دوست و آشنا فرستاد و دیگران را از آن محروم ساخت. ترس می‌تواند دلیل دیگری برای این سکوت  شرم آور باشد. ترس  دفاع از حقوق  دیگران و غیر خودی‌ها تنها از ضعف نشانه دارد. سبز دیگری، از همکاران سابق ستاد انتخاباتی جناب کروبی،  روز گذشته می‌گفت  «حمله به اشرف از مجاهدین قهرمان خواهد ساخت و بنابراین باید از گسترش اخبار این واقعه جلوگیری به‌عمل آورد تا مردم در داخل ایران از ابعاد واقعی آن خبردار نشوند و دل‌شان به حال مجاهدین نسوزد و نگاه‌شان به این سازمان مثبت نشود».  تحلیلی خطرناک که نه تنها مردم ایران را …هائی می‌پندارد که انتخاب‌شان تنها بر شمار قربانیان استوار است، بلکه مبنای اکثریت شدن و حکومت کردن را کتمان حقیقت و دروغ  می‌داند.

 

********************

دوشنبه 22 فروردين 1390 ـ  11 آوريل 2011

هشدار دربارهء خطرات استفاده از انرژی هسته ای در ايران

بیانیهء شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران

فاجعۀ سهمگین زمین لرزه ای که در یازدهم مارس کرانه های شمالشرقی ژاپن و ساکنان آنرا به ویرانی و هلاکت کشاند، میرود تا به فاجعۀ هسته ای بزرگتری بدل شود. سهمگین تر از هر حادثۀ طبیعی دیگر، با پی آمدها و آسیب های انسانی و محیط زیستی بیرون از تخمین و محاسبه. آنچه در این روزها در برابر چشمان حیرت زدۀ جهانیان میگذرد، در کنار برانگیختن حسّ همدردی عمیق با مردم ژاپن، پرسش ها و هشدارهائی سرنوشت ساز نسبت به خطرات و عوارض به کارگیری انرژی هسته ای در سطح کرۀ زمین به همراه دارد.

از هم اکنون، به ویژه پس از خیزاب های ویرانگر سونامی، دولت های پاره ای از پیشرفته ترین کشورهای تولید کنندۀ فن آوری هسته ای، در اندیشۀ بازبینی طرح ها و سیاست های پیشین خود و بازتعریف معیارهای ایمنی و روش های رویاروئی با مخاطرات هسته ای برآمده اند. شهروندان این کشورها، در پی وضعیت نامعلوم و در عین حال هراس انگیز نیروگاه فوکوشیما و خطر پخش تشعشعات اتمی، خواهان اطلاع رسانی شفاف دولت ها در بارۀ مجموعۀ نیروگاه های موجود و ضریب اطمینان هر یک از آن ها، دست کشیدن و خروج از انرژی هسته ای به عنوان الگوی تولید انرژی و فرآوردن و گسترش انرژی های جایگزین، پاک و بازتولیدشونده هستند. بسیاری از انجمن ها، سندیکاها و احزاب سیاسی خواستار بحث های علنی و مستقل از نهادهای وابسته به دولت در بارۀ مخاطرات محیط زیستی و انسانی به کارگیری انرژی هسته ای در قیاس با  انرژی های جایگزین و بازنگری الگوهای تولید و مصرف انرژی و نظرخواهی از طریق همه پرسی و تصمیم گیری ملّی در بارۀ حفظ یا ترک انرژی هسته ای شده اند. اسطورۀ کارآئی و ایمنی انرژی هسته ای در همۀ کشورهای اصلی تولیدکنندۀ آن، بار دیگر و بیش از پیش به زیر سئوال رفته است. از این دیدگاه، انرژی هسته ای با به خطرانداختن جان شهروندان و احتمال آسیب های جبران ناپذیر و بلند مدّت به محیط زیست و طبیعت، پاسخگوی چالش های بزرگ آینده در ارتباط با تغییرات آب و هوا، افزایش دمای کرۀ زمین و آگاهی ها و بازاندیشی های کنونی جامعۀ بشری در بارۀ مناسبات میان انسان و طبیعت و پاسداری از آن نیست.          

امّا هیچیک از این بیم ها و نگرانی ها و پرسش ها به درون مرزهای ایران و گفتارهای مقامات رسمی راه نیافته است. جمهوری اسلامی ایران همچنان با پنهان کردن بخشی از عملیات و مقاصد خود و کوبیدن بر طبل "انرژی هسته ای حق مسلم ماست"، زندگی نسل های امروز و فردای ایران را به مخاطره ای عظیم انداحته است. رژیم تبعیض گر و تاریک اندیشی که همۀ حقوق مسلم مردم ایران را روزمره زیر پا میگذارد، همۀ دگراندیشان و دگرباوران را زیر تیغ سرکوب و خفقان نفسگیر نگه داشته است و صدای حق طلبان را در گلو میشکند و دسته دسته آنان را به جوخه های اعدام می سپارد، تنها یک "حق مسلم" می شناسد و می خواهد آنرا با برانگیختن ریاکارانۀ "غرور ملّی" و مظلوم نمائی و جلب احساسات مردم به آنان تحمیل کند. هیچکس در ایران، جز حلقۀ تنگ محارم سیاسی، از ولخرجی ها، باج ها و معاملات رژیم برای به دست آوردن فن آوری هسته ای در بازار سیاه اورانیوم، از بده بستان های سیاسی و اقتصادی در راه اندازی نیروگاه های هسته ای و غنی سازی اورانیوم با خبر نیست. حق مسلم مردم ایران، انتخاب در آزادی است. حق مسلم مردم ایران، آگاهی یافتن از همۀ مخاطراتی است که در کشوری زلزله خیز، دولتی که در برابر اعمال خود به هیچ نهاد و مرجع قانونی و انتخابی پاسخگو نیست، در گوشه و کنار خاک آن، پنهان و آشکار مراکز اتمی برپا کند تا سرانجام با دست یافتن به سلاح اتمی، حاکمیّت خویش را دوام بخشد. اثرات شوم سیاست های ماجراجویانه جمهوری اسلامی بر روند تحولات منطقه نیز قابل چشم پوشی نیست. تحریک مسابقۀ تسلیحاتی در منطقه ای که بیش از هر زمان دیگری نیازمند خلع سلاح هسته ای، صلح و پیگیری و پیشرفت جنبش های دموکراتیک است، جز به سود استبدادهای فرتوت و زنده نگه داشتن کانون های بحران و تنش در خاورمیانه نیست.

بر آزادیخواهان و وجدان های بیدار در درون و بیرون کشور است که همه جا در برابر این سیاست ویرانگر ایستادگی کنند، بیهودگی و خطرات دیرپای آنرا به مردم ایران نشان دهند و عواقب شوم ولایت هسته ای را بر ملا سازند.

شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران

31 مارس 2011             

        

********************

دوشنبه 15 فروردين 1390 ـ  4 آوريل 2011

دو پرسش و پاسخ با رضا پهلوی>>>

پرسش: در چندین هفته اخیر نظراتی راجع به تشکیل دولت موقت در برون مرز مشاهده میشود که بنا به پیشنهاد چند تن از چهره های نه چندان خوش نام میباشد. از حضورتان تقاضا دارم که دید خود را در این مورد بیان فرمائید. با سپاس   شهره، سوئد

پاسخ: شهره عزیز، تا آنجا که من آگاه هستم بحثی برای تشکیل «دولت موقت» نیست، بلکه بسیاری از هم میهنان در داخل و خارج متوجه اهمیت وجود یک مکانیزم معرف یک آلترناتیو در مقابل این رژیم شده اند و تلاش ها در این زمینه است که امیدوارم بزودی نتیجۀ آن حاصل شود. هم چنین  صمیمانه امیدوارم که کسانی که گام در راه رهایی مملکت می گذارند را با نظرات و دیدگاه های شخصی به خوش نام و بد نام تقسیم بندی ننمایم. اجازه بدهید که به همه این شانس داده شود که برای ایران گامی بردارند.

پرسش: برای من مشخص است که من یک ایران سکولار با حقوق برابر برای تمام ایرانیان با هویت کاملا ایرانی را خواهان هستم. بنظر ما جنبش در ایران دارای هویت مذهبی است؟ چرا؟

پاسخ: تمرکز من بر روی کسانی که خواهان سکولاریزم هستند، من فکر نمی کنم آنانی که خواهان سکولاریزم هستند هویت مذهبی دارند، ولی هرکس می تواند خواهان سکولاریزم باشد در حالی که همچنان به باورهای مذهبی خود پایبند است. اگرما خواهان دموکراسی راستین هستیم، ما فقط نمی توانیم بگوییم که خواهان آزادی بیان هستیم بدون مذهب، این پرسش باقی می ماند، که پس آزادی مذهب چه می شود. به عنوان یک فرد سکولار من حکومتی را می خواهم که آزادی و حقوق بشر را تضمین کند، من باور ندارم که این اهداف در لوای یک حکومت مذهبی قابل دستیابی باشند،  بهمین دلیل است که من مخالف جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت و یک سیستم هستم. وقتی که جدایی حکومت و مذهب تضمین بشود در یک سیستم حکومتی در آن زمان است که ما به تمامی آزادی ها دست خواهیم یافت، از جمله آزادی بیان و آزادی مذهب. ما باید با افرادی که به یک گزینۀ سکولار متعهد هستند همکاری کنیم. اکثریت، به این نتیجه رسیده اند که حکومت مذهبی به هیچ صورتی نمی تواند در آیندۀ ایران جایی داشته باشد.

********************

جمعه 12 فروردين 1390 ـ  1 آوريل 2011

آیا کسی در این دادگاه یادش هست؟

نـُه سال پیش، وقتی از جعفر پناهی برای شرکت در جشنواره ای در آمریکا دعوت کردند، اعلام کرد اگر بخواهید در بدو ورود به خاک آمریکا از من انگشت نگاری کنید، نخواهم آمد؛ و نرفت. اما چندی بعد وقتی دعوت جشنواره هایی را در آرژانتین و اروگوئه پذیرفت و راهی آن کشورها شد، هنگام تعویض هواپیما در فرودگاه نیویورک، ماموران فرودگاه به خاطر ایرانی بودن او و به دلیل قانون مبارزه با تروریست او را برای مراحل تحقيرآميز انگشت نگاری فراخواندند. اما جعفر پناهی به دليل مقاومت به غل و زنجیر کشیده شد و 16 ساعت در بازداشت ماند و فردای آن روز بدون تن دادن به انگشت  نگاری، فرودگاه را به مقصد وطن ترک کرد. از آن پس اعتراض خود نسبت به رفتار غیرفرهنگی و غیرانسانی با هنرمند ایرانی را به گوش جهانیان رساند که حمایت های گسترده ی شخصیت های فرهنگی، هنری و سینمایی جهان را در پی داشت. چرا که هنرمند مستقل، مخالف بی‌عدالتی در تمامی این کره خاکی است. و چون به هیچ قدرتی وابسته نیست در هر مکان و هر زمان نظر خود را دور از سیاست ‌بازی ها اعلام می‌دارد. آن زمان جعفر پناهی نمی دانست روزی در کشور خودش هم بازداشت می شود و دست بند به دست، راهی زندان اوین خواهد شد تا در سلول انفرادی جای گیرد.

آیا کسی در این دادگاه یادش هست که جعفر پناهی پنج سال است امکان فیلم ساختن در کشورش را نداشته، دو سال پیش مجوز ساختن فیلم "بازگشت" را که درباره ی جنگ بود به او ندادند و فيلم‌هايش، بامجوز و بي‌مجوز، امكان نمايش نداشته‌اند؟ آیا کسی در این دادگاه یادش هست که جعفر پناهی مهرماه سال گذشته، پس از توقیف پاسپورت در فرودگاه و اعلام ممنوع‌الخروجی همراه دو سینماگر ممنوع الخروج دیگر در یادداشتی اعلام کرد: «ما سینماگریم. در تمام طول فعالیت فرهنگی مان می توانستیم پاسپورت دیگری داشته باشیم؛ اما خواست و اراده  ی ما بر ایرانی بودن و ایرانی ماندن بوده است...»؟ آن زمان جعفر پناهی نمی دانست که ماندن در کشورش، بازداشت، ماندن در سلول انفرادی، تفتيش عقاید و غیره را نیز به همراه دارد.

آیا کسی در این دادگاه یادش هست غرفه ی جوایز جعفر پناهی در موزه ی سینما، بسیار بزرگ تر از سلول انفرادی اش در ایام بازداشت اش بود؟ تمامی جوایز این غرفه گنجینه ای است ارزشمند برای تاریخ سینمای ایران . جوایزی همچون: شیر طلای ونیز، خرس نقره ای برلین، دوربین طلای کن، پلنگ طلای لوکارنو، لاله طلای استانبول، هوگوی طلایی شیکاگو، خوشه ی طلایی والادولید اسپانیا، پلاک طلایی سائوپولوي برزیل، پرمدئوس طلایی گرجستان، پودئوي طلائی آرژانتین، جایزه‌ي بزرگ توکیو، جایزه‌ي بزرگ منتقدین جهان، جایزه ی بزرگ اروگوئه و ده ها جایزه ی بزرگ و کوچک دیگر از پنج قاره که حاصل بیش از دویست بار حضور در بیش از صد جشنواره از پنجاه دو کشور جهان است... در مقابل، سلولی کوچک به ابعاد...، بگذریم.

چه یادمان باشد، چه یادمان نباشد، اکنون من، جعفر پناهی، با وجود همه ی این بی مهری ها باز هم اعلام می کنم که ایرانی ام و در ایران باقی خواهم ماند. من کشورم را دوست دارم و بهای این دوست داشتن را هم پرداخته‌ام و اگر لازم باشد باز خواهم پرداخت. و چون به گواه فیلم هایم، فهم و احترام متقابل و تحمل کردن را یک اصل از اصول مدنی می دانم، پس تأکید می کنم که از هیچ کس کینه و نفرتی به دل ندارم، حتی از بازجوهایم. چرا که ما در برابر نسل آینده مسئول ایم. مسئول ایم این سرزمین را بدون کوچکترین گزند تحویل نسل بعد دهیم. تاریخ صبور است. هر دورانی را چه دیر و چه زود از سر می‌گذراند. اما من نگرانم. نگرانم و از شما می‌خواهم وجدانتان را قاضی کنید. نگرانی من از تفرقه، چنددسته گی و از مخاطراتی است که در آینده بروز مي‌كند و ريشه در نفرت و کینه دارد.

می خواستم و همچنان می خواهم که آرامش، پرهیز از خشونت، تحمل، رواداری و احترام متقابل، اصل روابط اجتماعی و انسانی ما باشد. نسل آينده، انسانیت، آزاده گی، برابری و برادری از ما می آموزد و ما موظفیم دور از هر گونه برتری‌جويی طبقاتی، قومی و ملیتی، احترام به عقاید يكديگر بگذاريم و از کینه‌توزی میان آنها بکاهیم. اگر چنین نکنیم، با توجه به رويدادها و وضعيت کشورهای همسایه، ایران ما آسيب‌پذير و مستعد هرج ومرج و ناامنی خواهد شد. پرهيز از چنان شرايطي، تنها زمانی میسر می شود که کینه های‌مان را دور بريزيم و مهر و عشق و تحمل عقاید را جایگزین اش کنیم. این راهی است که ماندگاری و شرافت این سرزمین را تضمین می کند . //--// «راهی است راه عشق که هیچش کرانه نیست...»