خانه  |   آرشيو:  اکتبر 08   ـ   نوامبر 08   ـ  دسامبر 08  ـ  ژانويه 09   ـ  فوريه 09  ـ  مارچ 09 

 آوريل 09   ـ  مه 09   ـ  جون 09   ـ    جولای 09     آگوست 2009   -   سپتامبر 2009  -    اکتبر 2009  ـ  نوامبر 2009  ـ   دسامبر 2009

ژانويه 2010   ـ   فوريه 2010   -   مارس 2010   ـ   آوريل 2010    ـ   مه 2010   ـ   جون 2010  -  جولای 2010  - اگوست تا دسامبر 2010

ژانويه 2011     فوريه 2011

فوريه 2011

 

آرشيو «کوتاه و گويا»

********************

دوشنبه 9 اسفند 1389 ـ  28 فوريه 2011

پیام سروش

م.سحر>>>

********************

جمعه 6 اسفند 1389 ـ  25 فوريه 2011

نامهء سرگشاده به آقای عبدالکريم سروش

از دکتر محمود مرادخانی (تهرانی)، خواهرزاده آیت‌الله خامنه‌ای

جناب آقای عبدالکريم سروش. بسيار مسرورم که بالاخره شما و امثال شما به ماهيت خبيث سردمداران رژيم جمهوری اسلامی واقف آمديد. نامه اخير شما را خواندم. چه خوب که پس از انتظارها، خواست ما بر شديد الحن شدن نوشته‌های شما تا مقداری برآورده شد. آن موقع که ما جنگ‌طلبی‌ها و آدم کشی‌های خمينی و سپس نـوچه‌های بازمانده‌اش را به باد انتـقاد قـرار می‌داديم ، تنها بوديـم و امثال شـما در جبـهه مقابل هنوز به فرهنگ خرافات به قول خودتان کافرپرور حضرات اعتقاد داشـتيد. در اين مختصر می خواستم تنهـا به دو نکته خلاصه وار اشاره کنم و اميدوارم که به آنها شما توجه و تفکر عميق بنماييد. نکته يکم اين اسـت که همواره از خود می‌پرسم چرا امثال شـما ظلم رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی را تنها امروز به اين وضوح می‌بينيد؟ مگر ظلمهای رفته بر ديگران در طی سی و دو سال عمر نکبت بارجمهوری اسلامی، که خارج از محدوده خانواده گی شما بوده‌اند، ظلم نبودند؟ هنگامی که ثريا مهريزی برای خبرگيری از شوهر بی‌گناهش به زندان وکيل آباد مشهد می‌رود ، او را نيز می‌گيرند و به همراه شوهرش اعدام می کنند . سال 1359 بود. بسياری در خواب خوش و اما ما، هر چند که از خانواده ما نبود، هر آنچه را توانستيم انجام داديم. علی خامنه‌ای در جريان بود ولی هيچ نکرد! قاسم فردی بود که علی خامنه‌ای در جلسه‌ای (قبل از انقلاب 57) در موردش گفت: اگر دختر می داشتم به قاسم می دادم! هم ثريا را و هم شوهرش قاسم را علی خامنه ای شکنجه کرد و کشـت. هنگامی که دانستيم که سينما رکس آبادان را برای اسلام و برای خدا به آتش کشيده‌اند، بسياری باز هم در خواب بودند و نديدند و نشنيدند، ولی ما بوديم و فرياد برآورديم، هر چند فرياد ما آنزمان جيغی تنها در اقيانوس سکوت به اصطلاح روشنفکران اکثرا مذهب‌گرا بود! و .... و  هنگام‌های بسياری ديگر را می‌توان برشمرد. نکته دوم اينکه مناسب است اشاره‌ای کنم به جمله زيبا و بسيار درست ديپلمات جدا شده از رژيم، آقای احمد ملکی که می‌گويد: اولين راه مبارزه با ظلم، ترک ظالم است. آيا زمان آن نرسيده است که شما نيز ترک ظالم به معنای واقعی آن را بکنيـد؟ آيا روشنفکر مذهبی می‌تـواند وجود داشته باشـد؟ به باور من در مذهب و مخصوصا در اسلام، روشنفکر معنا و مفهوم نـدارد. چرا که روشنفکر نوآور است، به امروز علم دارد و تلاش در ساختن فردايی نوين را دارد. اما در مذهب تلاش تنها در توجيه نقل قول‌هايی است که حتی صحت نـقل قولی آنها مشخص و معلوم نيسـت. چگونه يک روشـنفکر مذهبی می‌تواند فلسفه‌ای نوين را ارائه بدهد؟ مگر آنکه روايـت و يا حديثی جديد را بسازد!؟ ترجمه‌ای من درآوردی از آيات قرآن بکند و يا روايتی را در مقابل روايتی ديگر بگذارد!؟ من بر اين باورم که زنجير مذهب بر هر پايی که باشد، گوش را کر، چشم را نابينا و زبان را آلوده می‌کند. شما در جمله‌ای آورده‌ايد که دين به مانند شراب است که حيوان را حيوان‌تر و انسان را انسان‌تر می‌کند! جمله زيباست و قافيه‌دار ولی اما من هيچ گاه نديده‌ام که شراب انسان را انسان‌تر کرده باشد‌! مگر در اشعار عرفانی‌!  دين نيز هرگز انسانی را انسان‌تر ننموده است. چرا که اصل دين بر پايه انسانيت نيست. در دين هر آنچه بر روی زمين و آسمان است، بـنده و برده پروردگار می‌باشد. به پروردگار است که بايد سـود رساند و نه به بنده و برده! اگـر هم اين اصل را بر شما تقيه کردند، ولی در عمل آن را انجام دادند. کدامين آخوند را شما سراغ داريد که سودی برای جامعه و انسان‌ها داشته است؟ حتی علی تـهرانی‌ها و علی شريعتی ها هم مگرسودی به‌جز هموار نمودن راه برای خمينی را داشتند؟ اگر هم در اينجا و يا در آنجا و مخصوصا در ميان مذهبيون مسيحی فردی را سراغ داريد که به انسانيت و به انسان‌ها خدمت کرده است، آن فرد فعاليت انسان دوستانه خود را از روی عشق و خارج از حوزه سنتی مذهب و کليسا انجام داده است. جناب آقای سروش، نکته‌های بسيار ديگری نيز به نظرم می‌آيند و اگر آنها را نمی‌نگارم نه به خاطر نداشتن جوهر در قلم که بر اين باورم که ... يک کلام بس باشد! به باور من زمان آن رسيده که روشن و محکم نادرستی و بی‌سودی افکار آخوندی را برملا کنيم، خود را از آنها مبرا و جامعه را به مبارزه فعال با اين جانيان انگل دعوت نماييم. لعنت و نفرين برازنده و شايسته انسان روشن‌فکر نيست. اينها همه خرافاتی آخوندی بيش نيسـتند. تنها کنش‌ـهای سودمـند من و شماســت که ديروز را تـرميم و فـردا را می‌توانند بسـازند. شاد و سلامت باشيد/ فرانسه ـ 3 اسفند ماه 1389

********************

چهارشنبه 4 اسفند 1389 ـ  23 فوريه 2011

افزایش فروش دختران ایرانی به مردان افغان

شهرزادنیوز

ازدواج دختران ايرانی با افاغنه در مرزهای شرقی کشور رو به افزايش است و برخی از خانواده‌ها در خراسان و سيستان که دچار فقر شديد هستند، با گرفتن شيربهايی اندك و کم کردن یک نان خور، سرپرستی دختر خود را به فرد ديگری واگذار می کنند که نه صلاحيت ازدواج دارد و نه قانون چنين اجازه‌ای را صادر کرده است. به گزارش رسانه ها، بر پایه طرح شناسایی، در سال 80، 5 هزار و 163 پرونده زناشويی برای مردان افغان که با زنان ايرانی ازدواج کرده اند تشکيل گردیده که از اين تعداد برای 2653 مورد پروانه ازدواج صادر شده است. اين آمار در 9 ماهه اول سال88، 327 رقم بود که در سال 89 با 24 درصد افزايش به 407 نفر رسيد. گفته می شود که نيمی از جمعيت ياد شده 2 هزار و 653 نفر پروانه اقامت را از نيروی انتظامی دريافت کرده اند که البته به معنای امکان دریافت تابعيت جمهوری اسلامی ايران نخواهد بود. به گفته کارشناسان، ازدواج شرعی زنان ایرانی با اتباع افغانستان مشکلاتی در پی دارد که از جمله عبارتند از: نبود ضمانت نامه قانونی و رسمی برای پايبندی زوج به ادامه زندگی و پرداخت نفقه، نامشخص بودن وضع حضانت و قيموميت فرزندان در صورت فوت زوج يا زوجه يا هر دو، بلاتکليفی وضع هويتی فرزندان آنان، پيگيری نکردن مسائل حقوقی و اقامه دعوی از سوی زوجه عليه زوج به سبب ثبت نشدن ازدواج. به لحاظ قانونی نیز اين گونه ازدواج‌ها از ثبت ازدواج، صدور شناسنامه برای فرزندان و تابعيت زوجين درپی ازدواج و غيره برخوردار نيستند.

********************

دوشنبه 2 اسفند 1389 ـ  21 فوريه 2011

وقتی آقا می‌ترسد!

محمد جواد اکبرين

از همان روز که رهبر جمهوری اسلامی در خطبه‌های عربی و فارسی نماز جمعه تهران سعی کرد هویت جنبش‌های خاورمیانه را "انقلاب اسلامی" تعریف کند و جوهر قیام علیه دیکتاتور را در آنها کمرنگ نشان دهد می‌شد حدس زد که آقا ترسیده است مبادا موج تونس و مصر به ایران برسد؛ اما شواهد بیشتری نیاز بود تا این حدس به اطمینان تبدیل شود. بسیار زودتر از تصور، نخستین شاهد از راه رسید؛ او در خطبه عربی، با استناد به قرآن کریم (سوره انفال)، خطاب به مصری‌ها گفته بود: «العدو یسوق إلیكم قواه الأمنیة المجهزة كي یبعث الرعب و الفوضى بین الناس. لا تهابوهم.. أنتم أقوى من هؤلاء المأجورین. أنتم الآن في مرحلة‌ تشبه المرحلة التي خاطب فیها الله سبحانه رسوله حیث قال: "يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ". أنتم تستطیعون بالاتكال على الله و الاعتماد على الشباب الغیور أن تتفوقوا على كل عبث و فوضى و إرهاب». ترجمه: «دشمن بسوی شما نیروهای امنیتی مجهز می‌فرستد که ترس و هرج و مرج بین مردم برانگیزاند. از آنها نهراسید. شما از این مزدوران قوی‌ترید. شما اکنون در مرحله‌ای هستید شبیه آن مرحله که خداوند در آن خطاب به پیامبر گفت: "ای پیامبر! مومنین را به مبارزه تشویق کن! اگر از شما بیست تن پا برجا باشید بر دویست تن آنها چیره می‌شوید". شما به پشتوانه کمک الهی و اعتماد به جوانان غیور می‌توانید بر هر بیهوده و هرج و مرج و تروری پیروز شوید». اما راستی اگر ایرانیان، مخاطب این سخنان باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ "وبسایت اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری" دریافت که مخاطب این سخنان فقط مصری‌ها هستند و اگر در ایران، دقیق ترجمه شود مردم ایران هم می‌توانند آن را جدی بگیرند و "بیست تن آنها در برابر دویست نیروی امنیتی مجهز" خواهند ایستاد! در نتیجه این بخش از خطبه رهبری را با احتیاط ترجمه و به نوعی تحریف کرد و نوشت: «دشمن شما با تجهیز مزدوران امنیتی خود، آن‌ها را به مقابله با شما گسیل می‌كند تا با ناامنی و هرج و مرج مردم را به ستوه بیاورند. از آن‌ها نهراسید. شما از مزدوران قوی‌ترید. شما اكنون در مرحله‌ای قرار دارید كه خداوند در آن مرحله به پیامبر و یارانش فرمود: (متن آیه بدون ترجمه) شما می‌توانید با اتكال به خدا و اعتماد به جوانان پر‌انگیزه‌ی خود بر هر ناامنی و هرج و مرجی فائق آئید». تا سرانجام مبارک رفت! خبرگزاری فارس وابسته به بخش رسانه‌ای سپاه پاسداران، سخنان جمیل ابوبکر سخنگوی اخوان المسلمین اردن را منتشر کرد که گفت: «نتمنى أن تكون درساً لكل الانظمة المستبدة لكي تعرف مصيرها، إذا ما أصرت على طريق الدكتاتورية والاستبداد». ترجمه: «آرزو می‌کنیم سقوط مبارک، درس عبرتی برای همه نظام‌های استبدادی باشد که سرنوشت‌شان این است اگر بر خودکامگی و استبداد اصرار و پافشاری کنند». اما خبرگزاری فارس هم زیرکانه دریافت که نباید این قاعده کلی را منتشر کند و ترجیح داد به جای جمله‌ی "همهء نظام‌های استبدادی"، "بسیاری از رژیم‌های عربی" را جایگزین کند مبادا کسی بیندیشد که ایران هم مخاطب این هشدار است. اگر نبود این نشانه‌های ناشیانه، موج تازه‌ی بازداشت‌ها و تهدیدها و اختلال در رسانه‌ها کافی بود تا گواهی بر وحشت و اضطراب "حکومت ولایی" باشد. چشم‌های ندا باز ماند تا باب رحمت خدا تا ابد بر این حکومت بسته شود و این تازه، آغاز این تاوان است.

********************

چهارشنبه 27 بهمن 1389 ـ  16 فوريه 2011

تنها اميد نظامى كه جز با سرنيزه و زور نميتواند حكومت كند چيست؟

جز نيروهاى نظامى؟

بخشى از خطبه‌هاى نماز جمعه‌ء خامنه‌اى‌

دربارهء حضور همافران در برابر خمينی در 19 بهمن 1357

همه خيال ميكردند كه نظامى‌ها در مقابل مردم، در حساسترين لحظات و آخرين لحظات، خواهند ايستاد؛ اما حقيقت غير از اين بود و اين برادران ملت و فرزندان ملت و بزرگ‌شدگان آغوش ملت كه جزو مردم بودند، معلوم بود كه سرنوشتشان جز همكارى با مردم و قرار گرفتن در كنار مردم، چيز ديگرى نخواهد بود. البته آن سران مزدور يا افراد پست و ضعيف و بى‌ارزشى كه نميتوانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، يا مقاومت ميكردند، يا ميگريختند، يا كارشكنى ميكردند، يا لااقل حضور پيدا نميكردند؛ اما عناصر مؤمن و قاطع - اين جوانها، اين آگاه‌ترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاع‌تر و گستاخ‌تر برادران نيروى هوائى بودند كه آمده بودند حساس ترين كار را انجام بدهند؛ يعنى آمده بودند در مقابل امام شان و رهبرشان رژه بروند، اعلام وفادارى كنند و بگويند فرمانده ما شما هستيد. اين حادثه به قدرى عجيب و هيجان‌انگيز بود كه اينها بى‌اختيار همه را به دنبال خودشان راه مى‌انداختند. من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوى، كه فاصله‌ى كوتاهى داشت با آنجائى كه ما بوديم. آمادگى‌هائى به وجود آمد و امام عزيز ايستادند و اين جوان ها، اين دلاورها، اين سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ايمان و باورى كه هميشه از اول شروع نهضت به مسئوليت خود و به نقش خود در اداره‌ى اين انقلاب و اين ملت داشتند، از اينها رژه گرفتند؛ آنها را نصيحت كردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا كردند؛ طومارى نوشته بودند، آن را تحويل گرفتند و براى آنها دعا كردند و آنها رفتند و اين كمر دستگاه را شكست؛ دستگاه احساس كرد بى‌پشت و پناه شده. تنها اميد آن نظامى كه جز با سرنيزه و زور نمي تواند حكومت كند، چيست؟ جز نيروهاى نظامى؟ به مردم كه اتكائى نداشتند. اما نيروهاى نظامى هم با اين صراحت و با اين قاطعيت در خدمت مردم قرار گرفتند.

********************

جمعه 22 بهمن 1389 ـ  11 فوريه 2011

کورش زعيم دستگير شد

سه خبر از سه خبرگزاری

خبرگزاری جبههء ملی

کورش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی، ساعاتی پیش با هجوم نیروهای امنیتی به خانه اش بازداشت و به نقطه ی نا معلومی برده شد. نیروهای امنیتی دو کارتن از نوشته ها، همراه کامپیوتر آقای زعیم را با خود برده اند. مهندس زعیم با قرار وثیقه آزاد بود. او به جرم اقدام بر علیه امنیت ملی در سال های 1386 و همچنین در 1388 بعد از کودتای احمدی نژاد بازداشت و مدتی را در انفرادی گذراند.وکلای او شیرین عبادی در تبعید و اولیایی فرد و نسرین ستوده در بازداشت بسر میبرند.

 

جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا

ساعت یازده امشب (21 بهمن 1389) عده ای از مامورین وزارت اطلاعات به منزل آقای کورش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران واردشده و پس از تقریبا یکساعت جستجو آقای زعیم، مقداری اسناد و مدارک و کامپیوتر ایشان را همراه میبرند. آقای زعیم یکی از فعالین بنام جبهه ملی ایران است و در هفته های گذشته در مصاحبه های مختلف بی مهابا از سیاست های دولت کودتا انتقاد کرده است.

 

بولتن نیوز

اطلاعات رسیده به خبرنگار بولتن نیوز از دستگیری کوروش زعیم حکایت دارد. بنابر این گزارش، زعیم که عضو گروهک ملحد جبهه آزادی بوده، به دنبال تحریک مردم برای راه اندازی تجمعات غیر قانونی بوده است. وی دارای تعاملات و ارتباطات گسترده ای با عوامل ضد انقلاب و ضد نظام در خارج از کشور بوده است. گفتنی است، جبهه ملی، گروهکی بود که طی اعلامیه ای در سال 1360 اجرای احکام و حدود الهی از جمله قصاص را مردود اعلام کرده بود که در پی صدور این اعلامیه، معمار کبیر انقلاب امام خمینی (قدس سره) این گروهک را مرتد و ملحد اعلام کرده بود. شایان ذکر است، زعیم پیش از این نیز به دلیل اتهامات امنیتی دستگیر شد که پس از مدتی با قید وثیقه آزاد شده بود.

گرفتن میدان «آزادسازی» («التحریر»/«لیبراسیون!»)

محمد سعید حنایی کاشانی>>>

هر جبنبش یا قیام یا انقلابی، مانند هر چیز دیگری که در این جهان روی می‌دهد، ابتکارها و نوآوری ها و درس هایی برای آموختن دارد. بدین سان است که آنچه در جایی دیگر ممکن است به شکست بیانجامد در جایی به پیروزی می‌رسد. جنبش کنونی مصر نیز از این قاعده مستثنا نیست. یکی از چیزهایی که در جنبش کنونی مصر بسیار ابتکاری و نوآورانه است «تصرف خیابان» است. در میان جنبش های اعتراضی تاکنون رسم بر این بوده است که معترضان به خیابان بریزند، ساعت هایی را در خیابان سپری کنند، و بعد به خانه‌هایشان بروند و استراحتی بکنند. روز بعد، یا چند روز بعد، یا به مناسبتی دیگر باز به میدان آیند و همین روال را تا جای ممکن ادامه دهند. اما این شیوه، اگر زمانی کارساز بود، دیگر کارساز نیست. اعتصاب ها و تظاهرات های گسسته به نظام حاکم ستمگر امکان می‌دهد که خودش را جمع و جور کند و به قلع و قمع مخالفان و ایجاد رعب و وحشت و تثبیت مواضع دفاعی خودش بپردازد، تا جایی که در روزهای بعد مخالفان حتی نتوانند «جایی» برای «جمع شدن» بیابند! یا حتی از خانه خارج شوند. اما گرفتن یک میدان یا خیابان، آن هم در جایی که تو چشم باشد و مرکز حیاتی شهر، اگر هیچ وقت خالی نماند، به مخالفان امکان می‌دهد که «خاکی» برای خود فتح کنند که «دولت» هرگز نتواند آن را بازپس بگیرد، مگر با هزینۀ بسیار. این «زمین» به مخالفان امکان می دهد که «تنور» را گرم نگه دارند و «نان» را زود بپزند. علاوه بر این، جنبش های کنونی مصر و تونس یک ويژگی بزرگ دیگر نیز دارند: نداشتن «رهبر سیاسی» یا «رهبر ایدئولوژیک» یا حتی حزبی شناخته‌شده و رسمی در پشت سر. بنابراین، چنین جنبش هایی را نمی‌توان به ‌سادگی با «بازداشت رهبران» یا «چانه‌زنی سیاسی» متوقف ساخت. اما این همۀ داستان نیست. این جنبش ها خطرهای خاص خود را نیز دارند که باید به آنها نیز بپردازیم.

دو استدلال مشابه

شهرام فریدونی

حسنی مبارک، دلیل خودش را برای چسبیدن به قدرت و کشتار مردم، اینگونه بیان کرده است: «اگر بروم هرج‌ومرج می‌شود؛ هرگز فرار نمی‌کنم». در اینجا جا دارد که انسان  این استدلال مبارک برای منحرف کردن افکار را با استدلال اصلاح طلبان و مخالفین سکولاریسم، دمکراسی و حقوق بشر مقایسه کند. ا طرفداران تداوم حکومت اسلامی چنين استدلال می کنند: «شما فکر نکنید که اگر از دین خلع ید کردید، مشکل حل می شود؛ زیرا اتفاقاً دست افراد پرورش نیافته را باز می گذارید که، فارغ از هر گونه ترس از خدا و معاد، به جان مردم بیفتند و هر آنچه را که می خواهند و می توانند بکنند! تولستوی می گفت: اگر خدا را برداریم همه چیز مجاز است!» همانطور که می بینم، این دوستان طرفدارادامهء حکومت دینی، اولاً هنوز به آنجا نرسیده اند که از این داستان ِ « قطع ید» برائت بجویند و معنی بازنشستگی یک تفکر امتحان پس داده و مردود شده و مراجعه به آراء ملت ایران را «قطع ید تلقی» نکنند. دوم اينکه، این گروه  از هر فرصتی جهت دین ستیز جلوه دادن سکولاریسم استفاده می کنند و می خواهند که گذار ملت ایران را  به دمکراسی و رهایی از حکومت دینکاران، به صحنهء جنگ بین اسلام و کفار تبدیل کنند. و سوم اينکه چگونه طرفداران ادامه حکومت اسلامی هنوز سعی می کنند که اول  خودشان را «لشکر خدا» معرفی کنند و بعد از سکولاریسم و سکولارها تصویری به دست خواننده بدهند که در آن، هدف سکولارها  مبارزه با پروردگار و برداشتن «خدا» است و در این راستا از تولستوی هم مایه می گذارند؟!

********************

چهارشنبه 20 بهمن 1389 ـ  9 فوريه 2011

اهانت آخوند اسلاميست به زرتشتيان در تورنتو

سارا اکرمی از تورنتو

چندی پیش ایمیلی از یکی‌ از دوستانم به من رسید که در آن لینک سخنرانی‌ آخوندی بنام مصباح موسوی در مرکز اسلامی امام علی‌ تورنتو بود. این آخوند در طول سخنرانی‌اش به طور غیر قابل احترامی به آئین باستانی زرتشتی و زرتشتیان کشورمان اهانت می‌‌کند. داستان از این قرار است که طبق گفتهء خود آخوند روزی بانوی مسنی به او می‌‌گوید که زرتشتی است و آخوند از ایشان می‌‌پرسد که تو از دیانت زرتشتی چه می‌‌دانی؟ تو می‌‌دانی که در زرتشتی جدید، در زرتشتی‌ای که ما ( منظورش طرفداران دین سنگسار و ازدواج مرد شصت ساله با دختر 9 سالهء اسلام است) آثارش را داریم، مرد اشکالی‌ ندارد که با مادر، خواهر، و یا دخترش ازدواج کند؟ در ادامه آخوند به این بانو می‌‌گوید: "تو دنبال این آئین هستی‌؟ چرا مغز تو کلهء بعضی‌ از همشهریان ما نیست؟" پخش ويدئوی این جريان در میان ایرانیان تورنتو اعتراضات بسیاری را بوجود آورد چرا که در مجموع ایرانیان چه زرتشتی و یا غیر زرتشتی نسبت به این دیانت ارزشمند که بنیان اساسی‌ تاریخ، کشور و نیاکانمان است احترام زیادی می‌‌گذارند. بعد از اشغال کشورمان توسط اسلامیون، دین اسلام جایگزین آئین اصلی‌ ایرانیان شد. اسلامیون با کشتار گسترده سعی‌ کردند که ایرانیان را از آداب و رسوم خود دور کنند. بسیاری از ایرانیان زرتشتی برای نجات جان و حفظ اعتقادات خود به کشورهای همسایه از جمله هندوستان پناه بردند. پارسیان هند نمونهء بارز این گروه هستند. برای تهیهء این گزارش به سراغ چند تن از دوستان پارسی‌‌ام رفتم. شهرزاد که در گوجرات هند بدنیا آمده است به من می‌‌گوید: "اجدادم به خاطر ظلم و ستمی که بر آنها روا می‌‌شد مجبور به ترک ایران شدند.اگر چه من در هند بدنیا آمده‌ام اما من یک شاهزاده ایرانی‌ هستم و آرزو دارم روزی به ایران برگردم و سرزمین آبا و اجدادیم را ببینم." سلینا، دوست پارسی‌ دیگرم، می‌‌گوید: "اجدادم از زرتشتیان یزد بودند که بخاطر سختی‌های آن روزگاران ایران به هند مهاجرت کردند.من از بچگی‌ با قصهء لیلی و مجنون بزرگ شدم و عکس تخت جمشید بر روی دیوار اتاقم هست. اگر چه هیچ وقت به ایران نرفته‌ام اما آنجا را کشور اصلی‌ خود می‌‌دانم و اطلاع دارم که الان مردم کشورم چه سختی‌هایی‌ می‌‌کشند." با روی کار آمدن رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی، هزاران ایرانی‌ که قربانی سرکوب رژیم شدند ایران را به مقصد کشورهایی که دارای موقعیت بهتر برای زندگی‌ است ترک کردند.در میان این ایرانیان می‌‌توان به پیروان ادیان مختلف ایران از جمله بهائیان، زرتشتیان، مسیحیان ارامنه، و مسیحیان آسوری که همواره مورد نقض ابتدایی‌ترین حقوق خود تحت حاکمیت قوانین تبعیض آمیز اسلامی قرار می‌‌گیرند اشاره کرد. از میان پیروان ادیان ایران گلهای زیادی پر پر شدند که می‌‌توان به مونا محمودی نژاد دختر نوجوان بهائی که توسط رژیم اعدام شد و اسقف ارزشمند ایران هایک هوسپیان که توسط عوامل جمهوری اسلامی به قتل رسید اشاره کرد. اما درقبال این توهین، ایرانیان تورنتو ساکت نماندند و این مورد را به مقامت دولتی کانادا رساندند. انجمن فعالان حقوق بشر دانشگاه یورک و انجمن دوستداران زرتشت تورنتو با فرستادن نامه‌های سرگشاده به وزارت امنیت اجتماعی، ادارهء پلیس، و کمیسیون حقوق بشر انتاریو خواستار پیگیری جدی این موضوع شدند.

********************

دوشنبه 18 بهمن 1389 ـ  7 فوريه 2011

آیا حکومت اسلامی در آمریکا لابی‌ دارد؟

سارا اکرمی

 پاسخ آقای حسن داعی، پژوهشگر و فعال سیاسی که در این زمینه تحقیقات متعددی انجام داده اند و زندگی‌ خود را وقف مبارزه با جمهوری اسلامی کرده اند، به اين پرسش مثبت است. واژهٔ «لابی» در ادبیات سیاسی به معنی‌ اعمال نفوذ بر سیاست مداران در تمام سطوح کشور است. اولین بار کلمهء لابی و لابی گری در قرن نوزدهم در فرهنگ سیاسی آمریکا بکار گرفته شد و امروزه گروه‌های لابی در این کشور، که به نمایندگی‌ از سوی‌ منافع مختلف فعالیت می‌‌کنند، بخشی جدایی ناپذیر از روند سیاسی ایالات متحده محسوب می‌‌شوند که هدف آنها تبلیغ و قبولاندن دیدگاه‌های خود در مورد مسائل و لوایح مختلف نزد قانون گذران و دولت مردان است. باید به این موضوع اشاره کرد که در آمریکا قوانین سختی برای کنترل لابی و جلوگیری از اعمال نفوذ بیش از حد آنها در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. در این میان کشورهای ديگر نیز در آمریکا دارای گروه‌های لابی هستند.این گروه‌ها برای دفاع و حمایت از منافع کشورهای تابعهء خود و تاثیر گذاری بر سیاست‌های ایالت متحده در مورد آنها فعالیت می‌‌کنند. بعضی‌ از این کشورها عبارتند از اسرائیل، یونان، ارمنستان و ترکیه که با داشتن جمعیت زیادی از مردم خود در آمریکا از گروه‌های لابی قوی‌ای در این کشور برخوردار هستند. به عبارت ديگر، طرفداران آنها آمریکاییانی با اصلیت‌های گوناگون هستند که، ضمن وفاداری به ایالات متحده، از منافع سرزمین آباء و اجدادی خود نیز حمایت می‌‌کنند.در این میان شاید در نگاه اول طبیعی باشد که فکر کنيم ایران نیز ـ با توجه به حضور صدها هزار ایرانی،‌ یا ایرانی‌ الاصل، در این کشور ـ باید تا کنون لابی قدرتمندی در ایالت متحده تشکیل می‌‌داد. اما واقعیت چیز دیگری است و لابی قانونی ایرانی‌ در آمریکا به دلایل مختلف، از جمله فقدان روابط سیاسی بین دو کشور، شکل نگرفته است. علت این امر آن است که چند میلیون ایرانی‌ خارج از کشور افرادی هستند که قربانی سرکوب و نقض ابتدایی‌ترین حقوق خود توسط رژیم جمهوری اسلامی شده و فراریان از همان جهنمی بشمار می روند که این حکومت برای مردم فلک زدهء ایران بوجود آورده و، از این رو، میل و رغبتی برای حمایت از این حکومت غیر انسانی‌ در آمریکا ندارند. به عبارت دیگر، اگرچه ایرانیان ساکن آمریکا به سرزمین مادری خود عشق می‌‌ورزند، ولی‌ در مجموع علاقه و احترامی برای رژیم حاکم در تهران ندارند. اما حکومت اسلامی نیز، که بخوبی از این موضوع اطلاع دارد، برای رفع این انزوا در جامعهء جهانی‌ که حاصل نقض حقوق ملت ایران و جاه طلب‌های هسته‌ای اش است به حضور یک لابی قوی در آمریکا احتیاج دارد. محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام،در یکی‌ برنامه‌های تلویزیونی رژیم گفت: "یکی‌ از اشکالات ایران این است که در داخل آمریکا لابی ندارد. صهیونیست‌ها لابی دارند، حتی ارامنه لابی دارند و اطلاعات فوق العاده هدایت شده‌ای را به افکار عمومی‌ آمریکا، حتی به دولت مردان آمریکا، می‌‌دهند.اما قدرت لابی ایران ضعیف است. ایرانیان بسیار تحصیل کرده و دارای در آمد بالا در آمریکا هستند. به نظر من دوستان ما در وزارت خارجه باید تلاش کنند که لابی‌های قوی در داخل خود آمریکا درست کنند." اما، در عين حال، گفته می شود که چند شبکهء «شبه لابی» برای حکومت اسلامی در آمریکا بوجود آمده اند که قصد شان اعمال نفوذ بر سیاست‌های آمریکا در قبال جمهوری اسلامی است. مثلاً، در اين رابطه، از "شورای امریکاییان- ایرانیان" به سرپرستی هوشنگ امیر احمدی و "شورای ملی‌ امریکاییان ایرانی‌ تبار" به سرپرستی تریتا پارسی نام برده می شود‌. این سازمان‌ها البته خودشان آشکارا خود را مشوق تغییر در مناسبات ایران و آمریکا از طریق گفتگو و درک بهتر معرفی می کنند. انجمن فعالان حقوق بشر دانشگاه یورک کانادا مفتخر است که اولین برنامهٔ رسمی‌ خود را در ۵ مارس با حضور آقای حسن داعی به جامعهء ایرانی‌ ارائه می دهد؛ چرا که این انجمن دانشجویی همواره حامی آن دسته از‌ فعالان سیاسی، حقوق بشری و مدنی ایرانی‌ است که به افشای حضور حکومت اسلامی در خارج از کشور و منزوی ساختن این حکومت ضد بشری در جامعه جهانی‌ می‌‌پردازند.

* سارا اکرمی، پرزیدنت انجمن فعالان حقوق بشر دانشگاه یورک است.

********************

جمعه 15 بهمن 1389 ـ  4 فوريه 2011

برای باز سازندگان اتحاد جمهوری خواهان آرزوی موفقیت دارم

فرخ نگهدار

اتحاد جمهوریخواهان ایران (اجا) هفت سال پیش در شرایطی تشکیل شد که حرکت اصلاح طلبانه دوم خرداد به بن بست رسیده بود و گشودن دورنمای دیگری برای تحقق مطالبات آزادیخواهانه مردم ضروری می نمود. در بیانیه  "برای اتحاد جمهوریخواهان" نوشته بودیم:

"حرکت اصلاح طلبانه دوم خرداد اگر چه دستاوردهايی هـمچون بازنمايی تناقضات قانون اساسی، گشايش فضای مطبوعاتی و کمک به انزوای جناح‌های اقتدارگرا با خود داشته است، اما اين حرکت نتوانسته است حقوق اساسی مردم و آزادی‌های فردی و اجتماعی را تثبيت کند. يکی ازعلل "بن بست اصلاحات" سرسختی اقتدارگرايان در تداوم استبداد است، اما علل ديگر آنرا بايد در محدوديت برنامه سياسی اصلاح طلبان، تناقضات نظری، اتکای يک سويه بر ظرفيت‌های قانون اساسی و کم توجهی به سازماندهی نيروهای جامعه مدنی جستجو کرد. اين تجربه نشان داد که اصلاحات تدريـجی و قانونی به ميانـجی مجلس و قوه مجريه، بدون تکيه به نيروی سازمان يافته مردم و تغييرات بنيادی در قانون اساسی به سرانـجام نـخواهد رسيد. ساختار سياسی جمهوری اسلامی که دين و دولت را درهـم آميخته و برپايه تبعيض ميان شهروندان بناشده است، نمی‌تواند مبنای تدوين قوانين و تنظيم مناسبات اجتماعی به شيوه ای امروزی و مردمسالارانه باشد... ولايت فقيه و نهادهای وابسته به آن بزرگترين مانع در راه استقرار مردمسالاری و ثبات و پيشرفت کشورند. در چنين وضعيتی، هـمگامی و هـمآهنگی افراد و نيروهای آزادی خواه و ايـجاد يک جنبش وسيع دمکراتيک ميتواند اقتدارگرايان را به تمکين و پذيرش مطالبات مردم وادار سازد و راه دستيابی به آزاديهای سياسی، برگزاری انتخابات آزاد و در نهايت مراجعه به آراء عـمومی را برای تغيير قانون اساسی و گذار به دمکراسی بگشايد. تشکل جـمهوری خواهانی که در پی تـحول مسالمت آمـيز جامعه‌اند، با برنامه سياسی روشن و راهبردی مبتنی بر بسيج سازمان يافته مردم، گامـی در جهت شکل گيری چنين جنبشی است."

امید این بود که خواست و اراده سیاست ورزی مشترک، بین فعالان سازمانی و روشنفکران سیاسی، یک تشکل مدرن با هویت و چهری نوین پدید آورد. ما که از پایه گذاران و اعضای اتحاد بودیم همه فعالیت سیاسی خود را در این سازمان متمرکز کردیم. ولی کوشش برای اجماع که در مراحل نخستین تشکیل سازمان بایسته بود بتدریج تبدیل به سیاستی شد که که شکل گیری اقلیت و اکثریت  و اتخاذ سیاست های لازم را دشوار و سپس ناممکن  میساخت. هرآینه تصمیمی نیز به اکثریت آراء گرفته میشد، هرکس مجاز بود دیدگاه خود را بصورت فردی یا جمعی ویا از طریق سازمان دیگری اعلام کند. امکانات رسانه ای به چهره های سرشناس اتحاد امکان میداد نظر خود را در رسانه های عمومی تبلیغ کنند.

حال این موضع گیری ها تا جایی که زیر و بم هایی را در سیاست دمکراتیک باز میتافت، در سازمانی که موجودیتش با اظهار نظر چهره های سرشناس آن معرفی میشد، تا حدودی برای اعضاء قابل تحمل بود. ولی اینک به نظر میرسد که تفاوت ها در تحلیل و خط مشی سیاسی چنان شده است که از حد تحمل بسیاری از فعالان و دوست داران اتحاد ما فراتر رفته و همزیستی سازمانی با نگاهی که من حامل آن هستم بسود جنبش دموکراسی خواهانه مردم ایران ارزیابی نمی شود. از این روی با کمال تاسف جدایی خود را از این اتحاد اعلام می کنم و اطمینان دارم که این جدایی سیاست ها و رویکردهای عمومی پایه گذاران اتحاد را متفاوت نخواهد ساخت و از همراهی و همیاری کسانی که بیانیه تاسیسی اتحاد جمهوری خواهان را  بیان آرزوها و مطالبات یافته اند، نخواهد کاست.

اعتقاد راسخ دارم که آن چه که طی این سال ها به نام اتحاد جمهوری خواهان ایران انجام گرفته است و نیز جهت کلی و عمومی تاثیر عینی اقدامات و ابتکارات صاحب نامان این اتحاد با بیانیه تاسیسی ما، و نیز با مصالح عمومی جنبش دموکراسی خواهانه مردم ایران و نیز با مصالح کشور و منافع ملی، همساز و همخوان بوده است.

برای همه دوستان و همراهانی که در این سال ها با قلم و قدم خود در راه دفاع از آرمان های مندرج در میثاق تلاش کرده اند، برای همه یارانی که در این سال ها خواسته اند و تلاش کرده اند که این اتحاد بماند و بیان گر خواست ها و مطالبات قشرهای اجتماعی ناراضی از سلطنت و ولایت گردد، برای آنان که پیگیر بسط آزادی، تحمل، استقلال، صلح و همزیستی اجتماعی اند، برای همه یارانی که امروز مسوولیت سترگ و بس پیچیده ی باز  سازی جنبش جمهوری خواهی ایران را بر دوش گرفته و عزم کرده اند از نو اتحادی بسازند که همزیستی طیف وسیع تری از دیدگاه ها و تمایلات فرهنگی، اجتماعی و تاریخی جمهوری خواه را تحمل کند، آرزوی موفقیت و پیشرفت؛ و برای خود توفیق پشتیبانی از آنان را آرزو دارم. لندن – دو شنبه 31 ژانویه 2010 

********************

چهارشنبه 13 بهمن 1389 ـ  2 فوريه 2011

تحولات اخیر تونس و مصر

مهران سیرانی

به عنوان یک فرد ایرانی‌ برای من خیلی‌ متاسفانه عجیب است زمانی‌ که می بینم بخشی از فعالین سیاسی ایرانی‌ در بعضی‌ از مقالات و رسانه‌ ها از این اعتراضات با نام انقلاب یاد می کنند. عجیب از این نظر که این طیف تجربهء قیام سال پنجاه و هفت و «دست آورد‌ها» ی آن را با گوشت و پوست خود در عرصه‌های زمانی‌ مختلف لمس و حس کرده است. اتفاقاتی که ما امروز در تونس، مصر و احتمالاً در مراحل بعدی در الجزایر، یمن شاهد آن هستیم نتیجه ده‌ها سال استبداد شدید، و محرومیت های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی‌ ناشی‌ از آن می‌باشد. این اعتراضات نتیجهء روند اجباری تکامل تاریخ می‌باشد و هیچ حکومت استبدادی در جهان نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد. نبود آزادی، دمکراسی و ابتدائی ترین امکانات رفاهی‌ نیروی محرک این اعتراضات مردمی می‌باشد. اما صرف این اعتراضات مردمی برای به ثمر رسیدن یک تغییر و تحول اساسی‌ و پایه‌ای که بتوان آن را انقلاب نامید یک شرط لازم و ضروری می‌باشد اما تنها شرط نیست. شرط لازم برای هدایت این اعتراضات مردمی به یک انقلاب, وجود نیروها و احزاب دموکراتیک و مردمی می‌باشد تا بتوانند از این فضای ایجاد شده استفاده کرده و در این شرایط حساس بتوانند این نیروی عظیم مردمی را در جهت تغییر و تحولات اساسی‌ و پایه ای راهنمایی‌ و رهبری کنند. اما متاسفانه چنین سیستم‌های استبدادی اجازهء رشد و نمو یک چنین ارگان‌های دمکراتیکی را نداده اند. در یک چنین شرایطی، در اثر ضعف دولت مرکزی ناشی‌ از اعتراضات مردمی، جامعه با یک خلاء قدرت روبرو خواهد شد، و این بهترین امکان را برای بهره برداری جریان‌های فرصت طلب ایجاد خواهد کرد. در یک چنین شرایطی ما فقط شاهد یک تغییر و انتقال قدرت هستیم نه یک انقلاب؛ دقیقاً همان چیزی که ما ایرانی ها در سال پنجاه و هفت شاهد آن بودیم. با توجه به پایان جنگ سرد و افول احزاب چپ در این مناطق، تنها جریاناتی که امکان فعالیت و ارتباط نزدیک با مردم را دارند جریانات ارتجاعی اسلامی هستند. با توجه به توضیحات فوق و با شناخت نسبی‌ که از جامعه مصر دارم، به اعتقاد من خطر به قدرت رسیدن جریان ارتجاعی اخوان المسلمین در مصر کم نمی‌باشد. از طرف دیگر، کانال سوئز موقعیت ژئوپلیتیک مهمی‌ به مصر داده است، نکتهء مهمی‌ که جامعهء جهانی،‌ مخصوصاً کشورهای پیشرفتهء اروپایی و آمریکا به سادگی‌ نمی توانند از آن چشم پوشی کنند. یکی‌ از احتمالات پیش بینی‌ شده و شاید تنها آلترناتیو در شرایط کنونی‌ تشکیل یک حکومت ائتلافی از افرادی مثل البرادعی و اخوان المسلمین می‌باشد، که این روند در دراز مدت نه تنها نتیجهء مثبتی برای مردم مصر و جامعه جهانی‌ نخواهد داشت بلکه روند اسلامیزه شدن، رشد و نمو دستجات افراطی اسلامی را سریعتر نموده و در نهایت صلح و آرامش نه تنها مصر بلکه جامعهء جهانی‌ را بیشتر به خطر خواهد انداخت. این اعتراضات می تواند نکتهء مثبتی برای ما ایرانیان باشد، تا بتوانیم از این تجربیات استفاده کرده و برای تغییر تحولات آتی در صحنهء سیاسی ایران آمادگی لازم را داشته باشیم، چون هم حکومت فاشیستی - اسلامی ایران نمی تواند از این روند تکامل تاریخی‌ مستثنی باشد و هم روند اعتراضات مردم ایران مستثنی از اعتراضات مردم تونس و مصر نیست. با امید اینکه ایرانیان وطن دوست، از هر نگرش فکری، این اهمیت را بخوبی درک کرده و آمادگی لازم برای تحولات آینده ایران را داشته باشند تا مجدداً دچار فاجعه ای مثل سال پنجاه و هفت نشویم.