بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

پنج شنبه 26 آذر 1388 ـ  17 دسامبر 2009

 

پيوند به قسمت اول   پيوند به قسمت دوم    پيوند به قسمت سوم  پيوند به قسمت چهارم

 

تاکتیک های تغییر و آرمان تغییر

بررسی هستی شناسی ،آرمان ها وآمال جنبش سبز ایران

هدایت  شناسایی

 

4. هستی شناسی جنبش سبز (اصلاح طلبان ---گروه دومی ها)

 

 4_1اصلاح طلبان

با پیروزی جریان اصول گرا برای اولین بار در انتخابات سال 1384 قرائت جدیدی از حکومت اسلامی پا به منحصه ظهور گذاشت، قرائتی که اولا) به تقسیم بندی جدیدی از "خودی و غیر خودی" منجر می شد. حال دیگر غیر خودی ها مخالفان سرنگونی کل نظام نبودند بلکه اصلاح طلبانی بودند که وصله هایی چون مردم سالاری دینی، حقوق بشر اسلامی و در روابط بین الملل منادی تئوری گفتگو تمدن ها شده بودند و تصویری از نظام به دنیای خارج نشان داده بودند که گویی ایران یکی از لیبرال ترین ساختارهای سیاسی در دنیا را دارد.

اگرچه این تصویر هیچ گاه کامل نشد، و آن نیز  به دلیل وجود بخش زیادی از روشنفکران ایرانی مقیم در غرب بودکه با اگاهی از مسئولیت روشنفکری خود تصوری "واقع بینانه"از ایران عرضه می کردند ثانیا)حضور نیروهای امنیتی در حوزه سیاسی- اقتصادی کشور.تا قبل از به قدرت رسیدن جریان موسوم به اصول گرایان معمولا نیروهای نظامی _امنیتی در حوزه سیاسی کشور دخالت نمی کردند.این مسئله برمی گشت به برخی از خطبه ها و سخنان صریح وغیر صریح آیت الله خمینی در اوایل انقلاب. آیت الله  خمینی  در وصیت نامه سیاسی خود می گوید"وصیت اکید من به قوای مسلح آن است که همانطور که از مقررات نظام ،عدم دخول نظامی در احزاب و جبهه ها ست ،به آن عمل نمایند و قوای مسلح مطلقا چه نظامی وچه انتظامی وپاسدار وبسیج و غیر اینها ،در هیچ حزب وگروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگه دارند.در این صورت می توانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات درون گروهی مصون بمانند"و  در این رابطه طبق ماده 40 قانون جرایم نیروهای مسلح"عضویت کارکنان نیروهای مسلح در سازمانها،احزاب و جمعیت های اسلامی ومداخله یا شرکت ویا فعالیت آنان در دسته بندی های سیاسی و تبلیغات انتخاباتی ممنوع است ومرتکبان به شش ماه تا سه سال حبس محکوم می گردند ودر هر حال ادامه خدمت ویا رهایی این گونه از افراد به عهده هیات های رسیدگی به تخلفات نیروهای مسلح است"البته باید به این  مسئله با دقت بیشتری توجه کرد چرا که مطابق اصل 150 قانون اساسی، قانونگذار اسلامی کارویژه سپاه پاسداران(1) را در "نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای انقلاب" می داند و در ماده 3 و بند 2 ماده 4 قانون نیروی انتظامی دوباره به این مسئله تاکید دارد.

در قانون اساسی مهم ترین وظیفه نیروهای مسلح را دفاع از کشور در مقابل حملات بیگانگان می داند، اما در همین قانون حفظ نظام نیز از وظایف نیروهای مسلح قلمداد شده است.به خصوص اگر به قوانین عادی نگاه کنیم کارویژه اصلی سپاه پاسداران حفاظت از انقلاب  است. باتوجه به این که نیروی مسلح در کشور شامل ارتش، نیروی انتظامی وسپاه می شود به نظر می رسد قانونگذار حوزه عملیاتی وسیع تری برای سپاه قایل شده است به خصوص می دانیم  بخشی از بسیج زیر نظر سپاه است که بیشترین تماس را با مردم دارد. به عنوان مثال مطابق اصل 8 قانون اساسی"امر به معروف ونهی از منکر از وظیفه همگانی است"مردم نسبت به همدیگر،مردم نسبت به دولت ودر نهایت دولت نسبت به مردم.حال امر به معروف ونهی از منکر دولت نسبت به مردم از چه طریق محقق می شود؟از طریق بسیج. پس اگر بپذیریم کارویژه اصلی سپاه دفاع از انقلاب است ،پس در زمانی که انقلاب" نیاز" به حفاظت داشته باشد سپاه می تواند در سیاست هم دخالت کند،وبر این اساس ممکن است این دفاع نیازمند حضور فعالانه و عینی در عرصه سیاسی کشور باشد.حال سوال دیگر این است ،این نیاز را چه کسی تشخیص می دهد؟مطابق  بند 4 ا صل 110 قانون اساسی ،نیروهای مسلح زیر نظر مقام رهبری هستند،پس بدون شک هم ایشان است که تشخیص می دهد کشور نیاز به حضور سپاه در عرصه سیاسی را دارد یا نه.

اما به نظر می رسد آن چرا که  دیگر مفسران سیاسی کشور هم می گویند بی ارتباط نیست اگر مسئله را از نظر تاریخی بررسی کنیم، در طول این سالهای بعد از انقلاب، کشور با مصائب بسیاری روبروه شد اما در هیچ کدام از موارد شاهد این چنین حضور فیزیکی سپاه نبوده، این مسئله به خصوص از آن جهت قابل تامل است که می دانیم نظام بعد از جنگ جز چند سالی که مربوط به اصلاح طلبان بود همیشه در سیاست داخلی از ثبات نسبی برخوردار بوده است پس عقلا دلیلی برای حضور گسترده سپاه در عرصه سیاسی وجود نداشت ونیازی هم احساس نمی شد که سپاه بدین گونه وارد عرصه سیاسی کشور شود. .ثالثا) رشد پوپولیسم(عوام گرایی)ومدیریت غیر مسئولانه در حوزه سیاست داخلی(به خصوص در امور اقتصادی) (2) و تنش زایی و استفاده از روشهای پرخاش جویانه در سیاست خارجی.بعد از مرگ ایت الله خمینی یکی از مسائل اصلی در نزد رهبران سیاسی  کشور (مقام رهبری- اصول گرایان – اصلاح طلبان) مسئله رهبری کاریزماتیک(فره مند) بوده است.نوعی ازرهبری که نه فقط با حرف زدن  بلکه با نفسش هم بتواند مردم را به دور خود جمع و گفتارش فصل الخطاب هر مشکلی باشد ،کسی که گویی جواب هر مشکلی را می داند،کسی که گویی از دنیای ما آدمیان نیامده است، چونان ما در قید وبند مسائل روزمره نیست ،شاید کسی به مانند فیلسوف - شاه افلاطون یا شاید  آنچان مردی که آیزا برلین اورا به مانند این توصف می کند"مردی سوار بر اسب سفید از اوج آسمان به زمین می آید تا ما را از بدبختی ها و فلاکت هایمان رهایی بخشد،او گویی منجی است.متاسفانه این مسئله که می توان آن را "توهم کاریزما بودن "در نزد مقامات سیاسی کشور نامید، آنچنان جدی است که در حوزه مسئولیت های سیاسی می بینیم رهبران سیاسی کشور گاه وظایف ومسئولیت های خود را در قبال ملت به کلی فراموش کرده و در توهماتی "خود ساخته" به سر می برند که جز به خطر انداختن کشور در وهله اول ودر وهله دوم فراهم نمودن موجبات رنج و بدبختی ملت ،چیزی را نصیب مملکت نکرده است .برخی این دولت کنونی را به عوام گرا یی محکوم می کنند ،که گویی مسئله ای تازه است و در طول انقلاب بی مانند بوده است ،اشتباهی محض است که باید از آن دوری جست.

توهم کاریزما بودن به نظر می رسد یک عنصر" مشترک" در تمامی مقامات عالیه کشور است.،اما آن چرا که می توان به دولت نسبت داد سوءاستفاده از فقر ومحرومیت  طبقات فرو دست جامعه است،طبقاتی که  از یک طرف معمولا با جمعیت زیاد خانوار و بیکاری جوانانشان روبروه هستند و از طرف دیگر توانایی خود اشتغالی با توجه به عدم سرمایه ابتدایی و لازم، در تنگنا به سر میبرند.بر این مسئله این نکته را هم باید افزود که فضای آلوده ومصیبت بار اجتماعی کشور با مردمی که دچار چیزی شده اند که ما آن را "فردگرایی غیر مسئولانه" (3) (واین متفاوت است با فردگرایی در نظام های لیبرال غربی،چراکه در آن نظام ها شهروند بودن یعنی مسئول بودن وفردگرایی غربی برپایه خردگرایی اخلاق محور بنیان شده است)  می نامیم ،پس جز امید و توصل جستن به هر خرافه ای ،دیگر چیزی برای طبقات محروم کشور باقی نمانده است.قسمت اسفبار داستان جایی است که دولت با آگاهی از این فقر ومحرومیت نه فقط با بینشی "واقع گرایانه"با این مسئله روبروه نمی شود بلکه با نگاه توهم آمیز به مسئله در صدد انکار آن میباشد.در حوزه سیاست خارجی آن چراکه تحلیگران دولتی "دیپلماسی عمومی"(منظور از دیپلماسی عمومی این است که مقامات سیاسی کشور خطابه های سیاسی خود را با محوریت ملت ها و نه دولتها قرار دهند،که این نیز به گمان ما ادامه همان توهم کاریزما بودن است) می نامند تنها منفعتش برای کشور انزوا و تحقیر ایرانیان در مقابل ممالک دیگر بوده است.  بر این اساس نیروهای اصلاح طلب تدارک وسیعی را برای انتخابات 1388 به کار گرفتند.در واقع  اصلاح طلبان حیات اصلاح طلبی را در گرو پیروزی در این انتخابات می دانستند چرا که به اعتقاد آنها شارلاتانیسم سیاسی آن چنان در کشور گسترش یافته بود که با شکست جریان اصلاح طلبی، مفهوم اصلاح طلبی برای همیشه از ادبیات سیاسی کشور رخت بر می بست.بر این اساس اصلاح طلبان خواستار بازگشت دوباره سید محمد خاتمی شدند.اما مشکلی که اصلاح طلبان با آن مواجه شده بودند از سه جنبه قابل بررسی است.اول این که تغییر فضای سیاسی کشور نسبت به دوره زمامداری اصلاح طلبان.اصلاحات 1376 با تئوری "توسعه سیاسی لازمه توسعه اقتصادی"وارد عرصه سیاسی کشور شدند.

با ایجاد نهادهای اجتماعی وسیاسی که با عث تغییر در قوانین کشور می شد،وبا گسترسش حوزه عمومی جامعه باعث پررنگ شدن نقش مردم در تصمیم گیری های کلان کشوری وباز شدن حوزه عمومی براساس گفتمانی عقلانی وانتقادی،در نهایت منجر به توسعه سیاسی کشور می گشت.اما اصلاح طلبان در عمل نتوانستند به خواست های خود برسند.به عقیده اکثر تحلیلگران کشور یکی از مهم ترین پیامدهای شکست اصلاح طلبان "سر خوردگی سیاسی"مردم بود که در نهایت منجر به سیاست زدگی آنها شد.این سیاست زدگی مردم پیامد سنگینی برای اصلاح طلبان داشت و آن شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 بود.اعمال وسیاست های دولت جدید آن چنان در چهار سال اول ریاست جمهوری غیر منتظره بود و فضای جدیدی را که ایجاد کرده بود،دیگر جز بر روی صفات برخی از روزنامه های اصلاح طلب ،آن هم برای حفظ  مخاطبان خاص خود، چیزی از تئوری توسعه سیاسی که منجر به گسترش گفتمان حق محوری در جامعه شود، باقی نمانده بود.در انتخابات 1388 اگرچه دو نامزد جریان اصلاح طلبی در برخی از برنامه های سیاسی شان حرف از توسعه سیاسی در کشور میزدند،پیش تر ازهر کسی خود می دانستند حرف هایشان مضحک است.از یک طرف آنها دیگر در موقعیت سیاسی پیش از انتخابات 1376 نبودند و از سوی دیگر با مردمی سروکار داشتند که تجربه دوران اصلاح طلبی را داشتند ودولتی که که تمام آنچه را که اصلاح طلبان به قول خودشان در طول سالها در کشور ساخته شده بود یک شب پنبه کرد و نشان می داد کردار و رفتار سیاسی اش بر پایه هیچ منطق سیاسی نیست.شاید این گفته اصلاح طلبان اندکی جنبه واقعی داشته باشد که آنها مبارزه کردن با دولت را مثل شطرنج بازی کردن با گوریل می دانستند.به نظر می رسد مهم ترین مسئله برای اصلاح طلبان در انتخابات اخیر به دست آوردن "موضع سیاسی سابق"خود بود تا بحث هایی مثل توسعه سیاسی که از دل آن صحبت های بسیار زیبایی چون جامعه مدنی،حقوق اقلیت ها ودیگر مسائل بیرون می امد.در واقع این عجیب به نظر نمی رسد که چرا کاندیده های اصلاح طلبان در سخنرانی ها ومیزگرد هایشان این همه به مسئله بازگشت به آرمان های اوایل نظام    می پرداختند. آن ها در مبارزه سیاسی از دو تاکتیک استفاده می کردند اول اینکه نگرشی کاملا انتقادی به دولت اصول گرا داشتند در ثانی می خواستند خود را به عنوان آخرین منجیان آرمانهای اوایل انقلاب معرفی کنند که در   حال نابودی است.بر این اساس آنها با اصل قراردادن "آرمان های اوایل انقلاب "به نقد دولت می پرداختند.

مزیتی که این روش داشت این بود که آنها خود را از گروه دومی ها(گروهای مخالف رژیم) که توسط گروه های تندرو نظام محکوم به طرفداری ازآنها شده بودند،جدا می ساختند .و از طرف دیگر با محوریت قرار دادن "آرمان های اوایل انقلاب "که همواره اصول گرایان خود را حامیان آن می دانستند با عث اختلاف د ر جبهه اصول گرایان می شدند که در نهایت نفعش به   اصلاح طلبان  می رسید.مسئله دوم به شخصیت خاتمی برمی گشت.خاتمی بیش از آنکه شخصیت یک رهبر سیاسی را داشته باشد ،یک شخصیت روشنفکر مابانه داشت.او کسی نبود که بتواند با توجه به تغییراتی که در فضای سیاسی کشور حادث شده بود،بتواند نقش یک رهبر مقتدر را برای جریان اصلاح طلبی بازی کند..اصلاح طلبان به این نکته واقف بودند که بعد از پیروزی در انتخابات(اگر می شدند)مشکلات آنها آغاز می شد.در وهله اول آنها با گروه های نظامی –امنیتی مثل سپاه و بسیج روبروه بودند که به جز به عنوان یک نیروی نظامی از منابع سرشار اقتصادی هم  بهره مند بودند،ودر دوره زمامداری اصول گرایان نیز وارد گفتمان سیاسی کشور شده بودند.بازگرداندن سپاه به موقعیت سابق خود نیاز به یک رهبری مقتدرانه که در قبال زیاده خوای های سپاه کوتاه نیاید، و از طرف دیگر مشکلاتی که ایران در سیاست خارجی خود با آن دست به گریبان بود دیگر مسئله مهم  برای اصلاح طلبان به شمار می آمد.بحران بین اللمللی دو راه پیش پای آنها می گذاشت: یا مجبور بودند متحمل تحریم های بین المللی شوند که با توجه به وضعیت اسفناک اقتصادی در کشور از یک طرف،واز طرف دیگر پیشنه سیاست خارجی اصلاح طلبان که معمولا مبتنی بر "تنش زدایی"بوده است می توان گفت آنها درصدد پیدا کردن راهی برای خروج از این بحران،احتمال پذیرش برخی خواستهای غرب می رفت.برای این که این اتفاق بیفتد آنها باید به چالش با مقام رهبری می پرداختند،براین اساس آنها نیاز به شخصیتی داشتند که بتواند مقام رهبری را "تحت تاثیر "قرار دهد.

تجربهء اصلاحات نشان داده بود که محمد خاتمی بیش ازآنکه تاثیر گذار باشد ،تاثیر پذیر هست. پس اصلاح طلبان به شخصیتی عمل گرا بیش از روشنفکر مابانه احتیاج داشتند .بر این اساس میر حسین موسوی اصلح شناخته شد.میر حسین موسوی بیشتر به شخصیت های داستان های جنایی-پلیسی آگاتا کریستی شباهت دارد.20 سال از صحنه سیاسی کشور به دور بوده،و از انقلابی که خود یکی از فرزندان وفادارش بود کناره گرفته،از دنیای پراز جوش و خروش سیاسی به بوم نقاشی پناه برده بود.اطلا عاتی که از او هست مبین این است که در 28 سالگی نخست وزیر کشور می شود،در دوره نخست وزیری اش به نخست وزیر "کپنی " دوران جنگ معروف می شود.با آیت الله خمینی رابطه خوبی داشته،علی شریعتی در حاشیه یکی از سخنرانی هایش در حسینیه ارشاد ،زندگی خصوصی او با زهرا ره نورد را الگو و سرمش خوبی از زندگی عاشقانه اسلامی دانسته بود.مردی که هنوز شخصیت مردان دهه شصت(ه.ش) ایران را حفظ کرده است  ،سر به پایین راه می رود،همیشه خود را متواضع نشان می دهد،نسبت به دین متعصب و نرمش ناپذیر است،عدالت را بیش از آزادی دوست دارد،بیش از آن که راستی باشد چپی است،هنوز به ایدئولوژی مذهبی وفادار است،سخنران خوبی نیست اما مردی ثابت قدم است،انقلاب را یک موهبت اللهی می داند، آیت الله خمینی را یگانه فرزانه ای می داند که حقیقت زندگی را برایش نمایان ساخته.

از لحاظ هنری نیز باید او را به رومانتیسم های قرن 18 و19 اروپا نزدیک بدانیم.کسانی که خصایصی چون تمایل به برجسته کردن خویش انسانی،گرایش به سوی خیال و رویا،به سوی گذشته تاریخی،و سرزمین های ناشناخته،اشتیاق پر شور به نیروهای لجام گسیخته در آثارشان موج می زد.شاید بتوان او را مقایسه کرد با شخصیت رمز الود اثر" کاسپار داوید فریش""مهاجر بر فراز دریای ابرها".مردی پشت کرده به اکنون با قامتی کشیده و بلند،عصای بر دست ،ایستاده بر صخره های سیاه وسنگی.رو به بیکرانی دریای ابرها و در حال تامل در احوال خویش و یا شاید زندگی با خاطرات زیبای گذشته.او در بیکرانی ابرها گذشته هایی را به خاطر می آورد که به گمانش جنبه اهورایی دارد.او مردی از گذشته است که با حال رابطه خوبی ندارد.او در حال سرگردان است .او حال را می خواهد فقط به امید بازگشت به گذشته.از نظر اصلاح طلبان موسوی واین 20 سال مجهولش می توانست گزینه مناسبی باشد.شاید اصلاح طلبان قبل از انتخابات از آینده مجهول خود آگاهی داشتند،پس به دنبال کسی رفتند که خود از "مجهول ها "می آمد.کاندیدای دیگر اصلاح طلبان مهدی کروبی بود.او  تجربه سال ها مبارزه سیاسی را در کارنامه خود داشت و یکی از ارکان نظام در دوره های مختلف سیاسی به شمار میاید.از طرف دیگر او روحانی  است.پس توانایی به همراه آوردن افراد و گروه هایی که دارای پایگاه مذهبی اند را داشت. موضوع دیگر که کروبی را از اصلاح طلبان دیگر(موسوی و خاتمی)متما یز می کرد اظهار نظرهای او در دوران اصلاحات و دورانی که در کسوت مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی بود.کروبی در واقع دو دوره کاملا متفاوت سیاسی به عنوان یک اصلاح طلب داشت. اول اینکه در دوران اصلاحات او انتقادات زیادی به جریان اصلاح طلبی وارد کرد،تا آن جایی که شاید بتوان اورا یکی از بزگترین و سرشناس ترین منتقدان جریان اصلاح طلب نامید.

یکی از سهمگین ترین انتقادات او در آن دوران متوجه آن دسته از اصلاح طلبان که تئوری "خروج از حاکمیت"را عنوان می کردند ،وارد ساخت.از این بابت او از  احترام نسبی دربین جریان اصول گرا برخوردار بود.اما در میان اصلاح طلبان مهدی کروبی تا اندازه ای طرد شده بود و این مسئله به خصوص در جریان انتخابات 1384 بیشترین نمود را داشت جایی که طیف گسترده وتاثیر گذار اصلاح طلبان حاظر به حمایت از او نشدند ودر آن دوران از" معین "حمایت کردند.حتی برخی از کارشناسان یکی از دلایل عمده شکست اصلاح طلبان را در انتخابات 1384 را ناشی از اختلافات حزبی ونرسیدن به یک اجماع یک پارچه در اردوگاه اصلاح طلبان می دانستند.دوره دوم زندگی سیاسی کروبی به عنوان یک اصلاح طلب برمی گردد بعد از شکست او در جریان انتخابات 1384 وتاسیس حزب  اعتماد ملی و روزنامه ای بدین نام. مهدی کروبی با تشکیل حزب اعتماد ملی در واقع طیف رادیکال اطلاح طلبان را به وجود آورد.مهدی کروبی در دوره دوم زندگی سیاسی اش به یکی از رادیکال ترین شخصیت های اصلاح طلب در مقابل جریان اصول گرایی تبدیل شد.مشکل سومی که اصلاح طلبان با آن روبروه بودند بر می گشت به شکست های "معنا دار" در دو انتخابات ریاست جمهوری 1384 و مجلس هشتم  در سال 1386 که درهر دو در عین رد صلاحیت کردن بخش زیادی از کاندیدای اصلاح طلبان(که پدیده ای تازه نبود) وجود تقلبات گسترده در حوزه های انتخاباتی شهرستان های مختلف در کالبدی برنامه ریزی شده و مهندسی.این که در ساختار سیاسی ایران همواره انتخابات با تقلب همراه بوده مسئله ای جدا از "برنامه ریزی برای تقلب کردن"است. درحالت اول تقلب کردن "اصل " حضور محسوب نمی شود.یعنی آنکه کاندیدا در انتخابات شرکت می کرد، بخش اعظمی از تلاش خود را صرف جلب آرا مردمی می کرد.واما بدیهی است با توجه به قوانین مبهم و ناکارآمد برخی از کاندیده ها به تقلب انتخاباتی هم فکر کنند.ساده ترین مثالش هم که در همه دوره های انتخابات در ایران بوده استفاده از شناسنامه افراد مرده به نفع کاندیدای خاص.

اما در حالت دوم "اصل بر تقلب کردن در انتخابات "می باشد.یعنی آنکه کاندیدا هیچ گونه تلاشی برای جلب آرا مردمی نمی کند واساسا جلب آرا مردمی از نظرش بیهوده است.این مسئله آن چنان پدیدار بود که به عنوان مثال، دربرخی از  شهرهای جنوبی کشورکه روابط قومی –قبیله ای برای کاندیده ها بسیار مهم است ،کاندیدایی رای می آوردند که هیچ گونه پیوند نسبی یا سببی با حوزه انتخابی خود نداشتند.در یکی از موارد مشهورش در یکی از شهرستانهای جنوبی، کاندیدایی توانست به مجلس راه یابد که نه در این شهر بدنیا آمده بود نه هیچ گاه ساکن این شهر بود.او روز اول به شهرآمد،روز دوم کاندیدا شد و روز سوم انتخاب.به همین سادگی.و این مسئله هیچ ارتباطی به عدم بلوغ سیاسی مردم ندارد،چراکه به ویژه در انتخابات مجلس مردم تلاش می کنند افرادی را انتخاب کنند که بیشترین آگاهی و اطلاع از شهر ،آداب ورسوم ومشکلات آنها را داشته باشد.بر این اساس است که   می توان ادعا کرد اتفاقا "کارشناسی ترین انتخاب "در انتخابات نمایندگان مجلس در کشورمان  محقق می شود،چراکه نمایندگان با امور روزمره موکلان شان سر و کار دارند، به همین دلیل است که مردم بیشترین کارشناسی را در آنجا انجام می دهند. به هر حال،آرمان اصلاح طلبان را اگر حذف کنیم آن قسمت را که ما"بلف انتخاباتی"مثل گسترش حقوق بشردر کشور،ایجاد نهادهای نظارتی بر تضمین اعمال حقوق بشر،رسیدگی به وضعیت اقلیت های قومی و مذهبی و...مینامیم خلاصه می شد در"بازگشت به آرمانهای ابتدای انقلاب".


1. در خصوص سپاه،نحوه شکل گیری ،وظایف و غیره جز قانون اساسی و دیگر قوانین عادی کشور ،میتوان به نوشته ها و مقالات محسن  سازگارا مراجعه نمود.

 د2. در خصوص مسائل اقتصادی ومشکلاتی که کشور با آن روبروه می توان به مقالات جمشید اسدی در اینجا مراجعه  

www.assadionline.com

  3. این فرد گرایی بی مسئولانه بی شک نتیجه وجود یک حکومت خودکامه است،در این ارتباط پوپر میگوید"دیکتاتوری انسان را از مسئولیت اخلاقی عاری می سازد و انسان بدون مسئولیت اخلاقی ،نصف انسان و حتی یک صدم انسان نیز به شمار نمی آید.

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com