بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

پنج شنبه 26 آذر 1388 ـ  17 دسامبر 2009

 

پيوند به قسمت اول   پيوند به قسمت دوم    پيوند به قسمت سوم  پيوند به قسمت چهارم

 

تاکتیک های تغییر و آرمان تغییر

بررسی هستی شناسی ،آرمان ها وآمال جنبش سبز ایران

هدایت  شناسایی

 

3 ـ تبارشناسی جنبش سبز

مسلماً در خصوص جنبش های اجتماعی نمی توان گفت که یک باره زاده شده اند به خصوص اینکه اگر جنبش اجتماعی دارای بیشترین مشخصه سیاسی نیز باشد.در واقع جنبش های سیاسی محصول سالها ودهه ها کار روشنفکری در یک جامعه هستند که در نهایت در برهه ای از زمان که امکان تبلور داشته باشند خود را عرضه میکنند.در اینجا تفاوتی که کشور ما با بسیاری از کشورهای غربی می کند در عنصری است که می توان آن را عنصر" غافلگیرانه" یا غافلگیری سیاسی نامید. این مشکل تاریخی کشورهایی مثل ایران است از  آن جهت که کنشگران سیاسی در حوزهء عمومی جامعه هیچ گاه به وسیله دولت ها اجازه تبلور و خودنمایی نداشته اند .آنها همواره مجبور بوده اند در اعماق جامعه، در فضایی کاملا کم اثر، به گفتمان سیاسی بپردازند. به عبارت دیگر وضعیت قدرت در کشورمان همواره به گونه ای بوده است کنشگران واقعی سیاسی (مردم)در حاشیه قرار داشته اند تا در متن.کنش سیاسی امری خاص تلقی شده است به مانند قرون وسطا در اروپا که فقط گروهی خاص از نجبا وارباب زادگان امکان فعالیت سیاسی برایشان مهیا بود.این عنصر غافلگیرانه از بسیاری جهات آثار مخربی را به همراه دارد. اول اینکه امکان شناسایی وبررسی دقیق موقعیت هاووضعیت های خاص سیاسی را از مردم و به خصوص روشنفکران سیاسی(از آنجهت که روشنفکران را چشمان بیدار جامعه می دانیم) می گیرد.یعنی اینکه ما قبل ازرفتن به شرایط  بحرانی (سیاسی و اجتماعی) نمی توانیم پاسخ دهیم چرا،چگونه وچه موقع به عنوان مثال  این نوع تفکر یا اندیشه در کشور ما رشد کرده است.به عبارت دیگر زمانی که ما کنترلی بر فضای پیرامونی خود نداشته باشیم .در این صورت مسلما آنچه اتفاق می افتد مورد انتظار ما نبوده است یا برایمان تعجب آور است. چرا چنین مسئله ای پیش آمده است؟ ساده ترین مثالش نیز بر می گردد به جریان انقلاب 1357 که به گفته اکثر روشنفکرانمان" آنها هیچ گاه کتاب حکومت اسلامی ایت الله خمینی که در سال 1347 منتشر شده بود نخوانده بوده اند".دوم اینکه امکان تصمیم گیری "عقلایی"{تصمیم گیری که  کمتر هیجانات سیاسی واحساسی در آن دخیل باشد} را از مردم و نخبه گان سیاسی کشور را در شرایط بحرانی می گیرد.از زمانی که کانت روشنفکری را در روشنگری دانست وروشنفکران را چشمان بیدار و اگاه جامعه دانست، روشنفکری با "عقلانیت انتقادی"همراه وهمدوش بوده است.اما همین عقلانیت انتقادی اگر در وضعیت غافلگیرانه ای قرار گیرد ممکن است معیوب گردد.حسین بشریه در سخنی حکیمانه می گوید" اضظراب به آزادی تصمیم (تصمیمی خردمندانه و مستقل)لطمه میزند وبسا ممکن است آزاد تصمیم گرفتن را غیرممکن کند". کما اینکه در تجربه ای که ما از انقلاب 1357 داریم روشنفکران به گفته خودشان دنبال رو مردم بودند نه مردم دنبال رو روشنفکران. افلاطون درکتابش جمهوری مثالی مبنی بر این قرار نقل می کند که، اگر ما در یک کشتی باشیم و ملوان راه ومسیر صحیح به مقصد را بداند اما به سبب اتکاء بر منشی دموکرات به جای تکیه بر تصمیم ملوان، رای سرنشینان کشتی را معتبر بدانیم امکان بردن کشتی به مسیری نادرست واضمحلال و نابودی آنرا باید داشت. البته در حالتی که روشنفکر کار روشن گری خود را انجام داده باشد و با مردمی سروکار داشته باشد که توانایی تشخیص سره از ناسره را داشته باشند مسلما روشنفکر باید دنبال رو مردم باشداما اگر این دنبال روی بر اساس هیجانات سیاسی موجود باشد نه تنها اشتباه است بلکه قابل سرزنش است. (این نکته  نیز قابل  یا داوری است  که افراط درباره نقش نخبه گان سیاسی  منجر به "نخبه گرایی صرف"می شود که از مختصات جوامع اید ئولوژیک است ،و چنین نقشی مورد نظر هیچ  کس  نمی باشد)

    جنبش سبز دقیقا با اولین مهاجرت دسته جمعی ایرانیان به کشور های غربی زاده شد. چراکه دلیل مهاجرت انبوه ایرانیان مسائلی سیاسی و اعتقادی چون طرز فکر و عقیده ،دین ،مسلک سیاسی و... بود .مهاجرتی نا خواسته.عنصر اختیار واراده در آن مفقود بود.در کوران "خودی ها و غیر خودی ها"سبز آفریده شد در دوره ای که من آنرا "دوره نفرت"می نامم.نفرت به خاطر غیر خودی نامیدن.نفرت به خاطر تقسیم ایرانیان به دسته ها و گروه های مختلف( مسلمان و غیر مسلمان- شیعه، سنی، زردتشتی و...). نفرت به خاطر انسان به شمار نیامدن تعدادی از ایرانیان.پس در دوره اول، سبز و نفرت در یک معنی اند. سبز یعنی نفرت از مهاجرت ناخواسته.

     جنبش سبز با "دورهء تحقیر" ایرانیان به نوجوانی رسید؛ دوره ای که ایرانیان چونان کودکان حرامزاده که همواره  خود را از چشم جامعه مخفی می کنند تا از نیشخند ها وگزندشان در امان باشند در گوشه ای ماواء گزیدند وسر را پائین می انداختند.تحقیری که با حسرت کودکانه مان می گفتیم :ای کاش حرامزاده نبودیم.ای کاش بسان دیگر کودکان می توانستیم بگوئیم "من"نه اینکه چون حرام زادگان همواره مجبور باشیم "هویت" خود را از همگان مخفی کنیم و بترسیم از گفتن این که ایرانی هستیم .پس در دوره دوم ، سبز یعنی تحقیر از خود بودن.

    جنبش سبز با "دوره امید" به بلوغ رسید.در یک دیالکتیک تاریخی روح های پر از نفرت تلاقی پیدا کردند با روح های تحقیر شده ملت تا آفرینش یابد اصلی مطلق،"امید".باز تولیدی از "من"ملت.آنجایی که من ملت در یا فت دیو اگر چه نیرومند تر از فرشته است اما همه جاه ومقامش به شیشه عمری است که بر طا قچه خانه اش است که نا توان ترینان هم اگر به دست آوردش وبر زمین بیا ندازدش دیو را جز غباری باقی نماند.در این دوره سبز یعنی امید به خود تعریفی.یعنی خوداگاهی من ها.

 

4. هستی شناسی جنبش سبز (اصلاح طلبان ---گروه دومی ها)(1)

    آن چه تا کنون در خصوص جنبش سبز پدیدار شده مبین آن است که جنبشی تک ساحته که بازگو کننده جریانی خاص با اعتقادات، نگرش ها و آرمان های خاصی باشد، نیست. شاید بی دلیل نیست که حتی برخی کارشناسان از بررسی هستی شناسی این جنبش خوداری می کنند، چراکه معتقدند هنوز جنبش به آن مرحله ای نرسیده است که بتوان گفت چه گروهی مسلط در جنبش است.(2) در مقابل این نوع اظهارنظر ما با گروهی دیگر از کارشناسان روبروه ایم که از جنبش سبز گویی فقط یک صدا به گوش می رسد(3). این دو گروه به نظر می رسد به اشتباه می روند.دلیل این اشتباه نیز بر می گردد  به این که در صدد مقایسه این جنبش با جنبش های موجود در تاریخ سیاسی ایران هستند.قبل از اینکه این مسئله را باز کنیم باید دانست که "متکثرانه"بودن از اجزا  لاینفک جنبش محسوب می شود.این عناصر متکثرانه در آن چرا که "نماد وحدت بخش" می نامیم پدیدار هستند.این بسیار مهم است که بدانیم در جنبش سبز ، ما عنصر وحدت بخش نداریم (مثل اینکه ایدئولوژی اسلامی عنصر وحدت بخش همه مبارزین باشد یا لیبرال بودن عنصر وحدت بخش باشد)در جنبش سبز ما" نماد "وحدت بخش داریم.سبزی در این جا نمادی است برای "متفاوت ها".این وحدت متفاوت ها بیش از آنکه اختیاری باشد"اجباری"است،یعنی این که مبتنی بر مقتضیات وشرایط خاص "حوزه سیاسی"در کشور مان است.حوزه سیاسی کشور،حوزه اعمال خشونت با "درجه ها و اندازه های مختلف"است.مطا بق قانون اساسی وقوانین عادی کشور که شهروندان به درجه اول،دوم و غیره تقسیم میشوند، درجه مجازات ها هم برای مبارزین متفاوت است. به عنوان مثال اگر یکی از مبارزین نگرشی ساختار شکنانه داشته باشد، یا جزء یکی از اقلیت های مذهبی باشد (سنی، بهایی و غیره) مسلما با افرادی که صرفا برای اعتراض به نتایج انتخابات در راه پیمایی ها شرکت  می کنند، درجه متفاوتی از مجازات شامل حالشان می شود.

در مثالی دیگر فرض کنید دو دختر ایرانی (یکی شیعه و فارس، و دیگری سنی و کرد) هر دو فقط معترض به نتایج انتخابات (هیچ کدام خواستار براندازی رژیم نباشند)، مطابق اخلاق تاریخی رژیم اگر فرد اول مورد تجاوز قرار گیرد، فرد دوم هم مورد تجاوز قرار می گیرد هم کشته می شود. (البته این اصل مثل هر اصل دیگری در دنیا، استثنائاتی دارد، به عنوان مثال، تجاوز و قتل خانم ترانه موسوی) اگر این را ما به عنوان اصل بپذیریم، جواب بسیاری از این ابهامات داده خواهد شد. اگر سئوال شود چرا لیبرال ها، کمونیست ها ،اصلاح طلبان و غیره هر یک جنبش سبز مختص به خود ومتمایز با یکدیگر ندارند؟و چه لزومی دارد که همه مخالفان دولت(اصلاح طلبان )ونظام (گروه دومی ها)پدیدار شوند در یک "نماد سبز"؟جواب این پرسش به عرصه خشونت بار سیاسی ایران و" نظام مجازات ها"  باز میگردد،به گونه که می توان گفت نظام مجازات ها ،پدیدآورنده "جنبش سبزمتفاوت ها" شده است. انتخاب شعار "نترسید نترسید ما همه با هم هستیم"برخلاف تحلیل یکی از نویسندگان سیاسی کشور ناشی از ترس طبقه متوسط جامعه نیست.(4) بلکه ناشی از یک "واقعیت تاریخی " عذاب آوراست. اگر خوب به مسئله نگاه کنیم بین سه کلمه "ترس-ما-هستن"درساختار سیاسی –حقوقی ایران ارتباط نامعقولی وجود دارد.مطابق قوانین کشور "همه ما باید بترسیم"{اصل برابری}،حکم نظام مجازات ها.اما"همه ما هستن برابر نداریم".غیر خودی ها(لیبرال ها،کمونیست ها،مشروطه خواهان- و درجه دومی ها سنی ها، بهایی ها، زرتشتی ها) هستن برابری ندارند."یم "در این جا (هستن +یم ) به "ترس" برمی گردد  نه به هستن. اما "ما" در اینجا ب معنی من+من+من+.... است (جامعه). پس از هر من " ." (نقطه ای یا پایانی) است برای شروع یک "من"دیگر.

اگر فاصله هر نقطه تا نقطه دیگر را "حوزه من"بنامییم، هر "من" در"حوزهء من" "من"-ای متفاوت (با اعتقادات، نگرش ها و آمال و آرزوها) از "من"- های دیگر در من +من+من+...  .(جامعه) است.این نکته قابل تامل است که اگر تلاش کنیم "من" لیبرال را از "من" اصلاح طلب که هردو دارای دو خواست کاملاً متفاوت اند از هم جدا کنیم، احتمال سرکوب وحشیانه تر "من" لیبرال به خاطر نگرش ساختارشکنانه اش بیشتر است و، از طرف دیگر، احتمال فرسایش "من" اصلاح طلب را هم دارد و این نتیجه ای است که حکومت آرزویش را دارد. یعنی جدا سازی بین عناصر متفاوت، چراکه راحت تر می تواند آنها را سرکوب کند. در واقع آنچه باعث تمایز جنبش سبز از دیگر جنبش های موجود در تاریخ ایران است "وجود کنش گرانی است با نگرش های مختلف {اصلاح طلب، لیبرال، جمهوری خواه، کمونیست و غیره} برای تغییرات متفاوت {اصلاح طلبان، بازگشت به آرمان های اوایل انقلاب - اصلاح طلبان، بازگشت به خواست های اصلاحات76 - لیبرال ها، انقلاب برای ایجاد یک حکومت لیبرال-کمونیست ها، انقلاب برای ایجاد یک حکومت کمونیست، و غیره} در پدیداری بنام جنبش سبز.

    در این جنبش اجتماعی طرفداران اصلاح نظام در کنار طرفداران براندازی نظام به مبارزه سیاسی میپردازند.در حالی که در جنبش های اجتماعی دیگر به عنوان مثال لیبرال ها و کمونیست با همه تفاوتات عقیدتی شان در یک عنصر با هم وحدت داشتند یا هر دو طرفدار "براندازی حکومت"بودند یا هر دو طرفدار "اصلاح نظام "بودند.بر این اساس ما ،کنش گران سیاسی در جنبش سبز را به گروه{براساس خواست تغییر} تقسیم می کنیم.

 

براساس خواست تغییر، جنبش سبز پدیدار کننده دو گروه است: اصلاح طلبان و گروه دومی ها. (ذکر این نکته را لازم می دانم که در مبارزات سیاسی به خاطر فرجام مبهمش ،این امکان وجود دارد که براندازان به اصلاح طلبی هم قانع شوند و یا اصلاح طلبان به هیچ) اصلاح طلبان شامل همه کسانی می شوند که اعتقاد دارند با تغییرات جز به جز بدون نیاز به انقلاب ،می توان تغییرات گسترده در نظام به وجود آورد.آنها اعتقاد دارند که درمان دردهای کشور با انقلاب التیام نمی یابد،بلکه با تغییر در روش ها و کارکرد ها از یک طرف و نهاد سازی اجتماعی باید به ظرفیت سازی در نظام پرداخت.بر اساس هدف تغییر دو نوع اصلاح طلب داریم.گروه اول طرفداران اصلاحات76 هستند.این گروه که به نظر می رسد جدی تر هدف مهندسی جز به جز را دنبال میکنند،در بین اصلاح طلبان در اقلیت هستند .گروه دوم اصلاح طلبان را که باید منشاء شان را درنوعی واکنش به دوره اول زمامداری احمدی نژاد دانست،هستند.این گروه که اکثریت طیف اصلاح طلبان را"هم اکنون"(مثل رهبران اصلاح طلب جنبش) شامل می شوند خواستار بازگشت به آرمان ها ی اوایل انقلاب بر مبنای آنچه که در قانون اساسی نوشته شده است.حال سئوال این است که آیا خواست بازگشت نیز میتوان اصلاح طلبی نامید؟جواب این سئوال مسلما آسان نیست ،اما آن گونه که اصلاح طلبان اعتقاد دارند بازگشت به قانون اساسی می تواند گره گشای مشکلات مملکت باشد. گروه دومی ها شامل طیف وسیعی از مخالفان جمهوری اسلامی است آنها بر خلاف اصلاح طلبان ،نظام موجود را غیر قابل "اصلاح"می دانند وانقلاب را تنها راه حل  برای برون رفت از شرایط حاضر می دانند.در پایان باید به این نکته اشاره کنیم که تاکتیک مبارزاتی (اصلاح طلبان و گروه دومی ها)غیر خشونت آمیز و مبارزه منفی واستفاده از روش های مسالمت آمیز در برابر نظام موجود است.

ادامه دارد


1. "گروه دومی ها"، نامی است که ما بر روی تمام مخالفین رژیم که خواهان براندازی و نه اصلاح آن هستند گذاشته ایم، کلمهء "دومی ها" را از این جهت انتخاب کردم که چند ماه بعد از انتخابات بر همگان مبین شد که جنبش سبز، جنبشی تک ساحته نیست.

2 . رامین کامران، نهضت پر ابهام، سایت ایران لیبرال

3 . اکبرگنجی، با این رژیم چه باید کرد،سایت گویا نیوز

4 . داریوش سجادی

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com