خانه  |   آرشيو

 جولای 2012

 

«نظر خوانندگان»

بحرين از گذشته تا کنون ـ هوشنگ کردستانی

http://www.newsecularism.com/2012/07/30.Monday/073012.Hushang-Kordestani-Past-and-present-of-Bahrain.htm

میلاد دهقان: درود بر ايران ياران گرامي و دکتر کردستاني ارجمند. در اين نوشته دو مورد اشتباه است که اميدوارم اصلاح بفرماييد. 1. نام آقاي ويتوريو گيچاردي به اشتباه ويتوري گچاري نوشته شده است. 2. نام حزب پان ايرانيست به اشتباه حزب پان ایرانیسم نوشته شده است. در صورتيکه پان ايرانيسم نام مکتب فکري است که از دل آن حزب پان ايرانيست و حزب ملت ايران بيرون آمد.

در جاي ديگر اشاره گرديده است «در مخالفت با جدا شدن بحرین از ایران حزب ملت ایران، حزب پان ایرانیسم و جبهه ملی خارج از کشور اعتراض و آنرا تصمیمی مغایر با حفظ تمامیت ارضی اعلام کردند.» من در اين زمينه مطالعاتي انجام داده ام و اسناد مخالفت هاي حزب پان ايرانيست با جدايي بحرين اعم از بيانيه ها، فايل هاي صوتي و فيلم سخنراني زنده ياد پزشکپور در مجلس در اين باره موجود است به ويژه فصل ششم از در کتاب حزب پان ايرانيست 1388-1330 نوشته آقاي مظفر شاهدي چاپ 1389 تعداد بسيار زيادي سند در اين باره را در خود جاي داده است. درباره مخالفت زنده ياد فروهر و حزب ملت ايران عليرغم محدود بودن اين اعتراض به پخش يک بيانيه، سند آن موجود است اما در باره جبهه ملي هيچ سندي مبني بر مخالفت وجود ندارد و يا دست کم من نديده ام. مهر بفرماييد اگر سندي در اين باره وجود دارد در اختيار من و ديگر علاقه مندان قرار دهيد. با سپاس بسيار پاينده ايران

آلترناتيو سکولار، گفتمانی انحرافی ـ بيژن نيابتی

http://www.newsecularism.com/2012/07/30.Monday/073012.Bijan-Niabati-Secular-alternative-is-ab-abberation.htm

مهريار فروزنده: جناب نیابتی، مقالهء مفصل تان را با عنوان "آلترناتیو سکولار، گفتمانی انحرافی" خواندم. باید بگویم کلی مایوس شدم و چیزی به دانسته های من اضافه نشد. باز همان آهنگ تکراری تخطئه و تخریب، آن هم در این شرایط خطیر برای ایران و ایرانی. بگذارید به فراز هایی از مقاله تان بپردازم:

- می فرمایید، چپ های مارکسیست - لنینیست ایرانی، اگر با هم متشکل نشوند، نصیبی از کیک، بعد از سرنگونی رژیم ولایت فقیه نمی برند. بلکه ارتجاع راست، همه اش را، تنهایی خواهد خورد و یک لیوان آب هم پشت سرش! واقعیت اما در جوامع دموکراتیک غرب که من و شما هم شاهدش هستیم اینطور نیست. بسیاری از دولت های ائتلافی، در اروپا، با شرکت چپ ها و راست ها و دموکرات مسیحی ها تشکیل می شود.

- می نویسید که طرفدار شیوهء اثباتی هستید. یعنی درجبههء چپ ِ شما، آن که با شما نیست دشمن شما است و باید افشایش کنید و اگر گفتمان جبههء شما در جامعه غالب شد، هدایت پروسهء تغییر هم دست شما میافتد و الباقی باید دنبال شما راه بیافتند. بعبارتی همان سیاست غنایم جنگی! این راه و رسم اساساً با دموکراسی بیگانه است و کسی را جذب نمی کند. البته می فرمایید که حاضرید گفتمان های دیگر را، اگر تمامیت رژیم را بچالش بکشند، نقد بفرمایید و این نقد البته نفی نیست. باز جای شکرش خالیست! گر چه در پایان مقاله معلوم می شود که این سخنان را محض خالی نبودن عريضه فرمودید.

- می فرمایید که گفتمان انحلال طلبی، یک گفتمان انحرافی است و ملغمه ای ست ساخته دست نوری علا. و اینکه این گفتمان می خواهد نقبی بزند از اصلاح طلبی به سلطنت طلبی و خدمت و خیانت گرد آمدگان در شبکه سکولارها، در دو رژیم گذشته و حال، اصلاً دل مشغولی نوری علا نیست. فقط چون ریزش رژیم شروع شده، نوری علا می خواهد هر چه زودتر آلترناتیو سکولار خود را شکل دهد. و نیز می فرمائید که هر ابن الوقتی می تواند خود را در این جمع جا بزند. البته از اینکه موافقید که این آلترناتیو انحلال طلب، طالب نفی تمامیت رژیم است، گلی به گوشهء جمالتان! تعامل اش با سایر گروه های سیاسی را هم مد نظر دارید. می پرسم، شما چه شناختی از اعضای شبکهء سکولارهای سبز دارید که آنها را ابن الوقت و بد سابقه معرفی می کنید؟ کسی که ادعای پیروی از دموکراسی و حقوق بشر می کند و بام تا شام مواضع فکری و سیاسی اش را با همه در میان می گذارد، چگونه حاضر است دست همکاری با کسانی بدهد که مبارزه با آنها را سر لوحهء کار خود قرار داده است؟ نکند می فرمایید مخاطبین اش همه بیسواد و ساده لوح اند!

- می فرمایید، چون نوری علا اساساً با انقلاب میانه ای ندارد، بجای سرنگونی، از انحلال طلبی استفاده می کند. چون با این گفتمان، اتحاد نیروهای متضادی چون سلطنت طلبان و جمهوری خواهان، مقدور است. در حالی که گفتمان سرنگونی، یک گفتمان انقلابی است و نوری علا این را نمیخواهد. او فقط می خواهد رانندهء ماشین حکومت را عوض کند و خودش بشود رانندهء جدید! و یا می فرمایید که در نهایت، نوری علا، می خواهد رضا پهلوی را بر تخت سلطنت بنشاند و خود بشود رییس دولت او! از اینجا ببعد، دیگر، دارید دست به یقه می شوید و این، رسم همهء انقلابیون است که به قول شما با افشاگری، می خواهند حریف را از میدان بدر کند. دوست عزیز، تا صداقتی در کار نباشد، حرف و عمل کسی، طرفدار پیدا نمی کند. مردم ایران می خواهند با کمترین هزینه ممکن از شر رژیم ولایت فقیه خلاص شوند. تجربهء انقلاب 57 و حوادث جاری خاورمیانه جلوی چشم شان است. به کمک اینترنت و ماهواره و تماس با خویشان و دوستان در اروپا و آمریکا از آگاهی لازم بر خوردار شده اند که دیگر گول شعار های تکراری و غیر عملی نیروهای چپ و مذهبی را نخورند و از چاله به چاه نیافتند. راه آیندهء ایران از مسیر تعامل و همکاری و شفافیت در عمل همهء نیروهای سیاسی کشور، می گذرد. بالندگی فرهنگی در جهت رسیدن به جامعه ای دموکراتیک و پیشرو در گروی تلاش جانانهء همهء ایرانیان است. ما در مقابل هم نیستیم. باید دوشادوش همدیگر این وطن آخوند زده را، دو باره زنده و شاداب بسازیم. اگر راه حلی برای مشکلات عدیده کشورمان، در فردای بعد از جمهوری اسلامی دارید، قدم تان روی چشم.

 

ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟

http://www.newsecularism.com/2012/07/27.Friday/072712.Esmail-Nooriala-On-charismatic-leadership.htm

نيکبخت: با تشکر از مقالهء خوب ديگری از آقای نوری علا، نظرم را به شرح زير توضيح می دهم: همهء کسانی که تنبل اند يا فرصت طلب اند يا تا آخرين لحظه از بخطر انداختن هر چيزی امتناع دارند يا از کار گروهی و تيمی و همکاری با ديگران در هر شکلی تن می زنند يا از هر مسئوليتی می گريزند اما خواستار بيشترين بهره وری از دست آوردها هستند، همه خواستار و طرفدار رهبری کاريزماتيک اند. آنها چنين جلوه می دهند که شيفتهء او هستند و، در عين امتناع از پذيرفتن هر نوع مسئوليتی، به او نزديک می شوند تا در دست آوردها شريک باشند. و عاقبت هم، در صورت شکست اين رهبر کاريزماتيک، همين ها هستند که همهء تقصيرها را به گردن او انداخته و سراغ رهبر کاريزماتيک بعدی را می گيرند. و آيا اين نکته ها که گفتم وصف اغلب ما ايرانی ها نيست؟ همچون گوسفندان به دنبال خمينی راه افتادن و به دنبال موسوی و کروبی رفتن! آری، ما چنينيم! در دههء 1970 توده های جوان (بله، "توده ها"!)بدنبال چريک ها براه افتادند، بی هيچ مسئوليت پذيری و گوش فرا دادن به هرگونه منطقی. زمانی هم بود که مردم ما دنبال حزب توده يا مصدق و حتی شاه براه افتاده بودند. من به اينکه بتوانيم از اين تمايل جا افتاده در ايرنی ها خلاص شويم شک دارم. اما يک احتمال ديگر هم وجود دارد و آن کمک به آفرينش و پيدايش «چندين رهبر کاريزماتيک در درون يک ائتلاف وسيع» است (زمانی اين تلاش در کنفدراسيون دانشجويان ايران تحقق يافته بود). در مطالعهء کارکرد رهبران و ژنرال های جنگ دوم جهانی می توانيم تحقق اين موضوع را ببينيم. در کتاب «ايلياد» هم شاهد آن هستيم که در يک فرهنگ چند خدائی چندين خدا می توانند در همکاری يا توطئه و جنگ با هم باشند و، در همه حال، بخاطر قدرتی که دارند مورد احترام مردم قرار گيرند. حتی می شود به تيم های فوتبال نگاه کرد و تيمی با چندين بازيکن قدر را (مثلاً تيم بارسلونا و يا تيم ملی اسپانيا در 2012) با تيمی که فقط يک چهرهء شاخص دارد (مثل تيم ای سی ميلان و بازيکن اش ابراهيموويچ) مقايسه کرد. همه مشتاق ديدن بازيکنان بزرگی هستند که دسته جمعی عليه حريف بازی کرده، اشتباهات يکديگر را جبران نموده، در موقعيت های مختلف بازی کرده و هر کجا که وجودشان لازم شود حضور می يابند و هر يک دارای استعداد و تخصصی ويژه اند. چند خدائی مسلماً بسيار بيشتر از تکخدائی (که مارکس آن را پيشرفتی در کار بشريت می دانست) دموکراتيک بوده است. لذا می توان ويژگی های چندخدائی را مطالعه کرده و نتايج را بر وضعيت کنونی کشورمان تطبيق داد. در صورت پيدايش چند رهبر کاريزماتيک در يک ائتلاف، در يک جنبش، در يک انقلاب و در يک حکومت، مردم به پيروی از آنها عادت می کنند و، حتی اگر از يک يا چند تن از آنان متنفر هم باشند، هنگامی که با دشمنی بزرگ تر روبرو می شوند از داشتن چندين رهبر قابل اتکا در جنبش خويش احساس غرور می کنند.

 

بازیگرانی که حماسهٔ بروکسل را آفریدند! ـ سعيد صارمی

http://www.newsecularism.com/2012/07/25.Wednesday/072512.Said-Saremi-On-Brussel-Conference.htm

مهریار فروزنده: جناب صارمی، فکر نمی کنید که نیروهای ابوزیسیون دیگر وقتی برای تلف کردن ندارند که بخواهند، به سبک و سیاق سی سال گذشته، همچنان خود زنی کنند و دائما برای همدیگر بزنند که حاصل اش بشود این که آخوندها همچنان بتازند و به شقاوت و خیانت و چپاول در کشورمان ادامه دهند؟ آخر این چه ادبیاتی است که ما داریم و بنا هم نداریم عوض اش کنیم؟ مگر موجودی نیروهای اپوزیسیون غیر از همین هایی است که این روزها آستینی بالا زده اند و می خواهند برای فردای بعد از رژیم ولایت فقیه چاره ای بیاندیشند بلکه ایران به سر نوشت عراق و افغانستان و سوریه دچار نشود؟ یکی از دلایلی که آن ائتلاف جانانه پا نمیگیرد همین طرز برخوردی است که شما در مقاله تان نشان داده اید. دوست عزیز، ما تا کی نمی خواهیم درک کنیم که ملت ایران یک جامعهء بغایت متکثر است؛ از احزاب و گروه های سیاسی بگیر تا اقلیت های قومی و مذهبی. با اینهمه تکثر، ما محکومیم که با هم همکاری و همدلی داشته باشیم و برای آیندهء کشور راه حلی پذیرفتنی برای اکثریت قاطع ملت پیدا کنیم. اگر بلد نیستیم که برای همدلی، اتحاد و اتفاق راه حلی ارائه کنیم، سعی در تار و مار کردن نیروهای فعال ابوزیسون هم نکنیم . چون، چه بخواهیم و چه نخواهیم، این راه و رسم فقط آب به آسیاب آخوندها می ریزد. و الا با چهار پنج میلیون مخالف در خارج کشور، آنهم اکثراً آگاه و کاردان، کجا، می توانست رژیمی به این سفاکی و ضد ملی، بیش از سی سال، این چنین تسمه از گرده ملت بی پناه ایران بکشد و وطنمان را به این روز سیاه بنشاند؟ ما همگی باید به بر چسب زدن به همدیگر پایان بدهیم و هر حزب و تشکلی را که برنامهء مشخصی برای رهایی از جهنم جمهوری اسلامی ارائه می دهد، با آغوش باز پذیرا باشیم و از او دعوت به همکاری کنیم. در این زمان و در جوامع دموکراتیک، هیچ راهی برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی، جز تشکل، تحزب و همکاری متصور نیست . ما ایرانیان اما، اکثراً از فرهنگ استبداد دیرینه، رنج می بریم و در زمینهء کار گروهی، ضعف های فلج کننده داریم. با این همه نا چاریم که وارد گود شویم و، با هر زحمتی که شده، این بلای خانمانسوز را از زندگی فردی و اجتماعی خودمان دور کنیم. بنظر من، ما، در این برهه، به تنی چند از ایرانیان آگاه، وطنپرست و دریا دل نیازمندیم که، ورای تعلقات فردی و حزبی خود، بتوانند چتری بنا کنند که همهء احزاب، جمعیت ها و گرایش های سیاسی، با حفظ هویت خود، در زیر آن جمع شوند و مجمعی ملی، با شرکت نمایندگان همهء چالشگران اپوزیسیون، تشکیل دهند تا کار مبارزه، نیرو بگیرد و هموطنان گرفتار داخل کشور را هم دلگرم کند. پس، بیایید اتحاد و همدلی و همکاری برای آزادی ایران را سر لوحهء کارهامان قرار دهیم و ازطرد و ذم همدیگر بپرهیزیم زیرا که خطرات بس عظیم و زمان برای چاره جویی کوتاه است. به امید آزادی و سر بلندی ایران.

 

حميد پوريان: هر زمان و هر بار که مردم ايران عليه استبداد برخاسته اند اشخاصی همچون سعيد صارمی به مقابله با آن بر می خيزند. همهء اينگونه اشخاص در يک نکته مشترکند: همه شان مشغول مبارزه با امپرياليسم هستند و جمهوری اسلامی را عروسک و يا بقول مائو سگ زنجيری امپرياليسم می دانند. وقتی می بينيم که جمهوری اسلامی به کمک روسيه و چين و ديگر کشورهای کمونيستی نمی تواند از پس امپرياليسم برآيد اين چهارتا و نصفی کمونيست ايرانی اين وسط جز اخلال در کار اپوزيسيون چه کار ديگری می توانند بکنند. خط ديگر آنها مبارزهء خيالی و بی مسئوليت با «چلبی سازی» است که اپوزيسيون را به اين کار متهم می کنند. وای اگر روزی هم برسد که اينها در ايران به قدرت برسند و مدل های فاشيستی خود را در آن جامعه بجای حکومت فاشيستی ـ مذهبی اسلامی بنشانند. با امید به سرنگونی هر چه سریع تر رژیم فاشیستی حاکم بر ایران، بدست ملت، و برقراری جمهوری مردمی! و با آرزوی تحقق استقلال، آزادی، و عدالت اجتماعی!

 

معنای عملی پيش شرط های انتخابات آزاد  ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/07/20.Friday/072012.Esmail-Nooriala-Pre-requisites-of-free-elections.htm

کوروش: به نظر من این افراد فقط در حد شعار و تمرین انشا نویسی حرف از انتخابات آزاد میزنند و باز هم دارند آدرس غلط میدهند که ملت را سر در گم کرده و خود به دنبال منافع شخصی و گروهی خود باشند و در واقع بر ضد "حاکمیت ملی" کار کنند. این افراد چه از اصلاح طلب و اقمار تا پادشاهی در اصل اعتقادی به حاکمیت ملی ندارند چون حاکمیت ملی یعنی حاکمیت ملت ایران، ولی این افراد به دنبال حاکمیت خود یا ایده های پوسیده فردی یا گروهییشان هستند.

 

پيرامون مناظره با عوامل «استبداد سابق» ـ بهرام مشيری

http://www.newsecularism.com/2012/07/18.Wednesday/071812.Bahram-Moshiri-Re-RP-and-ParsTV.htm

زرتشت: آدم باید استاد مغلطه باشد که این همه مغلطه کند. رضا پهلوی اگر این شهروند عادیست پس چرا توپچی مجلس شده بود؟ چرا آنجه ما می شنویم با آنچه شما می شنوید همیشه فرق دارد؟ ما شنیدیم شما پیشنهاد مناظره و این اسامی را داده اید. خوب حالا بگویید جا زده اید. ضمناً هر کس به شما اعتراض کند شعبان جعفری ست ولی اگر شما بگویید «چپ های پشیمان شکر خورده» اله کرم نیستید؟

 

کاوه یزدانی: عجیب نیست که سی و سه سال است رژیم بی خرد اسلامی بر ایران و سرنوشت ملت ایران حکومت می کند. چونکه مخالفین اش بجای اینکه با رژیم بجنگند، با یکدیگر می جنگند، درست است که شاهزاده با دیگران نمی جنگد، ولی دیگران با او سر جنگ دارند و چوب لای چرخ او می گذارند. چیزی که هر دو طیف پادشاهی و جمهوری متوجه نیستند این است که مسئلهء ملت ایران اصلا و ابدا آنها نیستند. منظورم این است که مسئله ملت ایران نه پادشاهی است و نه جمهوری. نه محمد رضا شاه پهلوی و نه دکتر محمد مصدق هیچکدام مسئله عموم ملت ایران نیستند و این را باید هر دو طیف بفهمند. از طرف کسی حرف نمی زنم ولی بیشتر دوستانم که بیشتر شان گرایش به طیف خاصی ندارند مسئله شان نه پادشاهیست و نه جمهوری است. بلکه مسئله اصلی نجات ایران و ملت ایران از چنگال رژیم جمکرانی و متعفن است. متاسفانه مسئله بسیاری از افراد و گروه های اپوزیسیون خارج کشور هنوز پادشاهی یا جمهوری است و مثل ده ها سال پیش همچنان در این کلاف سر در گم دور خودشان میچرخند و از چند نسل بعد از خودشان غافل ماندند. یاد اندیشمند معاصر ایران بخیر باد که گفت

يک جامعه آزاد و نيرومند را نمی‌توان ساخت مگر آنکه عموم مردم برسر پاره‌ای اصول بنيادی یک جامعه شهروندی توافق کرده باشند و نظام سياسی نگهدارندة آن اصول باشد. استقلال و تماميت ايران و يگانگی ملی، حاکميت مردم و حقوق بشر، اصولی هستند که عموم ايرانيان بر آنها توافق دارند. گرايش های سياسی گوناگون ممکن است برنامه‌های خود را برای سازمان دادن و ادارة جامعه داشته باشند. چنين اختلاف‌نظرهايی مايه نيرومندی نظام سياسی است. این سحنان را از زنده یاد دکتر داریوش همایون گرفتم. روانش شاد یادش گرامی باد. پاینده ایران و ملت ایران، زنده باد یاد دکتر داریوش همایون.

 

اتوسا تيرداد: جناب آقاى نورى علا، از اينكه منكر ميل به شركت در مناظره با آقاى مشيرى به منظور دفاع از استبداد سابق شده ايد، من و دوستانم بسيار خوشوقت شديم. احترامى كه شما بين مردم بدست آورده ايد بدليل مبارزهء شما با استبداد است. اميد است اين مبارزه ادامه يابد و در اين راه ديگر هرگز هيج فردى علم نشود و فقط دست بافتن به قانون دموكراتيك و سكولار خواست مشترك همهء آزادى خواهان باشد. با احترام.

 

م. مستار: پس از سلام. لازم می دانم که پیش انکه سخن کوتاهم را بیان کرده باشم نکته ای را روشن کنم؛ در عالم اندیشه سیاسی، خود را در دورترین نقطه ای می بابم که قطب مخالفش اندیشه اصلاح طلبی و راهبرد خاتمی مدار و اندیشه اسلام کار دینکاران است. جکومت دینی را زهری کشنده و دیرکش و بنیان سوز می دانم که چنانکه بر ذهن جامعه ای تزریق شد پیکره آن را برای چندین نسل بیمار و نحیف و درماناپذیر (به عبارتی شیمیایی) خواهد کرد؛ این از ماهیت اندیشه من. اما در مورد آنکه اگر کسی در این سیستم سر تا پا قیم ماب و اندیشه بُر و آزادی سوز، با تمام سیستم کنترل و پذیرشی اش، توانست به مقامی و جایگاهی برسد باید الزاماً در کفش های او پی ریگی از نظام گشت، مخالفم و آن را به شدت در مسیر خواسته ها و هم ساز با تمایلات رژیم زندگی سوز می دانم. دلیل آن را هم نمایندگان، مسوولان، کارمندان، مهندسین، اساتید و تمامی ایرانی را می دانم که در آن جامعه ای که امثال بنده و آقای نوری علا ی نازنین و اقای فریدونی نمی توانیم حتا اگر رژیم هم برایمان، بی اعطای رانتی و پورسانتی، فرش قرمز پهن کند نمی توانیم چند ماه زندگی کنیم، تمامی هم و غم خود را بر آن گذاشته اند که حتا به اندازه گامی و کلامی هم شده در زندگی ایرانیان نقش مثبتی داشته باشند. کافی است تگاهی بی اندازیم به ایرانیان فرهمند و شرافتمندی که نه از همان سی سال پیش کشور را ترک کرده اند و در وادی پر برکت سرزمین های سکولار- دمکرات در سایه حمایت های این سیستم قرار گرفته اند، بلکه اندک اندک و کم کم، آنگاه وطن را ترک کردند که نظام عمل و اندیشه شان را دریافت و آنان را برای سیستم مذهبی اش خطرناک دید و اینان را مجبور به ترک وطن و یا از سرای مادری شان راند. آری من باورم بر این است، اگر معتقدیم تحول از درون همان جامعه صورت خواهد گرفت و نیروهای خارج از وطن تنها به عنوان یاریگر و صدای فریادهای آنان خواهد بود، این نیروها انسان های موهومی نیستند که در خانه هایشان نشسته اند و به یکبازه به خروش و جوشش در خواهند آمد و کاخ نظام دینکاران و دینبازان را هم خواهند ریخت، بلکه همه ایرانیانی هستند که در پوشش، کارگر، کارمند، دانشجو، استاد، خبرنگار، کشاورز و حتا دولتمرد و نماینده اندک اندک نظام دروغ و ریا فرو خواهند ریخت و رشته های نظامی آزاد، دمکرات، مردم سالار و انسان دوست بنیان خواهند نهاد. آقایان اگر شما ندیده اید من دیده ام مسولینی، نمایندگانی، کارمندانی، قاضیانی، و حقوق بگیرانی که جانشان برای خدمت به مردم می سوزند و روح شان برای انهدام این سیستم،اما فی الحال، تا گشایشی حاصل شود، تلاش می کنند تا کمترینه کمکی به مردمانشان کرده باشند. اینان دو درد بر پیکرشنان دارند، درد مردم و درد پنهانگاری، و به قول آخوندها در تقیه در نظام انسان سوز.

با احترام.

 

حق: جناب مشیری محترم، شما که همیشه سازندگی های پهلوی ها را خار می شمارید و هیچ ربطی بین سازندگی آنها و آزادی نمی بینید، بفرمایید که بدون مدنیت چگونه آزادی و دمکراسی ممکن ست!؟ اگر مدنیت با آزادی و دمکراسی بی ارتباط است، بفرمایید که چرا در افغانستان امروز هیچ نشانه ای از دمکراسی و آزادی نیست!؟ در ضمن پرسش های مرا بحساب اینکه من از عوامل "استبداد سابق" هستم نگذارید و بمن پاسخ دهید. برای آسایش خاطر شما، من یک جمهوریخواه هستم و در اوان نوجوانی بودم که فاجعه شوم سال 57 رخ داد. بنابراین من نمی توانم یکی از عوامل "استبداد سابق" تان باشم. با تشکر.

 

رؤيای بازگشت ناممکن سلطنت از روزن انتخابات آزاد

http://www.newsecularism.com/2012/07/16.Monday/071612.Ali-Neshat-The-impossibility-of-royalty-return-through-free-election.htm

پيروز: باورمندان متوهم خواهان حضور رضا پهلوی در صف جمهوریخواه شاید ندانند که در پشت این نیات سیاسی چه مطامع و منافعی طراحی میشود. گیرم که برداشت ها و نتیجه گیری های شما درست و نزد قاضی هم رفته اید و راضی هم برگشته اید. حال ممکنه با علوم و نجوم و تراوشات جمهوریخواهی و میهن پرستانه تان که نه وابسته به دول غرب است و نه شرق، برای خرد باختگان و ساده اندیشانی که عمری در غفلت و ندانم کاری سپری کرده اند روشن بفرمائید چگونه برای اینکه از توهم و نیات سیاسی و مطامع و منافع طراحی شده البته با استادی و یاری شما پیر دیر آگاه شوند تا بار دیگر از منجلاب تاریخ در باتلاقی که در 1357 بوسیله چپ اندیشان سرخ و سیاه و ملی مذهبیها سرنگون گشتند بتوانند خود را بساحل نجات برسانند ؟

 

معاملهء پاياپای رضا پهلوی و نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/07/16.Monday/071612.Reza-Rahimi-Coalition-of-RP-and-Nooriala.htm

حميد پوريان: آقای رحيمی می نويسد: «اسماعیل نوری علا، که در محافل سیاسی و روشنفکری به دریافت های سطحی از علوم سیاسی و واژه هایی نظیر سکولاریسم و دموکراسی و جمهوریخواهی و ... مشهور است...» من خيلی علاقمندم که اين آقای رحيمی را بشناسم. اوکيست؟ چه مدارکی دارد؟ بنظر می رسد که او دارای مقداری اطلاعات پشت پرده است. بگذاريد باورش کنيم و بپذيريم که حرف هايش صد در صد درست است. بهر حال آزادی بيان ايشان در اين سايت رعايت شده. بگذاريد آرزو کنيم که ايشان بتواند کار بهتری انجام دهد. برايشان آرزوی موفقيت دارم.

  

فضائی دیگر ـ شعری از حميدرضا رحيمی

http://www.newsecularism.com/2012/07/13.Friday/071312.Hamidreza-Rahimi-Poem-What-is-wrong-if.htm

حمید راد: عزیز من اینجا، دراین ضیافت کفتارها ولاشخورها وبااین جماعت قوادان ودلقکان، که شاعران ونویسندگان رامیدزندوخفه میکنند وجنازه آنهارا کنارخیابان می اندازند،شعر نه تنها گاهی، بلکه بایدهمیشه بوی باروت بدهد.اینک اینجا،هر شاعری که گرفتار خال لب دوست باشد ویابخاطر چشم بیمار لکاته ای، بیمارشود، متشاعر بی غیرتی بیش نیست

 

از بروکسل تا کجا؟ ـ حسين باقرزاده

http://www.newsecularism.com/2012/07/13.Friday/071312.Hossein-Bagherzadeh-Whereto-from-Brussels.htm

مری: درود. به وضوح می توان مشاهده کرد که اپوزیسیون بعد از سی و اندی سال تازه تازه به ریشه یابی و طرح آرایی در مورد عدم اتحاد و همبستگی میان افکار و روش های کار خود می پردازند. طبیعی است که رژیم نیز توسط عمال و عوامل خود تمام حرکات را زیر نظر داشته و دست به اقداماتی می زند. شکی هم نیست که رژیم آخوندی در کار خود خبره شده است. هشت سال جنگ بعلاوهء سال ها تحریم و تجارب زیادی در جریان تشکیل دولت های مثلا نزدیک به مردم مانند دولت خاتمی, که صرفاً برای آزمایش کشش و ظرفیت جامعه از هر حیث وشناسایی نیروهایی که افکاری در سر داشته اند و یا تقابل امروزی چین و روس و ایران و سوریه و ونزویلا و کره ی شمالی در برابر غرب که یادآور نظریهء روح تاریخ و تکرار رویارویی هاست و عوامل دیگر که باعث می شود تا جمهوری اسلامی از هر حیث خود را آمادهء بازی بداند. اذعان عوامل آمریکایی نیز به نفوذ رژیم در سطح دنیا و ابتکار عمل در برنامه های ایذایی و نظامی مزید بر علت است. در کل مقاله ی شما را خوانده و خوشحالم که اپوزیسیون به واقع گرایی بهتری دست پیدا کرده و باید قبول کنیم که ادغام آن کرد یا ترک تجزیه طلب در کنار مثلاً من که تمامیت ایران را خواستارم کار ساده ای نیست. درود بر شما و خانواده اتان.

 

بابک: با درود. مشکل بزرگی که باید به آن فکر کرد مسئله امنیتی است. درسد کمی از ایرانیان جرات خواهند کرد در چنین انتخاباتی شرکت کنند. مگر آنکه با خانواده و اقوام خود در ایران برای همیشه قطع رابطه کنند! آیا امکان برگزاری انتخابات بدون آشکار کردن هویت افراد ممکن است؟

 

هشدار در مورد توطئهء جديد رژيم ـ کمپين سفارت سبز

http://www.newsecularism.com/2012/07/13.Friday/071312.Sefarat-Sabz-Warning.htm

فرزانه: سلام. ممنونم از خبررسانی شما. من با اینکه خودم فردی مذهبی هستم اما آرزوی سرنگونی رژیم را دارم تا بلکه اسلام عزیز ما از چنگال این منافقان در دین که باعث شدند در این سی و چهار سال چهره ای زشت بین جوانان پیدا کند دارم. امیدوارم با اتحاد یکدیگر از هر قومیتی و مذهبی و اعتقادی بتوانیم ایرانی آزاد و سبز داشته باشیم.

 

پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو ـ  اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/07/13.Friday/071312.Esmail-Nooriala-Letter-to-Haghighatjoo.htm

فاطمه حقيقت جو: سلام جناب نوری علا؛ با تشکر از اینکه پاسخ علنی به نامه من دادید. اما کینه ای که در نامه یاد کردم را در جای جای نوشته شما می شود دید که کلام شما زهراگین و کینه دار است. ان شاا... به زودی پاسخی از سر مهر نه کینه تقدیم شما عزیز کوشنده ارائه خواهد شد. امیدوارم خداوند به شما کمک کند که قلب خود را تهی از کینه به مردم مذهبی غیر مذهبی اصلاح طلب غیر اصلاح طلب کنید  قلمتان را سازنده نماید  نه خشونت ورز.

 

شهرام فریدونی: چند سالی است که همکاران سابق ج.ا، مثل آب خوردن از آمریکا و کشورهای اروپایی اقامت و تابعیت میگیرند و بساط جاسوسی و خرابکاریشان را خیلی راحت در بیرون از کشور آخوند زده مان پهن می کنند. مغلطهء بزرگ شان هم برای ماستمالی کردن گذشته و سابقه شان این است که انسان می تواند توبه کند و همه انسان ها بیگناه هستند و... از این دست مغالطات که فقط  بدرد اقناع کردن مشتی عوام اده دل و بیسواد میخورد و بس. لذا بنده، بدون توجه به مغالطات این گروه و اشک تمساح هایی که ریخته و می ریزند، سوالات صریح زیر را مطرح می کنم: اگر در نظام فاسد و مافیایی موسوم به جمهوری اسلامی، ارگان های فیلتر کننده ای نظیر شورای نگهبان و خبرگان و... «صلاحیت» کسی را تایید کردند، معنی این تایید صلاحیت چیست؟ صلاحیت برای خدمت به ملت و میهن؟ «صلاحیت» برای خدمت کورکورانه برای خامنه ای و باندش؟ و یا اینکه می توان تصور کرد که شورای نگهبان و ... نه تنها از زیر دست شان در می رود و انسان های با شرف و متخصص را  به مجلس راه می دهند، بلکه طی چهار سال دورهء نمایندگی به آنها اجازهء دفاع از منافع ملی ایرانیان را می دهند و دم هم بر نمی آورند؟ بنده هیچ اشاره ای به سطح سواد این نمایندهء سابق مجلس آقای خامنه ای و گرامرشان در  ایمیلی که برای آقای نوری علا فرستاده اند نمی کنم که خود خواننده می تواند قضاوت خودش را بکند، اما نظر به سوالات بالا، سرکار خانم حقیقت جو، باید دستکم توضیح بدهند که در کشوری که اعطای همهء پست های مهمش به میزان تعبد، سرسپردگی و بندگی خامنه ای بستگی دارد، ایشان چطور به مجلس این نظام راه پیدا می کنند! از بحث ایشان که بگذریم، همه ماموران دیروز و امروز رژیم که در آمریکا و بلاد کفر جا خوش کرده اند و هر روز، به سیاق رهبر راحل شان،  خدعهء جدیدی می کنند و سنگ دیگری در راه پروسهء آزادی و دمکراسی ایران می اندازند،  باید توضیح بدهند که در زمانی که یک ایرانی بیچاره که در تمام طول فقط یک بار از دم بسیج، آن هم در زمان جنگ 8 ساله رد شده، باید خواب ویزای آمریکا را ببیند، چطور هر چه تروریست و بنیانگذار سپاه و حزب الله و  مامور ریز و درشت رژیم،  مثل آب اماله به آمریکا می روند؟ براستی چه چیز اینها باعث توجه و عنایات آمریکا به این افراد می شود که علاوه بر ویزا، تلویزیون صدای آمریکا و  بی بی سی  نیز دربست در اختیار آنها قرار می گیرد و در همهء برنامه ها هم عضو دائمی می شوند؟ پول تلویزیون و این همه خبرنگاران مطیع و قلم بدست، و جرایدی نظیر کلمه و جرس و تلویزیون  رسا و... از کجا تامین می شود، که هرگز کوچک ترین حرفی در خصوص فرزند فاسد رفسنجانی، یعنی مهدی رفسنجانی و پول هایش نمی زنند، اما تا می توانند به کسانی که راه رهایی ایران و ایرانی را در برچیده شدن این نظام فاسد میدانند حمله می کنند؟ براستی منابع مالی این افراد معلوم الحال و معلوم الگذشته از کجا تامین می شود؟ آیا میشود تصور کرد که علوم بول و نجاست اینها آنقدر باعث حیرت غول جهان علم و صنعت شده  که سابقهء تروریستی اینها را بیکباره کنار می گذارد و  ویزا و اقامت و تابعیت شان را بطرفه العینی درست می کند؟ از دید من، قبل از اینکه اصولا «توبه»ی این افراد از جانب ملت ایران برسی بشود، این افراد باید پاسخ تک تک این پرسش ها را روی میز ملت ایران بگذارند و بدانند که دوران خفقان و شفاف نبودن و پنهان کاری، مربوط به گذشته و نظام ج.ا است.

 

داريوش: مشکل بزرگ شما و همه مذهبیون این است که، بجای استفاده از خرد و هوشی که انسان امروزی باید داشته باشد از احساس استفاده می‌کنید. خانم گرامی، اگر شما فقط از ۲ درصد هوش خود استفاده می کردید، هیچ وقت حاضر نبودید برای کسی که خود را نمایندهء خدا می‌داند خدمت کنید! زیرا چنین خدائی نه وجود ذهنی‌ دارد و نه علمی‌. و اگر هم خدائی وجود داشته باشد، برایش همهء انسان ها در هر موقعییت و مذهبی‌ و یا غیر مذهبی‌ یکسان است، و شوربختانه این روش و مذهب شماست که خود را برتر از دیگر مذهب می‌داند و صدها نفر از عزیزان ایران ‌زمین را با نام ها و وصف های قرون وسطی به جرثقیل ها آویزان کرده است بدون اینکه حتا به کودکان بیگناه ایران ‌زمین توجهی داشته باشد! و امروز شما از سرزمین خارج (به قول خودتان از سرزمین کفر) از مهربانی و محبت می گویید؟! و آقای نوری علا را نامهربان می‌دانید؟ حرف آقای نوری علا که من چند سالی ست نوشته های او را می‌خوانم، حرف برابری و آزادی بر پایهٔ حقوق بشر و جدائی دین از سیاست است. و این راهی‌ است که دیار کفر ـ به قول شما ـ بیش از صد ساله پیش به آن رسیده است و همهء مردم با رنگ ها و عقیده های گوناگون می توانند در کنار هم زندگی‌ کنند. به هر حال من ایرانی‌ که حدود 30 سال است که آوارهء دیار خارج هستم و به هیچ گروه سیاسی هم وابسته نیستم، و هیچ مشکل سیاسی و مذهبی‌ هم با آخوندها ندارم، اما برای احترام و سپاس به هممیهنانم و کشورم، حتا حاضر به یک روز همکاری هم با این رژیم نشدم و در خارج از کشور برای گذران زندگی‌ مانند همهء عزیزان ایرانی‌ به هر فحش و تهمتی تن در دادم. ولی‌ حاضر به همکاری با رژیمی‌ که راه خلافت پیش گرفته نشدم. زیرا آرامش و زیبا بودن زندگی‌ این است که در هنگام خواب یا بیداری وجدان راحتی‌ داشته باشيم و دست خود را به خون جوانان کشور آلوده نکرده باشيم. راستی‌ خانم محترم شما چگونه توانستید برای چنین رژیمی‌ که با دکانداری دینی بر سر تمدن و مردم ما می زند خدمت کنید؟ آیا سخنرانی های فیلسوف عزیزتان آقای مطهری را نشنیدید که پدران و مادران مار نادان ... توصیف کرد؟ آیا سخنرانی آقای رفسنجانی را نشنیدید که گفت: بیائید پاسپرت بگیرید و به دیار خارج بروید و بگذارید که ما کار خود را بکنیم و با این حرف های خود اندیشه ها و سرمایه های ملی‌ ایران را از بین برد؟ آیا سخنرانی‌ رهبر عزیزتان را نشنیدید که گفت "من قلم های شما را می شکنم"! و هزاران هزار صحبت‌های دیگر که نشان از نابودی ایران ‌زمین و ایرانی‌ دارد! راستی‌ چگونه برای چنین رژیمی‌ که دلش نه برای ایران و ایرانی‌ است همکاری کردید؟ راستش من اگر جای شما بودم از محضر ملت رنج کشیدهء ایران ابراز پوزش می‌کردم و خود را برای دادگاه مردمی آماده می‌کردم، تا شاید اگر جهان دیگری وجود داشته باشد از جرمم کم شده و در مقابل خدای خود کمتر سر به زیر و شرمند باشم!

 

شب چراغ: واقعاً آدمی در برابر واکنش خانم حقیقت جو به نوشته های آقای نوری علا حیران می ماند. من به این خانم پیشنهاد می کنم به روال کار دوستان ریاضیدان خود بیایند تعریفی از "کینه" و "کینه ورزی" را ارائه دهند، سپس بر طبق تعریف خودشان از این دو واژه، تنها یک مورد از کینه ورزی آقای نوری علا را نه تنها در این نوشتهء اخیر بلکه در تمامی نوشته هایشان مثال بیاورند. آنگاه است که به یقین می توان دریافت که تعریف این خانم از "کینه" کاملاً متضاد تعریف حقیقی و مورد اجماع انسان از همین واژه است. متأسفانه پاسخ فوری و موقتی خانم حقیقت جو به مقاله اخیر آقای نوری علا که مو به مو و بطور منطقی موارد اتهامی از سوی این خانم را مورد بررسی قرار داده و در نهایت رد می کند، نشانهء واضحی از پریشان حالی و پریشان گویی ایشان است. آیا تاکید بر قائل شدن حقوق برابر و مساوی در قانون اساسی یک حکومت سکولار- دموکرات مد نظر آقای نوری علا برای مذهبیون و غیر مذهبیون، نشانهء کینه ورزی ایشان نسبت به آنها است؟ آیا برشمردن و یادآوری دردهای بیشمار روحی و جسمی که این حکومت در طی سی و چهار سال بر مردم ایران روا داشته است و تمامی ایرانیان آزاده برآن هم باورند، کینه توزی ایشان نسبت به دست اندر کاران حکومت اسلامی ایران و اصلاح طلبان آن حکومت است؟ خانم حقیقت جوی عزیز، مقصر اصلی این همه مغالطه گری و وارونه گویی شما نیستید. فی الواقع مقصر اصلی برخی قدرت های بزرگ جهان هستند که زمینهء استقرار این حکومت فاسد و نابودگر بشریت در ایران را از صد سال پیش فراهم کردند و در حال حاضر تمام تلاش شان این است برای بقای این حکومت از اصلاح طلبان و وفاداران به این نظام به هر شکلی پشتیبانی کنند و چند وقتی است که تمام گروه های اپوزیسیون این نظام را به گونه ای حساب شده و نامحسوس به جان یکدیگر انداخته اند تا نیروهای موثر برای تغییر را به نیروهای فرساینده یکدیگر تبدیل کنند. اگر من بجای آقای نوری علا بودم نوشته های سطحی و احساساتی شما را بیش از حد جدی نمی گرفتم، چون آشکارا هدفی بغیر از مشغول کردن بیهوده ءذهن و وقت گرانسنگ ایشان را ندارید. در پایان باید یادآور شوم که قرن جدید، قرن چیرگی عقل و منطق بر جهل و خرافه است. قرن پیشرفت خیره کننده علم انسان است. و هرچه که انسان مرز دانسته های خود از هستی و آفریده های خداوند را بیشتر گسترش دهد، بیشتر به آفریدگاری نزدیک می شود که شرح بزرگی اش در هیچ دین و مذهبی نیامده است، آفریدگاری که حتی نمی توان آن را بزرگترین و توانا ترین نامید چون بزرگی و توانایی هم از او آفریده شده است.

 

فرزانه: آقای نوری علای عزیز سلام. با اینکه من خودم یک زن محجبه و مذهبی هستم اما لذت بردم از جواب متین و منطقی شما به خانم حقیقت جو. من بارها و بارها در گردهمایی های خودمان بین دوستان گفته ام امثال خانم حقیقت جو در زمانی که صاحب منصب بودند استفاده کردند و در خارج از کشور تحصیل کردند و الا کم نداریم زنان تحصیلکرده ایرانی که هم اکنون در خارج از کشور بیکار هستند و چون ایشان منصب دولتی سیاسی داشتند جذب دانشکاه امریکایی شدند. البته نمی دانم در چه حد.؟ اما بیزارم از کسانی که نان را به نرخ روز می خورند و چشم و وجدان خود را بر خون عزیزانی چون ندا و سهراب و ترانه و محمد و محسن و... بسته اند. نمی دانم وجدان آنان برای خانواده های این عزیزان چه جوابی دارند. در همینجا می گویم خانم حقیقت جو ما اکثریت زنان ایرانی مردم ایران حکومت جمهوری اسلامی نمی خواهیم. این را باور کنید و دست از سر ملت ایران بردارید.

 

ایرانی: دکتر نوری علا کارش عالی است. این اسلام گرایان اصلاح طلب را باید یکی یکی رسوا کرد. اینها هم می خواهند جمهوری اسلامی باشد هم اسلام سیاسی باشد خارج که می آیند هم خیال می کنند سوفیا لورن هستند و روسری بر سر می کنند مثل جهان سومی های مسلمان فکر می کنند اگر کسی به موهای آنها نگاه کند آنها دچار رعشهء الهی می شوند.

 

کورش: آقای شهرام فریدونی سوالات بسیار خوبی را مطرح کردند که باید از تک تک خادمان ج ا و ذوب شدگان در ولایت که حالا دیگر با پول ملت تحت ستم ایران در خارج مدارک دکترا و کرسی دانشگاه هم میخرند و مشغول تدریس علوم روضه خوانی و جن گیری فوق مدرن میشوند پرسیده شود. البته مردم ایران دیگر با ادبیات این نخبگان آشنا هستند و آنجا که دیگر دروغ و سفسطه بازی کم میاورد میزنند به صحرای کربلا که آی به ما و "مردم" ظلم و کینه ورزی شد. حالا معلوم نیست که اگر مردم ایران بخواهند از شر مهر ورزی های کهریزکی ایشان و دوستان شان در حکومت اسلامی راحت شوند و رای به ظلم و خشونت نوری علا ها و آزادی و دموکراسی بدهند چه باید بکنند.

 

گزارش کامل کنفرانس بروکسل

http://www.newsecularism.com/2012/07/11.Wednesday/071112.Comprehensive-report-on-Brussels-conference.htm

داريا: فکر می کنم اتحاد همیشه خوبست و به معنی تک صدايی نيست... يک نکته هميشه فراموش می شه.. مجروحان يا جان و زندگی باختگان زنده که در جامعه ایران دارند فراموش می شند.. جوانانی که هنوز رنج می کشند و نامی از آنان در اين مجالس و شبيه به آم نیست.. جوانانی که از کار و تحصيل محرومند... با هراس و بيماری و رنجوری زندگی کردن را شايد بعضی ها هنوز نمی دانند... چگونه اين جوانان و خانواده هاشان صبر و تحمل می کند... پس لااقل يادی بکنيد.. برای آنان که آرزوی تحصيل دارند امکان تحصِل در خارج فراهم آوريد تا با خاطر جمعی راهی ديار غربت شوند شوند- موفق باشيد.

 

دردسرهای سلطنت برای دموکراسی ـ علی افشاری

http://www.newsecularism.com/2012/07/11.Wednesday/071112.Ali-Afshari-Troubles-of-Royalists-for-democracy.htm

کاوه یزدانی: آنچه مسلم است افرادی چون علی افشاری و بقیه اصلاح طلبان ( بنامیم اصلاح ناپذیران ) درک و فهم ملت ایران را نادیده گرفته اند و همچنان می تازند؛ غافل از اینکه حدود هفتاد در صد جامعه ایران جوان و چندین میلیون دارای تحصیلات عالی لیسانس و فوق لیسانس و دکترا هستند و شاهد اعمال طیف های گوناگون در به اصطلاح اپوزیسیون هستند و خیلی بهتر از افشاری ها می توانند مسائل را درک نمایند. انقلاب مشروطیت مولود آشنایی با تفکر لیبرال بود و ورود مفاهیم تازه‌ای همچون قانون‌اساسی و مجلس و انتخابات، گرچه هیچ گاه به تمام معنی تحقق نیافتند، در زندگی سیاسی ما میراث قهرمانان بزرگ آن دوران است. به عنوان یک ایرانی عادی و غیر سیاسی نه برای پادشاهی پارلمانی و نه برای جمهوری پارلمانی این مطلب را می نویسم، بلکه برای سه اصل مهم ( قانون‌اساسی و مجلس ملی و انتخابات آزاد طبق استاندارد دمکراسی )، مبتی بر منشور جهانی حقوق بشر و میثاف های پیوست آن و آرزوی رسیدن به حاکمیت ملت را دارم و به سهم خودم هر چند ناچیز در این راه کوشیده و همچنان می کوشم. آنچه مسلم و آشکار است بخش زیادی از جمهوریخواهان را هرگز نمی توان جمهوریخواه نامید چونکه گوهر جمهوری خواهی احترام بر رأی ملت می باشد همچنان که در جهان مدرن اجرا می شود، نه اینکه هنوز نه بداره و نه بباره و هنوز رژیم ننگین اسلامی در قدرت و حاکمیت قرار دارد در بین اپوزیسیون طیف طرفداران پادشاهی را که به رای ملت گردن می نهند را این چنین محکوم کرد . این گونه جمهوریخواهی نواختن سرنا از سر گشادش است و خود استبداد است. در پایان باید گفت دردسر اصلی بر سر راه واژگونی رژیم و رسیدن به دمکراسی افرادی چون علی افشاری ها هستند که چوب لای چرخ تشکیل یک اپوزیسیون قوی می گذارند. (یک جامعه آزاد و نيرومند را نمی‌توان ساخت مگر آنکه عموم مردم برسر پاره‌ای اصول بنيادی یک جامعه شهروندی توافق کرده باشند و نظام سياسی نگهدارندة آن اصول باشد. استقلال و تماميت ايران و يگانگی ملی، حاکميت مردم و حقوق بشر، اصولی هستند که عموم ايرانيان بر آنها توافق دارند. گرايش های سياسی گوناگون ممکن است برنامه‌های خود را برای سازمان دادن و ادارة جامعه داشته باشند. چنين اختلاف‌نظرهايی مايه نيرومندی نظام سياسی است ). پاینده ایران و ملت یگانه ایران زنده باد آزادی.

 

در فقدان همبستگی جنبش سبز ـ حسين باقرزاده

http://www.newsecularism.com/2012/07/09.Monday/070912.Hossein-Bagherzadeh-In-the-absence-of-coalition.htm

پیمان نیک آیین: با درودی صمیمانه بر جناب دکتر باقر زاده، این دومین مقاله روشنگری است که من از شما میخوانم. راستش را بخواهید، من و بسیارانی دیگر، از اینهمه بحث های نظری، در باب آینده ی سیاسی ایران، در فضای مجازی، کلافه شده ایم . بسیاری از این قیل و قال های تئوری، بدرد دانشجویان علوم سیاسی میخورد و گره ای از کار فرو بسته ی مردم گرفتار ایران نمیگشاید. لحظات پر خطری در انتظار کشورمان است و ما، بویژه، اپوزیسیون خارج کشور، اغلب، به تسویه حساب های سیاسی با هم، مشغولیم و از اقدامی عملی و موثر، غافل . همانطور که شما هم بدرستی در مقاله تان اشاره می کنید. برای پیشبرد یک هدف سیاسی، اول، ابزارش را باید داشت. مهمترین و اساسی ترین ابزار کنش سیاسی، تشکیلات است. تا وقتی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی، متشکل نشود، نه مردم داخل ایران آن را جدی میگیرند و نه دولت ها و سازمان های بین المللی. برای رسیدن به جامعه ای دموکراتیک، یک ظرف دموکراسی لازم است که همان تشکیلات و تحزب باشد و یک محتوا،که کنش و منش جامعه، به روال دموکراتیک است. این دومی، کاری فرهنگی و طولانی نیاز دارد و در بستر زمان بالنده خواهد شد . مردمان جوامع دموکراتیک در غرب، همگی، فیلسوف و فرهیخته نیستند . بلکه با استفاده از ابزار دموکراسی، یعنی احزاب، و در سایه قوانین اساسی دموکراتیک، به خواست های سیاسیشان جامعه عمل میپوشانند . همانطور که شما بدرستی می فرمایید، اپوزیسیون، باید هر چه زودتر، بکمک راهکارهایی که شما پیشتر هم به آن اشاره کردید، مثل استفاده از موسسات آمار گیری معتبر، در یک انتخابات آزاد اینترنتی، چهره های سیاسی مورد وثوق خود را اتنخاب، و کنگره ملی ایرانیان را محقق سازد تا این کنگره بتواند بنمایندگی از اکثریت اپوزیسیون، به حمایت عملی و موثر،از مبارزه مردم ایران در مقابل رژیم ولایت فقیه بپردازد و همین کنگره میتواند ساز و کار انتقال به یک حکومت دموکراتیک و سکولار را فراهم آورد. از آنجا که ما ایرانیان هر گز فرصت تمرین دموکراسی نداشته ایم، بهتر است که اول، عده ای، بعنوان تدراکتچی (نه از نوع خاتمی !) وارد میدان شوند و از بقیه ی احزاب و شخصیتها، بخواهند که به این جمع بپیوندند . معرفی اساسنامه، مرام نامه و بیانیه های احزاب و گروه ها و شخصیتهای سیاسی شرکت کننده در کنگره ملی، باید قبل از رای گیری، به اطلاع عموم برسد تا با آگاهی بتوانند انتخاب کنند. بقول آقای دکتر اسماعیل نوری علا، حالا، وقت هزینه کردن، شهرت، محبوبیت و آبروی سیاسی سیاستورزان ایرانی است که با آن بتوانند ایران را از مهلکه ایکه در آن گرفتار آمده نجات دهند . من بیصبرانه در انتظار روز رای گیری اینترنتی، برای انتخاب نماینده گانم در کنگره ملی هستم و امیدوارم که این انتظار به قیامت نیانجامد! پیروز و سربلند باشید.

 

نامه ای به رضا پهلوی ـ مهدی رضائی تازيک

http://www.newsecularism.com/2012/07/06.Friday/070612.Mehdi-Rezaei-Tazik-Letter-to-RP.htm

زرتشت: اقای مهدی رضایی که امیدوارم نسبتی با رضایی رژیم نداشته و یا از آقازاده ها که در بیرون از ایران بسیار هم فعالند و بازی حذفی را پیش میبرند و اغلب هم در خانه کارگری بدنیا امده اند و به سوییس ختم شده اند نباشید. می خواستم خدمت آقایانی که تنها مانع تشکل شان شاهزاده رضا پهلوی و پادشاهی ست و نه مشکل دیگر پیشنهاد کنم آقایان بروند بدون ایشان کارشان را پیش ببرند کسی جلویشان را نگرفته، این گوی و این میدان. ضمنا باید بعرضتان برسانم راجع به سامانهء پادشاهی طوری سخن می گویید که گویی تنها به شاهزاده رضا پهلوی ختم می شود. اگر حتی شاهزاده رضا پهلوی هم بخواهد توصیه شما را بپذیرد ما نمی گذاریم. ما بسیارانیم که به سامانه پادشاهی باور داریم و بر آن پای خواهیم فشرد. خوشبختانه با رضا پهلوی شما با دموکراتترین و آزادیخواه ترین گزینهء بادشاهی روبرو هستید. ضمناً دوست من امیداورم که اگر برای آقای کروبی، آقای میرحسین موسوی و یا سایر معممین هم نامه می دهید همینقدر خودمانی باشید.

 

محسن ذاکری: خواندنی بود، روان و با زبان جوانان امروز ایران، زبانی که از این همهمهء مقالات و دفاع ها و حملات دور بود. پرسشی ساده اما بسیار پر معنی! پرسشی که نه تنها رضا پهلوی، بلکه هر ایرانی ِ«دربدر» از آن خاک باید از خود بکند: مرز و وسعت وظیفهء من در قبال آن خاک از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود؟ هیچ گاه زمان و امکانات برای همیشه از آن ما نیست؟ آیا خیر یک مملکت در مقابلهء با جناح و جناح ها است؟ و یا در سازش های به زبان دنیای مدرن است؟ یک جملهء ساده که صد ها بار از رضا پهلوی پرسیده شده است و وی از آن یا کناره گرفته و یا به آیندهء سپرده است/ پاسخی در بر دارد که که بسیاری از مرز ها را می شکند. خوشبختی و آیندهء مردم ایران بر تدابیر سیاسی بنا نشده است و باید می شده و بشود.

 

اميد فتحی: آقای مهدی بسیار گرامی آیا مشکل اتحاد و نجات ایران در همین است که شاهزاده رضا پهلوی از بازگشت پادشاهی صرفنظر کنند؟. مرا ببخشید که این را ساده اندیشانه تلقی میکنم. آیا دکتر نوری علا هم می خواهد شاه بشود که اینهمه بابت گرد هم آوردن ایرانیان برای نجات ایران مورد شماتت آقایان قرار گرفته؟ به او هم می گویند از چلبی شدن دست بردار. شما چرا در این دام افتاده اید؟

 

فری رزمجو: پیشداوری مرا ببخشید ولی با شناختی که از بعضی هواداران آقای پهلوی دارم قبل از هر موضوعی اشاره ای داشته باشم به "تو" گفتن نویسندهء نامه آقای مهدی رضائی به شخص آقای رضا پهلوی. خیلی از خوانندگان هوادار بی توجه به اصل نامه و موضوع طرح شده در آن نویسنده را فقط بخاطر این لفظ به باد نکوهش می گیرند. نامه حاوی نکات جالب و در عین حال دردناکی است که همه مردم ایران، بخصوص کسانی که در داخل کشور بلا زده هستند، بخوبی شاهد آن می باشند. جنایات و غارت و بذل و بخشش کشور توسط ملایان از کیسه مردم بابت ماندگاری و تلاش برای دست یابی به بمب اتمی که حکومت ظالمانه شان را تداوم بخشد در حال حاضر کشور را بجائی رسانده که کودک مکتبی هم وقوع یک حادثه ناگوار را بخوبی درک می کند. حضور آقای پهلوی و در جمع "بدیل" سازان سکولار/ دموکرات این حُسن را دارد که نگاه های بیشتر متوجه خواست مخالفین رژیم فاشیستی مذهبی می شود ولی از آنجائی که آقای پهلوی هیچکگاه نظرشان را در مورد حکومت آینده بطور شفاف بیان ننموده اند و تنها به این نکته اشاره داشتند که در فردای ساقط شدن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی این مردم هستند که تصمیم می گيرند و اگر "رژیم پادشاهی" را هم خواستار باشند من هم به خواست آنان گردن مینهم. در حالیکه اکثر آگاهان متفق القولند که نیت واقعی آقای پهلوی احیاء دوباره سلطنت اما به صورت "تشریفاتی" اش است. من هم با حکومت پادشاهی بهر شکل و تحت هر عنوانی مخالفم ولی این را درک می کنم که در یک جامعه "دموکراتیک" حق هر کسی هست که ایده آلی برای خویش داشته باشد.

 

ارشان: درود و عرض ادب به آقای مهدی رضائی. در تمامی‌ نوشتار شما فقط یک مورد را من میبینم که به آن اشاره کردید که آقای رضا پهلوی بیايد و از نظام پادشاهی بگذرد. حالا بر فرض که آقای رضا پهلوی خواست از این مقام صرفنظر کند با این همه افرادی که دنبال یک سیستیم نظام پادشاهی هستند می‌خواهید چه کار کنید؟ آیا شما فقط دمکراسی را در افکار خود می‌بینید از رأی مردم ایران چرا وحشت دارید؟ رضا پهلوی بارها گفتند من دنبال قدرت یا مقامی در فردای ایران نیستم ولی‌ اگر مردم بخواهند حتما در خدمت مردم خواهم بود.من هم به عنوان یک مشروطه خواه می‌خواهم که رضا پهلوی در مقام یک پادشاه مشروطه پارلمانی در خدمت مردم و کشورم باشد. آقا مهدی! دمکراسی تنها برآورد کردن آرزوها شما نیست، من هم به تو توصيه می‌کنم از رأی مردم ایران وحشت نکنید اگر فردا به یک حکومت جمهوری رأی دادند ما مشروطه خواهان در مقابل رأی مردم سر تعظیم فرود خواهم آورد. همین انتظار را ما از شما جمهوری خواهان داریم پاینده و پیروز باشید.

 

شهره: آقای مهدی رضایی چون خودت نوشتی که با "تو" خطاب کردن راحتر هستی من هم تو خطابت میکنم که راحتر بتوانی بخوانی! یک جا به من نشان بده که رضا پهلوی اظهار قدرت و رهبریت کرده! یک جا به من نشان بده که ایشان به جز اینکه ایران از همه چیز مهمتر است چیزی دیگری گفت باشند. یک جا به من نشان بده ایشان طالب جنگ و حمله به ایران از جانب قدرتهای خارجی شده باشند. تو مهدی رضایی یا اینکه خودت رو به خواب زدی و گوشاتو گرفتی و فقط یک بعدی به چیزی که در فکرت در 33 سال تزریق کرده اند را تکرار میکنی یا اینکه با نیت خاصی این آسمان و ریسمان رو به هم بافتی! تو مهدی رضایی چشماتو بستی و حقایق رو نمی بینی که ایشان چگونه هیچ تفاوتی بین هم میهنان شان و ملت ایران با داشتن افکار مخالف ایشان قائل نمی شوند و برای آزادی همه جدا از افکار حزبی و گروهی در تلاشند. تو را رجوع می دهم به آخرین مقاله آقای نوری علا با عنوان «مقاصد نهفته در حمله به رضا پهلوی»، بخوان تا شاید تو بتونی مغز و فکر بسته ات رو کمی باز کنی و دنیا را اونطوری که هست ببینی و نه در فکر بسته و منجمد شده ات!

 

مقاصد نهفته در حمله به رضا پهلوی ـ اسماعيل نوری علا

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2012/070612.EN-PU-Hidden-agendas-behind-attacking-RP.htm

دکتر پريسا ساعد: پیداست که پروژه اصلاحات به بالاترین نوع ابتذال خود رسیده است. از ناجیان حکومت ولایی که همواره ماسک اکسیژن اصلاحات را بر جان بی رمق نظام برای بقا و ادامه حیات نکبت بار ان زده اند، انتظار چندانی نمی توان داشت. پروژهء القایی و تحمیلی اصلاحات اساساً گزینه تقابل با سکولاریسم بوده و هست اما خیزش جنبش های اجتماعی، بویژه جنبش 18 تیر 78 و جنبش دمکراسی خواهی 88، نمودار تقابل نسل های پساانقلاب با جهل و جنون و مصلحت اندیشی های برخاسته از تقدس و یا تقدس نمایی، و گرایش آنان بسمت جامعه باز و ژرف تر شدن باور آنان بسمت سکولار دموکراسی است و این برایند نوعی خرد جمعی است که چون حربه ای برنده و نیرومند در برابر کارازار از رمق افتاده اصلاحات قرار گرفته است. و اما هشدار شما یک هشدار جدی است: "خود را برای رزمی نوين با نيروهای ارتجاعی موسوم به اصلاح طلب حکومت اسلامی آماده کنيم!" بویژه در تقابل با ره گم کردگان و عافیت اندیشانی که هنوز در کشتی شکستهء اصلاحات بدون قطب نما بدنبال ناخدا می گردند و بمانند مولایشان آیت الله خمینی از سیاست دروغ، ترفند، تقیه و تحریف تاریخ پیروی مکنند. با سپاس.

 

محمد: آقای نوری علا، ضمن اظهار خوشحالی از بهبودی شما باید به عرض برسانم که نوشته شما ضد و نقیض زیاد دارد. و فکر می کنم به شما نمی آید که چنین تمام قد از آقای رضا پهلوی دفاع کنید. بر اساس همین نوشته خودتان اگر آقای پهلوی هم صادق باشد دیگر باید ادعای پادشاهی ایران را پس بگیرد. خودتان می دانید که چرا این فرزند شاه سابق معروفیت پیدا کرده است .و الا حرف های قشنگ ایشان را خیلی از ایرانی ها هم می زنند. چنانچه حس می کنید که ایشان بخاطر اسم و رسمی که دارند می توانند نقطهء امیدی در نا امیدی ها باشند لااقل از ایشان بخواهید همانگونه که خودتان استدلال کردید عنوان شاهی را از خود دور کند بعد مثل هر شهروند ایرانی در باره ایران عمل کند.

 

مهدی: من نه یک جامعه شناس حتی یک تحلیلگر سیاسی نیستم انچه مرا ملزم به نوشتن این سطور می کند تجربه انقلاب شکست خوردهء سال ۵۷ است که بشخصه شاهد بوده ام آقای نوری علا علی رغم اینکه جمهوری اسلامی طرفدار فراوان داشت تحلیل های اغلب نیرو های روشن و چپ هم مبنی بر حمایت بخشی از حاکمیت در توهم توده ها نسبت به حاکمییت تاثیر داشته است هر چند در صورت در یک جبهه قرار گرفتن همه نیرو های روشنفکر و چپ در مقابل حاکمیت تعیین کننده نبود ولی حد اقل در آنصورت می شد گفت که روشنفکر به تعهد خودش عمل کرده و توده های مردم را گمراه نکرده است. دیر زمانیست در ایران دیکتاتوری در یک طرف با همه قوا در سمت دیگر ازادیخواهان پر تشویش و عجول قرار دارند. ان روزها دلایل فراوان و مستدل در حمایت از جناحی از حاکمیت کم نبود امروز همان دسته ها و احزاب حمایت از رصا پهلوی را در رأس کار دارند. مثل اینکه دیکتاتوری در اهداف خود به تحقیر روشنفکران ایران نایل و ما داوطلبانه کمر به تحقیر خود بسته ایم. یکروز حمایت نکردن بخشی از ج ا بعنوان همسویی با امپریالیزم بود امروز حمایت از رضا پهلوی در دستور روز است. اگر غیر این بیاندیشی به ج،ا کمک کرده ای، شکی نیست که جامعهء استبداد و استعمار زده ایران از فقدان رشد کمی و کیفی مطالبات دمکراسی و آزادیخواهانه همواره رنج میبرد در این گیرو دار انحرافات و میانبر زدنهای تحلیلگران و رهبران جنبش دمکراسی در متوهم کردن و به کجراه بردن مردم بهی تاثیر نخواهد بود.

 

بابک: بسیار زیبا گفتید و خوشحالم که باز جمعه گردی های شما را می توانم بخوانم. ای کاش ما نویسندگان بیشتری داشتیم که می توانستند شفاف حرف بزنند. به تنها کسی که در میان رهبران اپوزسیون می توانم اعتماد کنم که بین منافع ملی ایران و هر چیز دیگری منافع ملی ایران را انتخاب خواهد کرد رضا پهلوی است. بشخصه از ایشان بهتر فردی را که به دمکراسی و آزادی پایبند باشد ندیده ام. همیشه اعتقاد داشته و دارم که رهبر اپوزسیون باید قبل از هر چیز یک وطن پرست باشد. متاسفانه اصلاح طلبان از امکانات تبلیغی در داخل و خارج از کشور برخوردارند و به راحتی می توانند با ساخت و پاخت با حکومت مردم را گمراه کنند همانطور که تا به حال در بزتگاه های تاریخی به نجات جمهوری اسلامی رفته اند و مردم را قربانی ایشان کرده اند. ایشان در بهترین حالت آزادی و دمکراسی را فدای اسلام خواهند کرد.

 

فرداز: جناب آقای نوری علا با سلام به نظر میرسد که جنبش مردمی و غرور آفرین سبز ملت ایران عده ای چون شما را که سال ها در نا امیدی و یاس روزانه تان دست وپا می زدید بگونه ای ناگهانی به خروح از این روزگار نکبت بارتان امیدوار کرده بود و همچون بسیاری از گروه های معاند ملت ایران که سال ها در حهت زدودن افتخارات این ملت در همکاری با دشمنان استقلال و سربلندی ایران عزیز همکاری می نمودید را به ترانه هایی چون سه روزه دیگه ما تهرانیم وادار و در خيال پادشاهی مشروطه و غیره را در سر بپرورانید پ. اما اینحا لازم میدانم خکه پاسخ مناسبی به شما بدهم: در حمهوری اسلامی بودند کسانی که با طرد شدن از سوی آیت الله خمینی و نیرو های انقلاب با هدف گذاری مناسب به حای در گیر شدن بیشتر با نیروهای انقلاب پی درس و فحص حوزه رفته و با کادر سازی مناسب با توجه به شهادت نیروهای انقلاب و فساد اقتصادی ناشی از قدرت در آینده بتوانند فقاهت و راهبری نطام را با توحه به فقدان مراحعی وزین در دست گیرند که اینگونه هم شد مثل مصباح یزدی و مهدوی کنی و... به نظر میرسد شما هم بدنبال پشمی برای کلاه خود در آینده هستید و آنرا در پادشاهی مشروطه جستجو می کنید. محض اطلاع شما به عرض میرساند که ملت ما خواهان حذف استبداد دینی ایجاد حکومتی بر پایه پلورالیسم بعنوان حامعه جند صدایی با روش اصلاح رژیم تا رسیدن به این سطوح می باشد تا گروه هایی که همچون بازماندگان رژیم فاسد پهلوی که دستان شان بخون ارزشمند ترین آزادیخواهان این سرزمین از بیژن جزنی و خسرو گلسرخی چپ یا مهدی رضایی مجاهد گرفته تا مصدق و فاطمی و آیت الله غفازی و... و یا همپیمانان صدام طمع خام به این سرزمین نکنند و در آینده نیز پاسخ رفتار سفاکانه نوکران ولی امر امروز خمهوری اسلامی را نیز خود خواهیم داد. جناب آقای نوری اعلا درد ملت ما آرزوی رهایی از هرگونه استبداد است جه آن دینی سلطنتی و سکولاریستی ویا هر ایسمی است که سعی در چهارچوب بندی زندگی ما را دارد. ما در صدد آفرینش ایرانی آباد آزاد پیشرفته و توانمندیم.

 

ايرانيان چه نيازی به خاتمی دارند؟

http://www.newsecularism.com/2012/07/06.Friday/070612.Abdolreza-Tajik-The-importance-of-Khatami.htm

دست بسته: تیتر مقاله را خواندم، گفتم این آقای عبدالرضا تاجیک با خوانندگان شوخی دارند. متن مقاله را خواندم، از این همه حقارت و اصرار برای ماندن در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، متعجب شدم. آقای تاجیک "ایران به یکی از بحرانی ترین روزهای تاریخ خود رسیده" یا حکومت دست پخت مذهبی ها؟ "احتمال وقوع یک فاجعه در کشور" یعنی 33 سال حکومت مذهبی ها بر ایران و اثرات ویرانگر آن فاجعه نبوده؟ آقای تاجیک چطور است که شما ملی-مذهبی ها همجنان خود را مبرا از هر خطایی و به حق میدانید. آیا وقتش نرسیده که "دیگران" را هم ببینید، دریابید و بجای اینکه برای آنها حرف بزنید، شروع کنید با آنها حرف بزنید؟ از لقب "این اهل فرهنگ" برای سید خاتمی استفاده کرده اید: از همان فرهنگی حرف می زنید که موجب شد، همین چند وقت پیش این آقای با فرهنگ، سید خاتمی، (اعمال 30 سال قبلش بماند) بعد از اعتراضات مردمی سال 88 و سرکوب، گشتار و تجاوز به تعداد زیادی جوان ایرانی در کهریزک و ... بدون اجازه ایرانیان، از طرف آنها، از حضور اعلحضرت ولی مطلقه فقیه علی خامنه ای پوزش بطلبد؟ یا از فرهنگ تناقض ایشان در حرف و عمل حرف می زنید؟ سید خاتمی گفت، من در انتخابات شرکت نمی کنم و شرکت کرد؟ جهت اطلاع شما: در عرف جامعه این اعمال به بی اخلاقی، بی شعوری و بی فرهنگی فاعلش شهادت می دهد و نه عکس آن. این است نمونهء مردم سالاری، کرنش در مقابل جنایت کاران حاکم؟ از راهکار برای رفع فاجعه نوشته اید و "جمهوری اسلامی که بتواند پاسخگوی نیاز جامعه باشد". آقای تاجیک در ِ آن دکان ورشکسته همان روزی بسته شد که مذهبی ها به قدرت رسیدند و آخوندهای فرومایه، بی اخلاق و بی وجدان به همت شرکای شما، بر سرنوشت این مردم و این کشور سوار شدند. مذهبی ها در 33 سال گذشته در عمل نشان داده اند که توان و سرمایهء ضروری برای پاسخگوی به نیاز جامعه را نداشته و ندارند. این جماعت فرومایه و بی اخلاق همراه با مزدوران فرومایه تر خود، باید از حاکمیت بر جان و مال مردم کنار رفته و به کارهایی مشغول شوند که در حد و توان آنهاست. هزاران سال تجربهء انسان ها به اثبات رسانده که تنها با تکیه بر قوانین مدرن و حقوق بشر و تعمیق و گسترش آن می توان کشور را ساخت و در آن "امنیت" برپا کرد و نه با مذهب. به قول سید خاتمی، "...آنان در مقاطعی که آرمان هایشان را بلند فریاد می زدند، سهمی از عملگرایی و برنامه محوری نداشتند. نخبگان همچنین به دلیل تنوع شعارها و آرمان های ذهنی شان نتوانستند حتی با خودشان هم توافق کنند." آیا فکر نمی کنید این سخن شامل ایده شما و تلاش ملی- مذهبی ها برای پاکیزه خواندن خود و اعتبار بخشیدن به اسلام شقاوت پرور، هم می شود؟ نوشته اید: "هویت ایرانی، دارای دو رکن محوری «ایرانیت» و «اسلامیت» است." این است آن "حق حاکمیت مردم" که در جامعۀ آرمانی ملی- مذهبی خود می خواهید؟ یعنی همۀ آن ایرانیانی که خود را مسلمان نمی دانند یا دارای مذهبی غیر از اسلام هستند، در جامعهء ملی- مذهبی شما همچنان جایی ندارند؟

یعنی شما ملی- مذهبی ها همچنان، نه تنها با ما (آن دیگران) حرف نمی زنید، بلکه ما (آن دیگران) را هم ایرانی یا هموطن خود به حساب نمی آورید! 33 سال است آن "دیگران" با ظلم و شقاوت مذهبی های فرومایه روبرو بوده و هستند، نه حق اظهار وجود دارند و نه حق دیده شدن و شنیده شدن، اما شما ملی- مذهبی ها نتیجه گیری می کنید که آن دیگران مورد پذیرش جامعه نیستند و شما و شرکا نه تنها در اکثریت مطلق هستید، بلکه تنها راه حل هم هستید! در قرن 21 در جهانی که انسان ها، کنش گران اصلی و پاسخ گوی آن انسان مدرن اجتماعی- زمینی است، شما از ما (آن دیگران) می خواهید که دنباله روی ملی- مذهبی هایی "پاکیزه" شویم، چون در عمل ثابت کرده اند که هنوز شجاعت دانستن را ندارند. آقای تاجیک لطف کرده "مذهب"، این پستانک نشئه آور خود را به چهار دیواری خانه برده و در آنجا استفاده کنید و به همهء ایرانیان مذهبی و مقلد هم این را توسعه کنید. ایرانیان زیادی هستند که خوشبختانه در کودکی خود درجا نمی زنند و سال های سال است که به پستانک احتیاج ندارند و مذهب سیاسی و حفظ حکومت اسلامی را به عنوان یکی از راه حل ها به شمار نمی آورند. آقای تاجیک یک خبر خوب برای شما دارم: شما را رجوع می دهم به مقاله "حبيبي: ورود يك فرد اصلاح‌طلب به انتخابات آينده براي جريان اصول گرايي مهم است". در ایسنا روز پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱

 

اولين نشست مشترک احزاب، سازمان ها و نهادهای چپ و کمونیست

http://www.newsecularism.com/2012/07/04.Wednesday/070412.First-communist-gathering-to-create-an-alternative.htm

ب.ترک زاده: آهای رفقایی که در کلن آلمان دور هم جمع شده اید و هیچ معلوم نیست تعدادتان چند نفر بوده! بنده گمان می کنم شما چند نکته را فراموش کرده اید. خواهشمند است بدون اینکه از کوره در روید، اجازه دهید تا من آن نکات را یاد آوری کنم. یکم: اگر اشتباه نکنم، از سال پنجاه و هفت تا کنون کره زمین سی و سه بار دور خورشید چرخیده ودر این مدت اتفاقات زیادی رخ داده؛ دوم :دیوار برلین فرو ریخت؛ سوم: دست آوردهای لنین پس از هفتاد سال همچون حباب صابوت ترکید؛ چهارم: روزگار خوش جنگ سرد به سر رسید.پنجم: در قانون اساسی کره شمالی و کوبا چنین آمده "حکومت پدیده ایس ت کیف آور که به زور بدست می آید و در خانواده کاسترو و کیم موروثی می گردد". در پایان اجازه دهید به عرض برسانم که برقراری سوسیالیزم انقلابی شما همان قدر مقدور است که رضا پهلوی تاج بر سر در کاخ نیاوران حکمرانی کند. با سپاس، هموطن شما از تهران.

 

پیروز: نام های سازمان و گروه و تشکیلات ..... بسیار جذاب و دلرباست. با امید اینکه افراد منتخبی از آنها (چون نمیتوان انتظار داشت تا در هر نشستی تمام اعضا را در جلسات شرکت داد مگر در مرحله رای گیری) بتوانند با علم به تفاوت های نگرشی و سیاسی، بر اشتراکات و بر همکاری های مشترک در اوضاع خطیر کنونی در فضای ملتهب سیاسی ایران و جهان برای ایجاد یک بدیل انقلابی و کارگری و سوسیالیستی و سکولار دموکرات در مسیر یک آلترناتیو سوسیالیستی و سکولار دموکرات در ایران در تقابل با رژیم جمهوری اسلامی و تهدیدات امپریالیستی و در صورات امکان راه حل های رفرمیستی و در غیر آن برای سرنگونی ارتجاع در کنار سایر مخالفان که هدف شان ایرانی آزاد و سکولار دمکرات میباشد تا دیر نشده و از ما بهتران بار دیگر برای آینده ایران و ایرانی تصمیم نگرفته و بمورد اجراء نگذارده اند قرار بگیرند.

 

تابوی بهشتی در تابوت تبلیغات ـ مهدی خلجی

http://www.newsecularism.com/2012/07/04.Wednesday/070412.Mehdi-Khalaji-Re-Beheshtihtm.htm

سمندر شيرازی: ما سرانجام نفهمیدیم که بهشتی چگونه شخصی بود؟ انقلابی، ضدبشر؟ ضئد ایرانی؟ آدمکش، عقده ای، پوست کلفت، برباد دهندهء همهء آرمان های یک ملت؟ زنده دل آخوند عیار یا پدر سوختهء بدجنس همچون همهء هم لباسانش! پر رو و سیاس، عوامفریب و نامرد یا آرمانگرایی مردم دوست؟ کدام بود؟ می توانم هزاران صفت دیگر نیز که از رهگذر نگرش ژرف بر سامانهء اندیشیدگی و رفتار اجتماعی انگل هایی به نام روحانی به دست آورده ام ردیف کنم، ولی آیا بهشتی را با این گونه مقاله هایی که تنها اندکی مبهم از آنچه به راستی بهشتی بودن شان می دهد می توان باز شناخت؟ من خود در بهترین دوران سنی ام ناگهان با پیروزی آخوند ها با موضع گیری های ضد روشنفکری و ضد فرهنگی و ضد ایرانی بهشتی برخورد کردم و این آشنایی تنها خوبی که داشت، مرا از هرچه امید به آینده و امید به هزاران آرزویی که بزرگ ترین آن ارزش یافتن موجودی به نام انسان بود یکسره نا امید کرد. از کسی پرسیدند: چرا تیراندازی نکردی؟ گفت به هزار و یک دلیل! گفتند بگو، گفت دلیل اول این که تیر نداشتم . گفتند هزار دلیل دیگر را برای خودت نگهدار.!  جا انداختن و تحمیل موضوع ویرانگر و واپس گرایانه ای به نام ولایت فقیه، امروزه جز خیانت آشکار به همهء اندیشه های بشری تا کنون به چه معنای دیگری توان حمل کرد؟ پس دیوار دود ایجاد نکنیم و با گهی بر نعل و گه بر میخ کوفتن نخواهیم تا چهره ای که خون بسیاری به گردن دارد و دل های شکستهء یک ملت دستا ورد دیدگاهی بوده که بهشتی و همانند های او به ملت نجیب ایران تحمیل کردند. به پهنه ی ابهام بکشانیم تا شاید دل نا آگاهی این به این پندار و وهم بیجا دچار شود که خمینی و دار و دستهء خون خوارش قصدی جز آنچه کردند و هم اکنون می کنند نیت دیگری هم داشته اند.

 

فهم عوامانه از دموکراسی و سکولاریسم و ضرورت جدی گرفتن آلترناتیو

http://www.newsecularism.com/2012/07/02.Monday/070212.Mehran-Amirahmadi-Popular-understanding-of-democracy.htm

یزدگرد ساسانی: آنچه از اين مقاله برداشت می شود این است که مقاله میخواهد بگوید که "نظام دینی در دموکراسی نمی گنجد"؛ ولی "سکولاریسم از قوام دهندگان دموکراسی است".  پیش از هر چیز باید گفت که ما پدیده ای در جهان به نام "نظام دینی" نداریم. همۀ جهان با یک سیستم سرمایه داری روبرو است. در کشورهای گوناگون جهان، سیستم سرمایه داری با روبناهای سیاسی مختلف اداره می شود. در یک کشور، روبنای سیاسی این سیستم، حکومت مطلقۀ سلطنتی است. در کشور دیگری، روبنای سیاسی سیستم سرمایه داری، جمهوری دموکراتیک است. در کشوری دیگر، این روبنا، تئوکراسی (مذهبی) است؛ و در کشوری دیگر این روبنا به شکلی دیگر است. و همۀ این شکل های گوناگون روبنا، بیانگر یک ساختار اقتصادی یگانه است که زیر بنای آنرا کار و سرمایه تشکیل می دهد. بنابراین سکولاریسم و دموکراسی نیز در شمار گوناگونی این شکل های سیاسی سیستم سرمایه داری قرار دارند. واژۀ سکولاریسم (غیر مذهبی) هم، پس از به روی کار آمدن ولایت فقیه، رفته رفته در میان شماری از ایرانیان برون مرزی سر زبان ها افتاد. این واژه هم، نخست و بیشتر از سوی کسانی بیان می شد که هم افسوس دوران شاه را می خوردند و هم مخالف حکومت ولایت فقیه بودند. ولی یک حکومت سکولاریست، هیچ بیانگر دموکراسی نیست تا چه رسد به اینکه "یکی از قوام دهندگان دموکراسی" باشد. همچنانکه می بینیم که در کشور چین، حکومت سکولار است ولی اثری از دموکراسی دیده نمیشود. و اگر بخواهیم که واژۀ دموکراسی به فارسی برگردانیم، همانا معنی «نردم سالاری» را می دهد. و این نیز بدین معنا است که شکل سیاسی یک دولت برخاسته از رأی اکثریت مردم است، ولی به معنی "حاکمیت اکثریت بر اقلیت" نیست و حقوق اقلیت در یک چنین دموکراسی پایمال نمی شود. در یک جامعه که بر پایۀ دموکراسی استوار است، نمایندگان همۀ حزب ها و سازمان های سیاسی گوناگون خود را برای رهبری کردن بر جامعه نامزد می کنند. و آن نامزدی که بیشترین رأی را به دست می آورد، بر کرسی رهبری تکیه میکند و برنامه و اساسنامه و مرامنامۀ حزب خود را به اجرا میگذارد. و در همان حال سازمان هائی که شکست خورده اند، از آزادی قانونی برخوردارند که برنامه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حزب حاکم را نقد و بررسی کنند؛ و برنامه های خود را تبلیغ و ترویج، و خود را برای حاکمیت در دور دیگر انتخابات آماده نمایند؛ بدون اینکه کوچکترین فشار سیاسی از سوی حزب حاکم بر آنها وارد آید. و در این جامعۀ دموکرات، سازمان های مذهبی از حقوق مساوی با سازمان های غیر مذهبی نیز برخوردارند؛ و میتوانند نمایندگان خود را برای حاکمیت نامزد کنند. در غیر اینصورت این جامعه یک جامعۀ دموکرات نخواهد بود. و نمونۀ این جامعۀ نیمه دموکرات را در ترکیه میتوان دید.---- ولی بهترین نمونۀ یک جامعۀ دموکرات، کشور کانادا است. در کانادا بیشتر از 20 سازمان و حزب فعالیت میکنند، از حزب مذهبی , میراث مسیحیان , گرفته تا حزب کمونیست، سازمان ماریجوانا، حزب لیبرال، حزب محافظه کار، حزب نیو دموکرات و .....، به فعالیت مشغولند؛ و همۀ آنها نیز از یک حقوق سیاسی مساوی برخوردارند. پیش از انتخابات، در یک همه پرسی، بیشتر چهار حزب مقام اول را بدست می آورند که عبارتند از حزب محافظه کار، حزب بلاک کبکوا، حزب نیو دموکرات و حزب لیبرال. یک ماه پیش از انتخابات، نمایندگان این حزب ها، در یک گفتگوی تلویزیونی و رادیوئی، برنامه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حزب خود را به آگاهی مردم می رسانند. و پس از انتخابات، حزبی که بیشترین رأی را آورده است، به حاکمیت فدرال می رسد. و دموکراسی یعنی همین رأی اکثریت مردم. حال اگر این دموکراسی را " دموکراسی عددی " نام گذاری کنیم و آنرا " فاقد استانداردهای راهبردی " بدانیم، پس آن دموکراسی غیر عددی که دارای استانداردهای راهبردی است، کدام است؟

نوری الا دروغ می گويد چون وابسته است ـ مطلب ارسالی از سايت خودنويس

http://www.newsecularism.com/2012/07/02.Monday/070212.Letter-to-khodnevis-re-Nooriala.htm

مسعود: من پیشنهاد می کنم این شخص در اولین فرصت خودرا به یک دام پزشک خوب معرفی کند قطعاً حالش بهتر می شود.

********************

جمعه 9 تير 1391 ـ  29 ماه ژوئن 2012

سلطنت نرفته و جمهوری نيامده ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/06/29.Friday/062912.Esmail-Nooriala-Who-is-really-a-republican.htm

 

سيد حسينی: چقدر خوشحالم که شما برگشته ايد. من بيش از هر چيز ديگر در سايت های فارسی کمبود نوشته های شما را حس می کردم. اميدوارم که با قلبی قوی تر که خون را بهتر از هميشه به مغز شما می رساند، دهش عالی خود را در راستای آزادی ايران ادامه دهيد.

 

ممد: با درود به شما فرهیخته گرامی و آرزوی بهبودی. به نظر من روشنفکران و پیشاهنگان ایرانی بهتر است که با قلم، بیان و رفتار خود، حرکتی را برای تغییر فرهنگ عمومی در جهت تحمل افکار و عقاید مختلف شروع کنند. چنانچه مردم تحمل افکار متفاوت را داشته باشند(که متاسفانه ما ایرانی ها نداریم)، نوع سیستم سیاسی خیلی اهمیت تعیین کننده نخواهد داشت. به عنوان مثال سیستم های دمکرات حکومت سلطنتی بریتانیا و یا جمهوری امریکا را با حکومت های جمهوری چین و سوریه و یا سلطنتی عربستان مقایسه کنید. آنچه که تا اینجا مشاهده می شود، حکومتگران ایرانی هم که حاضرند همه چیز نابود شود و همه کشته شوند(حتی طرفدارانشان) تا حکومتشان سرجایش بماند. روشنفکران ما نیز نه تنها در این جهت حرکتی نمی کنند بلکه برعکس با شدت تمام بر آتش اختلافات دامن می زنند به طوری که از این نظر هیچ ملتی را در جهان اینگونه متفرق نمی توان یافت! حتی طنز نویس های ما هم، وارد کارزار شده تا به دیگرانی که با آنها هم عقیده نیستند، لجن بمالند. آیا روشنفکران ما به نتایج و عواقب این روند فکر نمی کنند؟ البته در کشورهای دیگر هم نظرات مختلف موجودند مثلا در بریتانیا و کلنی های آن گروه های جمهوری خواه هم فعال هستند، ولی کسی در پی تخریب هم نیست. گویا ما ایرانی ها همه چیزمان باید با بقیه دنیا متفاوت باشد! ما حتی قوانین یک بازی ساده را هم بلد نیستیم و اگر داوری برخلاف ما سوت زد باید نابود شود. من خیلی پلتیک نمی دانم، ولی چند وقت هست که وب سایت های را مرور می کنم، جز تخریب همدیگر چیزی ندیدم. مثلا هر وقت آقای رضا پهلوی حرکتی می کند، لشکری از مخالفان با نیرویی سهمگین به او حمله ور می شوند و یا چنانچه مجاهدین خلق حرکتی انجام دهند، زلزله می شود! گویا آن ها موجودات فضایی هستند! بهتر نبود که ضمن ارائه انتقادات و نظراتمان، حرکت های مثبت را تشویق هم بکنیم؟ حتی احمدی نژاد هم در این اواخر حرکت های مثبتی انجام داده که می توانست تشویق شود. تا کی باید این کینه ها ادامه یابد؟ آیا وظیفه روشنفکران فقط در دفاع مطلق از عقاید خود خلاصه می شود؟ آیا فکر نمی کنیم که اگر مثلا آقای احمدی نژاد به عنوان یک ایرانی به یک کشوری برود و او را تحقیر کنند، در واقع همه ما تحقیر شده ایم؟ تاریخ در مورد ما چگونه قضاوت خواهد کرد؟ نتیجه این روند آن خواهد شد که مذهب و خرافات که می تواند، عامه را به گرد خودش جمع کند، همچنان قدرت غالب باشد. مثلاً اگر همین امروز در ایران رای گیری شود، بیست و پنج درصد به اسلامیون رای می دهند و بقیه گروها هر کدام به طور میانگین معادل پنج درصد رای خوهند آورد! کی برنده است؟ بیست و پنج درصد متحد یا هفتاد و پنج درصد دشمن هم؟

 

مانی: خوشحالم که به سلامتی برگشتید اما اندکی عجیب است که نزدیک شدن به آن مرز خطرناک از شور وشر نفرت شما نسبت به اصلاح طلبان کم نکرده .البته وصله سلطنت طلبی به شما نمیچسبد ولی دفاع شما رضا پهلوی و گروهش خیلی ها را به شک میاندازد و آدمهایی مانند مرا به افسوس وامیدارد. که نویسنده ای توانا و محققی زحمت کش از چنین شخص بی خرد ونادان و گروه فرصت طلب وهو چی گرش دفاع میکند و آنها هم ازوجود شما در جمع خود چماقی ساخته و بر سر دیگران میکوبند. سی و سه سال پیش شمااز روی جوانی و بی تجربگی چند خطی در دفاع خمینی نگاشتیدیادتان که هست فکر نمیکنید آن اشتباه را دوباره و اینبار در چندین و جند مقاله دارید تکرار میکنید؟ همانطور که برای شما مسلم است که با اصلاح طلبان به دموکراسی وحکومت سکولار نمیرسیم برای مخالفان سلطنت هم مسلم است که با رضا پهلوی و گروهش به دموکراسی نخواهیم رسید.

 

محسن ذاکری: این مقاله که در غیاب چند هفته ای اسماعیل نوری علا بسیاری را به شعف آورده بود که اینک ضربه را می زنیم و بسیاری را ،که افراد را با یک مقاله در طومار قضاوت خودشان میپیچند، به حوض شکایات انداخته بود، و من یقین داشتم میخوانمش (شرط بندی هم کرده بودم)، اینک اینجاست!! اما، بار دیگر نوری علا نشان داد فاصله اش با ما و بسیاری خیلی زیاد است. او نمیتواند دست به ذره بین فقط جلوی پایش را ببیند. نشان داد که ایران کالای معامله نیست. ایران ذغال احساسات تند نیست. نشان داد که فرق است بین اندیشمندان و موج سواران اینتر نت. چه لذتی میبرم که میبینم قلم او <<جمهوری>> پس از انقلاب را رد میکند و آنهاییکه گمان میکنند با انقلاب و رفتن پادشاه مستبد به کارزار جمهوریت رسیده اند و فخر میفروشند، باید بدانند آنچه در ایران روی میدهد تنها و تنها ضرورت حفظ پوستهء گرگ خود است و بس. و باید بگویم، بد نیست طرفداران پادشاهی و آقای رضا پهلوی نیز قدری بیشتر بیاندیشند! اعتبار در ایران بدست آوردن کار آسانی نیست. شاه که آنهمه <<کار>> کرد و وطن پرست می شناسیمش پس از فرو ریزی اعتبارش تنها سکوت کرد و به بستر مرگ رفت و به صدای تاریخ بسنده نمود. امید که ایران از همه چیز برای همهء ما و از همهء ما مهم تر باشد.

 

مهرداد فر: با درود به آقای نوری علا. به گمان نگارنده، نیروی عمده در اردوگاه سکولار- دمکرات ها، جمهوریخهان لأییک- دموکرات و بر انداز (انحلال طلب) می باشند. تلاش برای همبستگی‌ و هماهنگی میان این کوشندگان راه آزادی و دموکراسی با چشم انداز ایجاد یک نیروی متحد بسیار با اهمیت است و امید به پیروزی جنبش سکولار- دموکراسی را صد چندان می‌کند. در اینجا، لازم می دانم که به کوشش های شما در دو سال گذشته در راستای این مهم، سپاس فراوان دهم. همان طور که شما بار‌ها اشاره کرده‌اید، برای دست یافتن به تفاهم بایستی‌ به اختلافات که مانع همبستگی‌ می باشند توجه بسیار نمود و آنها را مورد نقد و گفتگو قرار داد در غیر این صورت نمی‌‌توان به تحقق‌ چنین همبستگی‌ خوش بین بود. پیشنهاد نگارنده این است: در صورت امکان، با استفاده از رسانه‌های ملی‌ در خارج از کشور، مثلاً برنامهء "یاران" رادیو - تلویزیون پارس، ترتیبی داده شود که موانع همبستگی‌ میان جمهوری خواهان سکولار- دموکرات مورد بحث و گفتگو قرار گیرد تا بینندگان و شنوندگان این برنامه از ماهیت این اختلافات آگاه شوند. تا کنون، در این برنامه شاهد گفتگو میان جمهریخواهان برانداز نبوده ایم. تا کنون بحث، میان برخی‌ جمهوری خواهان که رهبری اصلاح طلبان را تبلیغ می کنند و جمهوری خواهان انحلال طلب و همچنین سکولار دموکرات‌های پادشاهی خواه بوده است و به اختلاف سکولار دموکرات های برانداز پرداخته نشده است. حضور شخصیت هایی چون فرهنگ قاسمی، مهرداد درویش پور و... می تواند به این هدف کمک بسیار نماید. با احترام.

 

کوروش: استاد عزیز، طبق معمول نکتهای اساسی را به خوبی و زیبای توضیح دادید. بسیار خوشحالم از بازگشت شما، به امید بهبود کامل و موافقت روز افزون. پاینده باد ایران.

********************

9999999999999999999

))))))))0000000