بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

مـا را بـه دم پير نگه نتـوان داشــت

در خانه ی دلگير نگه نتـوان داشت

آن را که سـر زلـف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

مهستی گنجوی       

از نگاه يک زن

يادداشت های هفتگی شکوه ميرزادگی

www.shokoohmirzadegi.com

13 آبان 1388 ـ   4 نوامبر 2009

پيوند به آرشيو

 

جوانه های سبز و پوتين های آهنين!

وقتی اين يادداشت  را می نويسم چند ساعتی به صبحی مانده که قرار است زنان و مردان ايرانزمين گذرگاه های ماتم زده و غبار گرفته از استبداد، خشونت، و خفقان سرزمين مان  را با عطر آزادی خواهی و حق طلبی  معطر و بيدار کنند.

نمی دانم چند نفر يا چند صد نفر يا چندصد هزار نفر خواهند آمد. يا بتوانند که بيايند. هيج کس نمی داند، چرا که لشکری از خشم و جهالت، مسلح به انواع سلاح سرد و گرم،  خون به چشم آمده و کف بر لب، در انتظار اين قاصدان آزادی است.

می دانم، اين لشگر همانی است که 29 سال پيش هم، در فردايي که می آيد، اسکورت کسانی بودند که سفارت خانه ای را اشغال می کردند؛ و هزاران زن و مردی را تشويق و تهييج می کردند که همين گذرگاه ها را می پيمودند و شعار حمايت از اشغالگران را می دادند ـ مردمی هيجان زده و بی خبر که نمی دانستند با اين کارشان نه تنها از خويشتن قانون شکنان و متجاوزينی به حريم و خانه ی ديگران ساخته اند و اين تصوير زشت را (در برابر چشم جهانيانی که می پنداشتند انقلاب کرده ها به دنبال آزادی اند) از چهره ی خود به نمايش گذاشته  و، بدتر از آن، به «حکومت انقلابی» نيز مجوز قانون شکنی و تجاوز به حريم خويش و جان و مال و آزادی خود داده اند. و ديديم که حکومت نيز، از آن روز تا به امروز، به راستی از اين اجازه کمال بهره برداری را کرده است.

و اين گونه بود که ما 29 سال زير شلاق ستم حکومتی بی خيال نسبت به هر قانون و تمدن و مدنيتی ناليدیم و جهانيان آن را نديدند و نشنيدند يا نخواستند که بشنوند؛ چرا که چهره ی ما را نيز، همچون حکومت مان، در همان قاب های اشغالگری و ضديت با قوانين بين المللی و تجاوزگری می ديدند.

اکنون، اگر چه  فقط چند ماه است که ملت ايران، با پرداخت هزينه ای بسيار سنگين، گذشته ی خويش  را در ذهن مردمان جهان پاک کرده و حساب خود را از حکومتی بی آبرو جدا کرده، و جهان متمدن را با خود همراه ساخته است اما، درست از هم اکنون است که يک واقعيت را نبايد فراموش کرد و آن اين که کلام اول اين نمايش عظيم و انسانی را جنبش زنان ايرانزمين نوشته است.

اين زنان ايران بودند که اولين هزينه های هيجان های کور و بی خبر جامعه را پرداختند؛ آن ها بودند که خيلی زود، و در پی قدرت گرفتن حکومت اسلامی، به اين درک  با شکوه رسيدند که هيچ جامعه ای با قوانين نابرابر و به تبعيض آلوده امکان رشد و نيکبختی نخواهد داشت؛ آن ها بود که زودتر از همه دريافتند که هيچ مادری نخواهد توانست در چنين جامعه ای فرزندانی به بار آورد که شايسته ی  روزگار کنونی تاريخ والايي انسان باشند؛ و هم آنان بودند که شاهد پر پر شدن زيباترین و شجاع ترين فرزندانشان در کوچه ها و خيابان های ايران شدند تا جهان را برای ديدن چهره ی راستين حق طلبی و آزادی خواهی خويش آماده کنند.  

فردا، چه می شود؟ هيچ کسی نمی داند. اما هر چه بشود، اين همه جوانه ی سبز را با پوتين هاِیی، حتی آهنين، نمی شود لگدمال کرد. اين جبر تاريخ است. ترديد نکنيم.

 

از خدايي تا بندگی زنان ايران

اين هفته، دهم آبان روز «آبانگان» بود؛ يعنی روزی که در سالشمار ايرانی به ستايش «بانوی آب ها» اختصاص دارد؛ زنی که در استوره های کهن ايرانی زندگی بخش، رود پرتوان، و سرچشمه ی اقيانوس ها خوانده شده است.

او «اناهيتا» ست، زنی که قرن ها بر مردمان سرزمين ما خدايي کرده و هنوز هم معابد او در گوشه و کنار ايران مورد ستايش و احترام هزاران روستايي ساده ی ايرانی است؛ آن ها که به اين معابد رفت و آمد می کنند و بدون آن که بدانند معبد از آن کيست به زنی متوسل می شوند که باور دارند مقدس است و معجزه دهنده؛ زنی که هر گوشه ی خاک سرزمين مان را که می گشايند معبدی به يادگار مانده از او از دل تاريخ سر بر می کشد. هرچند که حکومت اسلامی مرتب آن ها را به ويرانی می کشد.

آری، اگرچه در چند ساله ی اخیر سازمان ميراث فرهنگی به خصوص معروف ترين معبد او در «کنگاور» را، که يکی از مناطق تاريخی جهانی است، به دست باد و باران و «حفاران غير مجاز» و قاچاقچيان آثار باستانی سپرده، اما نام او و  ياد او زدودنی نيست، و همچنان، هر چند گاه يکبار، در هيئت معبدی، مجسمه ای، و يا نشانه ای از تاريکی طلوع می کند ـ نشانه هايی که اگر چه برای ما ديگر همان معنايي را ندارند که برای ستايش کنندگان او داشته و دارد اما، همچنان، حامل يک معنای بزرگ است و آن اين که در فرهنگ اصيل ايران زنان در جايگاه خدايي نيز بوده اند؛ همان گونه که در يونان (که سرچشمه ی تمدن غرب است) نيز وجود خدا - زنان نشانه ی قدرت و برابری زنان با مردان (با مقياس های آن زمان) بوده است.

و جای يک افسوس هم در دل ما باقی می ماند: چگونه شد که در مغرب زمين زنان مسير طبيعی تحولات اجتماعی خود را پيمودند و به جايگاه «انسان برابر» رسيدند اما، در حاکميت زن ستيز اسلامی، زنان ما را همچون اسيران جنگی می بينند و با آن ها چون بندگانی رفتار می کنند که حتی سخن از برابری گفتن شان تاوانی برابر با زندان و شکنجه و تجاوز دارد؟ و آيا هنوز هم ديدن و درک دلايل اين تفاوت و تبعيض کار مشکلی است.

 

جلسات مهم اعضای دولت احمدی نژاد

دوشنبه، يازدهم آبان، خانم لاله افتخاری، نمايند مجلس اسلامی، به خبرنگاران اطلاع داد که جلسه ی فراکسيون زنان که قرار بوده با حضور وزير کشور تشکيل شود به هم خورده است. اگر اين خبر را در مورد هر کشور ديگری، حتی کشورهای خاورميانه، بشنويم معمولاً فکر می کنيم که اين اتفاق بايد دليل مهمی داشته باشد، اما با خواندن خبر مربوط به اين جلسه متوجه می شويم که آقای وزير بجای شرکت در فراکسيون زنان برای شنيدن صحبت علی لاريجانی در جلسه ی «قرآن و عترت» رفته اند ـ شايد برای اينکه همراه با ديگر وزرا قرآن سر بگيرند و برای موفقيت آقای احمدی نژاد، که قرار است زمام اداره ی امور دنيا را در دست بگيرند، دعا بخوانند.

اما فکر نکنيد که جلسه ی ديدار خانم های عضو فراکسيون با وزير کشور هم قرار بوده به دليلی مهم تر از سخنرانی لاريجانی صورت گيرد. در واقع قرار بوده که خانم افتخاری، که سخنگوی فراکسيون زنان مجلس اسلامی، است درباره ی «طرح مد و لباس»، که اجرايش به وزارت کشور محول می شود با جناب وزير صحبت بفرمايند ـ حتماً تا فکری بکنند به حال سفت و سخت تر کردن حجاب از طريق مدهای عجيب و غريب و زشت شان؛ مدهايي که چنان زن ها را مضحک می کند که هر زن با عقل و شعوری ترجيج می دهد تا وقتی ناچار است حجاب اجباری داشته باشد  همان روپوش و روسری سفت و سخت اما ساده را بپوشد و با آن لباس هايي که شبيه به لباس بردگان قرون وسطاست  به خيابان نيايد.

 

محرم سازی برای شاداب سازی

به گزارش خبرگزاری دولتی زنان، هفته گذشته اعلام شد که تنها ده در صد از  مدارس دخترانه در سراسر کشور تحت پوشش «طرح شاداب‌ سازي و محرم‌ سازي» قرار دارند .

البته مشاور امور بانوان وزير آموزش و پرورش، خانم مهری سويزی، اميدوار است که با گرفتن اعتبارات بسيار زياد همه ی مدارس کشور را (که چهل و دو هزار تا عنوان شده است) تحت پوشش «شاداب سازی و محرم سازی» قرار دهند.

خانم مشاور ضمناً مژده داده اند که: «با هماهنگي‌هاي به عمل آمده با سازمان نوسازي، توسعه و تجهيز مدارس كشور، اين سازمان متعهد شده است كه مدارس جديدالاحداثي كه به آموزش و پرورش تحويل مي‌دهد، نشانه‌ها و استانداردهاي محرم‌ سازي و شاداب ‌سازي را مد نظر قرار دهد».

حتماً شما هم مثل من از خود می پرسيد که اين طرح «محرم سازی و شاداب سازی» ديگر چه طرحی است؟ من، متأسفانه، هر چه اين طرف و آن طرف گشتم نتوانستم برای اين پرسش پاسخی پيدا کنم. پس، اجازه دهيد، با شناختی که از اين حکومت هميشه غافلگير کننده داريم، دست به حدس و گمان بزنيم.

کسی  در اين ترديد ندارد که دختران نوجوان ما ـ که با هفت لايه حجاب اسلامی به مدارسی می روند که با ديوارهای بلندی که بر گردشان ساخته اند بيشتر به زندان شبيه اند، و لابلای آموختن نصفه ـ نيمه ی علم و دانش، روضه های دلخراش می شنوند و قران و شرعيات می خوانند ـ لاجرم پژمرده و افسرده می شوند. پژمردگی حاصل طبيعی يک چنين وضعيتی است. اين را هم ما می دانيم و هم «مقامات حکومتی». اما چگونه می شود اين نوجوانان را شاداب کرد؟

بيائيد اجازه دهيم که انواع و اقسام فکرها به ذهن مان برسد. مثل برقرار کردن کلاس های رقص اسلامی، يا دف زدن  اسلامی، و يا آوازهای دسته جمعی اسلامی، يا شرکت در تئاتر های تغزيه گونه.

اما بايد توجه کنيم که نام «طرح» را گذاشته اند «محرم سازی و شاداب سازی»؛ يعنی شاداب سازی يک در ورودی دارد به نام «محرم سازی» و مشکل حل معما هم در اين يکی است: اين ديگر چه نوع شاداب سازی است که بايد با محرم سازی يکی باشد؟

ذهن فضول از ما می پرسد: نکند منظورشان اجرای صيغه در مدارس دخترانه و بردن اين طفلک های بي گناه برای شاداب سازی بعضی های ديگر است؟! نمی دانم و اميدوارم اين يک جنايت ديگر نباشد به هر حال اگر شما مقصود از اين طرح را کشف کرديد لطفا مرا هم با خبر کنيد.

 

سفر تکراری کمپينی ها به زندان اوين

«کمپين تغيير برای برابری» خبر داده است که ظرف چند روز اخير تعداد زيادی از فعالان کمپين را با تلفن به «بازپرسی امنيت» احضار کرده اند.

طبق معمول، هيچ کسی جز خود احضار کننده ها نمی داند که چرا اين فعالين را خواسته اند. در تلفن هم به آن ها گفته شده که بايد خودشان را ظرف سه روز به دادسرای امنيت برسانند! و مثل هميشه هم ذکر شده «برای پاره ای توضيحات»!

در ميان احضار شده ها نام هايي چون خديجه مقدم، جلوه جواهری، کاوه مظفری، مريم مالک، پريسا کاکايي و ...  به چشم می خورد ـ کسانی که تنها گناه شان حق طلبی (آن هم در محدوده ی قوانين خود آقايان) بوده است.

ين چهره های قابل تحسين و احترام برانگيز سرزمين مان، که هر کدام بارها به زندان رفته اند، گفته اند که منتظر احضارنامه کتبی هستند تا باز کيف دستی شان را بردارند و روانه ی سفر بعدی به زندانی شوند که « قضات مومن و  معتقد به عدل علی» برای «استماع پاره ای توضيحات!» در انتظارشان نشسته اند. مثل اينکه اينها از توضيح شنيدن هرگز باز نمی ايستند.

3 نوامبر 88

برگرفته از سايت نويسنده:

http://shokoohmirzadegi.com

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630