بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/06/27.Saturday/062709-Basir-Nasibi-After-Election.htm

تير   1388 ـ جون  2009 

 

صدای پای انقلاب؛ آغاز پایان

بصیر نصیبی

Cinema-ye-azad@t-online.de

ندا بهمن ماه امسال 27 ساله می شد،  

«هدف ندا آقای موسوی یا احمدی نژاد نبود،  

هدفش وطنش بود و بارها اشاره کرده بود که

حتی اگر جانش را از دست بدهد و گلوله به قلبش بخورد،  

که اتفاقاً گلوله به قلبش خورد،  

در همين راه قدم برخواهد داشت.

ندا با همهء سن کمش درس بزرگی به خیلی ها داد».

کاسپین ماکان، نامزد ندا

 

تقلب، ریا، تزویر، دروغ، و ارتجاع در ذات حکومت آخوند هاست و این نخستین بار نیست که رژیم برای پیشبرد مقاصدش به تقلب گسترده دست می زند؛ اگر بخواهیم حرف هایمان را به انتصابات محدود کنیم، و حتا به یادآوری انتصابات دوره قبل بسنده کنیم، به گفتهء خودشان تقلب آن حد گسترده بود که رئیس تشخیص مصلحت نظام به خدا پناهنده شد و رئیس مجلس ارتجاع غصه خورد که چرا یک ساعت خوابید و وقتی از خواب ناز برخواست که ملیون ها رای جا بجا شده بود.  پس، با کمی تأمل در می یابیم که میزان تقلب و گستردگی آن دوره چندان تفاوتی با این دوره نداشت. اما، در یک سیستم مافیایی، برای اعضای باند های مافیایی هم تامین و تضمین مطمئنی وجود ندارد. و حتا قدرت واقعی می تواند پشت پرده باشد.

آنچه در خیمه شب بازی اخیر اتفاق افتاد هم پدیدهء جدید و تعجب آوری نبود. مردمی که پای صندوق رای رفتند می دانستند، و اگر نمی دانستند از جنگ تلویزیونی اینها با هم دریافتند، که این چهار تا هر کدام به نوعی آلوده اند؛ موسوی علاوه بر این که دستش آلوده به خون مردم در سال های نخست وزیری اش است*،  پشت پرده حمایت از موسوی دست های آلوده ترین مهرهء رژیم، هاشمی رفسنحانی، پناه گرفته است که خود کاندیدا ها از تریبون صدا و سیمای شان نقش اش را عیان کردند. کروبی رشوه گیر، یک قلم رشوه ای که از شهرام جزایری گرفته، ملیون هادلار است. رضایی، فرمانده سپاه را هم که فقط آورده بودند تا از حضورش برای افزایش تعدادکاندیداها و جور کردن جنس دکان انتصابات بهره بگیرند. خودش هم به نتیجهء اعلام شده تمکین کرده است و فقط گاه نق می زند. ملیجک بارگاه خامنه ای هم که وضعیت اش بی نیاز از توصیف است. اگر در این دوره انتصابات 30 ملیون رای به حساب موسو ی از صندوق در می آمد باز هم این انتخابات باطل بود. اگر به ذکر دلیل نیاز باشد یک دلیل مشخص را می شود ذکر کرد.

در شبه انتخابات در ج. ا مردم حق انتخاب شدن ندارند و از نظر رژیم آنها رمه های ولی فقیه محسوب می شوند. این چهار کاندیدا هم که وفاداری شان به ج. اسلامی، به امام جماران، به رهبر جباران، محرز و مسلم بود و اینان در جنگ تلویزیونی هم از هر موقعیت بهره می گرفتند تا وفاداری شان را به رهبر کبیر و راحل شان و جانشین معظم اش نشان دهند. پس، وقتی تمام کاندیداها انتصابی اند و در شرایط غیر دمکرانیک با جو سازی و دروغ و نیرنگ می خواهند قدرت را بدست بگیرند، از این جعبه مارگیری هر نتیجه که حاصل می شد باطل است. چون مردم و حتا خود کاندیدا ها در تمام دوره ها و در همین دوره هم نقشی جز آرایش چهرهء حکومت بعهده شان نبوده است.

معلوم نیست عباس معروفی به چه دلیل موسوی را رئیس جمهور قانونی می داند در حالیکه او هم انتصابی است نه انتخابی. البته از عباس معروفی بیش از نباید انتظار داشت.

در دوم خرداد 76 هم برخلاف آنچه عده ای می خواهند القا ءکنند، خاتمی،  علیرغم تمایل رهبر سر از صندوق در نیاورد و در شرایطی که بعد از افتضاح میکونوس پیش آمده بود چاره ای نبود، باید ماسک اصلاح طلبی بر چهرهء خاتمی می گذاشتند و او را به میدان می فرستادند و چنین هم کردند و مردم فقط دلشان خوش بود که رأی شان به حساب آمده. حالا هم که مشخص شده در آن دوره هم رژیم با فریب و نیرنگ مردم را پای صندوق رای آورد. پس، انتصابات خرداد 76 هم باطل بود. اگر رژیم می خواست، می توانست در آن سال هم ناطق نوری را از صندوق در آورد. آقای موسوی وقتی می گوید که اگر ایران در خطر سقوط نبود پای به میدان نمی گذاشت، معنای حرفش این است که نظام در خطر فرو پاشی بوده است. او و باند رفسنجانی می آیند تا نظام را حفظ کنند. من که نمی خواهم سر به تن کلیت این نظام باشد چرا باید همهء آرزوهای سرکوب شده ام را در وجود او جستجو کنم؟

بله، احمدی نژاد چهرهء بدون ماسک رژیم جمهوری اسلامی، با رفتارهایش می توانست سرنوشت محتوم سقوط رژیم را سرعت ببخشد. این چنین است که جناح دوم خردادی می خواهند بار دیگر ماسک تحول خواهی، مدرنیته، و آزادیخواهی را بر چهرهء کریه جمهوری اسلامی بگذارند. در نمایشات اخیر، وقتی خاتمی بزدل با یک نهیب رهبر پس کشید، موسوی گزینهء مناسب تری بود چرا که، به گفته خودشان، او میانه رو بود و می توانست بین اصول گرایان** و دوم خردادی ها پیوند ایجاد کند و تند روی های باند دوم خرداد را کنترل کند. و این بار ماسک سبز بر چهرهء موسوی گذاشتند و به میدانش فرستادند. اگر خاتمی را در گوشهء کتابخانه ملی برای روز مبادا نشانده بودند، موسوی هم در آتلیهء نقاشی اش در انتظار  مانده بود.

برای موسوی، به عنوان هنرمند سرمایه گذاری شده  بود.  بودجهء دولت هلند برای تقویت روز آنلاین،  به خدمت گرفتن سایت آماده به خدمت پیک نت،  تشکیل ستاد انتخاباتی محسن مخملباف برای موسوی در پاریس  با آن سابقه درخشانش!،  مسعود بهنود در بی.بی.سی و... برای رنگ کردن خارجی ها هم  رنگ سبز جعبه رنگ را انتخاب کردند و در این خصوص تاکید و تبلیغ می شود. اگر کسی بپرسد که «این هنرمند مسئول و انسان دوست در سال های طولانی که کنار گود بود نسبت به فجایع روزانهء حکومت چه واکنشی نشان داد؟» البته خواهند گفت «حالا وقت اتحاد است، هیچ نگوئید تا مورد سوء استفادهء تمامیت خواهان قرار نگیرد». وقتی زمان گذشت و آتشفشانی که با قدرت و اراده مردم برپا شده را مهار کردند آنوقت اگر همین آقای موسوی این گفته اش را که روز بعد از اعلام نتیجه رای گیری بیان کرده است به رخ مان کشید که: «ما، به عنوان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبند هستیم، اصل ولایت فقیه را یکی از ارکان این نظام می‌دانیم، و حرکات سیاسی را در چارچوب‌های قانونی! دنبال می‌کنیم» ما چه می کنیم؟ لابد باز آه می کشیم و افسوس می خوریم که بار دیگر گول خوردیم. اما این بار چه هزینهء سنگینی پرداخته ایم.

البته اتکای موسوی به بیش از یک ملیون انسان عاصی خواهد بود که زیر پوشش حمایت از وی به میدان آمده بودند تا بساط ظلم و ستم دستگاه ولایت را معدوم کنند. اما اگر هوشیاری نباشد دلايل بسیاری وجود دارد که او این مبارزهء تاریخی را به نفع دار و دستهء خود مصادره خواهد کرد. منش و رفتار و اعتقادات موسوی را بهتر است از زبان علی افشاری، یکی از تحکیم وحدتی های آمریکا نشین، بخوانیم،  وی می نویسد: «انتخاب موسوی برای او (خامنه ای) تهدیدی نبود و حتی برای نظام فرصت بود. ریاست جمهوری وی تغییر معنادار و چشمگیری را پدید نمی آورد. اما اکنون او این بخت را دارد تا در رأس یک جنبش اعتراضی بزرگ قرار گیرد».

حالا او لباس عزا می پوشد و معترض رفتار های «لباس شخصی ها» ست؛ اما وقتی در دوران خاتمی در جنبش 18 تیر همین لباس شخصی ها با چاقو و قمه و پنجه بوکس به جان داشجویان معترص افتادند آقای هنرمند حتا یک خط و یا یک جمله در ارتباط با رفتار دولت خاتمی با دانشجویان معترض نگفت و ننوشت.

اگر واقعا به گمان علی افشاری او این بخت را داشته باشد که رهبر بماند آیا نباید نگران هدر رفتن خون های ریخته شده بود؟

اما سخنرانی تهدید آمیزخامنه ای خیلی معادلات را بهم زد. به نظر می رسد او حتا یاران انقلاب را که دل خوش کرده بود که «رهبر» جا می زند فریفت و وقت خرید تا بتواند روحیهء تضعیف شدهء عوامل سرکوبش را باز سازی کند. حال، مردم به پا خواسته اند و باند دوم خرداد می خواهد صدای های اعتراض را در محدودهء به قدرت رساندن باند رفسنجانی کنترل کند. فرج سرکوهی در سایت  رادیو فردا می نویسد: «سیاست اعلام شدهء تا کنونی ستاد موسوی: ادامه تظاهرات خیابانی تا ابطال انتخابات، نشانه ای است بر آن که گردانندگان اصلی ستاد او اطمینان دارند که می توانند مردم معترض را کنترل کرده و از سمت گیری تظاهرات خیابانی به سوی خواست ها و شعارهای بیرون از چارچوب نظام جلوگیری کنند».

موسوی در اطلاعیهء شمارهء پنج خود می نویسد: «...ما در اين راه با بسيجي روبرو نيستيم؛ بسيجي برادر ماست. ما در اين راه با سپاهي روبرو نيستيم؛ سپاهي حافظ انقلاب و نظام ماست... من آمده بودم تا با تكيه بر راه امام تلاش ساحراني را كه دوباره جان گرفته‌اند خنثي كنم... در اين مدت، و به خصوص در زمان حیات امام روشن ضمير ما، سرمایه‌های عظیمی از جان و مال و آبرو در پای تحکیم این بنای مبارک گذارده شد و دست‌آوردهای ارزشمندي حاصل آمد... حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزيد. اینجانب اعتراف می‌کنم که در این امر پیرو آنان بودم. و نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم می‌شد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به "نصر من الله و فتح قريب" و "یاحسین" و به نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجرهء طیبه هرگاه که به بار می‌نشيند میوه ‌هایش شبیه به هم است. این شعارها را کسی جز آموزگار فطرت به آنان نیاموخته بود...»

موسوی از کجا می داند که بعد از 30 سال حکومت جباران مذهبی هنوز مردم حاضرند خون های پاکشان را تقدیم کنند تا این نظام فاسد ادامه یابد؟ میزان باورمندان جدی به مذهب در ایران، به خاطر جور و ستم حکومت مذهبی، بسیار اندک تر از نظام پیشین شده است. آنان هم که هنوز  مذهبی  دارند حساب شان را از رژیم جدا کرده اند و بر این باورند که رژِیم ج. اسلامی به مذهب لطمه زده است. این ادعای موسوی که رنگ سبز و شعار های مذهبی*** از سوی مردم و بطور خود جوش انتخاب شده باور کردنی نیست. این شعار ها و این رنگ را ستاد موسوی ابداع و انتشار داد تا مردم را وفادار به انقلاب و اندیشه های مترقی! ولایت فقیه بنمایاند.

در جریان انتصابات اخیر، وقتی گروه های سیاسی و دیگر شخصیت های منفرد که علیه کلیت رژیم مواضع قاطع دارند هوشدار دادند که رژیم برای رأی مردم پشیزی ارزش قائل نیست و آن کس را  که صلاح بداند از صندوق سر در می آورد، حامیان آشکار و پنهان بخش شبه اصلاح طلب، به خصوص در نقش اپوزیسیون خارج از کشور**** با شیوه های رنگارنگ به میدان آمدند و این ندا را سر دادند که اگر میزان شرکت عظیم باشد رژیم می ترسد و دست به تقلب نخواهد زد. هاشمی رفسنحانی هم تأکید کرد که امسال دیگر هیچ تقلبی نخواهد شد و کروبی  هم قول داد که دیگر  نمی خوابد و با بیدار ماندن او تقلب صورت نمی گیرد. اما نتیجه چه شد؟ برای آن کاندیدی رأی سازی کردند که از پیش تعین شده بود . هر دو باند رژیم آرای مردم را  نشانهء دلبستگی مردم به نظام ارزیابی می کنند، منتها هر جناح رژیم هم می خواهد از رای های مردم به نفع باند خود بهره بگیرد.

اکثرهنرمندانی هم که این روز ها  سیاسی شده اند و گروه گروه اندر مزایای آزادی ودمکراسی سخن می گویند و برای مردم دل می سوزانند، خود پیشنه ای شفاف تر از میر حسین ندارند. خوانندگانی که نوشته های من را دنبال می کنند، همان ها که در جلسات سخنرانی من در شهر ها و کشور های اروپایی و یالتاک حضور داشته اند، و به مصاحبه ها ی من با رادیو ها و تلویزیون ها توجه کردند می توانند شهادت دهند که من از هر امکانی بهره گرفتم تا به این هنرمندان یاد آوری کنم که «اینقدر نسبت به خواست های مردم بی اعتنا نباشید و فکر نکنید که عمر دیکتاتورها ابدی است. روزی خواهد رسید که فریاد فرو خفته این مردم در بند  بلند شود. آن روز  شما خجل و رسوا خواهید شد». اما کو گوش شنوا؟ رژیم از لحظهء تولد نا مبارکش کشت وکشتار، حذف دگر اندیشان نا فرمان، تجاوز به حقوق انسان ها، گسترش ارتجاع، قتل و ترور و شکنجه را در دستور کار خود قرار داد. اما این هنرمندان هیچگاه کوچکترین اعتراضی به رفتار های رژیم نکردند و این بهانه را هم داشتند که هنرمند نباید در امور سیاسی دخالت کند. هر چه ما فریاد می زدیم که حمایت از زندان سیاسی، مخالفت با شکنجه و اعدام، دفاع از برابری حقوق انسان ها، و همراهی با جنبش های دانشجویی نه یک کار سیاسی مرتبط با سازمان های سیاسی بلکه جزو وظایف اولیهء انسانی است، صرف شان در آن بود که دچار کری مصلحتی بشوند (اگر بهانهء اینان از تنها گذاشتن دانشجویان در خیزش ها داشجویی 18 تیر این طور معنا شود که هنرمند نباید وارد کار سیاست بشود پس چرا در این روزها در صدور «اطلاعیه پیوستگی» با هم مسابقه گذاشته بودند و عباس کیارستمی، که قلبش را به احمدی نژاد و رایش را به هاشمی اهدا کرده بود، امروز علیه احمدی نژاد اطلاعیه امضاء می کند ـ همان رئیس جمهور محبوب او که مامورینش با چاقو و دشنه قلب جوانان ما را نشانه گرفته اند؟)

من در بارهء اینگونه اطلاعیه ها و اطلاعیه ای که زیر عنوان نامه سرگشادهء هنرمندان و نویسندگان ایرانی در تبعید انتشار یافته در نوشتاری دیگر با ارائهء مدرک و سند خواهم نوشت؛ اما در این شرایط حساس باید به مسایل مهمتری توجه کنیم. رژیم دارد با شقاوت و بیرحمی دستگیر می کند و می کشد. به شیوهء گشتابو های هیتلر وارد خانه های مردم می شود و مبارزان را دستگیر کرده و به شکنجه گاه هایش تحویل می دهد. موسوی کشتار های وحشیانه را بگردن خامنه می اندازد و خامنه ای می خواهند موسوی را مسئول بشناسد. امامسئول خون های ریخته شده در 30 سال حکومت جمهوری اسلامی و وقایع اخیرمتوجه کلیت نظام آدمخوار جمهوری اسلامی است.

من نه رهبر سیاسی هستم و نه به خود اجازه می دهم که برای مردمی که جان برکف به خیابان ها ریخته اند تعین تکلیف کنم. اما هر کس حق اظهار نظر دارد و، به نظر من، مردم ما اگر مصمم هستند که سرشکستگی 30 سال تحمل رژیم جمهوری اسلامی را از خود دور کنند حالا که تا اینجا پیش رفته اند، و خون های پاک این پاک باختگان کف خیابان های ایران را رنگین کرده است، و جهانیان چشم به آنها دوخته اند، دریغ است آروزهایشان را در حد خواست میرحسین موسوی و دیگر معتقدان به ولایت فقیه محدود کنند.

من می دانم که بخشی از سایت های خارج از ایران، بدلایل قابل درک، مقالات من را منتشر نمی کنند اما چه باک  که خوشبختانه این امکان را دارم که اطلاعیه هایم را در ایران به یاری یارانم تکثیر کنم و صدایم را به گوش مردم در بند ایران برسانم.

پس می گويم که به دقت، و دور از هیجان، اطلاعیه های اخیر موسوی را بخوانند. او هیچ نمی خواهد جز حفظ نظام. و خامنه ای هم همین را می خواهد، خاتمی و رفسنجاتی هم همین را می خواهند. رهبر هم، که موسوی با پذیرش حضور در شبه انتخابات نمایشی به او اقتداء کرده است، همین را می خواهد. منتها رهبر می گوید احمدی نژاد باید بماند تا رژیم حفظ شود. اما دیگرحامیان حکومتی، دار و دستهء معروف به دوم خردادی، می خواهند موسوی با ماسک سبز بیاید تا نظام حفظ شود. اما چون به تشخیص رهبر صلاح نظام بر حفظ احمدی نژاد بوده است، او فرمان داده تا رأی ها را طوری جا بجا کنند که نظر رهبری رعایت شود. رهبرشان ـ استغفرالله! ـ دروغ  نمی گوید. او تقیه! کرده است.

اگر مردم ما بخواهند خون جانباختگان شان پایمال نشود، برايشان راهی جز عبور از جناح ها و باندهای رژیم و سرنگونی جمهوری اسلامی باقی نمانده است.

زنده باد آزادی. دورد بر مردم به پا خواستهءایران.  

25/6 /2009 زاربروکن. آلمان

www.cinemaye-azad.com

 

زیر نویس ها

* -  «اين اعتراضات به طرفداری از موسوی و عليه احمدی‌نژاد نيست. او (یک دخترجوان تظاهر کننده) برای يک جامعهء آزاد و بدون مقررات و فشارهای مذهبی مبارزه می‌کند. هدف او در هم شکسته شدن اين نظام است. او در آخرين ای‌ميل خود به من نوشت: "موسوی رهبر ما نيست. او تنها يک فرصت است و اولين کسی است که [از خود نظام] در برابر نظام ايستاده است. ما اميدی به اين نظام نداريم و شروع کرده‌ايم خودمان از خود دفاع کنيم. حالا ديگر همه چيز به حرکت در آمده است و هيچ کس را راه بازگشت نيست". فرانکفورتر آلگماينه، برگردان از الاهه بقراط.

** - من دسته و گروهای اين رژيم را باند های مافیا ارزیابی می کنم اما دراین نوشتار از واژه های متداول هم برای تفهیم مطلب بهره گرفته ام.

*** - «امروز ممکن است سياست‌بازان همچنان بر اساس «هدف وسيله را توجيه می‌کند» دست به هر سخن و کرداری که با اصالت فردی آنها تناقض دارد بزنند، اما فردی که هويت يافته است چنين نمی‌کند. از همين رو بسياری به جای "الله اکبر" کلمهء ديگری می‌گويند. مثلا آزادی! دوران وحدت کلمه سال هاست بسر آمده است به ويژه در مورد شعارهايی مانند "الله اکبر"، که ظاهراً از عقيده سرچشمه می‌گيرند ليکن کاربرد ابزاری دارند. آن هم در شرايطی که "الله اکبر" پس از طالبان و يازده سپتامبر، در افکار عمومی غرب تداعی کنندهء خشونت، ترور، القاعده و تروريسم اسلامی است. در شرايطی که مردم ايران به حمايت افکار عمومی جهان نياز دارند، شنوندهء غربی با شنيدن اين شعار از بام و خيابان تهران، در تناقضی عجيب با هدف اعتراض ‌کنندگان می‌پرسد: واقعا آنها آزادی و دمکراسی و حقوق بشر می‌خواهند؟ پس چرا الله اکبر می‌گويند؟» - جدا شده از مقاله ای از الهه بقراط

**** - «راست اش را به شما بگويم: گاهی از اوقات فکر می کنم که نگهدارندگان حکومت اسلامی بيشتر در خارج از کشور زندگی می کنند، حال آنکه جوانان داخل کشور ـ بنا بر طبيعت خواست هاشان ـ اغلب انحلال طلب و برانداز و در جستجوی آلترناتيو اند. به اين خيل مردمان گريخته از جهنم حکومت اسلامی بنگريد که خانه و کاشانه را رها کرده،  اغلب ـ زندان کشيده و شکنجه ديده ـ خود را به خارج از کشور رسانده اند و اينجا مدافع شرکت مردم در انتخابات مضحک رژيم شده اند! و البته،  در ميان همين خيل ما مهاجران است که فرصت طلبان و تاجران و بساز و بفروش ها و دلالان و لابی های رژيم هم می لولند؛ در سرسراهای پارلمان های اروپا و آمريکا مشغول قانع کردن نمايندگان ملت هايند که فکر «تغيير رژيم» را از سر به در کنند؛ آقای اوباما را به اين توهم دچار می سازند که رژيم ايران «قابل مذاکره» است و،  در واقع،  بعنوان يک «حکومت مذهبی» اخلاق و قول و وعده سرش می شود. حاشا که رژيم در داخل ايران اين همه طرفدار و نگاهبان و پاسدار تحصيل کرده و روشنفکر داشته باشد!» جدا شده از مقاله ای از اسماعیل نوری علا

 

توضیح اول:

در مقابله با اطلاعیه نزدیک به 100 سینماگر - بعد از خیمه شب بازی انتصابات - که عموماً دور و بر دوم خردادی ها می پلکند و اطلاعیه شان را با ستاد موسوی تطبیق داده اند، 600 نام هم از دار و دسته احمدی نژاد حمایت کرده اند که در بین اینها هم نام هایی هست که قبلاً حامی جناح احمدی نژاد محسوب نمی شدند. اما در این اطلاعیه از مواضع رهبر جنایتکاران جهان حمایت کرده اند. به نظر می رسد این گروه را چماقدار و مبتذل ساز شناخته شده، ده نمکی، هدایت کرده باشد که این روزها، نامه ای جعلی از او منتشر شده که از رهبر روی گردانده است که بلافاصله خودش و روزی نامهء امنیتی کیهان شریعتمداری تکذیبش کرد. چند تا از نام ها را نقل می کنیم. اسامی همهء سینماگران مرتبط با هر دو باند مافیای اسلامی را در شماره 33 نشریه اینترنتی سینمای آزاد منتشر می کنیم.

جمال شورجه/ جواد شمقدري/ فرج‌الله سلحشور/ شهريار بحراني/ اكبر عبدي/ مسعود ده‌نمكي/ انيسه شاه‌حسيني /جهانگير الماسي/ پروانه معصومي/ ابوالقاسم طالبي/ نادر طالب‌زاده /هوشنگ توكلي. سامان مقدم/ فريدون جيراني/ مجيد مظفري/ زيبا بروفه/ مهدي هاشمي/ سيروس مقدم/ شهريار اسدي/ آهو خردمند/ حسن زندباف/ عنايت بخشي/ محسن محسني‌ نسب/ حبيب‌اله احمدزاده/ عليرضا افخمي/ فريبا كوثري/ سعيد ابراهيمي‌فر/ محرم زينال‌زاده/ سعيد بوشهري / چنگيز وثوقي/  فتحي( انتخاب شده از 600 نام حامی رهبر)

 

و یک توضیح دیگر:

به گمان من، و بر خلاف آنچه شایع کرده اند، این مردم هستند که میخواهند موسوی را به راه بدون بازگشت بکشانند نه رهبری موسوی مردم را تا اینجا رسانده باشد. اگر موسوی می توانست، در همان اول کار و با اخطار های اولیه اش به قدرت برسد هیج اعتراضی به دمکراتیک نبودن انتخابات نداشت و با یک تشکر خشک و خالی از امت در صحنه،  وارد گود می شد. اما این مردم جان برلب رسیده بودند که خواست هایشان از تغیر مهره ها فراتر رفت. حالا موسوی و یارانش دم از تجدید انتخابات می زنند! یعنی چی؟ مردم با شهامت خارج از تصوری جلوی رژیم ایستاده اند و حالا، بعد از طی مرحلهء اول، چرا باید بپذیرند که همین چهار تا  خودی و حکومتی با هم بار دیگر رقابت کنند؟ وقتی دیوار استبداد فرو نریخته بود مردم از روی ناچاری خودشان را به یکی از جناح ها وصل کرده بودند، اما حالا چرا باید عقب گرد کنند؟ اگر، به فرض محال، رژیم به یک انتخابات آزاد تن در دهد و هر کس به تواند خودش را کاندید کند، خیلی بعید است که کاندیدی با سابقهء او رأی قابل اعتنایی بیاورد. اما اصلاً دیگر مردم این رژیم را نمی خواهند، حتا اگر انتخاباتش هم قلابی نباشد! این فقط باند خامنه ای نیست که به بن بست رسیده؛ دار ودستهء خاتمی/ رفسنجانی هم سر در گم شده اند.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630