بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

فروردين   1388 ـ آوريل  2009 

پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

ورود به انتخابات از کدام منظر؟

نگاهی از «موضع اصلاح طلبانه به انتخاب پيش رو» ه

عباس عبدی

 

تا کنون بیشتر مطالبی که درباره انتخابات نوشته ام در تحلیل و بررسی امکان و آثار و تبعات ورود آقای خاتمی بود. نوشتن مطلبی مستقل در خصوص نگاهم به انتخابات را موکول به بعد کرده بودم و اکنون که ایشان از حضور در انتخابات انصراف داده اند این فرصت پیش آمده است که درک و ارزیابی خودم از انتخابات پیش رو و چگونگی ورود به آن را تقدیم کنم.

1. شروع کردن بحث از خود موضوع «انتخابات» بی فایده و انحرافی است و مثمر ثمر نخواهد بود. چرا که قبل از ورود به بحث انتخابات باید تحلیلی کلی از اهداف راهبردی و مرحله ای خود ارایه کرد و سپس توصیفی از وضع کلان کشور ارایه نمود و در پی آن بهترین شیوه ها را برای تحقق این اهداف در شرایط موجود توضیح داد. این شیوه ها باید نقطهء تلاقی و بهینهء "مطلوبترین" و "ممکن ترین" ها باشد. متاسفانه در ایران بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیاسی به مشخصهء امکان پذیر بودن اهداف خود توجهی نمی کنند، و صرفاً به بیان موضوعاتی انتزاعی و بظاهر مطلوب و بدون امکان عملی بودن آن بسنده می نمایند. بنابر این ابتدا از اهداف خود باید سخن گفت.

2. هدف ما چیست؟ مخاطب من در این نوشته کسانی است که با فصل مشترک اهداف بیان شده در این بند موافق هستند. هدف مشترک: «رسیدن به جامعه ای توسعه یافته و با ثبات که مردم آن در تأمین نیازمندی های ضروری خود ناتوان نباشند و از حداقل رفاه و آسایش (مادی و معنوی) برخوردار بوده و هر کسی برای رسیدن به اهداف مشروع شخصی خود آزادی عمل داشته باشد و همهء افراد در ذیل دولتی واحد از حقوق برابر و مساوی برخوردار باشند؛ جامعه ای که ناهنجاری های آن کمتر شود و احساس عدالت و آرامش در آن مشهود باشد؛ رذایل و پستی ها چون دروغ، ریا، زهد فروشی، فساد و... اگر کم نمی شود حداقل بیشتر نشود و تبعیضات مختلف میان اقوام و اقلیت ها بر حسب جنسیت و زبان و مذهب... برداشته یا حداقل در مسیر تعدیل قرار گیرد».

این مجموعهء اهداف را می توان با تسامح در ذیل عنوان «دمکراتیزاسیون» تعریف کرد. بدین معنا که در ایران به دلایل متعددی که موضوع بحث این نوشته نیست، تحقق این اهداف منوط به پیشرفت دمکراتیزاسیون است. بسط آزادی ها، حاکمیت قانون، افزایش مشارکت، رشد و گسترش نهادهای مدنی و پاسخگو شدن قدرت، شفافیت سیاسی، استقلال قضایی، از میان رفتن استقلال حکومت از مردم و... ابعاد این موضوع و هدف محوری هستند. اما در تحقق این موضوعات چند مساله را باید در نظر داشت.

الف) دمکراتیزاسیون صرفاً یک امر ذهنی و فرهنگی نیست، بلکه شدیداً متأثر و یا حتی وابسته به ساختارهای عینی و مادی جامعه است. در غیاب حداقلی از پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیک، توسعهء شهر نشینی، سواد و تحصیلات و کیفیت منابع مادی دولت، وجود نهادهای مدنی قدرتمند، این هدف تحقق یافتنی نیست. در واقع دمکراسی محصول توازن قوا میان نیروهای مختلف است.

ب) گرچه ابعاد عینی این هدف مهم است، اما در عین حال وجود حداقلی از مشخصه های فرهنگی آن نیز لازم است؛ بطوری که این هدف نه تنها در ساختار سیاسی و قدرت، بلکه در نهادهای آموزشی و خانواده و دین.... و نیز رفتار و اندیشهء شهروندان متجلی شود. البته میان ابعاد ذهنی و فرهنگی با ابعاد عینی تعامل و هماهنگی وجود دارد.

ج) از جمع دو نکتهء فوق می توان نتیجه گرفت که دمکراتیزاسیون یک «اتفاق» نیست بلکه یک «روند و فرآیند زمان بر» است و، بیش از آن که رسیدن به نقطهء خاصی مورد نظر باشد، حرکت در مسیر و راهی تعیین شده هدف است؛ ضمن این که تداوم این راه و تکامل درک ما از دمکراسی صرفاً از خلال این رهنوردی مستمر و پیوسته امکان پذیر است و از این طریق خطاهای خود را اصلاح می کنیم و درک بهتری از اهداف، وسایل، و نیز از یکدیگر پیدا می کنیم.

اهمیت این «هدف» و فقدان آن در جامعهء فعلی ایران این نتیجه را حاصل می کند که همهء ما به واسطهء ایرانی بودن و فارغ از تمایزات و گرایش های مختلف برای تحقق این هدف در جبههء واحدی قرار داریم؛ جبهه ای که هدف عالی آن پر کردن شکاف دولت – ملت است؛ شکافی که بیشترین بی ثباتی و خسارت را برای توسعهء اقتصادی و اجتماعی ایران ایجاد کرده است. از این رو، عمده کردن سایر تمایزات و حتی اختلافات می تواند شکاف اصلی را به حاشیه براند و نان سیاست را در تنور متولیان این شکاف اصلی قرار دهد.

هدف مذکور (دمکراتیزاسیون) یک هدف تجملی و روشنفکرانه یا از موضع سیری شکم نیست. گرچه مشکلات مردم در بادی امر تورم و اشتغال و اقتصاد و فساد و نابرابری و... است و این مشکل همهء ماست. اما به صفت «فعال سیاسی» و «تحلیلگر» باید توجه داشته باشیم که راه حل این مشکلات در تحقق اهداف مذکور در فوق است و در غیاب آنها، اوضاع بدتر از این هم که هست خواهد شد. از این نکته نتیجه می گیریم که اگر دمکراتیزاسیون برای جامعه ما ضروری است پس، در غیاب آن، حکومت و روند جاری دیر یا زود به بن بست خواهد رسید.

بنظر من، ما اگر به این گزاره ایمان نداشته باشیم بهتر است که سیاست را کنار بگذاریم. من تردیدی در این مساله ندارم و این یقین اهمیت تعیین کننده در ادامه راه دارد.

بنابر این، هدف اصلی «تحقق دموکراسی با تمام پیشزمینه های آن» است. هدف میان مدت مشارکت داشتن و پیدا کردن درک بهتر از این هدف اصلی و از یکدیگر است و هدف کوتاه مدت هم کم کردن آلام و خطرات از طریق انتخاب دولتی متعادل تر از دولت موجود است تا جامعه از خطرات بعدی ایمن بماند.

3. دربارهء وضعیت کلان کشور نکات بسیاری برای گفتن وجود دارد، سعی می کنم اصلی ترین خطوطی را که برای این تحلیل لازم است ترسیم کنم.

الف) به نظر من جامعهء ایران از منظر شاخصه های جامعه شناختی، که مهمترین آن اعتماد اجتماعی است، در وضعیت بحرانی و پیشافروپاشی قراردارد.  (در این زمینه قبلا توضیحات مفصل داده ام. مثلاً، ر. ک. مقاله فروپاشی). اما ظاهر و صورت این جامعه با چسب قدرت و حکومت حفظ شده است و اگر به هر دلیلی، و قبل از بازسازی نهادهای دیگر، این نهاد مهم (دولت) نیز به نحو جبران ناپذیری تضعیف جدی شود، قاعدتاً با نوعی فروپاشی مواجه خواهیم شد که آثار خطرناک آن تا چندین دهه بر ایران سایه خواهد افکند. از این رو هرگونه کوششی که صرفاً متوجه تضعیف نهاد دولت شود، اما به موازات آن با بازسازی سایر مولفه ها و نهادهای اجتماعی، و از همه مهمتر، اعتماد اجتماعی همراه نباشد نتیجه ای جز کمک به تسریع این فروپاشی ندارد. این یک وجه قضیه است، وجه دیگر آن نیز افزایش روز افزون قدرت و اقتدار این مهمترین نهاد باقی مانده در صحنهء اجتماع به موازات ضعیف شدن سایر نهادهای اجتماعی در چند سال گذشته است. این افزایش قدرت دولت ناشی از بهره مندی از سه «رانت» متفاوت است. دولت ایران هیچگاه در تاریخ معاصر خود بدین حد مستقلانه در منطقهء خود قدرتمند نبوده است. اما مشکل این دولت در این است که قدرت منطقه ای آن با بنیان های داخلی سیاست، فرهنگ و اقتصاد قوام نیافته است و، بنابر این، مثل ستونی است که ارتفاع آن زیاد شده ولی پی و پایه آن به تناسب ارتفاع عریض و محکم نشده و یا با سیم های حائل به اطراف بسته نشده است. لذا با اولین طوفان یا لرزش زمین دچار انحراف و تکان شدید و یا حتی سقوط خواهد شد.

ب) اوج گیری این قدرت بدون آنکه قوام کافی پیدا کند به این دلیل است که رشد قدرت آن درونزا نبوده بلکه ناشی از بهرمندی از سه رانت مختلف است؛ رانت هایی که دیر یا زود سر رسید آنها سر خواهد آمد و این رانت ها به نوعی با هم ارتباط دارند. اولین رانت آن نفت است. افزایش شدید قیمت نفت چنان درآمد بادآورده ای را نصیب دولت کرد که از یک سو استقلال آن را از مردم و جامعه بیش از پیش نمود و، از سوی دیگر، منابع مالی لازم را برای اجرای سیاست های داخلی و خارجی آن فراهم کرد. نحوهء مصرف این درآمدها هنوز هم از رازهای سر به مهری است که ظاهراً کسی از آن اطلاع دقیقی ندارد. رانت دیگر ناشی از سیاست های بوش در منطقه است. سیاست های دولت بوش ناخواسته از سه جهت برای ایران کمک های بی سابفه ای فراهم کرد. اولین آن براندازی طالبان در شرق ایران و دومی براندازی صدام در غرب ایران و روی کار آمدن نیروهای نزدیک به ایران در عراق و بالاخره سومین مورد نیز به جا گذاشتن چهره ای زشت و کریه از ایالت متحده در منطقه و میان مسلمانان و حتی همهء جهان بود که به نوعی به تقویت نیروهای طرفدار ایران در منطقه منجر شده است؛ ضمن این که این سیاست ها خواسته و ناخواسته منشاء افزایش قیمت نفت هم بود. و بالاخره رانت سوم بی مسئولیتی و اقدامات غلط اصلاح طلبان در سیاست داخلی کشور است، که گویی این اشتباهات پایانی ندارد و از سال 81 تا کنون ادامه داشته است و ادامه هم خواهد داشت. در جهت تائید این ادعا کافی است گفته شود که جناح حاکم در فاصلهء مجلس ششم تا هشتم نه تنها نتوانسته است که آرای خود را افزایش دهد بلکه به معنای دقیق ریزش آرا هم در تهران داشته است اما از یک سو با حذف رقبا و اقدامات فراقانونی واز سوی دیگر با بدبازی کردن رقبا توانسته است سلطه خود را بر مجلس تداوم دهد.

از مجموع این مقدمات می توان نتیجه گرفت که توازن قوای سیاسی لازم برای راه انداختن جریان اصلاح طلبانه به معنای دمکراسی خواهی مستقیم وجود ندارد؛ جریانی که خواست اصلی اش دمکراسی به معنای پیش گفته باشد و قطعاً هم نمی توان صرفاً با اتکا و پشتوانهء رأی دمکراسی را برقرار کرد زیرا رأی حتی در نظام های دمکراتیک هم متکی به توازن قوای اجتماعی است و رای "نمود" این توازن قوا است و نه "بود" آن.

ج) نکتهء دیگر اینکه جریان اصلاح طلب به دلایل متعدد ضعیف تر از آن است که بتواند راهبری این جریان را عهده دار شود. هم به لحاظ تئوری و راهبردی و هم به لحاظ تشکیلاتی و هم از منظر رفتاری. فقدان نیروهای سیاسی داخلی که این مشخصات را در حد مطلوبی دارا و مردم هم اعتماد کافی به آن داشته باشند، مانع مهم تحقق اصلاحات است.

د)  علی رغم نکات پیش گفته درباهء قدرت دولت، به نظر می رسد که سر رسید رانت های مذکور در حال سرآمدن است. چندین ماه است قیمت نفت با سقوط آزاد مواجه شده است و دولتی را که به درآمد سالانهء حدود یک صد میلیارد دلار عادت کرده بود با بحران عظیم کسری منابع مالی مواجه کرده است. رانت ایالات متحده نیز در حال پایان است. با آمدن اوباما بازسازی سیاسی آمریکا مشهود است و تغییر وضعیت عراق و تحول در لحن دیپلماتیک کاخ سفید، مجموعاً موقعیت را متفاوت از گذشته کرده است، تحولات خاورمیانه و جنگ غزه، علائمی که از تغییر سیاست سوریه دیده می شود، مجموعاً قدرت منطقه ای سه سال اخیر ایران را با وضعیتی مواجه کرده است که برای عذر خواهی از یک اظهار نظر تاریخی، عادی و معمولی باید وزیر کشور خود را برای استمالت به جزیره بحرین بفرستد و اگر منبع سوم رانت که ضعف و سستی اصلاح طلبان است نیز تمام شود قطعا موازنه قوا به نفع جریان اصلاحات برقرار خواهد شد، اما روشن است که این اتفاق به انتخابات اخیر وصال نخواهد داد.

4. اکنون باید پاسخ داد که برای اصلاح امور چه باید کرد؟ و سپس روشن نمود که انتخابات در جریان اجرای این سیاست چه جایگاهی دارد؟ با توجه به ملاحظات پیش گفته چند نکته را باید مد نظر قرارداد.

الف) افزایش مشارکت اجتماعی و سیاسی کلیهء نیروها با استفاده از همهء ابزارها و شیوهای موجود، به نحوی که کمترین هزینه ها را بر فعالان مذکور بار کند محور اصلی است. باید کوشید برای پیشبرد یک راه اصلاحی تاکتیک ها و شیوهایی را پیشنهاد کرد که با کاهش هزینه ها افراد بیشتری را جذب خود کند، این کار دو نتیجه دارد. از یکسو مشارکت اجتماعی عمومیت می یابد. همه آحاد جامعه در فرایند اجتماعی شدن قرار می گیرند. مثل مبارزهء مسلحانه نیست که تعداد چند ده نفر در نوک پیکان سیاست بنشینند و تودهء مردم منفعل و ناظر محض باشند و هنگامی هم که وارد میدان می شوند، چنان خشمگین و عصبانی وارد می شوند که گویی می خواهند ده ها سال عدم مشارکت خود را در مدت کوتای جبران کنند، و البته هزینهء آن چریک ها نیز بسیار بالاست، و عموماً همه کشته شدند. از سوی دیگر هزینه های رفتاری که آحاد زیادی از مردم در آن حضور داشته باشند نسبتا کم و قابل تحمل است. و نفس کم هزینه بودن رفتار مهم و قابل دفاع است.

ب) تاکید بر «مشارت همگانی و کم هزینه»، نه تنها موجب اجتماعی شدن و رشد همه می شود، بلکه به ورزیدگی سیاسی نیز خواهد انجامید. ورزیدگی سیاسی در ایران از اهمیت بالایی برخوردار است. ایران سرزمین اتفاقات و فرصت هاست و هر لحظه ممکن است اتفاقاتی رخ دهد؛ اتفاقاتی که نیروهای سیاسی ورزیده و اصطلاحاً روفرم می توانند از آن بهربرداری کنند. بخش مهمی از تحولات مثبت در فرایندهای سیاسی محصول این فرصت طلبی در مقابل فرصت سوزی هاست.

ج) و بالاخره اینکه فعالیت مستمر و وسیع می تواند موجب افزایش اعتماد به نیروهای اصلاح طلب و بازسازی وحدت میان آنان شود، اعتمادی که عملاً در جریان شش سال اخیر مستهلک شده است.

اگر جریان اصلاح طلبی بر اساس این محورها حرکت کند، اطمینان باید داشت که به زودی فرصت مناسب حتی برای حضور اصلاح طلبانه در قدرت را شاهد خواهند بود؛ فرصتی که از به بن بست رسیدن ساختار موجود دست خواهد داد؛ بن بستی که محصول اتکای بی محابای آنان [دولتيان] به منابع سه گانهء رانتی مذکور است. اما تحقق این بن بست واقعیتی پیچیده دارد. این بن بست از یکسو به وضعیت نیروهای اصلاح طلب و قدرت آنان مربوط می شود. هر چقدر این نیروها قدرتمند تر باشند ساختار قدرت، زودتر به درک از بن بست می رسد. همچنین شکاف درون ساختار قدرت نیز در این میان بسیار مهم و ضروری است. شاید بتوان گفت بدون رخ دادن این شکاف انجام اصلاحات تا حدودی ممتنع است و بروز این شکاف دقیقاً بستگی به نحوه عمل نیروهای بیرون از ساختار و اصلاح طلبان دارد. نباید با اقدامات بی موقع خود کاری کرد که شکاف درون ساختار را پر نمود. اهمیت شکاف درون قدرت برای تحقق اصلاحات حتی بیشتر از وحدت نیروهای بیرون از آن است.

در صورت پذیرفتن این مقدمات؛ از موضع اصلاح طلبانه به انتخابات پیشرو چه نگاه و تحلیلی می توان داشت؟ برخی نکات مهم در این زمینه را تقدیم می کنم.

5. ورود از موضع اصلاح طلبانه و با هدف تحقق مستقیم دمکراسی در این انتخابات امکانپذیر نیست، چنین ورودی باید معطوف به پر کردن اصلی ترین شکاف موجود در جامعه، یعنی شکاف دولت-ملت باشد، اما انجام این اقدام نیازمند توازن قوایی است که در حال حاضر وجود ندارد، سهل است که عدم توازن قوا بسیار مشهودتر است. البته به لحاظ ذهنی زمینه های اجتماعی برای پذیرش این شعار وجود دارد و اگر مثلا آقای خاتمی قادر بود که از این منظر وارد شود، قطعا ظرفیت حمایت از شعار اصلاح طلبانه بسیار بالا بود و در مرحله تبدیل به رای، حداقل سه به یک به نفع اصلاحات بود (سفرهای استان پیش از عید شمه ای از این ظرفیت بود)، اما برای تحقق این هدف ظرفیت ذهنی کفایت نمی کند. ورود اصلاح طلبان در شرایط کنونی ساختار قدرت مثل همان ضرب المثلی است که در مصاحبه ای زدم، "یک کاسه ماست و یک دریا دوغ" اما این را هم می دانم که وضعیت ایران ناپایدارتر از آن است که به سرعت چنین توازنی ایجاد نشود. (قبلا توضیح داده ام).

7. وحدت نامزدها مطلوب است، هر چند در بند 7 درباره وحدت توضیح بیشتری خواهم داد، اما در اینجا متذکر شوم که اصلاح طلبان قادر به انتخاب نامزد مشترک بر اساس حداکثر مطلوبیت و عقلانیت نیستند، زیرا ساز و کار چنین چیزی را ندارند. به عبارت دیگر اگر مجموعه اصلاح طلبان می توانستند از ابتدا بر فرد معینی بجز خاتمی توافق کنند و او را حمایت کرده و به عنوان تنها نامزد خود معرفی کنند بسیار خوب و مفید بود اما آنان به دو دلیل چنین توانایی را فاقد هستند، یکی به دلیل فقدان تشکیلات لازم و ساز و کار دمکراتیک مناسب برای رسیدن به چنین اجماعی است. دلیل دوم نیز قادر نبودن در جلوگیری از حضور دیگر افراد منتسب به جبهه اصلاحات در انتخابات است. وقتی که در سطح نیرویی منضبط چون موسوی چنین اتفاقی رخ نمی دهد به طریق اولی دربارهء سایر افراد نیز این کار رخ نخواهد داد. از منظر دیگر شاید بتوان گفت دو دلیل فوق، دو روی یک سکه هستند و آن نیز شخص محور بودن جبهه اصلاحات است. با این توضیح به نظر می رسد که طیف وسیع اصلاح طلبان با تعابیر گوناگون برای ورود به انتخابات سه چهره اصلی داشته اند. خاتمی، کروبی و موسوی این سه نفر نیز عملا حاضر نیستند چارچوبهای تشکیلاتی مرسوم اصلاح طلبان را پذیرا باشند و شاید خود را برتر از این چارچوبها می دانند یا این که تشکیلات موجود را ضعیف و ناکارآمد برای تعیین نامزد تلقی می کنند. بنابراین وحدت اصلاح طلبان باید حول و حوش یکی از این سه صورت می گرفت. مقدم بر همه طبعا آقای خاتمی بود، اما چون ایشان حضور خود را به حفظ هویت قبلی (شاخص اصلاح طلبی) منوط کرده بود روشن بود که چنین حضوری با تقابل ساختار سیاسی مواجه می شد؛ در نتیجه نه ایشان و نه هیچ کس دیگر در اطراف ایشان آمادگی پذیرش و راهبری این تقابل را در شرایط نامتوازن قدرت فعلی به نفع جنبش اصلاحی نداشت و کماکان هم ندارد. به همین دلیل هم شخصا مخالف این حضور بودم و گرچه دلایل متعدد آن را عنوان کردم اما دوستان طرفدار این حضور صلاح ندانستند که وارد بحث درباره آن دلائل و سوالات اساسی مرتبط با آن شوند، لذا به انگیزه خوانی بسنده کردند که فلانی یا دیگر منتقدان مساله شخصی دارند و این انگیزه خوانی ضررش به این صورت درآمد که در ابتدای عید، هزاران جوان را ناامید تر از همیشه رهسپار خانه هایشان کردند و عجیب تر از همه این که بجای پرداختن به این سوال که چرا تحلیل دیگران در ناصحیح بودن این اقدام درست از آب درآمد ولی این دوستان نتوانستند این نکته و نتیجه روشن و بدیهی را ببینند؛ شروع به توجیه نمودن رفتار خود کردند و کار خود را نتیجه تخلف و خلف وعده دیگران معرفی کردند و مثل گربه مرتضی علی باز هم چهار دست و پا به زمین آمده اند و می خواهند بگویند که در همچنان بر همان پاشنه می چرخد.

در میان موسوی و کروبی ترجیح داشت که آقای موسوی حداقل از تابستان شواهد کافی و لازم را برای حضور فعالانه خود نشان می داد در این صورت نه آقای کروبی و نه آقای خاتمی وارد میدان نمی شدند. البته به لحاظ شخصی حق ایشان است که هر وقت می خواهند ویا بدون مشورت با کسی وارد میدان شوند اما طبعاً در این صورت انتظاری هم نباید داشته باشند که دیگران از تصمیمی که مشارکتی در آن نداشته اند تبعیت کنند چرا که این کار شایسته یک عنصر سیاسی اصلاح طلب نیست. بنابراین آقای موسوی و کروبی به هر دلیلی که خود درست می دانند وارد این صحنه شده اند و دلیلی هم ندارد که در شرایط فعلی (حداقل تا نیمهء خرداد) خواهان کنار گیری یکی به نفع دیگری باشیم. این وحدت مفید نیست که دلیل آن را در بند بعدی توضیح میدهم.

7. وحدت نامزد برای یک جبههء سیاسی دارای دو وجه روانی و عینی است. وحدت نامزدها به لحاظ روانی مطلوبیت دارد و چه بسا مانع پراکندگی رفتاری شود و حس اعتماد به نفس نیز ایجاد کند اما معلوم نیست که به لحاظ سیاسی هم مفید باشد. من هنوز بر این اعتقادم که در انتخابات دور قبل که با تعدد نامزدها مواجه شدیم و این تعدد ناشی از زمینهء سیاسی و اجتماعی و انعکاسی از این زمینه ها بود ؛ اصلاح طلبان هیچگاه نمی توانسنتد پشت میز مذاکره به وحدت برسند. بلکه وحدت نامزد باید محصول یک جریان اجتماعی بوده و در بطن جامعه مشاهده شود. مثلاً، در انتخابات سال 76 چنین جریانی شکل گرفت در انتخابات حاضر هم اگر شرایط عینی فراهم بود به نحوی که آقای خاتمی یا فرد دیگری هم که از جمیع جهات توانایی آن را داشت که از موضع اصلاح طلبانه و بر اساس یک موج اجتماعی وارد میدان شود؛ قطعاً وحدت نامزد محقق می شد و افرادی که می ماندند یا خود بخود کنار می کشیدند یا چنان در حاشیه می رفتند که حتی اعضای ستادهای خودشان هم به آنان رأی نمی دادند. بنابراین وحدت دو نامزد باید انعکاسی از غلبهء یک جریان اجتماعی باشد؛ جریانی که چون رود خروشان حرکت و جهت رأی هر فرد را تعیین می کند. اما در غیاب چنین جریانی وحدت نامزد ممکن است از منظر سیاسی ضرر هم داشته باشد . چرا؟

مرحلهء دوم انتخابات سال 84 را به یاد بیاورید. فرض کنید که از ابتدا و در مرحله اول هم فقط دو نامزد دور دوم حضور داشتند و هیچ کس دیگری هم نبود و همه اصلاح طلبان هم بر نامزدی آقای هاشمی اتفاق می کردند و جناح حاکم هم بر رئیس دولت فعلی اتفاق می کرد ؟ نتیجه چه می شد؟ علی القاعده همین اتفاقی که در دور دوم رخ داد، در دور اول هم رخ می داد و حتی ممکن بود تفاوت رآی شدیدتر هم باشد زیرا در دور دوم جناح حاکم حدود 5 روز فرصت جریان سازی علیه آقای هاشمی را داشت اما در دور اول می توانست حداقل طی چند هفته این کار را انجام دهد و با فاصلهء رأی بیشتری او را شکست می داد. اما تعدد نامزدها در دور اول حداقل موجب جلوگیری از غلبه و شکل گیری یک جریان حاشیه ای و خلاف مصالح اجتماعی شد. شاید گفته شود که اگر آقای کروبی و معین یکی می شدند حتماً یکی از آنان به مرحله دوم می رفت و این وضع بوجود نمی آمد. این استدلال هم کاملاً غلط است زیرا اگر آقای معین به نفع آقای کروبی وارد می شد آقای کروبی با جمع طرفداران معین هماهنگ می شد و دیگر شعار 50 هزار تومان را نمی داد و آرای این طیف را تقدیم رئیس دولت فعلی می کرد ضمن این که آرای طرفداران شعارهای معین در غیاب وی هم عملاً و تا حدی متوجه آقای هاشمی می شد. بنابر این، احتمالاً کنار رفتن آقای معین به نفع آقای کروبی موجب کاهش رأی کروبی هم می شد.

عکس قضیه هم صادق است. اگر آقای کروبی هم به نفع آقای معین کنار می رفت آقای معین دیگر قادر به دادن آن شعارها نبود و آرای وی به نفع هاشمی ریزش می کرد ضمن اینکه آرای شعارهای کروبی را هم به دست نمی آورد و رأی معین از آرای به دست آمده اش هم کمتر می شد. از این گذشته احزاب و گروه ها و افراد سیاسی اختیار آرای ریخته شده به نفع خود را ندارند. اگر چنین بود چرا آرای آقای معین ـ کروبی ـ مهرعلیزاده در دور دوم به نفع آقای هاشمی واریز نشد؟جالب است که بدانید که حتی حدود 20 درصد آرای داده شده به آقای معین در دور اول (در تهران) در دور دوم به نفع رئیس دولت فعلی داده شد! این امر نشان از آن دارد که موضوع ائتلاف و وحدت و... به آن مفهومی که در جوامع دموکراتیک و حزبی غربی وجود دارد در ایران معنا و مفهوم و حتی کارکرد ندارد. برای رسیدن به وحدت موثر و مفید فقط و فقط شکل دادن یک جریان اجتماعی غالب و وحدت بخش لازم است و نه مذاکره دو نامزد پشت درهای بسته.

با این توضیح معتقدم که تاکید کردن بر وحدت این دو نامزد (کروبی و موسوی) به لحاظ روانی خوب است اما نتیجه عملی در حال حاضر نخواهد داشت و مفید هم نیست و باید رسیدگی به آن را به روزهای بعد و نزدیک به انتخابات محول کرد.

8. با توجه به این نکات که بعضاً مختصر هم شده است سیاست و رفتار مطلوب را در انتخابات چگونه می بینم؟

الف) آقای خاتمی و طیف نزدیک به ایشان بر اساس بیانیهء انصراف عمل کنند. شخص آقای خاتمی فعالیت و سخنرانی های گذشته را کم نکند و نشان دهد که برای تغییر دولت، بیش از هر منفعت شخصی دیگر، اهمیت قائل است. وی می تواند با بیان اعتقادات و تحلیل های خود نقش معیار و راهنما را در طول دو ماه آینده برای مبارزات انتخاباتی دو نفر موجود بازی کند و مردم نیز با ارجاع به این معیارها به سنجش دو فرد حاضر بپردازند. وی حمایت از هر دو نامزد را در دستور کار قرار داده و حمایت نهایی و مشخص خود را به روزهای قبل از انتخابات احاله دهد. با این کار زمینهء رقابت را میان دو نامزد موجود برای ارائه برنامه ها و شعارهای بهتر فراهم کند.

ب) دو نامزد موجود و طرفداران آنان بدون قید و شرط، از هر گونه مجادله و چالش پرهیز کنند و هر فرد یا گروهی که از ستادهای این دو نفر در این راه گام گذاشت به سرعت محکوم شود و عمل او جبران گردد.

ج) هر دو نفر با تمام توان به رقابتی سالم و سازنده برای بیان مطالبات عمومی به یارگیری انتخاباتی بپردازند و به نقد کارنامهء دولت فعلی و ارایهء تصویری دقیق تر از برنامه و شعارهای خود بپردازند و عرصهء عمومی را برای فعالیت سیاسی باز کنند. این دو باید دربارهء سلامت انتخابات تضمین های لازم را از حیث رفتار و موضعگیری خود بدهند و می توانند کمیته ای مشترک برای صیانت از آرا تشکیل دهند.

د) افراد طرفدار اصلاحات و تغییر و حتی وابستگان به احزاب و گروه های سیاسی، بر حسب اولویت ها و سلایق و امکان حضور خود در ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی یکی از این دو نفر، فعال شوند و عملکرد آنان مکمل یکدیگر در نشاط سیاسی و تعمیق و تثبیت نهاد انتخابات عمل کند. به نظر من حمایت رسمی گروه ها از هر کدام از این دو نفر، خطای دیگری است که فقط کلکسیون خطاهای قبلی را تکمیل می کند. گروه های اصلاح طلب در این مرحله از هر دو نفر حمایت کنند و آنان را نامزدهای درون جناحی تلقی کرده و اعضای خود را به حمایت از هر دو نامزد فرا خوانی کنند و حمایت نهایی و رسمی خود را در روزهای نزدیک به انتخابات به اقدامات این دو نامزد در جلب آرا و ارائه برنامه های مطلوب مشروط کنند.

هـ) مسالهء اصلی در دو ماه آینده رأی آوری نیست (گرچه این نکته بسیار مهم است)، مسالهء اصلی حضور انتخاباتی و بیان مطالبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بالابردن سطح آگاهی ها و مشارکت عمومی است. این هدف گذاری برای تثبیت نهاد انتخابات است به نحوی که راه مسالمت آمیز انتخابات برای ایجاد تحولات اصلاح طلبانه و عاری از خشونت همیشه باز باشد.

و ) مساله وحدت با هدف رای آوری فقط در 10 روز آخر مورد نظر قرار گیرد. بدین معنا که آیا وحدت دو نامزد در آن شرایط مفید به رای یکی از آنان هست یا خیر ؟

بدین منظور گروهی مورد توافق دو طرف تعیین شوند و با بررسی وضع جامعه به دو سوال پاسخ دهند. اول اینکه رأی هر دو نامزد چقدر است؟ دوم این که کناره گیری فرد دارای رأی کمتر چه نتیجه ای دارد؟ آیا آرای او به سبد نفر اول سرریز می شود؟ یا نه؛ ممکن است آرای او به نفع طرف مقابل واریز گردد؟ اگر حالت اول باشد باید به نفع دیگری کنار رفت اما در حالت دوم کناره گیری نه تنها مفید نیست که مضر هم هست.

شخصاً، بر اساس اطلاعاتی که از ستادهای این دو نامزد دارم، فکر می کنم که آنان با رغبت و تحلیل معتقدند که باید به این رفتار، به دور از تنش در هر شرایطی ملتزم باشند، نه تنها دور از تنش بلکه رفتار دوستانه و هماهنگ را باید پیشه کنند. به نظر می رسد که پروندءه هر سه نفر آقایان خاتمی، کروبی و موسوی در این انتخابات به نحوی به یکدیگر گره خورده است. در پایان خرداد ماه امسال یا هر سه نفر پرونده شان بسته خواهد شد یا اینکه نه، با قدرت و اعتبار بیشتری برای تغییر موازنهء قوا به نفع بهبود و تغییر جامعه پا به عرصهء دولت خواهند گذاشت.

به نظر من کسانی که سعی می کنند توپ را در زمین یکی از این سه تن بیندازند اشتباه می کنند. توپ به طور مساوی در وسط زمین هر سه نفر است. آنان نباید اجازه دهند که رفتارهای احساسی و کودکانه و نیز خوش خیالانه برخی طرفداران و اطرافیانشان در این روند تاثیر منفی بگذارند. دو ماه آینده را باید با متانت و درایت بیشتری راهبری کرد.

9. بر اساس این تحلیل، شخصاً می کوشم که در دو ماه آینده، با کمک به آقای کروبی برای تحقق سه شعار محوری اش در بسط گفتمان و رفتار سیاسی توسعه گرایانه در جامعه، مشارکت داشته باشیم. شعارهای "احیای برنامه ریزی" و "مردمی کردن درآمد نفتی" و "احیا و بسط حقوق عامه" در مقطع فعلی اهمیت محوری دارند و در کنار این شعارها بازسازی اعتماد مردم به مجموعهء اصلاح طلبان افزایش مشارکت و حضور سیاسی مردم و تثبیت انتخابات به عنوان شیوهء حل اختلافات هدفم از این مشارکت سیاسی است.

این کوششی است که تا ده روز یا یک هفته مانده به انتخابات از آن دفاع می کنم. اما از آن پس مسالهء رأی آوری برای همه ـ از جمله من نیز ـ مهم خواهد بود. در نتیجه می کوشم که به دو سوال مندرج در بند " واو" پاسخ دهم و بر اساس این دو پاسخ اگر به این نتیجه رسیدم که انصراف یکی از دو نامزد (هرکدام) به نفع دیگری، در رای آوری نفر دیگر مثبت و مفید است بدون ذره ای تردید از این نتیجه تبعیت خواهم کرد؛ در غیر این صورت ادامهء حضور هر دو نفر تا پایان دور اول نه تنها ضرر ندارد که مفید هم هست و هر کدام که به دور دوم رفتند دیگری با تمام توان و کلیه امکانات و ستاد خود از او حمایت خواهد کرد.

10. به عنوان آخرین نکته نیز خطاب خود را به همهء جوانان و فعالان سیاسی معطوف می کنم. پیش از هر فعالیت سیاسی باید به یافته های خود تعهدات لازم را داشته باشیم. از نظر من راه درست این است که گفتم زیرا معتقدم که بر اساس عقیده ام، فارغ از عوامل حاشیه ای، به آن رسیده ام و از وجدان خود بهتر از دیگران آگاهم اما، در عین حال، معتقدم که هر یک از افراد دیگر هم باید به آنچه که بر اساس وجدان و دانش خود می رسند عمل کنند و از این حیث هیچ کس حق ندارد دیگران را در تبعیت از راه و روشی که به آن رسیده است خطئه کند. اگر کسی بر اساس خلوص و وجدانی پاک و بررسی همه دیدگا ها به این نتیجه رسید که بهتر است در انتخابات شرکت نکند حق دارد و کسی را به واسطه رسیدن به این نتیجه نمی توان محکوم کرد، همچنان که مشارکت کنندگان را نمی توان محکوم کرد. شاید راه انتخاباتی من غلط باشد اما من بر اساس فهم و دانش خود به این نتیجه رسیده ام و این فهم و برداشت را در معرض قضاوت و نقد دیگران هم قرار می دهم و آماده پاسخگویی به تمام جوانب آن نیز هستم ـ گرچه ممکن است در عمل قادر به دفاع از بخش هایی از آن هم نشوم اما شما به عنوان یک خوانندهء این متن و پس از دیدن انتقادات و پاسخ ها بهتر می توانید قضاوت کنید که آیا من به عنوان یک فرد کوشش لازم را برای رسیدن به راهی صحیح کرده ام یا خیر؟

سیاست به میدان بحث درباره آرزوهای دور و دراز خلاصه نمی شود. یک انسان مدرن و عقلگرا باید میان مطلوب ها و ممکنات خود نقطهء بهینه و اپتیمُمی را برگزیند. برای تحقق این وظیفه باید از پوستهء برخی پیش فرض ها خارج شویم (اگر چه سخت است). تردیدی ندارم که به دلایل مختلف این تحلیل دارای ضعف ها و کاستی ها و حتی ابهاماتی است. بخشی از آن به دلیل فرصت کمی است که برای تدوین منظم آن گذاشته ام. بخشی نیز به دلیل اصرارم بر طولانی نشدن متن. بخش بعدی نیز به دلیل ضعف ذهنیت ماست که از اطلاعات ناقص و غلط و نیز حب و بغضهای گریز ناپذیرمان تاثیر می پذیرد اما کدام تحلیل است که از این خطاها مبرا نباشد؟ ولی یک راه برای کاستن از این خطاها وجود دارد. نقد نقد نقد. آن هم از نوع بی رحمانه اش. تنها جایی که باید با رحم و شفقت خداحافظی کرد هنگامی است که سلاح نقد را بر می کشیم.

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630