بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

شهريور   1387 ـ   سپتامبر  2008  

 

نظرات خوانندگان اين مطلب (3 نظر) >>>

 

جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست

حسين منتظرحقيقی

fm-jmi@gmx.net

 

آقای دکتر رضا عزیزی نژاد عضو شورای  مرکزی جبهه ء ملی ایران  در اروپا در نوشته ای  زیر عنوان  « تأ ملی کوتاه بر آنچه گذشت » (١) به کالبد شکافی بسیاری از رويدادها و بحث هائی که در چند هفتهء گذشته میان علاقمندان و طرفداران ارزش های «راه مصدق» و «نهضت ملی ايران» با مخالفين اين ارزش ها در داخل و خارج کشور  روی داده است، دست زده اند . وی  در  این کالبد شکافی که ادعا کرده اند که از « روی وفاداری ...به وظیفه ی نقد » صورت گرفته است، بار دیگر به طرح  مسائل مختلفی  در رابطه با اصول حاکم بر جبهه ء ملی ایران و رفتار و منش آنان  پرداخته اند که بخشی از آن ، تکرار مطالب مقالهء « لزوم نو اندیشی و نو گرایی در جبهه ملی ایران»(٢) هست.

وی در نوشتهء « تأ ملی کوتاه بر آنچه گذشت » ، از واژه های  « نو اندیشی »« نو گرائی » « جوان گرائی » به دفعات  بهره برده است  و استفادهء مکرر وی از این واژه ها به این دلیل صورت گرفته است که جبههء ملی ایران  ( بدون پسوند داخلی و یا خارجی ) فاقد این ویژه گی ها است. البته در مواردی  بدون اینکه توضیحی داده باشد، آن واژه ها را نیز بجای یکدیگر بکار برده است و در واقع کلماتی با مفاهیمی کاملا  متفاوت  بجای یکدیگر به نگارش درآورده است ،که اگر خواننده نخواهد سرسری از روی آن مطلب بگذرد چاره ای ندارد جز اینکه به مغشوش بودن ذهن نویسنده تاکيد نماید. مثلا  میگوید:

« رویداد های هفته های گذشته به گونه ای روشن، رودر رویی دو گونه دیدگاه را آشکار گردانید. دو دید گاهی که از دید من در مبانی اصولی مشکلی با یکدیگر ندارند، بلکه روش ها و منش ها مایه ی دور ماندنشان از یکدیگرمیباشند . دو روشی که یکی متعلق به گذشته است، و دیگری به اکنون.»

 

در جملات بالا کلمهء «دیدگاه» که به مبانی فکری و یا اصول باز میگردد جای خود را به کلمهء «روش» میدهد و این جا بجائی در مورد «نواندیشی» با «نوگرائی» و این هر دو با «جوان گرائی» ادامه می یابد.

براین اساس است که  خواننده  نمی تواند بوضوح دریابد که  آیا منظور آقای دکتر عزيزی نژاد از « جوان گرائی » در جبههء  ملی بمعنی « نو اندیشی » در این سازمان است و یا اینکه  « نوگرائی » در جبهه از لحاظ تشکیلاتی مورد توجه بوده است و با « نو اندیشی» که برداشت های تازه ای  در بارهء اصول فکری و دیدگاهی  و برنا مه ای است  ارتباطی ندارد.

البته نویسندهء مقاله « تأ ملی کوتاه بر آنچه گذشت » پس از گذشت چندين هفته ای از نگارش آن نوشته و شرکت در میز گرد صدای آمریکا  بهمراه اقای دکتر بهرام بهرامیان عضو و مشاور سابق شورای مرکزی  جبههء ملی ایران درآمریکا ( تشکيلاتی که آقای بيژن مهر ازمسئولين آن هستند که با شرکت در کنگره سلطنت طلبان به کسب مدال مفتخر شدند ـ اين توضيح بدين خاطر است که ، تشکيلات ديگری نيز بنام جبهه ملی در آمريکا وجود دارد که افرادی همچون آقايان دکتر محسن قائم مقام و مهندس کامبيز قائم مقام، در آن فعاليت دارند.)، به طرح مسائلی بسیار حساس و البته شبهه برانگیز در بارهء  قفدان رهبری در جبههء ملی ایران – داخل کشور و وساطت  آقای دکتر بهرام بهرامیان بعنوان فرد مورد اعتماد دربار شاه و دستگاه های امنیتی آنروز ایران  با سران جبهه ء ملی ایران  پرداختند که بوسیله ء آقای دکتر حسین موسویان ، مسؤل هیأت اجرائیهء جبهه ملی ايران مورد تکذیب قرار گرفت. وی اکنون بايد با توجه به نبوغی که در خود و همطرازان خود بعنوان نسل جوان که لیاقت ارائه ء  تعریف جدید از « ملی گرائی» را سراغ دارند ، به آسانی میتوانند دریابند که برخورد هائی که با نوشته ء « نو اندیشی ، و نو گرائی در جبههء ملی ایران » و  مسائل مطروحه در میز گرد صدای آمریکا صورت گرفته  و با توجه به نوشته ء « تأملی کوتاه بر آنچه گذشت »  در مجموع بر خلاف آنچه که به نگارش درآورده است، اصولا یک « غائله » نبوده است  بلکه  دفاع از « اصول و پرنسیپ » هائی بوده و هست که هر یک از کسان در گیر در اين بحث و جدال سياسی، به دلائل خاص خودشان شرکت در آنرا تا حدودی « وظیفه ء  ملی و میهنی » خود دانسته و میداند.

آقای دکتر رضا عزیزی نژاد  بخوبی بايد بداند که در گیری های نظری و بحث و جدال سياسی چند هفتهء اخیر  بهیچ وجه « غائله » نبوده است ، چونکه « غائله » به یک جریان کور اطلاق میشود، در حاليکه در اين درگيری ها پای « اصول و پرنسیپ » در میان بوده است. آيا وی از اين رو خود را باصطلاح به کوچهء علی چپ زده است  و با عنوان کردن « غائله » ، خواسته است برای خویش مجوزی صادر کند که آن چه را بد میداند و مذموم میشمارد که در این در گیریها رد و بدل شده است  به طرف مقابل نثار کند.

اکنون پس از گذشت چندین هفته از ما جرا ها ، این فرصت پیش آمده است  تا  در رابطه با تشکیلات ،  اصول تشکیلاتی  ، انضباط تشکیلاتی ، اصول اساسنامه و مرامنامه تشکیلات  به گفتگوی شفافی دست بزنیم تا روشن گردد  که استفاده ء آقای  دکتر حسین موسویان رئیس هیأت اجرائیهء  جبهه ء ملی ایران – داخل کشور از داستان « اسب تروا » در رابطه  با برخی از اعضای سازمان های سیاسی خارج کشور ، زیر نام جبههء ملی ایران ، استفادهء بجائی بوده است  یا خیر .

نگاهی دوباره  به  رفتار و بستر سازیهای  برخی از این سازمانها  برای حضور عناصری  که هیچگونه سنخیت سیاسی با زنده یاد دکتر محمد مصدق  و جبهه ء ملی  ایران نداشته اند  ،  میتواند یاور ما  برای  نشان دادن  صحت و سقم  برخی از مسائل مطروحه و ادعا ها  باشد و بالاخره نشان دهد  « آنچه باید بگذرد ، گذشته است یا هنوز نگذشته است ».

در نوشته « تأملی کوتاه بر آنچه گذشت » ، آقای دکتر عزیزی نژاد  اظهار میدارند که «لازم میدانم عنوان کنم که نزدیک دو دهه ای که در آلمان بسر میبرم، شاهد بودم که در این مدت حزب سوسیال دمکرات که با آن تفاهم نظری دارم، با قدمتی ١٤٠ ساله، تا کنون دست کم ٥ تا ٦ بار کادر رهبری خود را عوض کرده، پوست انداخته و خود را از نو تعریف کرده است.جابجایی نسلی از مدت ها قبل برنامه ریزی میشود، افراد جدیدی میدان میبینند که از اقبال عمومی برخوردارند، ساخته و پرورده میشوند تا زمانی که هنگامش میرسد و سکان به دست کسانی می افتد که فرزندان زمانه ی خود هستند...»

من از آقای دکترعزیزی نژاد خواهش میکنم طی نوشته ای ساختار تشکیلاتی حزب سوسیال دموکرات آلمان را برای خوانندگان نوشته خود ، بخصوص برای آنعده از فعالین سیاسی ای که علاقمند به کار تشکیلاتی هستند  توضیح دهند تا اینکه در این مرور  دوباره هم خود شان و هم دیگر هم نظرانشان متوجه شوند که  آن حزب   با چه شرائط درون سازمانی  و طی گذراندن چه مراحلی  برای جابجائی نسلی بجای نسل ديگر برنامه ریزی میکند. آقای دکترعزیزی نژاد حتمأ نام سازمان جوانان حزب سوسيال دمکرات آلمان  ـ يوزو ـ را شنیده اند . آنجا محل آموزش  اصول تئوریک و تاريخچه حزب سوسيال دمکرات و مبارزات سياسی ـ اجتماعی از قبیل حاکمیت قانون ، حاکمیت مردم ،  اصول مبارزات پارلمانتاریستی ،  و بسیاری از مسائلی که با رفاه اجتماعی و جنبش سنديکائی  در جامعهء آلمان  باید به روز شود  سر وکار دارد  و بخصوص چگونگی  مبارزه برای ایجاد شرائط مطمئن تر دفاع   از منافع قشر های پائین تر اجتماعی  میباشد. آنجا بخصوص محل آموزش کا رتشکیلاتی و چگونگی کار تبليغاتی و رقابت های حزبی با ديگر احزاب است . در واقع فعالين  سازمان جوانان آن حزب از درون رقابت های سخت   که برای عرضهء  ابتکار های تازه  برای پیشبرد اهداف حزب  باید صورت بگیرد، سربلند کرده ، بتدریج به جرگه آن بخش از فعالین حزبی وارد  میشوند که مسن تر هستند ، سازمان جوانان حزب سوسيال دمکرات آلمان ـ يوزوـ  ، خود رهبری دارد و رهبری آن تشکيلات از سوی کنگره «يوزو» ، انتخاب می شود و رهبری و اعضای «يوزو» در باره تمام مسائل حزبی می توانند و حق دارند که اظهارنظر کنند و حتی آن سازمان در شورای رهبری حزب يک نماينده نيزدارد، ولی آن نماينده در «ارگان شورای رهبری»، حق رأی ندارد، چونکه منتخب کنگره حزب سوسيال دمکرات نيست. اعضا و فعالين «يوزو» در روندی چندین و چند سال فعاليت و مبارزه سياسی با رموز مبارزات و فعاليت های حزبی آشنا می گردند و طی فعاليت های سياسی روزمره حزبی  وفاداری خود را به حزب به ثبوت میرسانند  و سپس شایستگی  جایگزینی مسن تر ها را پیدا میکنند و  در واقع  پخته میشوند.

آقای گرهارد شرودر در  زمانيکه آقای ويلی برانت رهبر حزب سوسيال دمکرات آلمان و همچنين صدراعظم آلمان بود، رهبر سازمان جوانان آن حزب ( يوزو) بود. خانم آندِريا نالِس که اکنون يکی از سه نفر معاونين رهبری حزب سوسيال دمکرات آلمان می باشد ، در گذشته رئيس سازمان جوانان حزب سوسيال دمکرات آلمان (يوزو) بوده است .اين روند جابجائی نسلی در رهبری حزب طی ساليان دراز مبارزه و فعاليت حزبی و رقابت های فشرده صورت گرفته است.

من نمیدانم  که آقای دکتر رضاعزیزی نژاد در طول فعالیت های سیاسی خود چه مدت زمانی کار تشکیلاتی کرده اند و چه مدتی از آنرا در تشکل های جبهه ء ملی ایران گذرانده اند.آیا روندی که  در حزب سوسیال دموکرات آلمان برای صعود یک عنصر فعال حزبی به آن اشاره شد در مورد صعود وی به دایره « شورای مرکزی جبهه ء  ملی ایران – اروپا » رعایت شده است ؟

من (حسين منتظرحقيقی) اکنون در هیچ یک از سازمان های  جبههء ملی ایران  عضویت ندارم  اما افتخار میکنم که عنصری ساده از پیروان « راه زنده یاد دکتر مصدق »هستم . در مدت زمانی که با جبههء ملی ایران در اروپا همکاری داشتم  در دوره هائی عضو هیأت اجرائیه و مسؤل تشکیلات آن سازمان هم بودم. از زمانی که  نا سازگاری  نظری ما  با بخشی از اعضا  و برخی از اعضای رهبری آن سازمان  نتوانست  بجائی برسد  و ادامهء  گفتگو ها و بحث ها باعث فرسایش نیروها می گشت ، من  به اتفاق عده ای از اعضای آن سازمان در مرحله اول فراکسيونی بنام « فراکسيون متحد» در تشکيلات جبهه ملی ـ اروپا تشکيل داديم که سرانجام بجدائی عده ای ازما از تشکيلات جبهه ملی ايران ـ اروپا شد که بعدأ «  سازمان فراکسیون متحد » را تشکیل دادیم ـ سازمانی که خود را از زمره «پيروان راه مصدق» می داند. اما از همان زمان جدائی تا کنون، اگر میان ما و دیگر اعضاء جبهه ملی در اروپا رابطهء تشکیلاتی وجود ندارد، ولی هرگاه که  نشست هائی از سوی علاقمندان به جبههء ملی ایران و دکتر محمد مصدق  به مناسبت های مختلف  برپا میشد از من ( حسين منتظر حقيقی) نیز دعوت بعمل می آمد و من هم در برخی موارد آنرا اجابت میکردم. من، آقای دکتر رضا عزیزی نژاد  را در هیچ یک از آن جلسات زیارت نکرده  و حتی نامی از وی هم نشنیده بودم . از آخرین حضور من در نشست های فوق الذکر  شاید  بیش از یکسال نمیگذرد. من نمیدانم  طی حدود یکسالی که گذشته است  چه تحولاتی در جمع آقایانی که قصد باز سازی جبههء ملی ایران – اروپا  را داشته اند رخ داده است  که افرادی از راه رسیده ، توانسته اند تا عضویت در شورای  مرکزی جبههء ملی ایران – اروپا، صعود نمایند . این واقعه میتواند فقط از طریق انتشار یک « آگهی مناقصه برای یافتن افراد شورای مرکزی جبههء ملی ایران در اروپا » صورت گرفته باشد  که شرائط یکی از ا فراد  متقاضی  مانند آقای دکتر رضا عزیزی نژاد  در نوشتهء ایشان زیر« لزوم نو اندیشی و نو گرایی در جبهه ملی ایران »  به بر پا کنندگان جبههء ملی ایران – اروپا  عرضه شده است .افرادی  که هر روز به رنگ بت عیار در می آ یند  و هر کس که بتواند  صبحگاهان  خود را زود تر به آنان برساند و به رسم  احترام کلاه از سر بر دارد و تعظیم کند  ، آنروز سمت وسوی حرکت و گرایش  آن سازمان بکام او خواهد بود. از همین رو است افرادی  مانند  آقای دکتر مهران براتی  که در یکی از  همان «نشست ها» که در بالا  از آن نام بردم، دعوت شده بود ،  پشت تریبون قرار میگیرد  و با اینکه  رسمأ اعلام میکند که من نه مصدقی بوده و هستم و نه جبهه ای بوده وهستم  ، با این وصف بعنوان نمایندهء سازمانش ( سازمان جمهوريخوان ملی ايران) در شورای مرکزی جبهه ء ملی – اروپا  در کنار  دیگرانی مانند آقای  دکتر رضا عزیزی نژاد می نشیند . آقايان دکتر رضا عزیزی نژاد و دکتر مهران براتی ها   فقط در چنین مجموعه ای میتوانند از راه نرسیده  به شورای مرکزی این سازمان راه یابند و لابد به دلیل همین وضعیت حاکم بر سازمان است که آقای  دکتر رضا عزیزی نژاد  برای شرکت در میز گرد  « صدای آمریکا  »  و مطالب اظهار شده  در آن نیازی به بحث و گفتگو در درون آن سازمان نمی بینند .البته و  شاید هم گمانه زنی من بی مورد باشد و مجموعهء شورای رهبری جبههء ملی ایران -  اروپا در رابطه با شرکت در میز گرد و بیان آن اظهارات ، با  وی هم نظر بوده اند ، من نمیدانم. اما با بستر سازی  هائی که  بوسیلهء همان  افرادی که در بالا  به آنها اشاره کردم  برای باز سازی مجدد جبههء ملی – اروپا صورت گرفته است ،میتوانم  بگویم که کوشش افرادی   امثال آقايان دکتر مهران براتی و  دکتر رضاعزیزی نژاد در مراکز تصمیم گیری جبههء ملی برای اتخاذ هر تصمیم راهبردی ، در راستای ارزشهای تشکيل دهنده «راه مصدق » نخواهد بود. و اگر کسانیکه خود را  نه مصدقی میدانند  و نه برای ارزش های «راه مصدق» در تشکيلات جبهه ملی کمتر ارزشی قائل می شوند و یا اینکه، کسانیکه  نظریاتشان  برپايه برداشتشان از تغییر ات جهانی (گلوباليزاسيون) ، نسبت به نظریات دکتر مصدق و ارزش های «راه مصدق» و «نهضت ملی ايران» تغییر کرده است ، اصرار داشته باشند تا در شورای تصمیم گیری جبهه ملی  تکیه بزنند. اصرار آنان  از نظر یک ناظر سیاسی ، تعبیری جز این نخواهد داشت که گفته شود اینها نه تنها نمیخواهند «جبهه ای » از مصدقی ها در بين سازمانهای سياسی ايرانی وجود داشته باشد و روز بروز دامنه آن  تشکيلات در بين مردم ايران و فعالين سياسی گسترش يابد ، بلکه  میخواهند « جبههء ملی ای» با محتوای غیر ملی که بخاطر گلوباليزاسيون کوچکترين ارزشی برای «حاکميت ملی و استقلال » ايران قائل نشود بوجود آورند  تا در معادلات تازهء مسائل سیاسی داخلی  و خارجی ایران، بتوانند آن نام و گذشته سياسی آنرا مورد بهره برداری سوء قرار دهند. و این  بخشی از همان اشارهء آقای دکتر حسین موسویان ، مسؤل هیأت اجرائی جبههء ملی ایران است  که در مصاحبه با سایت ملیون ایران ، از آن به « اسب تروا»  یاد کرده است. (٣)

متأسفانه آقای دکتر عزیزی نژاد با دقت به «  پوست اندازی » حزب سوسیال دموکرات آلمان توجه نکرده اند. حرکت آن حزب در مسیر « پوست اندازی » هیچگاه در جهت تضعیف استقلال کشورشان نبوده است و اگر تغييراتی صورت گرفته، بيشتر بر پايه مرزبندی با ديگر سازمانها و احزابی که در طيف چپ و يا راست نيروهای سياسی آن کشور قرار داشتندولی  کمتر برای آزادی بيان وقلم و اصل فرديت ... ارزش قائل می شدند، بوده است. در اين باره می توان به مصوبات کنگره آن حزب در « کنگره بادگوتسبرگ » اشاره کرد.

حزب سوسيال دمکرات آلمان پس از پايان جنگ جهانی دوم و  اشغال آلمان بوسیله ء  ارتش متفقين ( کشورهای اتحادجماهيرشوروی ـ روسيه کنونی ـ ، ايالات متحده آمريکا، انگليس و فرانسه ) و تقسيم آلمان ، به آلمان شرقی ( منطقه تحت نفوذ شوروی ) و آلمان غربی ( منطقه تحت نفوذ آمريکا، انگليس و فرانسه) ، اگرچه در آلمان شرقی که حزب کمونيست اس ـ اِ ـ دِ ، در زير نظر حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروی فعاليت می کرد، و حزب سوسيال دمکرات در آن منطقه بطور اجباری می بايستی با « حزب اس ـ اِ ـ دِ » وحدت می نمود ، زيرا در واقع حق کوچکترين فعاليت سياسی مستقل بنام سوسيال دمکرات نداشت، اما در آلمان غربی در جهت تقویت نهاد های تصمیم سازی و تصمیم گیری  کشور که برپایه آراء  مردم آلمان غربی در آن منطقه شکل می گرفت، فعاليت می کرد. پس از فروريزی ديوار برلين و وحدت آلمان  ،  آن حزب به سمت بدست آوردن مجدد « حاکمیت ملی و استقلال سياسی » کشور آلمان ( اشتات سوورينيتت) فعالانه عمل کرد. و اوج آن حرکت با « تصمیم تاریخی » صدر اعظم وقت آلمان، آقای  گرهاد شرودر بود. در زمانيکه دولت پرزيدنت جورج دابليو بوش برخلاف تمام قوانين بين المللی تصميم گرفته بود که به کشور عراق حمله کند، علیرغم فشارهای زیاد ایالات متحدهء آمریکا  برای اینکه  ارتش آلمان نيز در آن جنگ در کنار ارتش تجاوزگر آمريکا و متحدينش در حملهء  به کشور مستقل عراق شرکت کند  ، پاسخ  گرهارد شرودر، صدراعظم آلمان که در آنزمان رهبر حزب سوسيال دمکرات آلمان هم بود، منفی بود. در رابطه با آن تصميم گيری بود که  ، آقای  گرهارد شرودر خطاب بملت آلمان اعلام میکند که تصمیمات سياسی آلمان در پایتخت آن کشور، یعنی در  « برلین » گرفته میشود و بزبان ديگر ،«حاکمیت ملی »از دست رفته در اثر جنگ جهانی دوم ، مجددأ به آن کشور باز گشته است. اگرچه آقای گرهارد شرودر به نقش و عملکرد «گلوباليزاسيون» کاملا آشنائی داشت ، «حاکميت ملی» را در تضاد با «گلوباليزاسيون» نمی دانست!!

متأسفانه  در سازمانی که  نام آن متعلق به رهبر فقید نهضت ملی ایران ، زنده یاد دکتر محمد مصدق  و مبارزينی همچون زنده ياد دکتر حسين فاطمی است  که با رهبری کردن مبارزات مردم ايران دست دولت استعمارگر انگليس که در آنزمان از طريق شرکت نفت انگلیس و آنگلوفيل ها ، در ايران « دولت در دولت » بوجود آورده بود ، کوتاه کردند و با اعلام ملی کردن صنعت نفت در سراسر ايران ، اصل « حاکمیت ملی ایران » را به کشور ايران باز گرداند، اما «حاکميت ملی ايران» مجددأ در اثر کودتای سازمانهای جاسوسی سيا، انتليجنت سرويس ، بخشی از نيروهای ارتجاعی برهبری دربارشاه در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از بين رفت ـ البته ضروريست يادآور شد که در اثر مبارزات مردم ايران  در انقلاب بهمن ١٣٥٧ که از همان فردای کودتای ٢٨ مرداد شروع شد، مجددأ « حاکميت ملی » بر ايران حاکم شد ـ ، حال افرادی مانند آقای  دکتر رضا عزیزی نژاد  پیدا میشوند که میخواهند با «.... درک مشخص و کم و بیش متفاوتی از "ملی بودن"...» ، آنهم بعنوان طرفداران مصدق و مصدقيها ،آن دست آورد بزرگ ملی را از ایرانیان و از تاریخ ایران بگیرند. و برای ایران « حاکمیت کم و بیش ملی » که دولتهای ايالات متحده آمريکا و اسرائيل و شرکاء حق تعيين و تکليف داشته باشند، جایگزین نمایند . نمونهء  حاکمیت های ملی ولی نیم بند مورد نظر آقایان  در برخی از کشور های اروپای شرقی، آسیای میانه و منطقهء قفقاز  بوسیلهء انقلاب های« مخملین نارنجی» و یا  «گل رز » در جلو چشم ما است.

امروزه  افرادی  مانند آقای دکتر رضا عزیزی نژاد کم نیستند که زیر عنوان « جهانی شدن »  و جریان سیال سرمایه از طریق نقل و انتقال سهام در بورسهای مختلف جهان  ، به این نتیجه رسیده و یا اینکه مبلغ این نظر شده اند  که مفهوم  کلمات و اصطلاحات  « استقلال سیاسی »  و « حاکمیت ملی » و در نتیجه « ملی بودن » دستخوش تغییر شده اند و کسانی را که به پیروی از « راه مصدق» و ارزش های آن « راه»، همچنان بر استقلال  سیاسی و حاکميت ملی اصرار میورزند  و بر این اساس خود را « ملی » مینامند   متهم  میشوند  که« اینان در گذشتهء تاریخ منجمد شده اند».

افرادی که میخواهند نظرات سیاسی خود را از دستگاه های تبلیغاتی سلطه گران و استعمارگران در یافت نمایند ، آنقدر مسحور تبلیغات  کشور های سلطه گر شده اند که حتی از درک اینکه واقعأ« چه چیزی جهانی شده است » عاجزند.

پیشرفت های علمی ، انتقال تکنولوژی ، رفاه و زندگی بهتر ، امنیت اجتماعی و قانونمداری ، حقوق بشر ، عدم تبعیض و... کدام یک جهانی شده اند ؟!!

در این نظم نوین جهانی ،آیا  کشور های سلطه گر از استقلال سیاسی خود کاسته اند  که حالا نوبت به کشور هائی نظیر کشور ما رسیده باشد  و یا اینکه بیش از پیش  در پی دیکته کردن خواسته ها و منافع  قشر های سرمایه داران جدید جهانی  ، بر دولت ها و کشور های دیگر هستند.

بنظر من جای طرح این« در ک مشخص و کم و بیش متفاوت  از ملی بودن » در تشکيلات جبههء ملی نیست . بنا بر گفته دکتر منصور بيات زاده، « مشکل معرفتی»  سبب شده است تا ما ايرانيان مفاهيم و واژه های سياسی را ، آنطوری تعريف کنيم که منافع روزمان ايجاب می کند، بدون اينکه به اين واقعيت توجه داشته باشيم ، که در مقطع کنونی اکثر مفاهيم و واژه های سياسی ، دارای معانی جهان شمول هستند.

البته اين حق تمام افراد است که هر نظر سیاسی ای را که میخواهند  داشته باشند  اما هر«  سخن جائی و هر نکته مکانی » دارد .بنظر من ( حسين منتظرحقيقی) هر فردی  صرفنظر از وابستگی مسلکی اش میتواند اقدام به تشکيل سازمان سیاسی متناسب با در ک خود از مسائل سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی  نماید و به تبلیغ نظرات خود بپردازند ولی اين حق را ندارد که تحت عنوان «ادامه راه مصدق» ، نظرات و عقايدی که دکتر مصدق و نهضت ملی ايران با آن مخالف بودند و دکتر مصدق در طول مبارزات سياسی اش عليه آن نظرات مبارزه کرد، بنام «راه مصدق» و نيروهای مصدقی تبليغ کنند!!

این سئوال از آقای دکتر رضا عزيزی نژاد  مطرح است که چرا و بچه دليل نظرات خود را که کمتر با ارزش های هويتی «راه مصدق» پيوند دارند، می خواهند بنام تشکيلات سياسی دکتر مصدق سامان دهند؟ آيا صادقانه تر نيست ، سازمان جبهه ء ملی  و علاقمندان آنرا بحال خود رها کنند و اجازه دهند که آنان تکليف خود را با مکانيزم قانون «تنازع بقاء» روشن نمايند و وی باتفاق  همفکران خود تشکيلات سياسی مورد نظر خود را بوجود آورد، تشکيلاتی که ارزش های «راه مصدق» تعيين کننده سمت و سوی خواست ها و هويت آن تشکيلات نباشد!!

این سئوال از آقای دکتر رضا عزيزی نژاد مطرح است که چرا و بچه دليل نظرات خود را که کمتر با ارزش های هويتی «راه مصدق» پيوند دارد، می خواهند بنام تشکيلات سياسی دکتر مصدق سامان دهند؟ آيا صادقانه تر نيست، سازمان جبهه ملی و علاقمندان آنرا بحال خود رها کنند و اجازه دهندکه آنان تکليف در زمینه ی دفاع از ارزش های «راه مصدق» و موضوع بحث اين نوشته، به فراز هائی از بخش شانزدهم جلد اول کتاب  « دکتر محمد مصدق و راه مصدق » (۴) بقلم  دکتر منصور بیات زاده  اشاره میکنم زیراکه طرح نظراتی  انحرافی شبيه به نظرات آقای دکتر رضاعزيزی نژاد، قبلا نيز مطرح شده و کوشش فراوان در مخدوش کردن آن «راه سياسی» نموده اند ایشان می گویند:

«برخی از فعالين سياسی که خود را  « مصدقی »  می دانند ، چون با نظرات و عقايد دکتر مصدق بطور دقيق آشنائی  ندارند و يا  بدلايلی  نمی خواهند مسائل و عقايد و نظرات  دکتر مصدق را آنطور که مدّ نطر مصدق  بوده  مورد توجه قرار دهند، و به اين امر توجه داشته باشند که دکتر مصدق بر محور چه خواست و کدام هدف سياسی ـ اجتماعی، مبارزه می کرده است، بر پايه  اين ادعا که جهان امروز، عصر« گلوباليزاسيون» ( جهانی شدن ) است  و بهيچوجه نبايد آنرا با جهان دوران مصدق يکسان دانست ـ گفتاری که صحيح می باشد و بدرستی  بيانگر اين امر می باشد که محيط عملکرد سرمايه و حتی چگونگی شيوه عملکرد سرمايه داران ، کنسرنهای فرا ملتی و  در واقع نيروهای استعمارگر، از زمان مصدق تا کنون تغييرات زيادی پيدا کرده است ـ .  ولی برخی از سياستمداران و فعالين سياسی از اين مقايسه درست، نتيجه ای غلط می گيرند و مدعی می شوند، پس نبايد بعنوان طرفدار « راه مصدق » ، از تز « سياست موازنه منفی »  مصدق دفاع کرد، آنهم بدين منطور تا نتيجه بگيرند که نبايد  از « استقلال » صحبت بميان آورد و همچون مصدق در آن راه کوشيد!! در حقيقت اين حضرات کوشش دارند تا بر يکی از ارزش های اصلی « راه مصدق» ، خط بطلان بکشند!!

روشن نيست که اگر اين حضرات که قصد « تجديد نظر » در ارزش های تشکيل دهنده « راه مصدق »  را دارند و  نمی خواهند تا برای پيشبرد مقاصد خود از  نام  دکتر مصدق  بعنوان يک «سرمايه سياسی»  سوء استفاده نمايند ، چرا و بچه دليل  کوشش دارند تا سياست جديد  مورد  نظر خود که  محتوی و ارزش هايش، سوای ارزش های تشکيل دهنده  « راه مصدق » می باشد را، بنام «  راه مصدق » بمردم ، بخصوص به طرفداران  مصدق  حقنه  نمايند ؟!!  اين سئوال در مقابل اين حضرات قرار دارد، اگر  برخی   از « ارزش »  های تشکيل دهنده  هويت سياسی مصدق و « راه مصدق » در مرحله فعلی نمی توانند کارگشای مشکلات جامعه ايران  باشند و « حذف » آنها از خط و مشی سياسی  و « هويت مصدقی» ضروری و لازم می باشد، چه ضرورتی باعث می گردد    تا اين نظرات جديد که هيچگونه سنخيتی با نظرات دکتر مصدق ندارند را،  بنام « راه مصدق » به مردم حقنه کرد؟!

اين « راه جديد »  که با حذف بعضی از ارزش های مورد نظر مصدق بوجود می آيد، ديگر نمی تواند بعنوان  « راه مصدق »  ناميده شود! چنين کاری، از سوی هر کس که انجام گيرد ، يک حقه بازی سياسی  بيش نيست ، که  بطور آگاهانه  بخاطر فريب مردم، بخصوص علاقمندان به دکتر مصدق مطرح می شود. چنين شيوه کاری از سوی هر کس که اتخاذ گردد ،  مردود  و محکوم است!!»(۵)

آقای دکتر عزیزی نژاد باید توجه داشته باشند  اگر افرادی در یک سازمان سیاسی  یافت شوند که نظریات آنان نسبت به  مسائل بنیادی  و یا برنامه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی  آن سازمان که  با بحث و گفتگو در نهاد های مختلف حزبی به تصویب نهائی رسیده است ، تغییر کرده باشد  هر کوششی در خارج از چهار چوب  پیش بینی شده در سازمان ، به استفاده از  « آزادی بیان » تعبیر نمیشود بلکه چه بسا برای کسانی که چنین روشهائی را اتخاذ نمایند دادگاه های درون حزبی تشکیل گردیده و برای آنان تعیین تکلیف نماید.

آقای عزیزی نژاد گفته اند که به حزب سوسیال دموکرات آلمان تعلق خاطر دارند لذا  میباید  مسائل تشکیلاتی آنان را نیز تعقیب  نمایند . ایشان حتما" اطلاع دارند که آقای ولفگانگ کلمنت  ، نخست وزیر سابق ایالت « نورد راین وستفالن » و  « وزیر کار و اقتصاد دولت آقای شرودر » در هنگامیکه کاندیدای  حزب سوسیال دموکرات در« ایالت هسن ، یعنی  خانم ایپسیلنتی» در آستانه پیروزی قاطع در برابر رقیبش از حزب دموکرات مسیحی  ، قرار داشت  ، طی مصاحبه هائی ، سیاسیت های  « خانم ایپسیلنتی » را در مورد انرژی مورد شدید ترین حملات قرار داد که در نتیجه ، پیروزی قطعی خانم ایپسیلنتی  به پیروزی نسبی تبدیل شد. از آن زمان تا کنون  اقدامات  سازمانهای ایالتی حزب حتی برای مجازات آقای کلمنت  تا پای  اخراج  او  که سابقهء عضویتش در حزب نزدیک به پنج دهه میرسد پیش رفته است  که البته با « عذر خواهی» اواز اقدام نا بجایش فعلا" تا حدودی آرامش به حزب باز گشته است  .. آقای « اسکار لافونتن» نخست وزیراسبق ایالت «  سارلند» و دبیر کل آن حزب  در زمانی که حزب سوسیال دموکرات آلمان در یک انتخابات  سراسری قدرت را از رقیب سیاسی اش  ، یعنی حزب دموکرات مسیحی  تحویل گرفت ، بود . او حتی در دولت اول آقای گرهارد شرودر، با در دست داشتن سمت دبیر کلی حزب ، پست وزارت دارائی را نیز پذیرفت .  در دوران تصدی پست وزارت ، هنگامیکه در یافت  برای  عملی ساختن  نظریات اقتصادی خود با مقاومت  بخش بزرگی از رهبری  حزب  روبرو است  ، از همهء سمت های خود دست شست و از حزب بیرون آمد تا زمان دیگری که خود صحیح تشخیص میداد  با دوستان همفکر دیگرش به تأسیس  تشکیلات سیاسی جدیدی اقدام کرد  که پس از طی مراحلی اکنون یکی از رهبران حزب چپ آلمان  میباشد. آقای «اتو شیلی» یکی از وکلای سرشناس دادگستری و عضو حزب سبز های آلمان بود . هنگامیکه از نظر تفکر سیاسی متحول شد و در یافت که دیگر آرمانهای حزب سبز ها او را راضی نمیکند از آن حزب خارج شد  و جایگاه خود را بلحاظ سیاسی در میان سوسیال دموکراتهای آلمان  تشخیص داده ، عضویت این حزب را پذیرفت.. جالب اینست که شبیه این اقدامات در جبهه ملی ایران در درون کشور نیز بوقوع پیوست. همه میدانند که جبههء ملی ایران در منشوری که به تصویب رسانده است ، خود را یک سازمان سیاسی که نظام جمهوری پارلمانی را پذیرفته است معرفی کرده است.اما در درون این تشکل سیاسی افرادی مانند آقای مهندس عباس امیر انتظام  که قدیم ترین زندانی سیاسی ایران  ، پس از انقلاب۱۳۵۷ میباشد .بودند که در نهاد های تصمیم گیری این تشکل عضویت داشتند  و با وجود اینکه جبهه ء ملی ایران باید  تبلیغات خود را برای نظام جمهوری پارلمانی  متمرکز نماید، آقای امیر انتظام  طرحی را مورد تأیید قرار دادند که قصد دارد در تبلیغات سیاسی خود، نوع نظام  سیاسی آینده را فعلا" مسکوت و در آینده ای نامعلوم، نوع نظام سیاسی ایران را از طریق برگزاری رفراندوم معین نماید این تاکتیک سیاسی در میان گرایش های سلطنت طلب و پهلویست ها نیز طرفداران پر و پا قرصی دارد. و از جمله خود آقای رضا پهلوی  که در این راه برای باز گشت خود به سلطنت شانسی را مشاهده میکند. از همین رو است که آقای رضا پهلوی بخود اجازه میدهد که آقای مهندس عباس امیر انتظام را « دوست سیاسی » خود خطاب کند. (۶) در حالی که جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبهه ء ملی ایران نیست . این تاکتیک  بیان دیگری از سیاست همه باهم در برابر جمهوری اسلامی نیز میباشد که مورد تأیید بسیاری از فعالان سیاسی که خود را طرفدار جبهه ء ملی و پیرو را ه مصدق دانسته و از نظام جمهوری پارلمانی حمایت میکنند ، قرار ندارد. پس از بروز درگیری های اخیر ، ایشان بنوبهء خود متوجه شدند که جای طرح « اندیشه ء رفراندوم » چنانکه در بالا به آن اشاره شد ، در یک سازمان جمهوری خواه نمیباشد و لذا طی بیانیه ء کوتاهی  با بیان کردن اینکه خود را  متعلق به همهء ملت ایران میدانند، حساب خود را از حساب سازمان  جبههء ملی ایران  جدا ساختند ;(۷) که از نظر سیاسی بسیار شایسته بود که جبهه ء ملی ایران نیز با انتشار بیانیه ای ،خارج شدن  ایشان را از جبهه ء ملی مورد تأئید قرار دهد که این عمل در طی یک اطلاعیه غیر رسمی نسبت به آنچه رهبری حزب صادر کرده بود اعلام شد. در این اطلاعیه ء غیر رسمی گفته شده بود که هیأت رهبری و هیأت اجرائیهء جبههء ملی ایران هر ۱۵ روز یکبار جلسهء مشترک خواهند داشت تا ...این اعلامیه بوسیلهء اعضاء هیأت رهبری و هیأت اجرائیه امضاء شده بود که دیگر نام آقای امیر انتظام در میان آنان مشاهده نمیشد. (۸) نمونه های مختلف دیگری از این گونه نقل و انتقالها میتوان نشان داد که  انسا ن های صدیق با آرمانهای سیاسی ، کوشش نکرده و نمیکنند  تا با هر  تحول و تغییری که درخود نسبت به  مقوله ها ی بنیادین تشکیلات متبوع خود  و یا  نسبت به برنامه های اقتصادی و اجتماعیآن تشکل ها،  در آنها ایجاد میشود  ، سازمان متبوع خود را به آن سمت و سو بکشانند. بر خلاف  دوستان و هموندهای  آقای دکتر عزیزی نژاد و دکتر براتی  در جبهه ء ملی ایران – اروپا  که  بلحا ظ خود محور بینی  آنان ،  این اقدامات نا صواب انجام گرفته است  و بستری را فراهم کرده اند تا افرادی مانند آقای دکتر براتی  و یا دکتر عزیزی نژاد  و ... وارد شورای عالی این تشکیلات  شده، سکان آن را به  دست آنان بسپارند تا چنانکه در بالا اشاره شد « جبهه ء ملی ای با محتوای غیر جبهه ای  و  دکتر مصدقی غیر از دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران » را وارد معادلات سیاسی روز ایران نمایند که بکار بازیگران نا بکار سیاست اپوزیسیون امروزایران بیاید.

شبیه چنان اقداماتی  در جبهه ء ملی ایران - آمریکا (تشکیلاتی که آقایان بیژن مهر و دکتر بهرام بهرامیان در آن عضویت دارند )، جبههء ملی ایران - انگلیس ، جبههء ملی ایران – سوئد و... صورت گرفته است . مجموعه ء این اقدامات که علیرغم نامهء سرگشادهء« سازمان سوسیالیست های ایران» به مرحوم دکتر علی اردلان و همچنین نامهء درون سازمانی« فراکسیون متحد» به آن زنده یاد که با تشریح شرائط حاکم بر سازمانهای جبههء ملی ایران در کشور های مختلف  اروپا و آمریکا، از حدود ده سال قبل تدارک دیده شده و گام بگام به حرکت خزندهء خود ادامه داده است بصورت « دمل چرکینی » در آمد که با بر گزاری  میز گرد صدای آمریکا و شرکت آقایان دکتر رضا عزیزی نژاد  و دکتر بهرام بهرامیان  و اظهارات بی پایه و اساس آنان ، این « دمل چرکین » سر باز کرده و فرصتی را پیش آورد تا هرچند دیر هنگام ، اما به معالجهء قطعی آن توجه شود.

از این روی کنش ها دربارء اظهارات  و سابقهء سیاسی افراد حاضر درآن میز گرد و بطور کلی حاکمیت چنین تفکری در لایه های مختلف تشکیلاتی جبههء ملی   ، برخلاف نظر آقای عزیزی نژاد دیگر یک « غائله » نبوده بلکه دفاع از اصول و پرنسیپ های جبههء ملی ایران بوده است که  هر یک از افراد درگیر، از موضع سیاسی خویش به دفاع از آن پرداخته اند.اینان هیچ کدام احتمالا" با جوان گرائی در درون سازمان جبهه ء ملی مخالفتی نداشته و ندارند بلکه جوانانی که باید جای مسن تر های خود را پرکرده ، سازمان را نیز روز آمد نمایند  باید بتوانند کیفیت خود را طی  روندی تئوریک ، سیاسی و تشکیلاتی   بنمایش بگذارند .بر فرض اگر بخواهیم برای کم رنگ بودن نقش جوانان در تشکل های جبههء ملی دلائلی را بر شماریم تازه ممکن است نقش افراد مسن تر یکی از مجموعه عوامل آن بحساب آید. کم رنگ بودن نقش جوانتر ها نتنها  در سازمانهای جبهه ملی ، بلکه در بسیاری دیگر از تشکل های سیاسی بیشتر به سنگینی هزینه هائی  باز میگردد که حاکمیت جمهوری اسلامی به کوشندگان راه آزادی و دموکراسی  تحمیل می نماید.امری که در ارزیابی های آقای دکتر عزیزی نژاد  در مورد جوان گرائی سازمان  مورد توجه قرار نمیگیرد.

با توجه به حضور نگرشهای متفاوت  و در برخی موارد متضاد در درون سازمانهای جبههء ملی در کشورهای مختلف  بی مناسبت نیست  تا پر سشی را مطرح ساخت و آن اینکه  افرادی همچون آقای دکتر حسن لباسچی  که از اعضاء شورای مرکزی جبههء ملی ایران هستند  و در خارج از کشور به سر میبرند  تا چه حدی  از  نفوذ  این گرایشات در درون سازمانهای مختلف جبهه ء ملی  در کشورهای مختلف اطلاع دارند  و در صورت اطلاع تا چه حدی از  این اطلاعات را به دوستان  جبههء ملی در ایران منتقل کرده اند . گزارشات  ایشان و امثال ایشان میتوانسته است  در تصمیم گیری  دوستان تهران برای هر نوع تماسی از جمله ارسال هرنوع پیامی  برای خارج فوق العاده مؤثر بوده باشد . صرفنظر از اینکه  محتوای پیامها  تذکر بگیرندگان این پیامها  در رعایت شؤنات جبههء ملی در خارج کشور بوده باشد اما  گزارشات افرادی مانند آقای لباسچی  از گرایشات مختلف این سازمانها ،می توانست به درک عمیق تر و واقعی تر دوستان تهران از این گرایشات کمک کرده تا آنجا که زمینه های تقویت رابطه های فرقه گرایانه را در درون این تشکل ها از بین ببرد . رابطه هائی که عملا" عدم انسجام سازمانی جبهه در داخل کشور را بنمایش گذاشته است.

آقای دکتر عزیزی نژاد  شرائط حاکم بر جامعهء آلمان  را در تمام ابعاد سیاسی ، امنیتی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی آن  با کشورمان ایران  یکی می انگارند و لذا مینویسند « آیا ما به این فکر کرده ایم، تا کار سیاسی را به گونه ای حرفه ای پیشه ی خود سازیم؟» . ایشان لابد در این اندیشه هستند که از موقعیت خویش در شورای عالی جبهه ء ملی ایران – اروپا  استفاده کرده ، برای رونق  دادن به جنبش اپوزیسیون جمهوری اسلامی  شرائطی فراهم آورند که این سازمان را به یک سازمان سیاسی  اپوزیسیون حرفه ای تبدیل نمایند و همراه با دیگر هم نسلی های خود  با حکومت جمهوری اسلامی مبارزه کند چنانکه فرموده اند « نسل من خود را اپوزیسیون این حکومت میداند و با آن مبارزه میکند».  اما اگر بخواهند برای استقرار روابط دموکراتیک  و ایجاد  تضمین امنیت سیاسی و قضائی برای فعالیت  سیاسی  در ایران ، بصورت حرفه ای  وارد عرصهء فعالیت شوند باید در بارهء منابع مالی و سایر الزامات آن نیز با صراحت صحبت کنند.ما در این باره تجربه های زیادی را در اختیار داریم. افراد سازمانهائی که در این راه گام نهاده  و با ناکامی و از دست دادن  پایه های اجتماعی خود  مواجه شده اند که یکی از بارزترین آنها سازمان مجاهدین خلق است که سرنوشت، موقعیت سیاسی آن و از همه مهمتر مواضع سیاسی ضد ملی آن سازمان بر همگان روشن است. بنا براین  علاوه برآنچه که به آن اشاره شد  و در راستای  اعتقادات نیروهای ملی دموکراتیک  ایران قرار نداشته و  ندارد، کار سیاسی برای ایران چه بصورت حرفه ای و چه بصورت آماتور، نمیتواند بعنوان یک شغل  به آن نگریسته شود چنانکه در آلمان فعالین حرفه ای حزبی از بودجه حزب تأ مین میشوند و الزاما" نیازی برای گیرندگان این مستمری ها باقی نمی ماند که در کنار فعالیت های سیاسی خود،  مشاغل دیگری بیابند. کار سیاسی برای ایران از عشق به ایران و پذیرش همهء خطرات  آن نشأت میگیرد.در این راه  محرومیت هست ، زندان هست ، اعدام هست ، عقب ماندن از زندگی حد اقلی هست ، در معرض اتهام قرار  گرفتن  هست  و بسیاری دیگر که هیچکدام آنها برای یک فعال سیاسی  حرفه ای در آلمان متصور نیست .بسیار جالب است که  ایشان  وقتی که نسل خود را اپوزیسیون حکومت جمهوری اسلامی میداند  و میخواهد با آن مبارزه کند ، رندانه میکوشد که اذهان نسل خود را از  مبارزه برای جلوگیری از باز تولید استبداد پهلویستی منحرف نماید . به ادامهء جملهء ایشان توجه کنیم . « .. در صورتی که بخش بزرگی از نه تنها اپوزیسیون ملی، بلکه طیف های دیگر نیز، هنوز اپوزیسیون شاه باقی مانده است و نگاه یخ زده و منجمدی به تاریخ و رویداد ها دارد. این دوستان که در رژیم گذشته مورد ستم قرار گرفته اند، به انتقال تجربه ی خود به نسل پسین بسنده نمیکنند، بلکه خشم و نفرت خود را نیز میخواهند به عنوان میراث سیاسی تزریق کنند.» ملاحظه میشود که مبارزه با باز تولید استبداد سلطنتی  ، نگاه یخ زده  و منجمدی به تاریخ و رویداد ها  است  و برای اثبات  درستی نظر خویش بار دیگر از تاریخ و تجربه ء آلمان استفاده مینماید و میگویند « شیوه ی برخورد من با گذشته نیز با شیوه ی بسیاری از آقایان فرق میکند، چرا که من این شیوه برخورد با گذشته را در آلمان آموختم.آلمانی که هم گذشته ی پدر بزرگ های نازی جنایتکار خود را بدون لعن و نفرین به نقد میکشد، و هم پردازش تاریخی 40 سال حکومت دیکتاتوری استالینیستی در شرق کشور را سر لوحه ی کار خود قرار داده است. روشن گری برای آیندگان، بدون خشم، بدون برخورد سلیقه ای و حذفی و مطلق گرایی. » . اما ایشان هیچ اشاره ای نمیکنند که تقابل نیروهای دموکراتیک آلمان با احیا و سازمان دهی مجدد  نیروهای نئونازی چگونه است . ایشان یا واقعا" از روی بی اطلاعی مطالب خود را تنظیم کرده اند و یا اینکه  در صدد فریب هم نسلی های خود بر آمده اند  زیرا  نمیگویند که بازماندگان  نظام استبدادی ایران  در خارج از  کشور  در جهت سازماندهی خود برای باز پس گرفتن قدرت از دست رفتهء خود هستند  و در این راه  از هیچ تحریفی از تاریخ ، از هیچ دروغی  ابا ندارند و با لباس عاریتی  دموکراتیکی  ای  که بر تن کرده اند  که البته با  قد و قواره آنان برازنده نیست   و با دریافت کمک های گوناگون از منابع  بیگانه  ، شبانه روز  به خاک پاشیدن به چشمان هم نسلی های  ایشان مشغولند. حال از نظر وی کسانیکه برای دموکراسی در کشور میکوشند و همه گونه محرومیت را بجان میخرند، از آنجا که نمی خواهند اجازه دهند  فریب پهلویست ها بر نا همواریهای مبارزه با اسبداد در کشور و استبداد جمهوری اسلامی بیفزاید، و کوشش می کنند که دروغ های آنان را فاش نموده، پرده از کارهایشان بردارند ، نگاهشان ، نگاه یخ زده  و منجمد به تاریخ و رویدادها است. قضاوت را می بینید؟ جوان گرائی، یعنی این! نوگرائی یعنی این!  و بالاخره نواندیشی پیشنهادی ایشان برای جبههء ملی ایران و مصدقی ها  اینست که گذشته ها گذشته  و دیگر از کودتا و سرکوب جنبش ملی ایران و بطور کلی سرکوب اکثریت فعالان سیاسی  صحبت نکنید . گذشته ها گذشته است و دیگر دربارهء پایمال شدن قانون مشروطیت  و نقض حاکمیت ملی صحبت نکنید. . گذشته ها گذشته است  و دیگر نگوئید  که موجود ناقص الخلقهء انقلاب ، یعنی جمهوری اسلامی  نتیجهء مستقیم سیاست های استبدادی نظام پهلویست و شخص اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی بوده است.در بارهء هیچ کدام از آنها صحبت نکنید و بگذارید پهلویست ها با خیالی آسوده به باز تولید خود بپردازند  و سوار بر گردهء جوانانی شوند که تاریخ جمهوری اسلامی را بصورت زنده میبنند اما از جنایات ۵۷ سال حاکمیت دوران پهلوی کمتر اطلاع دارند.

و اینهمه در حالی است که بخش وسیعی از نیروهای ملی ایران در عین اینکه  بر حق شهروندی آنان تأکید دارند اما همکاری سیاسی با آنان را نقض غرض میدانند .آنها مانند هر تفکر و گرایش دیگری میتوانند سازمان سیاسی خود را داشته باشند ، میتوانند تبلیغات سیاسی خود را به هر شکلی که میخواهند انجام دهند  اما نیروهای ملی مصدقی، نه وظیفه دارند که بجای آنان ، نظریات سیاسی آنان را تبلیغ نمایند . نه وظیفه دارند  برای آنان سازماندهی کنند و بالاخره هیچ وظیفه ای ندارند که برای آنان  حیثیت دوبارهء سیاسی و اجتماعی  دست و پا کنند .  داشتن این نقطه نظرات دموکراتیک  بهیچ وجه بمعنی خودداری از افشا گری در مورد  ۵۷ سال  استبداد ، خیانت به منافع کشور ، عقب ماندگی فرهنگی،  نقض قانون اساسی نقض حاکمیت ملی و بسیاری مسائل دیگر که احیانا" خوشایند پهلویست ها و افرادی همچون آقای عزیزی نژاد  نیست ، نخواهد بود.

و اما آقای عزیزی نژاد تنها کسی در جبههء ملی  نیست که میخواهد اینگونه خاک به چشمان نسل تازه ما بپاشد.بلکه افراد دیگری نیز هستند که به طرق دیگری  همان پیام های بالا را  برای فعالین سیاسی عرضه میکنند .  در جریان در گیریهای سیاسی اخیر میان جبهه ای ها و مصدقی ها  خواندیم که در بارهء اظهارات آقای دکتر بهرام  بهرامیان  که در میز گرد صدای آمریکا  که مدعی شده بودند  قبل از انقلاب  حدود هشت سال  رابط دربار شاه و رهبری جبههء ملی ایران بوده اند ، امری که مورد  تکذیب  رئیس هیأت اجرائیهء جبهه ملی ایران  قرار گرفت  ، آقای بیژن مهر ، از مسؤلین جبههء ملی ایران – آمریکا  ، آنرا اشتباه آقای بهرامیان خواندند و آقای  مهندس کورش زعیم   اثبات آنرا  به قضاوت  تاریخ محول کردند . یعنی از نظر آقای بیژن مهر  اظهارات آقای دکتر بهرام بهرامیان  ، مشاور سابق شورای مرکزی جبههء ملی ایران آمریکا  در میز گرد  تلویزیون صدای آمریکا  ، با آن طول و تفصیل  فقط یک اشتباه لفظی بوده است که قابل اغماض میباشد . و از نظر آقای مهندس کوروش زعیم  ، این اظهارات  در کمال آزادی  و عقل و درایت گفته نشده است و  هنگامیکه اسناد ساواک شاه در اختیار اپوزیسیون امروزی قرار بگیرد پرده از روی بسیاری از حقایق از جمله اینکه آقای دکتر بهرامیان واسطه میان دربار شاه و سران جبههء ملی ایران بوده است یا نه ، بر خواهد داشت .در حالیکه اگر بنا بود که تاریخ اظهارات آقای دکتر بهرامیان را اثبات کند چه زمانی بهتر از زمان حاکمیت جمهوری اسلامی میتوانست باشد؟ مگر تمام اسناد ساواک در اختیار حاکمیت جمهوری نیست و مگر جبههء ملی ایران از سوی این حاکمیت « مرتد » اعلام نشده است ؟. اگر چنین نقطهء سیاسی در پروندهء سران جبههء ملی وجود داشت آیا مقامات جمهوری اسلامی تاکنون صد ها و یا هزاران بار آن را بیان نکرده بودند؟ .این سؤال بصورت بسیار جدی مطرح است که چرا  واقعا" آقای مهندس کوروش زعیم  با قاطعیت سخنان آقای دکتر بهرام بهرامیان را تکذیب نکرده اند ؟ و صحت و یا عدم صحت آنرا به قضاوت تاریخ محول کرده اند.آیا  این فرمولبندی آقای کوروش زعیم در داشتن رابطه دربار شاه و سران جبههء ملی ایران خود  بمعنی نوعی ایجاد شبهه نیست؟   به عبارت دیگرآیا آقای مهندس کوروش زعیم نیزبا این فرمولبندی  نمیخواهد در ساختن تصویری از جبههء ملی ایران  که  سازگاری با سیاست همه باهم و از جمله  با پهلویست  ها  را داشته باشد به نمایش  بگذارد؟ بنظر من  هم اظهارات آقای بیژن مهر و هم فرمولبندی آقای مهندس کوروش زعیم نشان از حضور فعال تفکری در جبههء ملی ایران  در داخل کشور و خارج آن است که هر روز« پا» های دیگری از« اسب  تروا » را بوجود میاورد. و از این رو است که جدا" بر این باورم که جوهر در گیری های اخیر میان  وا بستگان به سازمانهای جبهه ء ملی و مصدقی ها  در واقع چیزی نبوده و نیست  جز اینکه یک طرف خواهان آنست که  ارزش های مصدقی باید بعنوان ارزش های مصدقی باقی بماند  و طرف دیگر  خواهان آنست که  این نظام ارزشی را طوری دست کاری کند که بتواند دامنهء همکاری های خود را با  د یگر مخالفان جمهوری اسلامی  و حتی پهلویست ها  که وابستگی به بیگانه را  در پشت قبالهء سیاسی خود دارند، گسترش  دهند.و این با« غائلهء » مورد ادعای آقای عزیزی نژاد بسیار فاصله دارد. استقلال ، حاکمیت ملی ، حاکمیت ملت ، حفظ تمامیت ارضی ، و حاکمیت قانون ... اینها  محور های نظام ارزشی مصدقی است.

 

زير نويس:

 

١ ـ تأملی کوتاه بر آنچه گذشت، بقلم دکتر رضا عزيزی نژاد، به نقل از سايت سکولاريسم نو

http://www.newsecularism.com/2008/0808-A/080208-Reza-Azizi-nejad.htm

٢ ـ لزوم نو اندیشی و نو گرایی در جبهه ملی ایران ، بقلم دکتر رضا عزيزی نژاد،

به نقل از سايت سازمان جوانان جبهه ملی ايران ـ اروپا   http://jmijavanan.blogfa.com/post-142.aspx

 ـ 3 مصاحبه سايت مليون با دکتر حسين موسويان ، مسئول تشکيلات و رئيس هيئت اجرائيه جبهه ملی  ايران. به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

www.ois-iran.com/ois-iran-3734-mosahebahe-site-melliun-ba-dr.mosawiyan.htm

 ۴ ــ  جلد اول کتاب  « دکتر محمد مصدق و راه مصدق »، بقلم  دکتر منصور بیات زاده

  www.rahe-mossadegh.ois-iran.com

 ۵  –  بخش شانزدهم جلد اول کتاب  «دکتر محمد مصدق و راه مصدق»، بقلم  دکتر منصور بیات زاده

www.rahe-mossadegh.ois-iran.com

 ۶ - پیام رضا پهلوی به جبهه ملی ایران: «دوستان و همرزمان سکولاریسم، آزادی و سربلندی میهن در جبهه ملی ایران»      http://www.irnir.blogfa.com/post-47.aspx

 ۷ ــ  عباس امیرانتظام  - ایرانی آزاده: «هر چند که با هیچ یک از احزاب و گروه ها و جریانات سیاسی رابطه تشکیلاتی و سازمانی نداشته و در هر جایی از این کره ی خاکی که برای آزادی ایران و رفاه و سربلندی ایرانی گامی برداشته می شود من سرشار از امید و شادابی می گردم. و مسوولانه حاضر به مشارکت و پرداخت هزینه می باشم. ولی به لحاظ تجربه و علایق شخصی و با درک مسوولیت و وظایف ملی خود حتی به صورت افتخاری و عالیه در فهرست هیچ حزب، گروه، سازمان، دسته و یا جبهه ای قرار ندارم، چرا که بر این باور هستم که تعلق خاطر به یک حزب یا جریان سیاسی خاص بر پیوندهای عاطفی و معنوی من با تک تک مردم ایران تاثیر مثبت نمی گذارد».

 http://www.iran-amirentezam.com/node/158

 ۸ ــ جلسه مشترک هیئت رهبری و هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران این جلسات که هر ۱۵ روز یکبار برای تفاهم و آمادگی بیشتر جبهه ملی ایران در برخورد با رویدادها برگزار میشود.

 http://www.jminews.com/news/fa/?mi=9&ni=4827  

 

برگرفته از سايت «احترام آزادی»:

http://davarpanahp.blogfa.com/post-269.aspx

http://davarpanahp.blogfa.com/post-280.aspx

 

******************************************************

نظرات خوانندگان:

*****************************************************

واقعاً اين آقا فکر می کند که در اين عصر بايت های الکترونيکی و هزاران سايت اينترنتی که برای خواندن وجود دارد کسی هم چنين نوشتهء بلندی را می خواند؟ حتی آنها که مورد خطاب آن هستند؟ بيهوده سخن به اين درازی؟ (پيروز 21)

*****************************************************

آقای دکتر نوری علای گرامی

صبح زود تهران است و من مثل هر روز به شوق ديدار سکولاريسم نو جلوی کامپيوترم نشسته ام و هر چند وقت يکبار روی «لينک» آن  «کليک» می کنم تا به محض اينکه نشريه را به روز کرديد آن را بخوانم. چند دقيقه پيش صفحه ی دوشنبه به روز شد و چشمم به مقاله ای از آقائی به نام حسين منتظر حقيقی افتاد که تا کنون خدمت شان ارادت نداشتم و از اين ببعد هم نخواهم داشت، چرا که آدمی که «نام بزرگان را به نکوئی» نبرد از نظر اهل خرد بزرگ خوانده نمی شود.

از خواندن مقاله ی مطول ايشان بسيار افسرده شدم و صبحم خراب شد. می دانم که شما در مقابل اعتراض به اينکه چرا اينگونه مطالب را منتشر می کنيد، خواهيد گفت اقتضای کار يک نشريه ی حرفه ای چنين است که نظرات مختلف را منعکس کند و ما هم اهل سانسور کردن نيستيم. بسيار خوب؛ استدلالتان را بجان می خرم، اما اجازه بفرمائيد از اين محيط «دموکراتيک» که فراهم کرده ايد من هم استفاده کنم و بپرسم اين آقا که خودشان اعلام می کنند که جزو جبهه ی ملی نيستند چگونه بخود حق می دهند که با اين جسارت از آقای امير انتظام يا مهندس کورش زعيم ياد کنند و آنها را تلويحاً سلطنت طلب بخوانند؟ آخر اين چه شيوه ای است که اين آقايان  اخيراً پيش گرفته اند و با زدن برچسب «سلطنت طلبی» به هرکس که قبول نکند «سازمان های جبهه ی ملی در اروپا» شعبه ی انحصاری جبهه ی ملی ايران در داخل کشور نيست و يا فکر کند که جبهه ی ملی خارج کشور دارای طيفی گسترده است، بکوشند تا طرف را مجبور کنند يا ساکت شود و يا بردارد و اعلام کند که آقا، به پير و به پيغمبر من سلطنت طلب نيستم. چند وقت پيش ديدم که اين صابون به جامه ی خود شما هم خورده بود و آقائی به نام کامبيز قائم مقام (که در مقاله ی آقای منتظر حقيقی به نيکی از ايشان ياد شده) اعلام کرده بودند که شما سلطنت طلبی هستيد که با چراغ خاموش حرکت می کنيد (چيزی قريب به اين مضمون).

يعنی حالا کار حضرتعالی و آقای امير انتظام و مهندس زعيم به حدی سقوط کرده است که بايد دستخوش فتنه انگيزی اين آقايان شويد؟ در حقيقت هيچ فکر کرده ايد که اين آقايان حرف حسابشان چيست؟ در همين مقاله تمام حرف آقای منتظر حقيقی آن است که «راه مصدق» دارای تعريفی است که هر که از آن عدول کند (مثلاً آقای امير انتظام) يا بايد خودش از جبهه ی ملی خارج شود و يا بايد اخراجش بکنند. و آن تعريف چيست؟ اينکه راه مصدق راه جمهوریخواهی و ضديت با سلطنت است. هر که جز اين بگويد از راه مصدق خارج شده است. اما آيا اين تعريف درست و مبتنی بر مدارک و شواهد تاريخی است؟ آيا دکتر مصدق در دوران فعاليت سياسی خود خواستار برقراری جمهوری بود و اهل براندازی سلطنت؟ درست است که در حال حاضر جبهه ی ملی در اسنادش خود را يک نهاد جمهوريخواه معرفی می کند اما اين چه ربطی به «راه مصدق» دارد؟ آيا حق نيست آنهائی را خارج ار خط مصدق دانست که اين نسبت های ناروا را به او می دهند و دو قورت و نيم شان هم باقی است؟

حرف اين آقايان آن است که آقای اميرانتظام اگر بخواهد وابسته به جبهه ی ملی باشد مجبور است اعلام کند که راه آينده ی ايران فقط جمهوری خواهی است. آيا اين ديکتاتوری آقايان نيست که از حالا می خواهند راه انتخاب نوع رژيم آينده را بر مردم سد کنند و فقط راه جمهوريخواهی را باز بگذارند؟ آخر چه کسی به ايشان حق داده که از طرف هفتاد ميليون ايرانی تصميم بگيرند؟ در اين صورت حسن اين آقايان نسبت به مثلاً مجاهدين خلق چيست که نه تنها جمهوری اسلامی خودشان را بعنوان آلترناتيو جمهوری اسلامی فعلی تعيين کرده اند بلکه رئيس جمهورشان را هم به ما معرفی نموده اند که مبادا در شفافيت کارشان ترديد کنيم!

بنده يک جمهوريخواه هستم اما اين کار را نوعی نامردمی می دانم که از حالا اعلام کنم رفراندوم تعيين حکومت آينده بايد برای «جمهوری جبهه ی ملی ، نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر» باشد. می بينيد که اين آقايان خمينیچه هائی هستند که بجائی نرسيده برای ملتی تعيين تکليف می کنند.

من تا بحال خيال می کردم راه مصدق راه آزادی و استقلال و دموکراسی برای ايران است، اما اين آقايان به ما می گويند اگر حکومت جمهوری نباشد و دست خاندان پهلوی قطع نشود آزادی و استقلال و دموکراسی هم به درد نمی خورد. آخر کينه ورزی تا چه حد؟ خود بزرگ بينی تا چه اندازه؟ يعنی آقای رضا پهلوی نشسته است تا جبهه ی ملی ايشان را به سلطنت برساند؟ هيچ نردبامی از اين بهتر برای او پيدا نمی شود؟ آيا آمريکا و سلطنت طلبان و اعوان و انصارشان راهی جز اين پيدا نکرده اند که رضا پهلوی را در اسب تروا بنشانند و اسب را وارد جبهه ی ملی کنند؟

آيا اين آقايان واقعاً نمی فهمند که با تقليل راه مصدق به جمهوريت و ضديت با پهلوی ها هم آن بزرگوار را در آرامگاه احمد آبادش می لرزانند و هم با مغفول گذاشتن اموری همچون آزادی و استقلال و دموکرسی در تعريف خود، و يا موکول کردن برقراری آن به برقراری جمهوری ضد سلطنتی (!) راهی را برای به روز شدن اهداف و تاکتيک های جبهه ی ملی باقی نمی گذارند؟

به نظر من اين آقايان اصلاً نمی فهمند که چرا آقای امير انتظام آن اعلاميه را داده و خود را عضو هيچ و دار و دسته ای ندانسته است و اين کارشان ربطی به تعيين پيشاپيش نوع رژيم آينده ندارد. نتيجتاً اين آقايان به ذهن محدود بين شان اينگونه خطور می کند که آقای امير انتظام خواسته است جاده صاف کن رضا پهلوی شود. بابا، اين رضا پهلوی کيست که يک آدم شريف و وطن پرست هچون اميرانتظام حاضر می شود 27 سال از عمرش را بخاطر به سلطنت رساندن او در زندان و شکنجه گاه بگذراند؟ اگر اين حرف واقعيت داشته باشد حتماً بدانيد که آقای رضا پهلوی موجودی استثنائی است.

واقعاً اينگونه با بی پروائی سخن گفتن جای شرم دارد و نه جای چاپ عکس شش در چهار.

آن آقای بهراميان گفته است که رابط جبهه ی ملی با شاه بوده. بسيار خوب. آقای زعيم هم گفته بايد صبر کنيم تا اسناد ساواک کاملاً منتشر شود تا به حقيقت ماجرا پی ببريم. شما می گوئيد مهندس زعيم بايد يک لحظه هم شک نکند که دکتر بهراميان دروغگو است و بايد صد در صد حرف او را تکذيب می کرد؟ اينکه شد شيوه ی مذهبی ها که رهبرانشان در عصمت کامل بسر می برند و حتی اگر بخواهند خطائی از آنها سر نمی زند! شما می گوئيد بهراميان دروغگو است؟ بسيار خوب؛، دلائلتان را ارائه دهيد. اما شما می گوئيد حالا که زعيم محکم تکذيب نکرده پس او هم با اين حرفش نشان داده که در همان اسب تروا نشسته و می کوشد رضا پهلوی را به سلطنت برساند.

آخر شرم و حيا هم خوب چيزی است. تهمت زدن به بزرگان و کوچک کردن آنها هم حدی دارد. کاملاً معلوم است که اين آقايان به اندازه های آقای امير انتظام و مهندس زعيم آشنا نيستند و آنها را هم قد و قواره ی خودشان می دانند.

آقای نوری علا!

صبحم خراب شد، روزگار شما آبادان باد که بی دريغ اينگونه مطالب ميان تهی را منتشر می کنيد.

            از تهران دود زده که حقيقتاً منتظر کسی هم نيست به شما درود می فرستم!

            جمشيد محبی (که البته همانطور که حدس می زنيد اسم مستعار است و من هنوز دل آن را ندارم که مثل بزرگانی همچون اميرانتظام و زعيم با اسم خودم قلم بزنم).

 

*****************************************************

با درود

سرور گرامی "نوری علا"

مطلبی را که از "منتظر حقیقی‌ " منتشر نمودید جای بسی‌ تامل دارد. به راستی‌ ايشان در چه جایگهی هستند که این گونه بی مهابا در حال تیشه به ریشه زدن بزرگان هستند؟

بعضی‌ از این دوستان بدون در نظر داشتن شرایط کنونی‌ ایران در پی‌ آن هستند که خواسته یا ناخواسته (؟!) آب به اسیاب دشمن بریزند و بدون ملاحظه مسائل تاریخی‌ را مطرح می‌کنند که ابداً الان مشکل ملت نیست...

            به هر صورت از این که شما اجازه میدهید افرادی این چنین هم عقاید خود را منتشر نمایند سپاس گذارم چون ما دوستان و دشمنان را بهتر میشناسیم. 

همیشه شاد باشید

پایند ایران

اشکان رضوی

تهران۱۱/۶/۸۷

*****************************************************

با سلام
اقای حسین منتظر حقیقی

من جوانی 23 ساله و دانشجو - به تجربه کم ،سن کم و نداشتن اطلاعات کافی معترفم و از یک شهر دورافتاده در جنوب شرق ایران به اسم جیرفت می نويسم. خلاصه  اينکه خودروییم -  ولی آنچه مسلم است اينکه من خود را پیرو مصدق میدانم وبه بزرگان ملی هم ارادت خاصی دارم. و از آنجا که در مقاله اخیرتان شما از امیرانتظام گفتید، من را واداشت تا با شما رابطه برقرار کنم.

 

اقای حسین منتظر حقیقی

نظرات شما در مورد امیرانتظام ـ این سمبل شرف، غرور، عزت و استقامت ما جوانان ایرانی عاشق وطن؛ و مطمئنا پیرو مصدق ـ نادرست است.و بی انصافی در حق ایشان و ملت ایران است که به داشتن چنین مبارزی می بالند.

من نمی دانم شما وابسته به چه خط و گروهی هستید زیرا مسائل پیش آمده باعث شک ما به هرکس و هر چیز می شود ولی امیدوارم با حسن نیت وارد این مسائل شده باشید.

اما خلاصه کنم، شما نمی توانید تایید کنید چه کسی عضو جبهه ملی باشد یا نباشد. اصولاً شخصیت و استقامت ایشان باعث شده همه به ایشان به عنوان یک قهرمان ملی افتخار کنند ـ چه سلطنت طلب، چه ملی، چه مذهبی. حال اينکه آقای رضای پهلوی ایشان را ـ به قول شما ـ دوست سیاسی دانسته دلیلی بر آن نمی شود که جای ایشان در جبهه ملی نباشد. و یا پیشنهاد رفراندوم توسط ایشان، به عنوان راهی برای بیرون رفتن از این بن بست، دلیلی بر اين نيست که ایشان همنظر با سلطنت طلبان سخن می گویند.

 امیرانتظام، برای محدود کردن اختیارات ولی فقیه و شورای نگهبان رفراندوم را پیشنهاد دادند اما سلطنت طلبان انرا راهی برای رسیدن به رویای سلطنت مجدد می دانند، این کجا وان کجا؟ ایا هر گردی گردو است؟

امیرانتظام می گوید من پیرو مصدق و گاندی ام و معتقد به همزیستی صلحجویانه و حل مسالمت امیز مسائل سیاسی و اجتماعی ایران علیرغم بینش های گوناگون هستم.

امیرانتظام بر این عقیده اصرار می ورزند که، در سیستم دمکراسی رای مردم نوع حکومت را تعین میکند و نباید نوع حکومت را از قبل تعین کرد واز بالا مردم را وادار به قبول آن کرد. این مردم ایرانند که پس از یک دوران چندین ماهه نظارت سازمان ملل و داشتن آزادی و آشنا شدن با انواع حکومت های دمکراسی با نظارت  سازمان ملل نوع
حکومت را انتخاب خواهند کرد.

بله، طبیعی و مشخص است که امیرانتظام جمهوری می خواهد وخود را مصدقی می داند. ولی چیزی که شما متوقع هستید آن است که ايشان هم، مانند اقای خمینی که گفتند جمهوری اسلامی آری ياخیر، بگویند جمهوری آری – خیر!

اما نامهء امیرانتظام به جا وبه موقع بود، آنجا که گفت من عضو هیچ گروهی نیستم؛ زیرا، در هنگامهء اختلافات ایجاد شدهء اخیر، بعضی ها امیرانتظام را علم می کرده و بر سر سایر نیروهای ملی می زدند.

در پایان امیدوارم تجدید نظر کنید. من اینجا می بینم که چگونه نیروهای ملی داخل، خصوصاً جوانان ملی به ایشان عشق ورزیده و او را الگوی خود در راه مبارزه برای آزادی ایران دمی دانند .

نيز متذکر شوم که من نیز مانند شما عضو هیچکدام از سازمان های ملی نبوده ولی خود را پیرو مصدق دانسته و برخلاف شما احترام این بزرگان را نگه می دارم، بيهوده قضاوت نمی کنم، و با دقت بیشتری قلم می زنم.

 

اقای منتظر حقیقی،

خیلی از بزرگان را می شناسم که پیرو مصدق اند و فعالیت می کنند برای آزادی ایران و حفاظت از میراث مصدق؛ و بی آنکه عضو جبههء ملی باشند خيلی بیشتر از اعضاء آن خدمت می کنند.
با تشکر از شما
نوید میجانی
جیرفت ـ ساعت 11 شب ـ 11/6/87

*****************************************************

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630