بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مرداد 1387 ـ   اوت  2008

 

پيوند به بخش اول       پيوند به بخش دوم         پيوند به بخش سوم

جنبش‌های ملی کرد برای خود مختاری يا استقلال طلبی

ناصر رحيمخانی

متن گفتار در اتاق پالتاک انجمن سخن، ۵ بهمن ۱۳۸۶


آنچه می خوانيد گفتار بلندی است انجام شده در اتاق پالتالک انجمن سخن در ۵ بهمن ۱۳۸۶ خورشيدی درباره «جنبش‌های ملی کرد برای خود مختاری يا استقلال طلبی». بخش اول به نگاهی به جمهوری مهاباد اختصاص دارد، بخش دوم، با عنوان «بنياد‌ها و چشم اندازها»، نگاهی است به مفهوم نوين ملت و مفهوم ملت ايران در جنبش مشروطه خواهی ايران و نيز ريشه کمينترنی اصطلاح ”کثير المله بودن کشور ايران”؛ و بخش سوم، پرسش و پاسخ است. هر سه بخش گفتار، برای ارائه در سايت‌ها به صورت نوشتاری، بازنويسی و ويرايش شده اند. در بازنويسی پاره‌ای گفته‌ها گسترش يافته‌اند بدون کمترين دگرگونی در مضمون.

بخش اول ـ جمهوری مهاباد

اين روزها هم‌زمان است با دوم بهمن يا آن گونه که در زبان کردی گفته می‌شود: «دوی ری بندان»، يعنی دوم ماهی که راه بندان می‌شود از بسياری بارش برف. شصت و دومين سالگرد اعلام جمهوری خود مختار مهاباد است در ميدان چار چوار (چهار چراغ) مهاباد، با سخنان زنده ياد قاضی محمد در سال ۱۳۲۴ خورشيدی. اما پيشينه‌ی جنبش‌های ملی کرد برای خود مختاری يا استقلال طلبی بر می‌گردد به روزگار و شرايط پس از جنگ اول جهانی و گاه پيش از آن. پايان جنگ اول جهانی همراه است با فروپاشی امپراطوری اتريش/مجارستان، روسيه‌ی تزاری، و امپراطوری عثمانی .

فروپاشی امپراطوری ‌های کهن، همراه است با پيدايی و رشد جنبش‌های ناسيوناليستی، تأسيس يا برساختن دولت‌هائی جديد از پس دگرگون کردن و جابجا کردن مرزهای جغرافيای سياسی پيشين.

ميدانيم تا کنون سه موج جهانی فروپاشی امپراطوری‌ها و به دنبال آن پيدائی و گسترش جنبش‌های ناسيوناليستی و برساختن دولت‌های جديد رخ داده است. نخستين موج از پس جنگ جهانی اول، دومين موج از پس جنگ جهانی دوم و سياست استعمار زدائی، و سومين موج از پس فروپاشی شوروی و ”اردوگاه سوسياليسم”. در اين سومين موج فروپاشی، شاهد روندهای متفاوت واگرايی و همگرايی هستيم.

به اين رويدادها بگونه‌ای بسيار فشرده اشاره شد تا گفته شود پيشينه‌ی جنبش‌های ملی کرد برای خود مختاری يا استقلال طلبی بر می‌گردد به موج اول فروپاشی امپراطوری ها. از پس جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی فرو پاشيد، جنبش‌های ناسيوناليستی در قلمرو عثمانی بپا شد و دولت‌هائی جديد به جای امپراطوری عثمانی تأسيس شد يا برساخته شد.

فاتحين جنگ در ورسای فرانسه گرد آمدند برای تصميم گيری در ترسيم نقشه‌ی جديد جغرافيای سياسی و باز تقسيم قلمرو‌های قدرت بر مبنای تعادل قوای جهان پس از جنگ. در پيمان سِور (دهکده‌ای در نزديکی پاريس) وعده‌ی تأسيس گونه‌ای قلمرو خود مختار در بخشی از سرزمين کردها در ترکيه‌ی پس از جنگ داده شد. دگرگونی‌های سياسی بعدی، پيروزی‌های نظامی مصطفی کمال، و سرانجام پيمان لوزان (در سوئيس) سبب شد تا وعده‌ی خود مختاری کرد ناديده انگاشته شود.

اما در باره‌ی چگونگی تأسيس جمهوری مهاباد، می‌بايست نگاه شود به ايران پس از جنگ جهانی دوم. ايران از سوم شهريور هزار و سيصد و بيست خورشيدی در اشغال نيروهای متفقين است: نيروهای شوروی، انگليس و آمريکا. شمال ايران، خراسان، آذربايجان و بخش‌هايی از غرب ايران در اشغال نيروهای ارتش سرخ شوروی است و کميسرهای سياسی هم همه جا همراه ارتش سرخ حضور دارند.

در باره حضور ارتش سرخ و کميسرهای سياسی در بخش‌هايی از کردستان ايران، غنی بلوريان در خاطرات خود، ”برگ سبز” می‌گويد : ”با ورود ارتش سرخ شوروی به مهاباد تمامی مظاهر قدرت ”تهران” در مهاباد، نقده، بوکان و پيرانشهر برچيده شد. در هر يک از اين شهرها يک افسر سياسی روس مسئول امنيت شد. ”ماژور عبدالله اُف” در مهاباد، کاپيتان ”صمد اُف” در نقده و کاپيتان ”حق وردی اُف” در اشنويه منصوب شدند. همه آنها از ترک‌های آذربايحان شوروی بودند . کاپيتان ”نماز علی اُف” نيز در مياندو آب که تمامی اهالی اطراف آن کرد هستند، منصوب شده بود و مسئوليت بوکان را نيز به او داده بودند. نامبرده اکثر اوقات که ارتش ايران از سقز به طرف مهاباد می‌آمد، در روستای ”قره موساليان” جلوی آنها را می‌گرفت و اجازه پيشروی نمی داد. به غير از مناطق مکريان، در ايلام، کرمانشاه، سنندج و سقز که در دست نيروهای انگليس بود، ارتش ايران صاحب قدرت بود.”

باری، در چنين اوضاع و احوالی، در شرايط پس از جنگ و حضور نيروهای متفقين در ايران است که گروهی از مردان مهابادی در ۲۵ شهريور ۱۳۲۱ خورشيدی، جمعيتی تشکيل ميدهند به نام ”کومه له‌ی ژيانی کرد” يعنی جمعيت حيات کرد يا جمعيت تجديد حيات کرد. اين گروه بيشتر به نام کومه له ژ.کاف شناخته و معرفی می‌کرد .

کومه له ژ.کاف برنامه‌ی خود را بر بنياد‌های ملی کرد تهيه و تنظيم کرده بود. اعضای ”کومه له ژ.کاف” با سوگند به قرآن ـ کردهای غير مسلمان به معتقدات خود سوگند می‌خوردند ـ پايبندی خود را به برنامه‌های جمعيت بيان می‌کردند و می‌پذيرفتند که :

۱ ـ به ملت کرد خيانت نکنند.

۲ـ برای کسب خود مختاری کوشش کنند.

۳ـ هيچ سری از اسرار جمعيت را نه کتبی، نه شفاهی و نه به هيچ شکل ديگری افشاء نکنند.

۴ـ تا پايان عمر همچنان عضو جمعيت باقی بمانند.

۵ـ تمام مردان کرد را برادر و تمام زنان کرد را خواهر بدانند.

۶ـ بدون اجازه جمعيت به هيچ حزب و تشکيلات ديگری وارد نشوند و نپيوندند.

از اعضای اوليه و پايه گذاران ”کومه له‌ی ژ.کاف” ياد شده است از ملاعبدالله داودی، قاسم قادری، محمد نانوا زاده، عبدالرحمن ذبيحی، عبدالرحمن شرفکندی معروف به هه ژار شاعر کرد معروف و بسيار فرهيخته که نوشته‌ها و ترجمه‌های ارزنده‌ای هم به فارسی دارد، و نيز هيمن، شاعر ديگر کرد.

گفته می‌شود در جمع مردان مهابادی که جمعيت ”کومه له‌ی ژ.کاف” را تشکيل دادند، چند تن از کردهای عراق، از افسران کرد ارتش عراق حضور داشته اند. از مير حاج اسم برده می‌شود که در گرد همايی‌های اوليه حضور داشته و نقش موثری داشته است در تنظيم برنامه‌ی ”کومه له‌ی ژ.گ”.
می دانيم اما که در تشکيل ”کومه له‌ی ژ.کاف” قاضی محمد حضور نداشته و بعدها در سال
۱۳۲۳ خورشيدی است که قاضی محمد به ”کومه له‌ی ژ.کاف” می‌پيوندد و بنا به معروفيت و شخصيت خود به رهبر اصلی و با اقتدار آن تبديل می‌شود.

در اين ايام شوروی‌ها در مناطق اشغالی برای تأمين نيازمندی‌هايی خود و هم برای تأمين امنيت مناطق با برخی روسای عشاير، مالکين و متنفذين در ارتباط بودند و شماری از آنان را به شوروی و آذربايجان شوروی دعوت می‌کردند.

در سپتامبر ۱۹۴۵ قاضی محمد و عده‌ای ديگر از سران کرد به آذربايجان شوروی دعوت می‌شوند و با مير جعفر باقراُف ديدار و گفت و گو می‌کنند. قاضی محمد در اين ديدار‌ها متوجه می‌شود شوروی‌ها با برنامه‌های ”کومه له‌ی ژ.کاف” توافق ندارند و با موسسين اوليه نيز چندان توافق ندارند. در بازگشت از اين سفر قاضی محمد نتيجه گفت و گو‌ها را با سران کومه له طرح می‌کندو خواهان دگرگونی‌هايی در برنامه ”کومه له ژ.کاف” و نام آن می‌شود.

به گفته‌ی غنی بلوريان شايع شده بود که شوروی از ارتباط بين مسئولين کومه له و انگليس ناراضی است. قاضی محمد در جمع رهبری و فعالان کو مه له می‌گويد شعارهای کومه له برای ما دارای احترام است و می‌دانيم که به طور کامل از حقوق ملتمان دفاع ميکند ولی شرايط روزگار به گونه‌ای است که هيچ يک از جناح‌های جهان از خواسته‌های امروز کومه له دفاع نمی کند.

قاضی محمد نتيجه گيری می‌کند که لازم است نگاه دوباره‌ای به خواسته‌ها بشود و با شرايط روز هماهنگ شوند. خواسته‌ها بايد در چهارچوب خاک ايران ارزيابی شود و چيزی در برنامه گنجانده شود که با متن قانون و شرايط امروز دولت ايران هماهنگ باشد. نام کومه له نيز تغيير کند و قالب و چارچوب جديدی مشخص شود که با شعارهای جديد مغايرت نداشته باشد.

قاضی محمد اضافه می‌کند به غير از شوروی هيچ دولتی در اين دنيای بزرگ از کردها طرفداری نمی کند، معلوم است شوروی نيز منفعتی در اين کار می‌بيند.

پس از ديدار و گفت و گوهاست که بيانيه‌ای با امضای قاضی محمد و ۱۰۵ تن از سرشناسان کرد منتشر می‌شود. در اين بيانيه تاسيس حزب دموکرات کردستان و هدف‌های آن بيان می‌شود :

۱ـ مردم کرد ايران بايد از آزادی و خودگردانی در اداره امور خود بهره مند باشند يا در چارچوب کشور ايران خودمختاری داشته باشند.

۲ ـ زبان کردی، زبان رسمی آموزشی و اداری باشد.

3 ـ انجمن ايالتی کردستان بايد بی درنگ، موافق با قانون اساسی انتخاب شود و بر تمام امور دولتی نظارت کند.

۴ ـ کليه کارکنان دولت در منطقه کرد تبار باشند.

۵ـ قانون واحد برای کشاورزان و مالکان وضع گردد و آينده‌ی اين دو طبقه تامين شود.

۶ـ حزب دموکرات کردستان برای تامين وحدت و دوستی کامل در مبارزه با مردم آذربايجان و ساير اقوامی که در آذربايجان زندگی می‌کنند (آسوری ها، ارمنی‌ها و غيره) کوشش خاص مبذول خواهد داشت.

۷ ـ ما آرزومنديم مللی که در ايران زندگی می‌کنند بتوانند آزادانه در راه تامين سعادت و پيشرفت کشور خويش بکوشند. زنده باد خود مختاری دموکراتيک کردستان.

در باره تغيير در برنامه‌های ”کومه له‌ی ژ.کاف” غنی بلوريان بر اين نظر است که ”کومه له‌ی ژ.کاف” يک جمعيت مستقل بوده و خواهان اين که با دولت‌های مختلف در تماس باشد. غنی بلوريان اشاره می‌کند به مناسباتی که کومه له‌ی ژ.کاف با نمايندگی دولت انگليس در عراق داشته است . غنی بلوريان همچنين می‌گويد که”کومه له‌ی ژ.کاف” چه پيش از عضويت قاضی محمد و چه پس از آن، به مولوتف، وزير امور خارجه شوروی هم نامه می‌نوشته . غنی بلوريان تصريح می‌کند که هدفش از ياد آوری اين نامه نگاری‌ها اين است که بگويد ”کومه له ژ.کاف” يک حزب مستقل بوده و خواهان اين بوده که از هر دولتی که خواهان کمک به جنبش کرد بود، کمک بگيرد. غنی بلوريان می‌گويد پس از تغيير در برنامه‌ی کومه له ژ.کاف و تبديل آن به حزب دموکرات کردستان، روزی با مير حاج و مصطفی خوشناو ـ از کردهای عراق که در تاسيس کومه له ژ.کاف نقش داشتند و دفتری در محل کومه له ژ.کاف برای خود داشتند ـ روبرو می‌شود که دفتر را ترک می‌کنند و در پاسخ پرسش غنی بلوريان که چرا می‌خواهند دفتر را ترک کنند می‌گويند مشکلاتی هست می‌خواهيم برويم.

غنی بلوريان می‌گويد ”کومه له‌ی ژ.کاف” شعار کردستان بزرگ را اعلام کرده بود. رهبری کومه له با هدف همکاری با کردهای تحت سلطه‌ی ترکيه و عراق در اولين اقدام جلسه‌ای مرکب از نمايندگان سه بخش کردستان در کوه ”دالامپر” تشکيل داد که به پيمان سه مرزی مشهور است. کومه له در ميان مردم به طور آشکارا شعارهای خود را اعلام می‌کرد و برای اين که صدای خود را به جهانيان برساند، می‌ خواست نه تنها با اتحاد جماهير شوروی، بلکه با هر دولتی که امکان داشته باشد ارتباط برقرار کند و شرايط و اوضاع زندگی کردها را به گوش آنها برساند و برای آزادی کرد و استقلال کردستان بزرگ درخواست پشتيبانی کند. کومه له در حد و اندازه يک تشکيلات مستقل کرد، اين شيوه مبارزه را حق خود می‌دانست، ولی اين نوع نگرش با علايق روس‌ها هماهنگی نداشت”

اما نتيجه گيری مهم تری که غنی بلوريان دارد آنجاست که از کنگره اول حزب دموکرات کردستان می‌گويد و می‌نويسد : ”بدين طريق روز دوم آبان سال ۱۳۲۴/۱۹۴۵ کنگره اول حزب دموکرات منعقد شد . در اين کنگره نام کومه له‌ی ژ.کاف و شعارهايش را تغيير دادند. با کمال تاسف، تغيير شعار‌های کومه له‌ی ژ.کاف يک عقب نشينی تلخ در تاريخ جنبش آزاديخواهانه کردستان بود که شرايط بر مردم ما تحميل کرد”.

جا دارد کمی بپردازيم به گفته‌های غنی بلوريان. معنای گفته‌های غنی بلوريان اين است که می‌بايست برنامه کومه له‌ی ژ.کاف، تلاش برای تاسيس کردستان بزرگ و مستقل، دنبال می‌شد و برنامه‌ی حزب دموکرات جايگزين برنامه‌ی کومه له نمی شد. می‌گويد اين تغيير برنامه يک عقب نشينی تلخ در جنبش کردستان بوده است.

شايد نياز به ياد آوری نباشد که غنی بلوريان از فعالان پيشينه دار و مبارز و مقاوم حزب دموکرات کردستان ايران است، همراه با زنده ياد کاک عزيز يوسفی، سال های بسياری از زندگی را در زندان، در تبعيد، زندان برازجان و زندان قصر گذراند. کاک عزيز يوسفی پس از آزادی در ماه‌ های پيش از انقلاب درگذشت. غنی بلوريان در رهبری حزب دموکرات کردستان به فعاليت سياسی ادامه داد.

در بهار ۱۳۵۹ خورشيدی انشعابی در حزب دموکرات کردستان ايران سازمان داده شد با گرايش به برنامه‌ها و سياست‌های حزب توده ايران در پشتيبانی از سياست‌های جمهوری اسلامی. اين گرايش در برابر طرح خودمختاری حزب دموکرات و سياست‌های آن، از طرح‌های ديگر در نزديکی با طرح‌ها و سياست‌های حزب توده دفاع می‌کرد. انشعابيون معروف شدند به طرفداران کنگره‌ی چهارم. بهر صورت انشعابی که به سود برنامه‌ها و سياست‌ها و خط مشی حزب توده ايران سازمان داده شد، انشعابی بود به رهبری غنی بلوريان.

اما حدر ۱۹۹۷ ميلادی وقتی غنی بلوريان خاطرات خود را می‌نويسد می‌گويد تغيير شعارهای کومه له‌ی ژ.کاف در باره کردستان بزرگ و مستقل ـ در سال ۱۳۲۴ خورشيدی ـ يک عقب نشينی تلخ بود در تاريخ جنبش آزاديخواهانه کرد.

از اين اشاره‌ها می‌خواستم به نکته‌ای بپردازم در باره نگاه به تاريخ و بازخوانی رويدادهای تاريخی. می‌دانيم برنامه‌ها و فعاليت‌های حزب دموکرات کردستان ايران در زمانه‌ی پس از جنگ جهانی دوم يعنی در جهان دو قطبی صورت می‌گيرد . شوروی و ”اردوگاه سوسياليسم” در يکسو و ”جبهه امپرياليسم” در سوی ديگر. حزب دموکرات کردستان بويژه در سال ها و دهه ‌های بعد هر چه بيشتر به سمت چپ گرايش می‌يابد و يگانه پشتيبان جهانی خود را شوروی و اردوگاه سوسياليسم می‌داند. شماری از رهبران و کادرهای حزب دموکرات کردستان از جمله غنی بلوريان بيشتر و در اصل توده‌ای «پرو سويت» بودند. حزب دموکرات کردستان بهر رو خط مشی خود را با شعار ”دموکراسی برای ايران، خودمختاری برای کردستان” معرفی می‌کرد. و نيروی پشتيبان بين المللی خود را ”اردوگاه سوسياليسم” ميدانست. امروزه از پس فروپاشی ”اردوگاه سوسياليسم” در جهان ظاهرا يک قطبی يا واقعا تک قطبی، آن ديدگاه‌ها و ارزيابی‌های پيشين فروريخته است.

از اينجا اين نکته نتيجه گيری می‌شود که در بازخوانی و بازنويسی تاريخ، متاثر هستيم از پيش زمينه‌های ذهنی، از ديدگاه‌های ايدئولوژيک ـ سياسی و از زمانه‌ی خود . شايد بتوان گفت در بازنويسی تاريخ گذشته، بگونه‌ای تاريخ زمانه‌ی خود را هم می‌نويسيم. نويسنده و پژوهشگر تاريخ، و يا خاطره نويس را هم گريزی از اين امر نيست. گاه اما غلبه ديدگاه ايدئولوژيک ـ سياسی از پيش، چارچوب باز خوانی تاريخ و نتيجه گيری سياسی را رقم می‌زند. باری فقط می‌خواستم توجه بدهم که چگونه در شرايط گوناگون، پديده‌ها و رخدادهای تاريخ گذشته را به گونه‌های متفاوت نگاه می‌کنيم.

باری، چند ماه پس از تشکيل حزب دموکرات کردستان، در اجتماع بزرگ ميدان چهارچراغ مهاباد در ۲ بهمن ۱۳۲۴ خورشيدی، قاضی محمد، تاسيس جمهوری مهاباد را اعلام می‌کند. سپس کابينه‌ی دولت جمهوری معرفی می‌شود.

قاضی محمد رئيس جمهور و حاجی بابا شيخ نخست وزير. جاجی بابا شيخ (صدر هيئت رئيسه) اهل بوکان، سياستمداری شصت و پنج ساله، از خانواده‌ی سادات زمبيل اطراف بوکان، در زمان رضا شاه از دوستان وفادار و قابل اعتماد رضا شاه بود و نزد او نفوذ و اعتبار داشت. حاجی شيخ بابا نزديکی خاصی با قاضی محمد نداشت و چنين استنباط می‌شد که برای خنثی کردن اعمال و کردار خانواده ايلخانی زاده‌های بوکان به مقام صدارت عظما رسيده است. او رفتار بسيار خوبی با مردم داشت اما هرگز فرد قدرتمندی در حکومت نبود.

وزير امور خارجه عبدالرحمن ايلخانی زاده فرزند حاجی بايزيد آقا بود.

وزير راه اسماعيل آقا ايلخانی زاده، پسر عموی عبدالرحمن ايلخانی زاده . هر دو از خانواده‌های متنفذ بوکان از ايل ده بکری که نوعی رقابت با قاضی داشتند و انتخاب آنان انتخابی سياسی و ضروری بود. ايلخانی زاده‌ها عضو ”کومه له ژ.کاف” و حدودا سی و پنج ساله بودند.

وزارت جنگ به عموزاده قاضی محمد يعنی محمد حسين سيف قاضی واگذار شد.

برای اين که صحبت طولانی نشود از خواندن اسامی همه‌ی وزيران کابينه صرفنظر می‌شود. بسياری از افراد کابينه انسانهای خوشنام، اهل کار و صميمی بودند.

در باره شمار نيروهای مسلح جمهوری مهاباد برآوردها و ارزيابی‌های گوناگون شده است . شمار آنها را تا ۱۳۰۰ سرباز و افسر گفته اند . برخی، نيروی کار آموزده چريک را از ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ برآورد کرده اند. سرلشکر حسن ارفع در کتاب کردها و يک بررسی تاريخی و سياسی، نيروهای ملا مصطفی بارزانی را که به کردستان آمده بودند ”حدود دو هزار نفر عشاير” بر آورد می‌کند. در کتاب ”جمهوری مهاباد” همراهان مسلح بارزانی هزار نفر با خانواده هايشان برآورد شده .

جمهوری مهاباد در زمينه گسترش فرهنگ و زبان کردی، فعاليت‌هايی را در مدارس آغاز کرد. يک روزنامه و يک ماهنامه سياسی هر دو بنام ”کردستان” و دو مجله بيشتر فرهنگی به نام ”هاوار” (فرياد) و ”هلال” به کردی منتشر شدند.

سرنوشت جمهوری مهاباد اما با سرنوشت فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربايجان، با مناسبات با دولت مرکزی و با سياست‌های دولت شوروی و تعادل قوای بين المللی گره خورده بود.

می دانيم در بهمن ماه ۱۳۲۴ خورشيدی قوام السلطنه نخست وزير می‌شود . و بعد سه تن از رهبران حزب توده به عنوان وزير وارد کابينه‌ی قوام می‌شوند. قوام در اواخر بهمن ماه به مسکو سفر می‌کند. سفری طولانی . موضوع امتياز نفت شمال، حکومت ملی آذربايجان و زمان خروج نيروهای ارتش سرخ از ايران در دستور مذاکرات هستند. گفت و گو‌های و توافق‌ها به اين جا می‌انجامد که : شوروی از خواست امتياز نفت شمال صرف نظر می‌کند، پيشنهاد تشکيل شرکت نفت ايران و شوروی را می‌دهد، سهم شوروی ۵۱ و سهم ايران ۴۹ درصد.

درباره آذربايجان، شوروی می‌گويد : در خصوص آذربايجان ايران که امری است داخلی و مربوط به خود دولت ايران، توصيه می‌شود ترتيبی اتخاذ گردد که به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آنجا توجه کامل بعمل آيد.

مجلس ملی آنجا به همان نام انجمن ايالتی و ولايتی تبديل گردد، نخست وزير محلی آذربايجان، استاندار دولت مرکزی ايران باشد و ... نيروهای ارتش سرخ هم به تدريج از دوم مارس از ايران خارج می‌شوند.

می‌دانيم گفت و گو‌ها به سادگی صورت نمی گرفت و توافق‌ها نيز به آسانی عملی نمی شد.
در دگرگونی‌های بعدی و گفت و گو‌های دولت مرکزی با فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربايجان، پيشه وری صدر هيئت رئيسه حکومت ملی آذربايجان به تهران دعوت می‌شود.

از پس گفت و گو‌ها با دولت مرکزی با گونه‌ای اختيارات محلی برای انجمن ايالتی آذربايجان موافقت می‌شود ؛ وزارت خانه‌های حکومت ملی آذربايجان دوباره به همان نام پيشين اداره‌های استانی ناميده می‌شوند ؛ وزرای کابينه حکومت ملی ديگر نه به عنوان وزير ؛ بلکه به عنوان مسئولين اداره‌های استانی ناميده می‌شوند ؛ پيشه وری از مقام نخست وزيری حکومت ملی آذربايجان دست بر می‌دارد و سلام اله جاويد از رهبران فرقه دموکرات آذربايجان، به سمت استاندار آذربايجان از طرف دولت مرکزی، گمارده می‌شود.

همين گونه توافق‌ها و دگرگونی‌ها نيز در قلمرو اقتدار جمهوری مهاباد پذيرفته و انجام می‌گيرد.
وزارت خانه‌های جمهوری مهاباد به همان نام و موقعيت پيشين ادارات شهر مهاباد ناميده می‌شوند ؛ وزرای جمهوری مهاباد به سمت رئيس مسئوليت اداره‌های شهر مهاباد را عهده دار می‌شوند؛ شخص قاضی محمد در اين دگرگونی‌ها ديگر هيچ سمت و موقعيت دولتی ندارد؛ اما همچنان پيشوای حزب دموکرات کردستان ايران است.

اما نکته‌ی جالبی که در توافق‌های تهران ديده می‌شود و در بازخوانی‌ها و بازنويسی‌های تاريخی کمتر به آن پرداخته می‌شود، توافق دولت مرکزی برای به رسميت شناختن آموزش زبان ترکی و کردی در مدرسه‌های ابتدائی تا کلاس پنجم است. اميدوارم اگر روزی گفت و گوئی داشته باشيم در باره زبان فارسی و زبان ترکی و کردی به پيشينه‌ی گفت و گو در باره‌ی زبان و رويکردهای گوناگون به اين امر بپردازيم.

باری، همان‌گونه که می‌دانيد از پس خروج نيروهای ارتش شوروی از ايران، سير و جهت رويدادها دگرگون می‌شود. ارتش بسوی آذربايجان حرکت می‌کند. سران فرقه دموکرات آذربايجان، به شوروی می‌گريزند ؛ در غوغای آشوب و هزيمت، ارتش ايران وارد تبريز می‌شود، کشتار هولناکی می‌کند، بسياری از مردم تبريز و طرفداران فرقه دموکرات را به شيوه‌های بسيار وحشيانه پيش چشم همگان در خيابان‌ها می‌کشند.فاجعه بسيار به بار می‌آورند.

سرنوشت مهاباد هم نمی توانست از اين دگرگونی‌هائی که در صحنه سياست داخلی و بين المللی رخ داده بود، جدا باشد. نيروهای ارتش به فرماندهی سرلشکر همايونی به طرف کردستان و مهاباد حرکت می‌کنند.

در اينجا از درايت‌های شخصی قاضی محمد اين است که برادرش را به ديدار همايونی می‌فرستد، با او گفت و گو می‌کند و از او می‌خواهد که فقط نيروهای منظم ارتشی وارد مهاباد شوند يعنی نيروهای عشايری، نيروهای چريک عشايری که به ارتش پيوسته بودند و نيروهای نظامی را همراهی می‌کردند وارد مهاباد نشوند.

می‌دانيم که در آذربايجان، همزمان با ورود ارتش و بسيار پيشتر از آن، دولت، عشاير ذوالفقاری را مسلح کرده بود و آنها بودند که به شهرهای آذربايجان و مردم طرفدار فرقه دموکرات آذربايجان حمله می‌کردند. قاضی محمد هم نگران ان بود که عشاير کرد، آنها که مدت‌ها پيش از پايان کار جمهوری مهاباد، بطور پنهان با دولت مرکزی، با دربار و با ارتش مکاتبه و مراوده داشتند، اين ها، وارد مهاباد شوند.
بايد گفت بخشی از نيروهای عشاير و چريک عشاير که بنا بود پيشاپيش و همراه ستون‌های ارتشی به فرماندهی سرهنگ دوم غفاری وارد مهاباد شوند، نيروهای مسلحی بودند از قبيله مامش، منگور و ده بکری . و اين خاندان عشايری ده بکری دو وزير در کابينه جمهوری مهاباد داشتند، از قاضی محمد رويگردان شده بودند. آنجا که مصلحت و منفعت قومی و قبيله‌ای اقتضاء می‌کرد چرخيده بودند به سوی دولت مرکزی و می‌خواستند پيشاپيش نيروی ارتش وارد مهاباد شوند . درايت قاضی محمد، مهاباد را از يورش و غارت و يغمای عشايری در امان داشت.

و باز از درايت و شهامت اخلاقی قاضی محمد همين بس که از مهلکه نگريخت، ايستاد، با آرامش، و همه‌ی مسئوليت‌ها را خود به عهده گرفت تا مجازات‌ها متوجه افراد کابينه‌ی جمهوری مهاباد و کسان ديگر نشود.

اين نکته را هم در بازخوانی تاريخ بايد ديد و گفت که به‌نظر می‌آيد در تهران بر سر چگونگی برخورد با قاضی محمد و همراهانش، تفاوت نظرهائی وجود داشته است و چنين ديده می‌شود که دولت قوام يا مشاورين قوام با اعدام قاضی و يارانش موافق نبوده اند. اما فرماندهی ارتش به پشتيبانی دربار، شماری از افسران ارتش را راهی مهاباد کرد تا با تشکيل دادگاه ويژه نظامی، قاضی محمد و کسان او را محاکمه و به اعدام محکوم کنند.

قاضی محمد، برادرش صدر قاضی ـ نماينده‌ی مجلس شورای ملی ـ که نقش رابطه و ميانجی با دولت مرکزی را به عهده گرفته بود و نيز محمد حسين سيف قاضی در ميدان چوارچرای مهاباد بردار شدند. کاری ناجوانمردانه و نابخردانه.

نکته‌ی آخر اين که در کردستان و مهاباد، آن آشوب و هزيمتی که در آذربايجان رخ داد، پيش نيامد، فجايع تبريز در مهاباد تکرار نشد. و اين همه مرهون شخصيت انسانی و بزرگ خود قاضی محمد.

اما در بازخوانی رويدادها و در نگاه به امر اعلام تأسيس جمهوری مهاباد، دست کم سه تناقض يا سه ناسازگاری به چشم می‌خورد که همزاد و همراه خود اعلام جمهوری مهاباد هستند.

نخست ناسازگاری ميان مفهوم حقوقی حق تعيين سرنوشت آزادانه ملت کرد و واقعيت وابسته بودن تأسيس و بقای ”جمهوری مهاباد” به قدرت شوروی و تعادل قوای جهانی.

دوم ناسازگاری ميان مفهوم و ساختار سياسی ”جمهوری خودمختار” و چارچوب قانونی اساسی رژيم مشروطه سلطنتی.

از آنجا که در برنامه حزب دموکرات آمده بود خودمختاری برای کردستان در چارچوب ايران و بنياد ساختار سياسی ايران آن زمان بر پايه قانون اساسی رژيم مشروطه سلطنتی بود، آنگاه چگونه می‌شد در چارچوب رژيم مشروطه سلطنتی، جمهوری اعلام کرد ؟

اين پرسشی است که در بازخوانی تاريخ رويدادهای جمهوری مهاباد پيش می‌آيد. چرا جمهوری ؟
اين پرسش بوِيژه در قياس با موقعيت آذربايجان، بيشتر بچشم می‌آيد.

فرقه دموکرات در آذربايجان قلمرو بسيار وسيعتری را در اختيار داشت، دستگاه اداری استان گسترده تر بود، فرقه دموکرات تشکيلات حزبی و نيروی مسلح بيشتری در اختيار داشت که بر وزن و نقش آن می‌افزود، با اينهمه در آذربايجان جمهوری اعلام نشد. در مهاباد چرا و چگونه تصميم به اعلام جمهوری گرفته شد ؟

اين پرسش گرچه همراه دومين ناسازگاری، به ذهن می‌رسد اما پرسشی مستقل است بدين معنا که اساساً چرا جمهوری؟

بازخوانی رويدادها و دوباره خوانی کتاب‌ها و نوشته ها، پاسخی به اين پرسش نمی دهند. شايد تنها بتوان يکی دو گمانه را مطرح کرد.

اولين گمانه بر می‌گردد به چگونگی مناسبات حزب دموکرات کردستان و فرقه دموکرات آذربايجان.
به خلاف آنچه در برنامه حزب دموکرات پيرامون ”تأمين وحدت و دوستی کامل با مردم آذربايجان” آمده بود، مناسبات حزب دموکرات کردستان و فرقه دموکرات آذربايجان هم در زمينه قلمروهای اقتدار و هم در زمينه مقام و موقعيت قدرت سياسی و نسبت و رابطه آن دو قدرت، مناسباتی دوستانه و بی خدشه نبود. فرقه دموکرات آذربايجان نگاهی فزون خواهانه و برتری جويانه به حزب دموکرات کردستان، قلمرو اقتدار و موقعيت آن داشت . غنی بلوريان می‌گويد روس‌ها بر اساس خواست ”باقراُف” رئيس جمهور آذربايجان شوروی حاضر نبودند کردستان و آذربايجان غربی مستقل باشند بلکه آنها می‌خواستند بر اساس تقسيمات جغرافيايی رضاشاه، آن بخش از کردستان که شامل آذربايجان غربی است، بخشی از خاک آذربايجان باشد. بعدها نيز در دوره کوتاه توافق‌های تهران با آذربايجان و برگماری سلام اله جاويد به عنوان استاندار آذربايجان، گفت و گوی مشاجره آميزی بين سلام اله جاويد و قاضی محمد بر سر قلمرو خود مختاری آذربايجان و کردستان رخ داد. با توجه به اين نشانه ها، گمانه نخست اين است :
در برابر گرايش فرقه دموکرات آذربايجان که قلمرو خود مختاری کردستان را جزئی از کل قلمرو اقتدار حکومت ملی آذربايجان می‌ديد، شايد ـ شايد ـ قاضی محمد و يارانش خواسته اند با اعلام جمهوری مهاباد، استقلال قلمرو خود را در برابر فرقه دموکرات آذربايجان، تضمين کرده باشند.

گمانه‌ی ديگر : در بازخوانی رويداد‌ها ديديم در ديدگاه شماری از پايه گذاران اوليه” کومه له ژ.کاف” و برنامه‌های آن، خواست کردستان بزرگ و مستقل، نمود داشت. اين خواست متفاوت و متمايز بود از برنامه حزب دموکرات کردستان داير بر خواست خودمختاری در چارچوب ايران . خبرنگاران خارجی که با قاضی محمد ديدار کرده بودند به اين نکته اشاره کرده بودند که قاضی محمد خواهان خودمختاری در چارچوب ايران است. قاضی محمد می‌گفت از آنجا که کردها از لحاظ نژادی عضو همان شاخه‌ی ايرانی‌ای هستند که فارس‌ها نيز عضو آنند، لذا وی دليل و موجبی نمی بيند که نتواند همان اتحادی را با هم داشته باشند که مادها و پارس‌های باستان داشته بودند . با اين همه جای انکار نيست که پيروانش تمايلات و آرزويهای ”پان کردی” داشتند.

با توجه به آنچه گفته شد، گمانه‌ی دوم آن است که شايد ـ شايد ـ اعلام جمهوری برآيند اين وضعيت نيروها، پاسخی به اين خواست و در همانحال راهی برای کاستن از فشار گرايش کردستان بزرگ و مستقل بوده است.

برگرديم به ناسازگاری‌های امر اعلام جمهوری .

ناسازگاری سوم : ناسازگاری ميان مفهوم ”جمهوری” به عنوان دولت مدرن و واقعيت مناسبات و ساختار قبيله‌ای نيرومند در کردستان.

در کردستان آن زمان هنوز، ساختار قبيله ای، ساختار نيرومندی بود . شهرنشينی رشد نکرده بود و نيروهای شهری حضور فعالی در جنبش‌ها نداشتند. به عنوان نمونه جمعيت مهاباد در سالهای ۱۳۲۱ و ۱۳۲۲ خورشيدی حدود ۱۴۰۰۰ نفر برآورد شده . آمار ديگری جمعيت مهاباد را بين ۱۷۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ نفر بر آورد می‌کند.

اما از اين سه ناسازگاری اعلام جمهوری مهاباد که بگذريم، در نگاهی عمومی‌تر به کل جنبش ناسيوناليسم کرد بنظر می‌رسد که اين جنبش همواره با دو مشکل بزرگ روبرو بوده است.

نخست از جنبه درونی گرفتار مناسبات سنتی و روابط قبيله‌ای بوده است و می‌توان گفت در پاره‌ای مناطق و موارد هنوز هم هست.

دوم، گرفتار چنبره‌ی رقابت دولت‌های منطقه و قدرت‌های بين المللی است.

گفتنی است که بازی در شکاف تضاد و رقابت قدرت ها، بازی يک جانبه‌ای نيست و هميشه طرف يا طرف‌های قدرتمند، ميدان بازی، قواعد بازی و نتيجه‌ی بازی را به سود مصلحت و منفعت خود، آرايش می‌دهند و به پايان می‌رسانند.

نمونه‌ها بسيار است. جنبش کردها در ترکيه در فاصله دو جنگ، سرانجام با پناهنده شدن احسان نوری پاشا به دولت رضا شاه به پايان رسيد.

ملا مصطفی بارزانی از پس شکست ”جمهوری مهاباد” به شوروی پناهنده شد.

زمانی ديگر و بدنبال توافق شاه و صدام در حاشيه کنفرانس الجزاير و قطع پشتيبانی نظامی و سياسی رژيم شاه از جنبش کردهای عراق، ملا مصطفی بارزانی از کوهستان‌های عراق به آپارتمانی در حشمتيه کرج رانده شد. و عبرت انگيز است يادداشت‌های خونسردانه اميراسداله علم در بيان ”مصلحت سياسی” و ”منافع عاليه دولتی” آنجا که می‌نويسد اعليحضرت سکوت می‌کرد و ملا مصطفی را نمی پذيرفت.

از بيان نمونه‌های ديگر، از گرفتاری جنبش‌های کردستان ايران و عراق در چنبره‌ی رقابت و بازی‌های سياسی ايران و عراق می‌گذرم تا باز يادآوری کنم که جنبش ناسيوناليسم کرد دو گرفتاری بزرگ داشته است:

- گرفتاری در مناسبات سنتی و روابط قبيله‌ای

- گرفتاری در چنبره‌ی رقابت دولت‌های منطقه و قدرت‌های بين المللی.

 

در اين گفتارها از کتاب‌ها و نوشته‌های زير بهره برده ام.:
• جمهوری
۱۹۴۶ کردستان نوشته ويليام ايگلتون
• جمهوری مهاباد نوشته آرچی روزولت
• کردها و کردستان، کينان درک
• کردها و يک بررسی تاريخی و سياسی، سرلشکر حسن ارفع
• قاضی محمد در آينه‌ی اسناد، بهزاد خوشحالی
• مختصر تاريخ کرد، کينان درک
• تاريخچه جنبش‌های ملی کرد، سعيد شرفکندی
• بخثی کوتاه در سوسياليسم، عبدالرحمن قاسملو
• ئاله کوک (برگ سبز) غنی بلوريان
• گذشته چراغ راه آينده است، جامی
۲ جلد
• مدرنيته سياسی، موريس باربيه
• ملت چيست ؟ ارنست رنان
• ارنست رنان و مفهوم ملت، بيژن رضايی
• زبان آذربايجان و وحدت ملی، ناصح ناطق
• يعقوب ليث، باستانی پاريزی
• جمهوری خواهی در ايران (پيشينه‌ی تاريخی)، ناصر رحيم خانی
• آرمان ملی و جمهوری خواهی، ناصر رحيم خانی

 

پيوند به بخش اول       پيوند به بخش دوم         پيوند به بخش سوم

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630