بازگشت به خانه

اعلام موضع

آرشيو موضوعی

تعاريف و مفاهيم

مسائل ايران

اسلام

نوانديشی دينی

دين و مذهب

مشروطيت

انديشهء شرقی

دگر انديشی

روشنفکری

زنان

حقوق بشر

آموزش

خاورميانه

ترکيه

دموکراسی

جامعه مدنی

فمنيسم

اصلاحات

مدرنيته

لائيسيته

قشر سکولار

سازمان های سياسی

===============

 

 

 تاريخ: 8 شهريور 1385 ـ  30 آکوست 2006

خدا در جانب سکولارهاست!

«آينده» به «گذشته» نباخته است


۱)
هر چند که اگر از «درون و روبرو» نگاهی به آن بياندازيم، گاه چنين به نظر می رسد که در بيشتر موارد از «بازی های کوچک با نتايج موقت» بازنده بوده ايم؛ اما اگر از «بالا» به فرجام «بازی بزرگ با نتيجه ی دائمی»مان با «نخبگان حاکم» بنگريم، همه ی نشانه ها از اين حکايت می کند که: «ما برنده ايم».

چه:
هرگز و در نهايت امر «آينده» به «گذشته» نباخته است، هرگز «رويايی انسانی و مهرآميز» به «کابوسی هولناک و خشونت بار» باج نداده است و هرگز «نگره ای رو به جلو» از «نگره ای رو به عقب» باز نمانده است.

هر چند در مواقعی:
گذشته به نحوی «موقت و ناپايدار»؛ چون مانعی در برابر آينده سد بسته است، کابوسی هولناک رويای مهرآميزی را کمرنگ کرده است و "نگره ای رو به عقب" به مدد توش و توان تبليغاتی اش "نگره ی رو به جلو" را از تابيدن و بازتابيدن بازداشته است.

۲)
با اين حال:
برد قطعی، گريزناپذير و حتمی «دموکراسی خواهان اصيل» بر نگره هايی که اصولا و اساسا در ماهيت خود دموکراسی و آزادی را بر نمی تابند (و يا جلوه های رياکارانه ای از همان نگره که در پوسته ای از دموکراسی خواهی خود را مخفی می کند تا بازار پر رونق آزاديخواهی را به سکه های جعلی خود آلوده و بی اعتبار کنند) دليل موجهی برای کم کاری، ناهشياری و مسئوليت ناپذيری ی «ما» برای «کسب پيروزی های کوچک» نيست.

بله اين واقعيت دارد که «ما» در بازی های «کوچک با نتايج موقت»، اغلب و به ظاهر بازنده بوده ايم. چون:

_ در تمام آن موارد، آن بازی ها توسط «نخبگان حاکم» طراحی شده بودند.
_ در تمام آن موارد، ما «شاهد خنثی» بازی آنها بوده ايم.
_ در تمام آن موارد، يا آن بازی ها را به کلی رد و طرد کرده ايم و يا بی هيچ قيدی به آن گردن نهاده ايم.

و هرگز نکوشيده ايم زيرکانه، بازی طراحی شده و سنجيده شده توسط «آنها» را؛ به نفع آرمان های انسانی،اخلاقی و دموکراتيک خود تغيير جهت بدهيم. سمت و سو و توالی اش را منقلب کنيم و آنگاه خوشه اش را بچينيم.

به سخنی ديگر:
«ما» اغلب به بازی گرفته شده ايم در حالی که اغلب؛ «آنها» را به بازی نگرفته ايم. حال آنکه می توانستيم و می توانيم!

۳)
راهبرد ناشيانه در قبال بازی «نادموکرات ها» يا «دموکرات نمايان» حاکم، يکی از اين دوست:
_ بازی آنها را عينآ بپذير!
_ بازی آنها را تمامآ رد کن!

حال آنکه راهبرد هوشيارانه اين است:
_ برای کسب محبوبيت اجتماعی و «واقع نما» کردن بازی های شان،«آنها» ناچار از پشت کردن به «نگره ی رو به عقب خود»؛ و يا «تجديد نظر طلبی فرصت طلبانه» در مبانی نظام فکری شان و بنابر آن، پيشنهاد دادن و به اجرا گذاشتن «بازی هايی دموکراتيک نما» هستند.
پس بازی آنها را بپذير. چون دير يا زود، آنان را در ميان «شبکه ای از تناقضات» به دام می اندازد و رسوای شان می کند. اما آن را به نفع خود پيش ببر و چنان کن که در ميان «الزامات دموکراتيک» بازی ی «به ظاهر دموکراتيک» شان، «سريعتر از موعد» گرفتار آيند و يا به کلی از ادامه ی آن منصرف شوند!

پس: «نه عينآ بپذير، نه تمامآ رد کن. بلکه آن را از روی الگوی خودت تعريف کن!».

۴)
اما دليل عمده ی پيروزی های «دموکرات نمايان» در بازی های «کوچک با نتايج موقت» فقط در اهمال و ناهشياری ما خلاصه نمی شود.

بلکه يکی از عمده ترين دلايل باخت ظاهری ما، در « ناپايبندی آنها به اخلاق» و «پای بندی اصولگرايانه ی ما» به آن نيز هست که «ما» را در «شبکه ای از محدوديت ها» گرفتار می کند. در حالی که «پشت کردن به اخلاق»، وسعت عمل و فرصت های کم نظيری برای مانور در اختيار «آنها» قرار می دهد!

از اين روست که آنها:
به سهولت «دروغ» می گويند، به سادگی «تظاهر» می کنند، به آسودگی «پيمان می بندند اما پيمان می شکنند»، سخن از «قانونمداری» می گويند اما «قانون خود» را نيز در وقت مقتضی زيرپا می گذارند، شعار«شايسته سالاری» سر می دهند اما «ناشايستگان» را قدر می نهند، از« تساهل» می گويند اما سخت می گيرند، از «تسامح» می گويند اما بر خطاها چشم نمی پوشند ، هر مفهوم برجسته ی نظام فکری ی ما را عاريه می گيرند و سپس از محتوای خود تهی می کنند و آنگاه مستعمل و از کار افتاده تحويل مان می دهند (جامعه ی مدنی، رفراندوم، انتخابات، اصلاحات، حزب) و ....

با اين حال؛ «ما» به درستی از توسل به چنين وسايلی امتناع می کنيم. و دست بر قضا، دليل پيروزی و «برد غايی» ی ما در همين جاست.

در همين جا که هرگز «اصول» خود را با يک «پيروزی موقت» معاوضه نمی کنيم و در همين جا که هرگز: «اخلاق وسيله ی بازی ما نيست. بلکه هدف آن است».

چرا که ايمان داريم:
هر برد ناشی از دروغ ، پيمان شکنی، تظاهر و مانند آن، «ناپايدار»، «کاذب» و در نهايت «سرافکنده ساز» است.

به اين رغم؛ در بيشتر موارد «مکر سياسی» منافاتی با «اخلاق» ندارد و می توان چنان بازی کرد که:
نه موازين اخلاقی ناديده گرفته شده باشد و نه به شرايط بازی آنان تن داده باشيم.

در اين باره، هيچ شيوه نامه ی ويژه ای که در همه ی موارد به کار رود وجود ندارد. تنها با هوشياری و دقت در «نحوه» و «هدف احتمالی» ی بازی آنها ست که می توان دريافت:

اکنون و در اين لحظه از «بازی آنها»؛ بايد «به چه نحو» و در پی دستيابی به چه مقصودی بازی کنيم تا «بازيخورده ی نهايی» آنها باشند!

با اين حال يک نکته روشن است:

«هيچ» عنصر برآمده از ساخت حاکم؛ منفصل شده يا همچنان متصل به آن، نه می تواند و نه می خواهد تو را به آرمان های دموکراتيک ات رهنمون کند. به يکايک بازی های شان به ديده ی ترديد بنگر.
«آنها» و بازی شان را به بازی بگير!

چون در همه ی موارد پيشين با «پيمان شکنی» های شان نشان داده اند که، شايسته ی «اعتماد همه جانبه» و «پذيرش بی چون و چرا»ی تو نيستند.

۵)
اما همچنان اصلی ترين دليل در «بردهای موقت از بازی های کوچک» توسط آنان( که بی دليل برخی از ما را مايوس می سازد)؛ چيزی جز آن نيست که اغلب قريب به اتفاق بازی هايی که در صحنه ی سياسی به مرحله ی اجرا گذاشته می شوند، بازی هايی ست که به سبب برخورداری از امکانات رسانه ای و منابع هنگفت ثروث (و البته اهمال ما):
توسط «آنها» طراحی و سپس پيشنهاد می شود. و بديهی ست که به نتايج دلخواه آنان نيز بيانجامد!

فهرستی از بازی های سال های اخير تدارک ببينيد و در مقابل هر بازی که توسط «خودی ها» (يا «خودی های منفصل شده») و سپس «غيرخودی ها» پيشنهاد و اجرا شده است علامت بگذاريد.

از «اصلاحات» بگيريد تا «مطبوعات آزاد». از «تحزب» بگيريد تا «رفراندوم» و اين آخری «جنبش صلح طلبی». و دهها بازی ديگر همه ی اين سال ها.

نتيجه از پيش هويدا و مويد اين نظريه است که:
تمامی پويايی کاذب سياسی سال های اخير صحنه ی سياست در ايران، در نتيجه ی طراحی بازی ها توسط «خودی ها» (يا «غيرخودی های منفصل شده») و اجرای مطابق برنامه ی آنها توسط لشکر «غير خودی ها»يی ست که چنان بازی می کنند که طراح بازی انتظار داشته است!

اين پويايی _از جهت کاذب بودن اش_ اعتباری نيست که آن را به حساب «دموکرات نمايان» واريز کنيم. چه، هرگز منتج به نتيجه ای که مورد نظر «دموکراسی خواهان اصيل» باشد نشده است.(نمی توانسته بشود!)

بلکه تنها به «تداوم وضع موجود» و حفظ مناسباتی منجر شده است که در طراحی هر يک از اين بازی ها، «هدف نخست هر کدام آنها» و طراحان شان بوده است.

بدين ترتيب می توان از «نتيجه ی بازی ها» نتيجه گرفت که :
هدف آنها، به کلی «ايجاد پويايی و تحرک سياسی به نفع دموکراسی» و انجام اصلاحاتی در ساخت حقوقی حاکم به نحوی که منافعی همگانی در بر داشته باشد نبوده است، بلکه مقصود در «اداره ی تحرک اجتماعی به نفع قدرت و تضمين ثبات و امنيت آن» خلاصه می شده است.

۶)
با اين حال، بازی های سياسی طراحی شده در فاصله ی کمی پيش از برگزاری انتخابات دور دوم شوراها (که يکی از معدود "انتخابات به مثابه ی انتخابات" های اين سال ها بوده است) تا امروز؛ در يک خصيصه مشترک بوده اند: «در ناموفق بودن و به نتيجه ی از پيش تعيين شده نرسيدن»!

_ بازی «برگزاری آزادترين انتخابات
۲۵ سال گذشته و تاييد صلاحيت بسياری از منتقدين نزديک به حاکميت سياسی» با هدف شهردار شدن يک چهره ی منتقد و اجرای الگوی «حزب رفاه ترکيه» به منظور اميدوار نگاه داشتن توده های تحول خواه؛ با کمترين استقبال ممکنه توسط افکار عمومی روبرو شد.
(تا آنجا که پيش از برگزاری؛ يک عنصر تاييد صلاحيت شده و عضو برجسته ی نهضت آزادی را بر آن داشت تا پيشنهاد بدهد شرکت در رای گيری ها اجباری شود و "مجازات هايی نقدی" و يا "محروميت از حقوق اجتماعی" در مورد تحريم کنندگان يا کسانی که در رای گيری ها شرکت نمی کنند، تصويب و اجرا شود!)

_ بازی «تحصن پارلمانی» ی نمايندگان «دموکرات نما» در مجلس ششم کمترين توجه و حساسيتی در افکار عمومی برنيانگيخت.

_ بازی «رفراندوم» اگر چه به سرعت جنبش و تکاپويی در ميان نيروهای سياسی ی خارج از کشور برانگيخت، اما به همان سرعت نيز موضوعيت و «راهکار بودن» اش منتفی شد و طراح مطابق آخرين بيانيه اش در چهار ماه پيش منتظر "مداوای چشم راست خود" برای بازگشت به وطن و پيگيری مبارازات سياسی خود است.

_ بازی «ديو ودلبر» دموکرات نمايان در رای گيری ی سوم تير(با هدف هراساندن ايرانيان از قدرتگيری راست سياسی و کشاندن توده های سرخورده از مشارکت های گسترده ی پيشين به پای صندوق های رای، در هنگامی که شديدآ به مشروعيت ناشی از آن نيازمند بود) به سرانجام دلخواه نرسيد.

_ در کمترين زمان ممکن، بازی «جبهه ی دموکراسی خواهی و حقوق بشر» به کاريکاتور مضحکی از عنوان فريبنده اش تبديل شد.

همچنانکه اينک:
_ بازی «جنبش صلح طلبی ی معطوف به دموکراسی خواهی» که صورت رسمی ی آن در سياست اخير "شبه حزب مشارکت" تحت عنوان «صلح خواهی در بيرون، دموکراسی خواهی در درون» جلوه گر شده است؛ نه تنها کمتر تحرکی در صحنه ی سياست در ايران و در بين نيروهای تحول خواه پديد نياورده، بلکه به نااميدی بيشتر آنان از اميدهای بسته شده به طراح آن انجاميده است.

۷)

هر گاه به طور مداوم و پياپی، چند بازی سياسی طراحی شده توسط نخبگان حاکم (يا «پاره های ظاهرآ يا واقعآ منفصل از آن») نمی گيرد؛ دليل در چند چيز خلاصه می شود:

الف) «طراح بازی ها»، قدرت خلاقه ی خود را برای طراحی يک «بازی واقعنما» از دست داده است.

ب) «مجری مناسب آن بازی بخصوص» وجود ندارد يا اگر وجود دارد از اعتبار سابق(يا کافی) برخوردار نيست.

ج) «تماشاگران» و آنها که بايد به بازی فراخوانده و در جهت دستيابی به مقصود به کار گرفته شوند (غير خودی ها)؛ به هر دليل تمايلی به بازی نشان نمی دهند.(زمينه ی بازی موجود نيست)

ه) و "محتمل تر از همه" اينکه:
وقت بازی گذشته و هنگام جديت است! (بدين معنا که بايد به قواعد بازی سياسی احترام گذاشته شود و به آنچه در حين بازی های قبل وعده داده شده، به راستی عمل شود)

۸)
به چه زبان بايد به حاکمان فهماند که:
قريب به اتفاق نخبگان حاکم (مطابق «تئوری گردش نخبگان خانم ماری کولابينسکا» جامعه شناس رومانيايی) به دليل بسته بودن دايره ی نخبگان حاکم و مسدود بودن راه ورود به آن «از طرق شرافتمندانه و دموکراتيک»؛ کيفيت خود را از دست داده و توام با خود، کيفيت ساخت سياسی را نيز تا حد متزلزل کننده ای کاهش داده اند.

و چگونه بايد به آنان تفهيم کرد که:
به منظور بقا و حفظ سرمايه های عمدتآ مادی و کمتر معنوی خود، چاره ای جز تن دادن به «گشايش های دموکراتيک واقعی»، «برگزاری انتخابات به مثابه انتخابات»، «کنار نهادن نهادها و تاسيساتی که همچون يک گره در مسير بالندگی سياسی شهروندان عمل می کنند» و «در دسترس قرار دادن همه ی فرصت ها در پيش روی همه ی شهروندان» ندارند.

از آخرين «بازی به نتيجه رسيده» ی حاکمان، مدت هاست که می گذرد و با اين حال هنوز از خود نپرسيده اند (يا اگر پرسيده اند به آن پاسخ نداده اند) که: « واقعآ چه دليلی دارد؟ چرا ديگر هيچکدام از بازی های مان نمی گيرد ؟!».

۸)
اينکه از يک زمان بخصوص، يخ تقريبآ هيچکدام از بازی های «نخبگان حاکم» نمی گيرد و از آخرين بازی ی به نتيجه رسيده، که توسط «نخبگان حاکم» طراحی شده مدت های مديد می گذرد؛ نشانه ی اين ماجراست که:
بزودی هنگام بازی «نخبگان محکوم» فرا خواهد رسيد.

خصوصيت چنين دوره ای که به گمانم در حال آغاز شدن است،در چنين عبارتی خلاصه می شود:
«بازی های جديد، بازيگران جديد و نهايتآ نتايج جديد که الزامآ متضمن منافع بازيگران پيشين نخواهد بود».

نقطه ی عطف اين دوره ی تازه، چند خطی از بيانيه ی کوتاه زندانی خوشنام، مشهور و سکولار ايرانی آقای مهندس«عباس اميرانتظام» است که در تاريخ
۲۴ مرداد ماه (و چند روزی پس از بيانيه اش در خصوص مرگ «اکبر محمدی» که در آن پرسيده بود "در عجبم که چرا دماوند نمی خروشد؟!) صادر شد:

(....
عشق وافر من به خانواده بزرگ آزاديخواهان ايران با حضور و عضويتم در يک گروه خاص سازگاری نداشته و محدوديت های زيادی برای همکاری من با گروه های وفادار به استقلال، سربلندی، حاکميت ملی و دمکراسی ايران ايجاد ميکند.

حساسيت شرايط کشور، به برطرف کردن ترديدهايم شتاب بخشيد و مرا نهايتاٌ به اين تصميم رهنمون ساخت که عشق من به شکل گيری «کنگره فراگير حاکميت ملی و دمکراسی» بزرگتر از آن است که در حصارهای تشکيلاتی فقط يک جريان يا تفکر سياسی از جمله جبهه ملی بگنجد.

از اينرو و در تداوم راه نهضت ملی ايران، آمادگی خود را به عنوان يک ايرانی جهت همکاری با همه گروه ها و جريان های فکری علاقمند به حاکميت ملی و دمکراسی اعلام نموده و .... از همه آزاديخواهان، که ساختار حقيقی و حقوقی نظام موجود را مانعی برای استقرار دمکراسی و حاکميت ملی می دانند و چاره کار را در تشکيل «مجلس موسسان برای تدوين قانون اساسی» متکی به اراده ملت ايران از طريق مبارزات مدنی و مسالمت آميز می جويند، دعوت ميکنم که:
به خاطر نجات کشور، هر چه سريعتر خود را از حصارها و زنجيرهای خودخواهی سنتی و تنگ نظری های سياسی رها کرده و به برپايی اين کنگره فراگير همت گمارند.

در غير اينصورت تاريخ در مقابل هرگونه تأخير و درنگی بيرحمانه داوری نموده و نسل های آتی از ما به عنوان "انسانهای غيرمسئول" ياد خواهد کرد....(عباس امير انتظام/
۲۴/۵/۸۴)
....)

ندايی که در وقت مقتضی، در جان های بسياری طنين انداز خواهد شد؛ ندای مردی ست که
۲۷ سال از شيرين ترين و گرانبها ترين سال های زندگی اش را در زندان سپری ساخته و پرونده ی سياسی اش به همان سپيدی ست که موهايش.

و ميانسالی تلخ او ، نماد و نشانه ای از جوانی تلخ، اندوهبار و هولناک همه ی «ما»ست که توامان سپری شد و در آتش نفرت و کينه ای که «جريان روشنگر دينی» شعله ور کرد؛ سوخت.

۹)
محاسبه ی «خودی ها» در هنگام طراحی بازی های اخيرشان، واجد يک اشتباه بنيادی ست:
«در بازی های اخير، خدا و اراده اش در جانب سکولارها بوده اند!».

 برگرفته از سايت ليبرال دموکرات

http://www.liberaldemocrat-ir.com/news.php?news=1392

 

 

 

نويسنده:

فرهاد جعفری