بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

مهر   1387 ـ   اکتبر  2008  

 

نسل سوم اسلام فروشان

سيامک مهر

siamakmehr@yahoo.com

 

توضيح سکولاريسم نو: انتشار اين مقاله ـ که بوسيهء آقای سيامک مهر برای ما ارسال شده، تنها بخاطر وفادار ماندن به سنتی است که در اين ده ماهه کوشيده ايم به آن شکل دهيم و رعايتش کنيم: عرصهء همه گونه نظر دربارهء مسيری که سکولاريسم در جامعهء ما بايد بپيمايد.

       سايت ما برای مبارزه با دين و مذهب بوجود نيامده است، حتی اگر سردبير و همکارانش اعتقادی به عوالم غيبی و مذهبی نداشته باشند. بحث سکولاريسم بحث رديه نوشتن بر دين و مذهب نيست. ما خواستار جدا کردن قدرت حکومت از دست دينکاران و قدرت قانون گزاری و آموزش و پرورش از همهء شرايع مذهبی هستيم؛ تا يکی ـسوار شده بر قدرت به جان بقيه نيافتد. بقيهء بحث ها، بين دينداران و بی دينان، يا بين خود دينداران (مثلاً بين سنت مداران و اصول گرايان و نوانديشان و هر نحلهء ديگر)، می تواند و بايد، در آزادی فراهم شده بوسيلهء حکومت سکولار ادامه يابد.

        بنابر اين، ما نه از لحن و نه از نحوهء نگاه آقای سيامک مهر نسبت به سکولاريسم نو و نويسندگانی که با کمال صداقت نظراتشان را در آن منعکس می کنند، دفاع می کنيم. اما می گذاريم ايشان هم نظراتشان را بيان کنند تا همگان دريابيم که بحث سکولاريسم در چه حوزه ها و زمينه هائی، و چه راه ها و بی راهه هائی، مطرح است.

 

**********

این روزها یک گروه و دسته و نحله و فرقهء فکری دیگری از اسلامفروشان پیدا شده اند که هم خیلی ( بیشتر از نسل سروش و کدیور و امثالهم) مدرنند(!) و هم درعین سادگی و صداقت ظاهری گفتارشان، خرـ مرد ـ رند اند. این گروه به دلیل اینکه یخ نواندیشان دینی و روشنفکران دینی و ملی- مذهبی ها به مانند اصلاح طلبان در جامعه نگرفت و همگان آنها را هم در نظر و هم در عمل، دم و دنبالهء مافیای روحانیت و آخوندها و حکومتیان می شناسند، با تصویر چهره ای لائیک و سکولار از خود، همان متاع گندیده و تاریخ مصرف گذشته را در بسته بندی جدیدی عرضه می کنند. آنهم در پیشخوان نشریات و سایت هایی که مدعی روشنگری هستند. آدرس هم می دهم: می توانید با جستجو ذیل نام هایی چون حسین میرمبینی و سلامت کاظمی در سایت سکولاریزم نو با گوشه ای از اندیشه های این قماش اسلامفروشان آشنا شوید. (لازم به توضیح است که منظور این قلم از نسل سوم، فاصلهء فکری است نه سنی. ضمناً موضع گیری نگارنده کلی است و صرفاً به نوشته های این دو شخص نامبرده نمی پردازد.)

این قبیل اسلامبارگان نه با نظریه پردازی های غلوآمیز و نه با ادبیاتی شبه روشنفکری و یا استدلالهای پیچیده و شبه علمی و سفسطه و مغالطه( نظیر کارهای سروش و ملکیان و طباطبایی یعنی نسل دوم اسلامفروشان) که با زبانی منعطف و صمیمی، تصویر خاکریزی مابین خود و آخوندها ترسیم می کنند و نشان می دهند که هیچ مشکلی و مخالفتی حتا با برافتادن رژیم اسلامی ندارند، اما تا آنجایی که مطمئن شوند بیضهء اسلام در هرصورت محفوظ و ماندگار خواهد ماند. ایشان بسیار زیرکانه ما را به تسلیم و سازش با اهریمن دعوت می کنند.

گویی بچه گول می زنند. آنچه از چاه های چمکران تراوش می کند را خرافه می دانند، بسیاری از احادیث و روایات را چرند می خوانند، امام پردازی و مقدس بازی های افراطی شیعه را مسخره می کنند، ولی هرآنچه از غار حرا به بیرون تخلیه شده را علم محض می شمارند. وحی و جن و جبرئیل و معراج و شق القمر و بهشت و جهنم و حوری وغلمان و هزار یاوه و مهمل دیگری خرافه نیست، اما هالهء نور احمدی نژاد و دولت و مدیریت امام زمان خرافه است!

یکی از شگردهای ایشان مثلاً این است که در مقابل نام های محمد و امامان و علی و حسن و حسین، در عوض قراردادن آن صاد و عین مرسوم و سنتی بلافاصله می آورند: « که درود بر او باد» و یا گاهی با خرج کردن از جیب خدا می گویند: « که درود خدا بر او باد». ما خراسانی ها در این مواقع مثلی داریم که می پرسیم: اَه نیست، بابا ریده؟ ( با پوزش) یعنی چه فرقی می کند!

اگر از دورزمان ِ دیرپایی کتاب جهالت و جنایت قرآن را در کنار شاهنامه بر سفرهء هفت سین می نهاده ایم، از وحشت شمشیر علی بوده است. اسیر چنگال آخوندهای کینه توز بودیم، به ناچار تقیه می کردیم و تصمیم و تمهیدی برای نجات جان خویش و حفظ هویت ایرانی و پاسداری از فرهنگ و زبان فارسی بوده است. امروز اما این پیشنهاد از خرمردرندی شما اسلامفروشان است. اسلامنوازی شما از تربیت انگلیسی و تحصیلات استعماری شماست، حتا اگر خود بی خبر باشید.

ما ایرانیان در طی قرون و اعصار هرچه تلاش کردیم تا خوی نامداراگر، وحشی و تجاوزپیشهء اسلام را درمان کنیم، نشد که نشد. ما ایرانیان وقتی که الله را به خدا و خداوندگار و پروردگار و ایزد و یزدان ترجمه کردیم و چهرهء خشونتبار و خونریز و پراز آتش و عذابش را با مهر ایرانی، با فروزه های اخلاقی و نیک ایرانی، با قصیده با غزل، با کرشمه های نسخ و عشوه های نستعلیق، با کاشی های فیروزه ای، با گنبدهای طلایی، با سبزینگی ِ سرو، با بته جقه و گلابتون، باگل، با گلاب... بزک کردیم، نقاشی کردیم، نقاب در کشیدیم و در پس پشتِ پرنیان وجود ایرانی ِ خویش در نهایت تسامح و تساهل پنهانش ساختیم، به دلیل این واقعیت بود که تاب و تحمل چهرهء کریه اش را نداشتیم. ما وقتی که رُز، گل، گل گلاب را، گل محمدی نامیدیم به خاطر این بود که بتوانیم بوی گندش را تحمل کنیم!
اما هرچه رشته بودیم در تجاوز 57 پنبه شد و نشان داد که برای حفظ کیستی ایرانی خویش و به ضرورت درمان دوپارگی فکر و فرهنگ ایران، هرگز هیچ راهی به غیر از لایروبی و تخلیهء لای و لجن و رسوبات اسلامی از لایه لایهء ذهن و روان آلودهء خود وجود ندارد و ممکن نیست بتوان تغییری در جوهر اندیشهء اهریمنی اسلام و بربریت و توحش بدوی آن ایجاد کرد.

اینان خود را روشنگر و فعالیتشان را روشنگری می دانند، در صورتی که روشنگری در جامعه و فرهنگ ایران هیچ معنا و مفهومی به جز انتقاد از اسلام دربرندارد. نواندیشی دینی و روشنفکری دینی و اصلاح گری دینی و امثالهم انتقاد از اسلام نیست، ماله کشی است. در دین اینان مطابق اصلی اصولی، ناقد به قرآن کافر است. بنابر این فعالیت های فکری و نظری این نحله ذیل مفهوم روشنگری قرار نمی گیرد.

به اینان می گویم شما هرگاه از اعجاب و حیرت قیام حسین و گریستن در روضهء کربلا فارغ شدید، اندکی تخیل خود را بکار بیاندازید و تصور کنید که آن انقلاب شکوهمند و آن جمهوری اسلامی که حسین پس از پیروزی بر یزید و ابن زیاد و شمر و خولی تأسیس می کرد چه ویژگی هایی می داشت. برای احیای دین جدش چه تعداد از مخالفانش را بر بام مدرسه علوی به قتل می رساند. چه تعداد از کسانی که با وی بیعت کرده بودند را پس از کسب قدرت به نام محارب و مرتد و منافق و مفسد فی الارض و مهدورالدم و باغی با غین کشتار می کرد. چه تعداد زن و مرد را در چاله می انداخت و سنگسار می کرد. پاسداران و مجاهدین اسلامش در زندان ها به چه تعداد دختربچه با شورحسینی تجاوز می کردند و سپس به قتلشان می رساندند...

شما هرگاه از تفسیر و تأویل و تعبیر سوسیالیستی از عدالت علی فارغ شدید به این نکته نیز بیاندیشید که شبانه نان خشک به در خانهء گرسنگان بردن از فرومایگی است. امروز نیز در مناسبتهای اسلامی- در ماه رمضان و از این قبیل ایام- امامان جمعه و جماعت در خطبه های بی شرمی به حاجی بازاری های متدین توصیه می کنند که توسط نانوایی ها یکی دو روزی در سال نان رایگان به گرسنگان ببخشند. نان خشک و خالی. علی هم که برهء بریان و کوزهء شراب به در خانهء گرسنگان نمی برد.
ارتباط علی با عدالت فقط در همین حرف عین است. علی نمادش ترازو نیست. سمبل علی شمشیر است. « علی در شهر ینبع اراضی و املاک پرارزشی داشت و صاحب نخلستانی بود که سالانه چهل هزار دینار (حدود يك و نيم ميليون دلار) در آمد داشت.» * ( فعلاً کاری هم به این نداریم که اساساً لغت «عدالت» با واژهء «داد» در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به هیچ وجه یکسان نیست و اینهمانی ندارد.)

در نظام دوطبقهء توحیدی حتا مؤمنان فقط در ایمانشان به الله برابرند نه با یکدیگر. هنگامی که حاجی بازاری های متدین بر سردر کاخ های خود می نویسند: هوالرزاق، یعنی اینکه ما ندزدیده ایم بلکه خدا داده است. ده ها آیه نیز در توجیه و تحسین نظام دو طبقهء توحیدی و برده داری در قرآن پیداست:( نور 22- 23، شوری 19- 20، زخرف 35، نحل 71 و 75 ، نساء 32، طه 131 و ...)

برای نمونه، ترجمهء آیه 75 سورهء نحل را می آوریم:« خداوند مثلی می زند بین برده ای بنده که قدرت هیچ کاری ندارد و بین کسی که از سوی خویش(خدا) به او روزی نیکویی بخشیده ایم و او از همان پنهان و آشکار می بخشد، آیا این دو برابرند؟ سپاس خداوندرا، آری بیشترینشان در نمی یابند»!

برده داری که شاخ و دم ندارد. کارگران در جمهوری اسلامی 186 هزارتومان دستمزدشان از مصوبهء وزارت کار کفاف سه وعده غذا و یک سرپناه را نمی دهد. تازه همان هم شش ماه شش ماه پرداختش به تعویق می افتد. آن بردهء باستانی و تاریخی که لااقل دغدغهء غذا و سرپناه بخور و نمیرش را نداشت، ارباب این نیازها را در همیشهء تاریخ تهیه دیده است.

اتفاقاً عسگراولادی نیز در این حرف عین با علی و عدالت وجه اشتراک دارد. او نیز در کمیتهء امداد امام اصول ایدئولوژی نظام دوطبقهء توحیدی را مو به مو پیاده و اجرا می کند، فرهنگ جادویی و گداباوری ِ صدقه را تبلیغ می کند و خود و خانواده اش غرق در لذت و عیش و نوش و نعمات و مواهبِ غارت مقدس، به ریش هرچه مستضعف است می خندند.

سمبل علی شمشیر است (سیف الله). محمد هرگاه نیاز داشت زنجیرهای علی را می گشود و او با یک ضربت ذوالفقار سر از تن هر مخالف و دگراندیشی بر زمین می افکند. حرفهء علی که در رکاب پیامبر شمشیر می زد، کشتار کفار و مشرکین بود.

زمانی که عیسی ناصری مردمی را که برای سنگسار مریم مجدلیه گرد آمده بودند به وجدان انسانی خود رجوع داد، اگر با اسلام آشنا بود هرگز چنین خبطی نمی کرد. چون ای بسا یکی مثل علی پیدا می شد که می گفت من هم معصومم، هم مقدسم و هم باب علم هستم. تازه عقایدم را نیز بر شمشیرم حمل می کنم. آنوقت دهان ها را می بست و اولین سنگ را می انداخت.

دینکاران و اسلام فروشان مهاجم و متجاوز و وارداتی، به همراهی و همپایی و همرأیی اسلام زدگان ایرانی، آن دسته از ارزش ها و بنمایه های اخلاقی و انسانی و فروزه های نیکی چون پهلوانی و جوانمردی و ستم ستیزی که انسان ساکن در حوزهء فرهنگ ایرانی از رستم دستان انتظار دارد و در او می شناسد و اوست که حامل های اسطوره ای آن را بر دوش می کشد و نماد و نمایندگی می کند و نیز آنچه را این ملت در آرش و انوشیروان می ستوده است، دزدیده و مصادره کرده و به علی انیرانی منسوب و سنجاق و الصاق کرده اند و شترگاوپلنگی ساخته اند که محیط زیستش، طبیعت فرهنگی ایرانزمین نبوده و نیست. ما هرگز نپذیرفتیم که شیرخدا را از دغل منزه بدانیم! علی به جز ریشخندِ هویت ایرانی و ارزش ها و آیین های کهن ما، دکان پرسودی برای اسلام فروشان است و بس.

در ارتباط با دین و مذهب، به غیر از دین فروش و دین زده، به غیر از اسلام فروش و اسلام زده، به هرگونه طبقه بندی و تقسیم بندی و فاصله گذاری دیگری که معتقد بوده باشیم، عملاً و در واقعیت فریب دین فروشان را خورده ایم و با سر به درون چاه بی ته و انتهای اسلام سقوط کرده ایم. بنیادگرا، اسلام گرا، قشری، متحجر، نواندیش دینی، روشنفکر دینی و امثالهم اصطلاحاتی است که تنها به گیج کردن ما و گم کردن فهم درست ما از واقعیت فاجعه بار بختک اسلام یاری می رساند. دکان اسلام فروشان را باید تخته کرد و اسلامزدگان را درمان.

در پایان خطاب به اسلام فروشان از هر قسم و قشر و نحلهء فکری با هر نوع اسلام ناب محمدی که تبلیغ می کنند، واقعیتی را یادآوری می کنیم. حقیقت این است که من و ما و ایرانیان، نقشهء دیگری در سر می پرورانیم. سی سال سلطه و ستم حکومت اسلامی فرصت غیر قابل تکراری در اختیار ما نهاده تا تمامی اشتباهات و ندانمکاری های تاریخی خود را جبران کنیم. ما ایرانیان تصمیم گرفته ایم که نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه اسلام را از سرزمین خود براندازیم. در فکر آنیم که آشی برای اسلام فروشان بپزیم که یک وجب روغن رویش ایستاده باشد!
-------------------------------------------------
(*) تجارب السلف- ص13ـ از کتاب اسلام شناسی تألیف علی میرفطروس

 

***********************************************************

نظر:

جناب سردبیر محترم : 

شما در مقدمه مقاله آقای سیامک مهر نوشته اید:

«ما خواستار جدا کردن قدرت حکومت از دست دينکاران و قدرت قانون گزاری و آموزش و پرورش از همهء شرايع مذهبی هستيم؛ تا يکی ـسوار شده بر قدرت به جان بقيه نيافتد. بقيهء بحث ها، بين دينداران و بی دينان، يا بين خود دينداران (مثلاً بين سنت مداران و اصول گرايان و نوانديشان و هر نحلهء ديگر)، می تواند و بايد، در آزادی فراهم شده بوسيلهء حکومت سکولار ادامه يابد.»

از شما می پرسم آیا ما اکنون به آن حکومت سکولار رسیده ایم که بتوان گفت اینگونه بحث ها باید در یک شرایط ازاد برای همه مهیا باشد؟

شاید ما اینک در یک کشور خارجی بر حسب وجود "سکولاریسم" آزاد باشیم تا هر سخنی را بگوییم و به کسی هم پاسخگو نباشیم. اما آیا ما ایرانیان در آن شرایطی قرار داریم که بخواهیم هرمطلبی را با هر محتوایی بگوییم و منتشر کنیم ؟ آنهم مطلبی را که جز دشمنی و تفرقه خاصیتی ندارد و می تواند همه ما را از هدف اصلی مان دور  سازد.

 شما سردبیر محترم - که اعتقادی به عوالم غیبی ندارید، بلکه خودتان بنوعی مخالف و ضد آن هم هستید ـ آیا قادر هستید که به خودتان و همه ضد مذهبانی چون آقای سیامک مهر  و حتا همه " آته ایست ها" یی که لزوماً ضد مذهب نیستند، به آن خواسته که می فرمایید "جدا کردن قدرت حکومت از دست دینکاران است" ، جامه عمل بپوشانید و همهء ما را به آن میدان آزادی برسانید که که در پناه سکولاریسم بتوانیم از عقایدمان دفاع کنیم؟

آیا شما می توانید به خودتان و به تنهایی (یعنی بدون من و ماهایی که دینی هستیم اما طرفدار سکولاریسم)، این کار را به سامان برسانید؟ 

از آقای سیامک مهر می پرسم آیا ایشان قادر هستند با کمک نوری علاها، ما را به آن میدان آزادی برسانند (با توجه به اینکه اکثریت جمعیت ایرانیان را مذهبیون تشکیل می دهند و اینکه ابزارهای اعمال قدرت امروز در دست کسانی است که از قبل دین روزی می خورند و به قدرت رسیده اند). ضمناً، آقای مهر نقشه و هدفش را در آخر نامه شان تشزیح کرده اند! 

از آقای نوری علا می پرسم آیا من جزو "دینکاران" محسوب می شوم که جز خودم هیچ پیروی ندارم که بخواهم بعنوان "یک خر مرد رند" فریببش بدهم؟

 

آقای سردبیر محترم،

بلاهت هم حدی دارد که اگر از آن تجاوز کند تبدیل به ستم گری می شود که نمی توان در مقابل آن انسان خاموشی گزیند. سکوت کردن در این مواقع خودش فسادآور و بنوعی  ستم خیز است.

من اما از آن رو برای سایت شما مطلب فرستادم که شما را (علیرغم باورهای متضادمان) اندیشمندی ایران دوست و مومن به "سکولاریسم" یافتم. شما اگر خودتان اذعان نمی کردید "سکولاریسم نیاز اصلی و نخست جامعهء ما است" و اگر  در مقدمهء نامه های من به آقای منتظری اشاره نمی کردید که  نحوهء "استدلال ها در اين مکاتبات نور مستقيمی بر ضرورت طرح «سکولاريسم»، بعنوان نياز نخست جامعهء کنونی ما می اندازد". هرگز مطالبم را برای شما نمی فرستادم.

 

آقای سردبیر،

ایشان خود در پایان مطلب شان نوشته اند: 

"در پایان خطاب به اسلام فروشان از هر قسم و قشر و نحلهء فکری با هر نوع اسلام ناب محمدی که تبلیغ می کنند، واقعیتی را یادآوری می کنیم. حقیقت این است که من و ما و ایرانیان، نقشهء دیگری در سر می پرورانیم. سی سال سلطه و ستم حکومت اسلامی فرصت غیر قابل تکراری در اختیار ما نهاده تا تمامی اشتباهات و ندانمکاری های تاریخی خود را جبران کنیم. ما ایرانیان تصمیم گرفته ایم که نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه اسلام را از سرزمین خود براندازیم. در فکر آنیم که آشی برای اسلام فروشان بپزیم که یک وجب روغن رویش ایستاده باشد!"

شما آقای نوری علا که معتقدید "طرح سکولاریسم نیاز نخست جامعه ما است"، و شمایی که می دانید اکثریت جامعه ما را مسلمانان تشکیل می دهند، و شمایی که می دانید امروز "دینکاران مذهبی" با در اختیار گرفتن همه ابزار قدرت (و فریبکاری مذهبی) دست همهء ما را از اعمال قدرت و هرکار مؤثری که بتواند آنها را از قدرت بیندازد، بسته اند، آیا شما هرگز از ایشان پرسیده اید که:

این "من و ما و ایرانیان" چه کسانی هستند؟ شما ایرانیانی که تصمیم گرفته اید از این غلط های زیادی بکنید مجموعا چند نفرید؟ ابزار شما برای اعمال قدرت چیست؟

حیف از وقت، که بخواهم آن را صرف پاسخ به چنین ساده لوحانی کنم.

من اما این کامنت را خطاب به شما نوشتم که فکر می کنم  بر اساس مسئولیتی - که خود بر عهدهء خود نهاده اید- بر وظیفه تان می گذارد تا پاسخ آن سئوالات را از این قبیل از کسان دریافت دارید.

 

آقای نوری علا 

باز یاد آور می شوم: ما ایرانیان بر حسب باورهایمان دو تیم بازی تشکیل نداده ایم. ماها داریم با هم جنگ می کنیم. از قرار معلوم شما نیز به این مسئله توجهی ندارید. چراکه اگر می داشتید، بر حسب اینکه می فرمایید ضرورت نخست جامعه ما "سکولاریسم" است، آنگاه باید دانسته باشید که ایرانیان (علی رغم اینکه به چه باوری تعلق دارند)، یا خواهان جدایی دین از حکومت اند و یا نیستند.

به نظر شما آیا من (حسین میرمبینی) خواهان سکولاریسم هستم یا نیستم؟ و آیا آقای سیامک مهر که به اعتراف خودشان در پی این نقشه و هدف اند که "یک آشی برای من و امثال من بپزنند که یک وجب روغن رویش ایستاده"، آیا ایشان اصلاً معتقد به سکولاریسم هستند یا نیستند؟ اگر هستند که نباید اینگونه حرف بزنند! و اگر نیستند از شما انتظار است که یا مطالب ایشان را منتشر نکنید و یا اگر منتشر می کنید، اسم ایشان را در ردیف همان آیت الله هایی قرار بدهید که مخالف و دشمن سکولاریسم هستند.

 

با تشکر 

حسین میرمبینی

 *****************************************

وبلاگ نويسنده به نام «گزارش به خاک ايران»:

http://khakeiran.blogspot.com/2008/10/blog-post.html

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630