بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

 

پيوند به فهرست مطلب کتاب

فصل يازده ـ سيب سرخ يا انگور ترش

بخش اول ـ پيوستن به اروپا

نوشتۀ «آندرو مانگو»

ترجمهء اختصاصی برای سکولاريسم نو

ملی گرايان ترک از دو نماد که به استوره های باستانی شان مربوط می شود الهام می گيرند. استوره ی نخست و شناخته شده تر به داستان يک گرگ خاکستری (به ترکی، «بزکورت») برمی گردد که قبايل ترک مهاجرت کننده از موطن شان در جنوب سيبری به سوی مغرب زمين را هدايت می کند. در اين استوره موطن ترکان «ارگنه کن» نام دارد که در زبان مغولی به معنی «گذرگاهی در ميان کوه های پر شيب» است. «ارگنه کن» در دره ای غیرقابل دسترسی قرار دارد و بوسيله ی کوه های بلند محاصره شده است. تنها گرگ است که راه خروج از اين منطقه را بلد است. به احتمال زياد اين گرگ «توتم» (نماد مقدس) قبيله محسوب می شده است.

استوره دوم هم، که به هدف نهايی فتوحات ترکان اشاره می کند، استوره ی سيب سرخ (به ترکی، «قزل الما») است. در مورد آن تفسيرهای مختلفی وجود دارد. از جمله گفته می شود که «سيب سرخ» نام گوی طلايي رنگی بوده که در بالای مجسمه ژوستينين اول، امپراتور رم، در شهر قسطنطنيه قرار داشته است. تفسير ديگر آن است که پس از تصرف قسطنطنيه در سال 1453 به دست ترک ها، سخن گفتن از «سیب سرخ» به معنی ياد کردن از شهر «رم» بود که  واتيکان (پايتخت مسيحيت) در آن قرار داشت و نشان می داد که عثمانی ها اين شهر را هدف نهائی خود گرفته اند و تصرف آن را نماد پيروزی اسلام بر مسيحيت می دانند. در تفسیری ديگر و نزديک به همين مضمون گنبد کلیسای سنت پيتر در واتيکان «سیب سرخ» خوانده می شود. اما هنگامی که عثمانی ها از رسیدن به پايتخت مسيحيت مغرب زمينی عاجز ماندند شهر «وین»، پایتخت امپراتوری هاسبورگ، که دشمن اصلی آنها محسوب می شد، «سیب سرخ» خوانده شد. البته ديگرانی هم هستند که معتقدند چون تزارهای روسیه دشمنانی بس خطرناکتر از خاندان هاسبورگ ها بودند، «سیب سرخ» به شهر مسکو اشاره می کرده است.

اگرچه عثمانی ها نتوانستند به هيچ کدام از اين سيب های سرخ دست بيابند اما استوره ی «سیب سرخ» همچنان در جامعه ترکیه زنده مانده است. مثلاً، مروزه ترک های ملی گرا ـ چه چپ و چه راست (يعنی مارکسيست های سابق و ملی گرايان قومی) ـ که از پيوستن ترکيه به اتحاديه اروپا هراس دارند و معتقدند که پذيرش شرايط اين اتحاديه موجب تجزيه ی ترکيه خواهد شد، خود را عضو «ائتلاف سيب سرخ» می خوانند که، البته، اين نوعی استفاده معکوس از استوره مزبور است و، بر خلاف آنها، اکثريت چشمگيری از ترک ها عضويت در اروپا و به طور کلی پيوستن به جامعه ی مغرب زمين را همان سيب سرخی می دانند که هدف نهايي همه ی تلاش هاشان بوده است.

          هنگامی که رجب طيب اردوغان در نوامبر سال 2002 در انتخابات به پيروزی رسيد، اعلام داشت که نخستين و مهمترین کار او تعيين تاريخ دقيق آغاز مذاکرات برای پيوستن به اتحاديه اروپاست. این حرکت او ـ در زمانی که نهادهای مدنی و نظامی ترکيه با ترديد به سابقه ی او در حوزه ی اسلام سياسی می نگريستند ـ عمل زيرکانه ای بود که می توانست دل همه را يکجا به دست آورد. از ديد خود او، اتحاديه ی اروپا جايي بود که در آن نهاد نظامی زير دست نهاد مدنی قرار داشت و در صورت پيوستن ترکيه به اين اتحاديه اردوغان نيز از شر ژنرال های ترکيه رهايي می يافت و، در عين حال، با تکيه به اروپا، مردم را به سوی خود جذب می کرد. از سوی ديگر، اسلاميست های معتدل هم از آن رو خواستار عضويت در اتحاديه ی اروپا بودند که اعتقاد داشتند با اين عمل آزادی مذهبی در ترکيه تضمين خواهد شد و به خصوص همه ی محدوديت های مربوط به جلوگيری از حضور زنان روسری پوش در مدارس، دانشگاه ها، ادارات دولتی و مراسم رسمی از بين خواهد رفت. البته، هنگامی که در اکتبر سال 2003 دولت ارودغان گزارش پيشرفت های خود در جهت برآوردن شرايط اتحاديه اروپا را منتشر ساخت، هيچ گونه اشاره ای به اين ممنوعيت به عنوان يکی از نقائص کار ترکیه نشده بود. ليبرال های ترکیه هم بدين خاطر به پيوستن به اتحاديه اروپا علاقمند بودند که فکر می کردند در آن صورت از آزادی های نوع اروپای غربی استفاده خواهند کرد. ارتش هم عضويت در اروپا را بمثابه رسيدن به اوج اصلاحات آتاتورک می ديد؛ اصلاحاتی که ارتشيان خود را نگاهبان آن می دانستند. آنها البته بر اين نکته نيز تاکيد می کردند که در اين کار ملاحظات امنيتی کشور نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. بازرگانان ترک نيز خواستار دست يابی به سرمايه ها و بازارهای اروپا و برقراری استانداردهای اروپايي مديریت در ترکيه بودند. ملی گرايان کرد هم به شدت با پيوستن به اروپا موافق بودند چرا که می دانستند در اروپا حقوق اقليت ها به رسميت شناخته می شود.

          بدينسان اروپا تبديل به همان سرزمين موعود افسانه ای شده بود. در ماه مارچ 2004 کمال اوناکيتان، وزير امور مالی دولت حزب عدالت و توسعه، در يک سخنرانی در جمع وفاداران به حزب خود در استانبول گفت:

          «شما مسلماً تشخيص داده ايد که راه ما رو به سوی اروپا دارد. شما به اروپا برويد و اطراف خود را بنگريد؛ خواهيد  ديد که آنچه می بينيد همانی است که می خواهيد ترکيه داشته باشد. اروپا جايي است که ما ترکيه را به آنجا می بريم. خوب نگاه کنيد: مردم اروپا همیشه لبخند به لب دارند، اهل آسان گيری هستند، درآمدشان بالاست، کاری به کار هم ندارند، اما نسبت به هم درک و احترام دارند؛ هيچ کس حقوق ديگری را تصاحب نمی کند؛ سرمايه های بانک ها دزديده نمی شود و منابع سرزمين به اتلاف کشيده نمی شود. جای ترکيه در اتحاديه اروپاست. ما بايد سطح خود را به آنجا برسانيم، و راه ديگری هم وجود ندارد».

          طرفداران عضويت ترکیه در اروپا به سابقه هم اشاره کرده و خاطرنشان می سازند که امپراتوری عثمانی همواره در امور سياسی اروپا درگير بوده است؛ گاه به عنوان متحد فرانسه عليه خاندان هابسبورگ و گاه به شکل متحد بريتانيا عليه روس ها. و حتی در زمان های جنگ نيز داد و ستد کالا و فکر بين ترکيه و اروپا ادامه داشته است. در پايان جنگ های «کريمه» در 1856 امپراتوری عثمانی به عنوان عضو ائتلاف کشورهای اروپايي شناخته شد. پس از جنگ دوم جهانی نيز ترکيه به عضويت سازمان تعاون اروپا در آمده و از آن طريق از طرح مارشال سود برد؛ در سال 1950 به عضويت شورای اروپا درآمد؛ و در 1952 وارد اتحاديه ی کشورهای جنوب اروپا شد که از جمله شامل ايتاليا و يونان گشته و به فرماندهی جنوبی ناتو متصل بود. هنگامی که در سال 1964 ترکيه به عنوان عضو وابسته اتحاديه اقتصادی اروپا شناخته شد پروفسور والتر هالشتاين. رييس کميسيون اروپايي، اعلام داشت:

          «ترکيه بخشی از اروپاست. اين معنای غایی کاری است که امروز انجام می دهيم؛ و واقعيت بلاترديدی را مورد تاکيد قرار می دهد که بيان مختصر پيوند جغرافيايي و تاريخی اين کشور با اروپا طی قرون متمادی است. ترکيه بخشی از اروپاست. و هنگامی که اين واقعيت را بيان می کنيم قبل از هر چيز شخصيت آتاتورک را به ياد می آوريم که در هر تحولی در اين کشور روياروی ما قرار می گيرد و به خاطرمان می آورد که چگونه به صورت ريشه ای کوشيد تا همه ی جوانب زندگی ترکيه را بر بنياد ارزش های اروپايي بازسازی کند».

          از آن تاريخ به بعد، اتحاديه اروپا بارها شايستگی ترکیه برای عضويت در اتحاديه را تصديق کرده است. در 1996 ترکیه به صورت اولين کشوری درآمد که اگر چه عضو کامل اتحاديه اروپا نبود اما از لحاظ امور گمرکی مطابق مقررات اروپايی عمل می کرد. و آن گاه، در دسامبر 1999، شورای وزيران اتحاديه ی اروپا رسماً اعلام داشت که ترکيه نامزد عضويت کامل در اتحاديه است. در نتيجه، اکنون، به لحاظ نظری، حق ترکيه برای عضويت در اتحاديه اروپا به رسميت شناخته شده است. اما، در عين حال، همه ی اين نکات اثباتی مانع از آن نبود که در سال 2003 رييس جمهور سابق فرانسه، ژيسکاردستن، اعلام نکند که:«ورود ترکيه به اتحاديه اروپا به معنای پايان موجوديت اين اتحاديه است». در آن زمان ژیسکاردستن رياست کنفرانسی را بر عهده داشت که مامور نوشتن نسخه ی جديد قانون اساسی اتحاديه اروپا بود و نمايندگان ترکيه نيز در آن حضور داشتند. بدينسان، آشکار است که موقعيت فراهم ترکيه برای عضويت در اتحاديه مانع از وجود مخالفت ها در داخل اروپا نشده است. در پاييز سال 2002 يک مطالعه ی آماری زير نظر اتحاديه اروپا نشان داد که در نزد مردمان کشورهای اروپايي ترکيه در انتهای صف خواستاران عضويت در اتحاديه قرار دارد. در آن زمان تعداد مهاجرين ترک و فرزندانشان که شهروند رسمی اتحاديه اروپا محسوب می شدند به 3/1 ميليون می رسيد؛ عددی بزرگتر از جمعيت کشورهای قبرس و مالت که قرار بود در سال 2004 به عضويت کامل اتحاديه درآيند. در عين حال، تعداد ساکنان ترک اروپا که دارای پاسپورت ترکيه بودند به 5/2 ميليون نفر بالغ می شد. تمرکز اصلی آن ها در آلمان بود. اين کشور در آنزمان دارای 6/2 ميليون مهاجر ترک بود که 700 هزار نفر از آن ها شهروند رسمی آلمان محسوب می شدند.

          در واقع، نظر منفی اروپايي ها درباره ی ترکيه بر بنياد تجربه ای که از حضور مهاجران ترک در کشورهای اروپايي داشتند شکل گرفته بود. اغلب اين مهاجران از مناطق روستايي و فقير ترکيه آمده بودند و ادغام در کشورهای ميزبان برايشان سخت مشکل بود و، در نتيجه، فقط بين خود مراوده داشتند. تعداد کمی از آن ها زبان کشور ميزبان را ياد می گرفتند و اغلب آن ها اخبار و برنامه های سرگرمی کننده را از طريق تلويزيون ترکی که به وسيله ی ماهواره پخش می شد و نيز روزنامه های ترک زبان چاپ اروپا دريافت می داشتند. معدل نمرات فرزندان آن ها در مدرسه از ميانگين رايج پايين تر بود. حالت تسليم شدگی زنان مهاجر ترک همسايگان اروپايي شان را به شدت شوکه می کرد و، بالاتر از همه، معلوم بود که جدا افتادگی مهاجران  و در هم فرورفتگی شان موجب می شد تا ملی گرايي قومی و بنيادگرايي مذهبی در بين شان براحتی شايع شود.

اما بيگانه ستيزترين اروپايي ها نيز نمی توانستند ترک ها را متهم به تنبلی کنند. ترک ها به سخت کاری، و به تدريج کسب مهارت های تجاری، شهرت يافتند. به طوری که اکنون بازرگانان ترک در سراسر اروپا فعاليت دارند و مشتری ها و مستخدمين شان نيز ديگر صرفا مهاجرين نيستند. همچنين نشانه های آشکاری وجود دارد که، اگر نه نسل دومی ها، که قطعاً نسل سومی ها در جوامع ميزبان ادغام شده اند. حتی اکنون برخی از سياستمداران با اصليت ترک به نمايندگی در پارلمان های اروپايي انتخاب شده اند. و در ميان جامعه مهاجران نويسندگانی ظهور کرده اند که به هر دو زبان ترکی و آلمانی آثار خود را نوشته و منتشر می کنند. ازدواج بين آلمانی ها و ترک ها هم ديگر امر نادری نيست. حتی صدراعظم قبلی آلمان، هلموت کل، که حزب دموکرات مسيحی او پيشاهنگ نيروهای مخالف عضويت ترکيه محسوب می شود، دارای يک عروس ترک است.

ادامه دارد

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630