بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

پيوند  به فهرست مطلب کتاب

اسفند   1387 ـ   مارچ  2009  

 

ترجمهء اختصاصی برای سکولاريسم نو

کتاب «ترک های امروز»

نوشتهء «آندرو مانگو»

 فصل نهم:

«استانبول زندگی می کند»

بخش اول - تا مرگ آتاتورک

     استانبول را می توان يک شهر جهانی دانست. خودش هم دوست دارد که در کنار نيويورک، لندن، پاريس و رم بايستد. اين شهر، که قرن جديد را با 9 ميليون نفر جمعيت آغاز کرده، از لحاظ وسعت دست کمی از آن شهرها ندارد. در عين حالی که پر از يادمان ها و تاريخی است که اهميت آن را اثبات می کنند. در همه جای آن می توان ديوارهای بازمانده از دوران امپراتوری روم شرقی، قصرها و مساجد عهد امپراتوری عثمانی، و آسمانخراش های مدرن را ديد که همه نشانهء اهميت تاريخی آنند ـ از سال 330 ميلادی، يعنی زمانی که کنستانتين کبير آن را پايتخت امپراتوری رم کرد و به اين دليل کنستانيتنو پل يا قسطنطنيه خوانده شد تا به همين امروز.

موقعيت جغرافيايي شهر، که آن را درست ميان دو قارهء اروپا و آسيا قرار داده، منحصر به فرد است. از نظر ترک ها اين شهر که «مرواريد بسفر» خوانده می شود نماد گذشتهء پر شکوه امپراتوری آنان بوده و، در عين حال، سرزندگی و جوانی کنونی اين ملت را به نمايش می گذارد. گذشتهء شهر در افق بخش قديمی آن، با تسلط مناره های مساجدی که هنوز نام سلاطين عثمانی را بر خود دارن، هنوز زنده است و زمان حال آن در تصوير دو پل بزرگی تجسم می یابد که از ترعهء بسفر تا آسمانخراش های منطقهء جديد تجاری کشيده شده اند.

در ميان ترک ها «استانبولی» به معنی مجموعهء همهء چيزهای خوب کشور است. در زبان ترکی هر عبارتی که با استانبول ترکيب شده باشد نشان از زيبايي و کمال دارد. خانم ها و آقايان استانبولی، لهجهء استانبولی، و مدهای استانبولی، همگی حکايت از کمالی کيفي دارند.

          هنگامی که رجب طيب اردوگان در سال 1994 بعنوان نخستين شهردار اسلام گرای استانبول انتخاب شد، گفت: «من دوستدار واقعی اين شهر هستم. در آن به دنيا آمده و در آن بزرگ شده ام. در همين جا بود که بر افق های وسيع تری چشم گشودم، خدمت کردن به اين شهر نوعی عبادت است که می تواند تحسين پيامبر محبوب ما را برانگيزد». در واقع، در احاديث اسلامی آمده است که پيامبر اسلام به پيروان خود وعده داده بود که «شما قسطنطنه را فتح خواهيد کرد. رحمت خدا بر آن فرمانده و لشگری باد که اين فتح نصيب شان خواهد شد». و اين پيروزی در سال 1453 ميلادی به دست محمدی ديگر، سلطان محمد فاتح، متحقق شد، و او به شکرانهء پيروری مسجدی را به نام خود ساخت که هنوز در بخش قديمی شهر قرار دارد. دومين پل بر فراز بسفر که در دوران آتاتورک ساخته شد نيز، به ياد او، «پل فاتح» خوانده می شود. اين هنگامی که بود حکومت جمهوری در ترکيه برقرار شده و کشور جديد می کوشيد تا ميراث عثمانی خود را بازيابد. همين شهر بود که در 1922 شاهد خروج آخرين سربازان کشورهای متحد در پايان جنگ های استقلال شد و 29 ماه می هر سال را به عنوان جشن فتحی ديگر بر تقويم ترکيه نشاند.

در آن روز باند موزيک ارتشی، که اعضائش يونيفورم های عهد قديم عثمانی را به تن داشتند، در حال نواختن شطپور و طبل، با قدم رو از موزهء نظامی کنار مدرسهء قديمی عهد عثمانی جنگ، بيرون آمد و از سراسر شهر گذشت. قدم روی ارتشيان عهد عثمانی شکل ويژه ای داشت؛ آن ها دو قدم به جلو و يک قدم به عقب برمی داشتند. اين حرکت را می توان نشانهء نمادين تاريخچهء شهر استانبول دانست که در تاريخ رنگارنگ خود دائماً دو قدم به جلو و يک قدم به عقب برداشته است.

امروزه تبليغ کنندگان اين شهر ادعا می کنند که استانبول سرشار از فعاليت های بازرگانی، رسانه ای، و فرهنگی است. سيزده در صد از جمعيت ترکيه در اين شهر زندگی می کنند. بيست و يک در صد جمعيت شهرنشين کشور، يازده در صد از کارگران ترکيه، سی در صد از کل سرمايه گذاری های صنعتی، چهل در صد از فعاليت های بازرگانی و بيست و يک در صد از توليد ناخالص ترکيه به اين شهر مربوط اند.

     استانبول بدون شک يک مادرشهر بزرگ است و، در عين حال، بيش از هر کجا و هر زمانی هر آنچه را ترکی محسوب می شود نمايندگی کرده و بهترين استعدادهای سراسر کشور را به خود جذب می کند. هنگامی که رژيم جمهوری در ترکيه برقرار شد اصلاحگران پر حرارت آن زمان استانبول را «فاحشهء بيزانس» خوانده و آن را متهم می کردند که منابع مردم فقير اما صميمی آناتولی را می بلعد. امروزه اما اين شهروندان استانبول اند که از اين شکايت دارند که آنکارا ـ به دست سياستمداران و ديوانسالاران خودپسندش ـ از پيشرفت های آن جلوگيری می کند. اما واقعيت آن است که اين گونه تفاوت گذاری ها کلاً اموری مصنوعی محسوب می شوند. شهروندان استانبول بخشی از جامعهء ترکيه هستند و در بد و خوب اين جامعهء بزرگ شراکتی تام و فعال دارند.و  يقيناً، زمانی که ترکيه بتواند توانايي های بالقوه خود را به فعل درآورده و تبديل به کشوری ثروتمند شود، استانبول نيز به جمع شهرهای بزرگ جهان خواهد پيوست.

        استانبول تا 1923 پايتخت ترکيه بود اما از مدت ها پيش، به خاطر تکيه بر پول و فکر و مدی که از مغرب زمين می آمد، يکی از استان های آن سرزمين محسوب می شد. هنگامی که آتاتورک، در نوامبر 1938، در قصر قرن نوزدهمی سلطان عثمانی به نام «دولما باغچه»، در کنار بسفر، چشم از جهان فرو بست، استانبول هنوز يک شهر متوسط و آرام به شمار می رفت. در آمارگيری سال 1922 که قبل از پايان دوران اشغال شهر به وسيلهء نيروهای متحده انجام شد جمعيت آن بالغ بر يک ميليون و صد هزار نفر اعلام شد. اين تورم به خاطر ورود پناهندگان مسيحی گريخته از آناتولی و روس های سفيد گريخته از دست بلشويک ها بوجود آمده بود. و پس از آن که اين مهاجرين توانستند به زادگاه های خود برگردند جمعيت استانبول به ششصد و نود هزار نفر تقليل يافت و آنگاه رشد آرام و طبيعی خود را از سر گرفت. در سال 1935، در آخرين آمار گيری پيش از مرگ آتاتورک، جمعيت آن به هفتصد و چهل هزار نفر بالغ می شد.

شهر، در دوران زندگی آتاتورک، تغييرات عمده ای نکرده بود و تعداد ساختمان های جديدش اندک بود. از آن ميان می توان به ويلای تابستانی آتاتورک در ساحل فلوريا، نزديک فرودگاه مدرن شهر، چند ساختمان يادبود به نام او و به نام جمهوری ترکيه، و چند بلوک آپارتمانی برای اسکان دادن طبقهء متوسط جديد ترکيه اشاره کرد.

     به جز اين نوسازی ها، شهر و زيرساخت هایش همانی بود که سلاطين عثمانی بوجود آورده بودند. حتی می شود گفت که در آن سال ها استانبول از دوران عثمانی هم خالی تر و فقيرتر شده بود. در سراسر شهر کهنه، زمين های بزرگ پر از خاکروبه به چشم می خورد. بين شهر و حومه هايش، که دهکده های مستقلی محسوب می شدند، فاصلهء زيادی وجود داشت. نام هايي همچون دهکدهء آلبانی ها، دهکدهء جديد، دهکدهء ميانه و دهکدهء سبز خود نشانهء اين وضعيت بودند. در سراسر شهر کمتر از پنج هزار اتومبيل وجود داشت و اهالی شهر بيشتر از تراموايي استفاده می کردند که بوسيلهء مقاطعه کاران خارجی ساخته شده بود و به خاطر آن شهر صاحب يکی از قديمی ترين و کوتاه ترين راه آهن های زيرزمينی دنيا بود. همچنين يک شرکت دولتی عهد عثمانی مسئول ادارهء قايقرانی بود.

     امروزه خانواده های قديمی استانبول با حسرت به سال های گذشته می نگرند؛ سال هايي که اگرچه پول اندک بود اما برای زندگی کردن جای فراوان و فراخ وجود داشت. بسياری از زندگينامه های نوشته شده به دست ترکان با خاطره های کودکی در پشت ديوارهای بلند خانه های ويلايي چوبی عثمانی، با باغچه ها و آلاچيق هاي زيباشان شروع می شود. علی نيزی، از اشراف زادگان استانبول (در ترکی به اينگونه اشخاص «استانبول افندی» می گويند) در خاطرات خود نوشته است:

     «در باغ خانهء اربابی محمدعلی آينه بيگ، که کودکی من در آن گذشت، اکنون دو مجموعهء بزرگ آپارتمانی ساخته شده. اگر اشتباه نکنم هر مجموعه دارای دوازده آپارتمان است. به اين معنی که دو مجموعه 24 خانواده را در خود جای می دهند. و اگر بگيريم که هر خانواده دارای چهار عضو است، در باغ قديمی خانوادهء ما اکنون حدود 100 نفر زندگی می کنند. جاده ای که از ميان اين محل می گذرد کوچهء ناهموار کودکی من است. باغ دارای در ورودی چوبی بزرگی بود که بر آن شماره 4 را نوشته بودند و از چهار لخته ساخته شده بود. وقتی که هر چهار لخته را می گشودند ورودی باغ چهار متر وسعت داشت. وروديهء کاشی کاری شدهء باغ خود شبيه خانهء کوچکی بود. ما از بالا رفتن از درختان گردو و پريدن به روی سقف ورودی لذت می برديم. در کنار ورودی ساختمان بلندی بود که سقفی کاشيکاری داشت. از آن به عنوان اسطبل استفاده می شد؛ درشکه را در آن جای می دادند و خدمهء آن در اتاق های اين ساختمان زندگی می کردند».

     در استانبول پر جمعيت کنونی چنين باغی فقط می تواند در رويا وجود داشته باشد.

شاعر ترک، چان يو چل،  دربارهء يک باغ دورافتاده در ساحل آسيايي بسفر چنين سروده است:

همچنانکه از کنار ديوارهای خانه های ساحلی «کان لی چا» می گذشتم

سوراخی بر ديوار نظرم را جلب کرد

چشمم را بر آن سوارخ نهادم:

باغی ديدم،

نه، باغ نبود، استخری بود

نه، استخر نبود، باغی بود

پر از نيلوفرهای آبی

با آن برگ های سبز تيره

و آن گل های سفيد و زرد.

و چه کس می دانست که آنها تا چه حد در آرزوی نگاه تماشاگری بودند؟

اما در آن باغ کسی نبود، نه صاحبخانه ای و نه اربابی

و بر گردادگردش چهار ديوار بلند ساخته بودند

تا ما نتوانيم وارد بهشت شويم.

     در سال 1936، يعنی دو سال قبل از مرگ آتاتورک، از «هانری پروست»، معمار و شهرساز فرانسوی دعوت به عمل آمد تا يک نقشهء توسعهء آيندهء شهری را برای استانبول تهيه کند. او در شروع کار فرض را بر آن گرفت که جمعيت شهر در حدود 800 هزار نفر متوقف خواهد شد. پيش بينی های اين نقشه چند سالی هم رعايت شد چرا که با شروع جنگ دوم جهانی رشد جمعيت شهر متوقف شد، تعداد محدودی پناهنده به آن راه پيدا کردند و بسياری را راه ندادند. سفارت خانه های خارجی ـ که اکنون به کنسولگری تبديل شده بودند ـ پر از افسران اطلاعاتی بودند. در سال 1942 بر قرار کردن يک ماليات جديد بر ثروت، که گفته می شد عليه سود برندگان از شرايط جنگی وضع شده، مسيحيان و يهوديان شهر را از اکثر دارايي های خود محروم کرد. و آن ها هم که ديگر احساس امنيت نمی کردند به محض پايان جنگ کشور را ترک کردند و خانه هاشان به دست تازه آمدگان از آناتولی و پناهندگان مسلمان کشورهای بالکان افتاد.

     در دههء 1950 استانبول شاهد آغاز دوره ای از رشد سريع شد. مهاجران فقير آماده از روستاها، در حواشی شهر، زاغه ها متعددی را بوجود آوردند و خود در جستجوی کار در کارگاه ها و کارخانه ها، سراسر مرکز شهر و سواحل شاخ طلايي را (که هانری پروست، به اشتباه، به عنوان منطقهء صنعتی انتخاب کرده بود) پر کردند. زاغه ها را در ترکی «گه چه کندو»  می خواندند به معنی «ساخته شده در شب»؛ چرا که صاحبان آن ها می بايست در ظرف 24 ساعت زاغه هاشان را صاحب سقف کنند. علت آن بود که اگر زاغه ای دارای سقف بود مقامات شهرداری بدون داشتن اجازه دادگاه حق خراب کردن آن را نداشتند. آن گاه سياستمدارانی که به دنبال رای اين مهاجرين بودند در راستای صدور سند مالکيت برای اين زاغه ها و آوردن آب و برق به آن ها فعال شدند. و در پی آن شبکهء فاسدی که «مافيای ساختمانی» خوانده می شد بوجود آمد که کارش فروش زمين های عمومی به مهاجرين تازه آمده بود. دولت نمی توانست بر اين زمين ها نگاهبان بگذارد و سياستمداران هم تمايل داشتند اين امر را ناديده بگيرند.

     لطيفه تکين، دختربچه ای که با خانوادهء خود از ده شان به استانبول آمده بود می نويسد:

     «در يک شب زمستانی، در بالای تپه ای که خاکروبه های شهر در طول روز در آنجا ريخته می شد، در زير نور فانوس ها، و اندکی دور از تودهء خاکروبه ها، هشت زاغه ساخته شد. مصالح ساختمانی جعبه های مقوايي چربی بود که با وام تهيه شده بودند. اسکلت زاغه ها هم از  چوب هايي که با گاری به آنجا آورده شده بودند برپا شد. نخستين کسانی که اين زاغه ها را ديدند مردانی بودند که شکارچی خاکروبه ها محسوب می شدند. آن ها با ديدن زاغه ها، بی آنکه سطل ها و بنديل هايي که بر پشت حمل می کردند را به زمين بگذارند به طرف زاغه ها دويدند و با سازندگان آن ها مشغول گفتگو شدند. در ميان صحبت شان بادی قوی و سرد وزيدن گرفت. شکارچيان خاکروبه گفتند که اين ديوارها و سقف ها در برابر باد مقاومت نخواهند کرد و، در نتيجه، سازندگان زاغه ها تصميم گرفتند سقف ها و ديوارها را با طناب بر جای خود محکم کنند...»

ادامه دارد

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630