بازگشت به خانه  |   فهرست الفبائی نام نويسندگان    |   فهرست کليهء مقالات   |

درد اهل ذمه

نگرشی بر زندگی اجتماعی اقليت های مذهبی در اواخر عصر صفوی

نوشتهء يوسف شريفی

josephsharifi@yahoo.com

آرشيو کتاب

 

فصل هفتم

لباس مخصوص وعلامت های مشخصه اهل ذمه

 

يوسف شريفی

 

غیر مسلمانان در کشورها و جوامع اسلامی در مقاطعی از تاریخ مجبور بوده اند که از نوع خاصی از لباس و یا پوشش استفاده کنند و یا علامت مشخصه ای را در روی لباس و یا کلاه خود داشته باشند، تا بدین وسیله از مسلمانان متمایز باشند و مسلمانان بتوانند با این تفاوت ها آنان را تشخیص دهند.

در پاره ای از مواقع آن ها مجبور بودند که از لباس های خاص استفاده کنند و یا لباس هایی به رنگ های مشخصی مانند عسلی (زرد) یا آبی در بر کنند و یا اجبار داشتند که وصله هایی به اندازه های مشخص و رنگ های معینی بر روی سینه و یا در پشت و یا روی کتف خود بدوزند.

در قرآن آیه ای مشخص نیامده و یا اشاره ای مستقیم نشده است که اهل ذمه باید لباسی مخصوص بپوشند و یا علامت مشخصه ای بر لباس خود داشته باشند، ولی در طول تاریخ بنا به فتوای علما و یا فرامین خلفا و یا امیران و یا سلطان ها و پادشاهان  این کار انجام گرفته است.

نخستین سندی که در آن اشاره شده است که اهل ذمه باید لباس های خاصی را بپوشند قوانین عمر می باشد، که به نام "شروط العمریه" معروف است. در صدر اسلام، در زمان عمرالخطاب خلیفه دوم (637 تا 644 میلادی / 15 تا23 قمری) هنگامی که سپاهیان عرب شام (سوریه فعلی) را تسخیر کردند، مسیحیان منطقه را مجبور کردند که قوانین ویژه ای را اجرا و از شرایط خاصی برای زندگی پیروی کنند. یکی از شرایطی که در این قوانین وجود داشت این بود که لباس، کلاه، عمامه و کفش مسیحیان باید با مسلمانان متفاوت باشد و آن ها نباید از نوع فرم موی سر و باز کردن فرق سر از مسلمانان تقلید کنند.([1])

در سال 235 قمری / 849 میلادی، متوکل خلیفه اسلامی ( 847 تا 861 میلادی) طی فرمانی که صادر کرد قوانین و محدودیت های زیادی را برای اهل ذمه ایجاد کرد، او دستور داد که آن ها را از کارهای دولتی بیرون کنند و تعلیم کودکانشان را در مکتب های اسلامی ممنوع ساخت، بخشی از قوانینی که متوکل برای اهل ذمه وضع کرد در مورد نوع لباس و علامت های ویژه ای بود که اهل ذمه باید فقط از آن ها استفاده کنند. متوکل دستور داد که تمام اهل ذمه عباهای عسلی بپوشند و زنار([2]) ببندند و بر روی کلاهی که بر سر می نهند، دو نوار آویزان کنند که رنگ نوارها با رنگ کلاه مسلمانان متفاوت باشد. غلامان اهل ذمه باید دو وصله بر لباس های خود می دوختند، یک وصله بر روی سینه و یک وصله دیگر در پشت لباس. اندازه وصله ها باید حدود چهار انگشت و به رنگ عسلی می بود اهل ذمه می بایستی از عمامه هایی به رنگ عسلی استفاده می کردند. روپوش زنان اهل ذمه هم باید به رنگ عسلی باشد. آن ها نباید کمر می بستند بلکه باید زنار می داشتند.([3])

         

لباس ویا علامت مشخصه اهل ذمه

در ادبیات ایران

          علامت ویا وصله ای را که اهل ذمه مجبور بودند که روی لباس های خود بدوزند در ادبیات ایران به نام های مختلفی خوانده شده است. این علامت ها به نام های "یهودانه"، "غیار"، "عسلی" نامیده شده است. این علامات یا وصله ها باید طوری روی لباس دوخته می شد که به آسانی قابل دیدن باشد و بتوان با دیدن آن علامات اهل ذمه را تشخیص داد. در آثار ادبی ایران می توان شواهدی را برای نوع لباس و این وصله ها و علامت مشخص به دست آورد، که نشان دهنده آن است که اهل ذمه در دوره هایی از تاریخ مجبور به نصب این علامات بر روی لباس های خود بودند.

اولین اشاره هایی که در ادبیات ایران به نشان و یا علامت بر روی لباس اهل ذمه شده است، شعری است که ایرانی دل سوخته ای در دوران اولیه حمله اعراب به ایران و اشغال این سرزمین، به زبان پهلوی سروده و این شعر به وسیله استاد ملک الشعرای بهار به زبان دری ترجمه شده است. در این شعر به کلمه اسلیک اشاره شده که استاد بهار معتقد است که ممکن است فارسی کلمه عسلی باشد، که به معنی وصله ای بود که زرتشتیان در آن روزگار اشغال، مجبور بودند بر روی لباس خود داشته باشند.

باوجود اسلیک خواستند ساو [خراج] گران

بنگر که چه افکند دروغ بدین جهان([4]) 

انوری شاعر قرن ششم ایران که در زمان سلطان سنجرزندگی می کرده در اشعار خود این گونه آورده است که:

گاه می دوخت یک را به کتف بر عسلی      

گاه می بست یکی را میان بر زنار([5])

 

کرده دوش یهود را تهدید

 احتساب سیاستش به غیار([6])

در این اشعار مشخص شده است که یهودیان در آن زمان مجبور بودند که وصله عسلی بر کتف خود و یا وصله غیار را بر دوش خود داشته باشند و مسیحیان زنار بر کمر ببندند. داشتن غیار بر روی لباس برای مجازات و یا تحقیر بکار می رفته است.

 

خاقانی شاعر قرن ششم می سراید:

فلک را یهودانه به کتف ارزق

یکی پاره ای زرد کتان نماید([7])

 

گردون یهودانه به کتف کبود خویش

آن زردپاره بین که چه پیدا برافکند([8])

 

نخل به جنبش آمد، گرنه یهود شد چرا

پاره زرد بر کتف دوخت بدان مشهری([9])

از این اشعار مشخص می گردد که در آن زمان یهودیان مجبور بودند وصله کتانی زرد زنگ بر کتف خویش بدوزند.

مسعود سعد سلمان می سراید:

تا یهودی گشت باغ و، جامه ها پوشید زرد

می نیارد زند خواندن زند واف زند خوان([10])

تشبیه زرد شدن رنگ های باغ به یهودیان اشاره به این نکته است که یهودیان در آن زمان مجبور بودند که لباس زرد رنگ بر تن کنند و یا وصله ای زرد رنگ بر لباس خود بدوزند.

ناصر خسرو به تعداد زیاد یهودیان بلخ در دوران غزنویان اشاره می کند که به راحتی در آن دوران می زیستند، او می سراید:

با جهودان حسن کنند به بلخ

وین خسان جمله اهل زنارند

وان که زنار بر نمی بندد

همچو من روز و شب به تیمارند

حرمت امروز مر جهودان راست

اهل اسلام و دین حق، خوارند([11])

هم او می سراید:

ز غزل و می چو تیر و گل نشود

پشت چون چوگان، و روی چون عسلی([12])

تشبیه صورت زرد رنگ را به عسلی، نشان دهنده آن است که یهودیان در آن زمان لباس زرد رنگ می پوشیدند یا وصله های زرد رنگ بر لباس خود داشتند و مسیحیان زنار بر کمر می بستند.

مجد همگر ، شاعر قرن هفتم هم اشاره می کند که در آن زما ن در شهر موصل یهودیان مجبور بودند که علامتی زرد رنگ  بر سر داشته باشند و مسیحیان هم زنار بر کمر ببندند.

زین دو ملت به خطه موصل

هر که را بینی صغار و کبار

یا بود بر سرش علامت زرد

یا بود بسته در میان زنار([13])

این اشعار نشان دهنده آن است که شمار زیادی یهودی و مسیحی در آن دوران در شهر موصل زندگی می کرده اند و یهودیان علامتی زرد رنگ بر کلاه خود داشتند و مسیحیان زنار می بستند.

نظامی شاعر قرن ششم که در زمان اتابکان آذربایجان در نواحی گنجه در کشور آذربایجان امروزی بدنیا آمد می سراید:

زرد قصب([14]) خاک به رسم جهود

کآب چوب موسی ید بیضا نمود([15])

سعدی می سراید:

این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت

            عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور([16])

سعدی در غزلی دیگر می گوید:

علم از دوش بنه ور عسلی فرماید

            شرط آزادگی آنست که بر دوش کنی([17])

شواهدی که آورده شد، نشان دهنده آن است که رنگ زرد علامت مشخصه یهودیان بوده است که آنان مجبور بودند که لباس یا پوشاک زرد رنگ بر تن کنند و یا این که وصله ای زرد رنگ بر سینه و پشت و یا کتف خود بدوزند و یا به صورت نواری زرد رنگ بر روی کلاه خود نصب کنند. مسیحیان هم مجبور بودند که زنار بر کمر ببندند.

در سال 1085 میلادی، در زمان حکومت جلال الدین ملکشاه سلجوقی، قوانین عمر یک بار دیگر به مرحله اجرا در آمد. در سال 1091 میلادی او دستور داد که زنان یهودی علاوه بر تکه پارچه مشخص شده بر لباس خود، باید کفش های دورنگ بپوشند.

          در تاریخ آمده است که در عهد حکمرانی ایلخانان مغول در زمان ارغون خان حدود سالهای 695 قمری / 1296 میلادی پس از اینکه سعدالدوله وزیر یهودی او به قتل رسید، مسلمانان به کشتار یهودیان بغداد و سایر شهرهای ایران دست زدند. مسلمانان به تعقیب مسیحیان و یهودیان پرداختند، کلیساهای تبریز و اردبیل را ویران کردند. در آن زمان مسیحیان که زنار به کمر داشتند و یهودیان که با پارچه ای زرد رنگی که بر دور عمامه خود داشتند، مشخص می شدند، جرات نداشتند در معابر ظاهر شوند.([18])

 

لباس و علامت مشخصه اهل ذمه در عصر صفویه

عصر صفوی عصر اوج گیری تعصبات مذهبی است در این دوران مذهب شیعه مذهب رسمی ایران می شود و پدیده جدیدی وارد نظام فکری ایرانیان شیعه شده می شود و آن تفکر نجاست غیرمسلمانان است. این تفکر که در نظام فکری فقه شیعه وجود دارد در ایران پیاده می شود و باعث می گردد که جدایی غیر مسلمانان از مسلمانان معنای تازه ای به خود بگیرد. لباس مخصوص و یا وصله برای شناسایی اهل ذمه وعدم تماس فیزیکی آنان با مسلمانان بکار گرفته می شود، که نجاست غیر مسلمانان به مسلمانان سرایت نکند.

 

نظرات شیخ بهایی

شیخ بهاالدین عاملی، معروف به شیخ بهایی (953 تا 1030 قمری/1546 تا 1621 میلادی) یکی از بزرگترین فقیهان شیعه عصر صفوی است او در زمان شاه عباس اول زندگی می کرده است و یکی از بزرگترین عالمان دربار او به شمار می آمد. او قدرت و نفوذ بسیاری در دربار شاه عباس اول داشت. شیخ بهایی مدتی هم منصب شیخ الاسلامی اصفهان را بر عهده داشت. کتاب جامع عباسی که بخش هایی از آن توسط خود او نوشته شده است یکی از آثار بزرگ فقهی شیعه به زبان فارسی است. شیخ بهایی بخش هایی از این کتاب را به احکام اهل ذمه اختصاص داده است. او در این بخش نوع لباسی را که اهل ذمه باید بپوشند مشخص و تاکید کرده است که اهل ذمه باید:

 "به طریقی بگردند که از مسلمانان متمیز [متمایز] شوند به این که لباس ایشان غیر لباس مسلمانان باشد. ..... و نصارا زنار بر میان ببندند و زنان ایشان نیز به نوعی بگردند که از زنان مسلمانان متمیز [متمایز] شوند."([19])

 

در زمان شاه عباس اول، ملا مردخای لاری([20]) قصاب یهودی به علت اختلاف ها یی که با جامعه یهودیان پیدا می کند از یهودیت بر می گردد و مسلمان می شود، او پس از مسلمان شدن نام ملا محسن لاری را بر خود می نهد و سپس اقداماتی بر ضد جامعه یهود انجام می دهد. او به نزد علمای شیعه می رود و از آنان فتوایی می گیرد که یهودیان مجبورند قوانینی را با 18 ماده قبول و اجرا کنند. یکی از موارد این قوانین این بود که یهودیان مجبور بودند کلاهی با یازده شاخه که هر شاخه آن یک رنگ بود بر سر گذارند و حدود سه زرع پارچه به دو سر خود بپیچند.([21])

از دیگر مواد این قوانین این بود که بر پایین چادر زنان یهودی باید زنگوله هایی دوخته می شد که هنگام حرکت آنان مسلمانان آگاه شوند. سپس شاه عباس اول دستور داد که تمام یهودیان ایران باید از این نوع کلاه و پوشاک استفاده کنند. مشخص نیست که ملا محسن لاری فتوای اجرای این قوانین را از کدام یک از فقهای شیعه دوره شاه عباس اول گرفته است.

 

دیدگاه های محمد تقی مجلسی

محمد تقی مجلسی فقیه بزرگ شیعه (متوفی 1070 قمری / 1660 میلادی) در زمان شاه عباس دوم زندگی می کرد. او مدتی منصب شیخ الاسلامی اصفهان را هم به عهده داشت محمد تقی مجلسی در حدود سال های  1065 قمری/ 1655 میلادی رساله ای به نام رساله جهادیه می نویسد که طی آن وظایف و مقررات خاصی را برای اهل ذمه مشخص می کند. بخشی از این رساله او اختصاص به نوع پوشاک اهل ذمه دارد. او در رساله خود آورده است که مشاهده می کند که اهل ذمه در آن زمان از لباس مخصوص و یا علامت مشخصه ای استفاده نمی کنند که از مسلمانان متمایز گردند، در نتیجه بین آنان و مسلمانان تماس های بدنی ایجاد می شود که نجاست اهل ذمه به مسلمانان انتقال پیدا می کند. بنابراین او در این رساله فتوا می دهد که برای جلوگیری از انتقال نجاست به مسلمانان، اهل ذمه باید لباسشان با لباس مسلمانان متفاوت باشد. او فتوا می دهد که مسیحیان باید رنگ کبود بپوشند و یهودیان رنگ روناس نپوشند [به نظر می آید که بپوشند درست باشد]، یهودیان باید کلاه لاجوردی رنگ (آبی پررنگ) بر سر گذارند و از مندیل کلاه خود باید نواری رنگی بیاویزند و زنان آن ها هم باید زنگی به پا داشته باشند که در هنگام حرکت صدا کند تا مسلمانان از وجود آنان آگاه شوند. کفش های زنان اهل ذمه باید یک لنگه قرمز و لنگه دیگر زرد یا رنگ دیگر باشد. مردان و زنان آن ها باید انگشتری آهنین و یا مسی بر گردن بیاویزند([22]) این قوانین برای یهودیان و مسیحیان تا مدتی اجرا می گردد.

 

دیدگاه های محمد باقر مجلسی

محمد باقر مجلسی دیگر فقیه بزرگ شیعه است (متوفی 1090 قمری / 1679 میلادی)، که در اواخر دوره صفوی در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین زندگی می کرده و در زمان هر دو پادشاه منصب شیخ الاسلامی اصفهان را بر عهده داشته است. او که نقش بسیار موثری در ایجاد محدودیت ها و آزار اقلیت های مذهبی ایفا کرده است، او در رساله صواعق الیهود خود اشاره می کند که یهودیان باید لباس های به رنگ عسلی (زرد) در بر کنند و وصله هایی برای شناسایی در روی لباس های خود بدوزند. مسیحیان هم باید لباس های سیاه و کبود بپوشند و زنار بر کمر ببندند، حتی او عقیده داشت که گروهی از فقهای شیعه معتقد بودند که بهتر است که آن ها کفش هایی با دو رنگ مختلف بر پای داشته باشند. 

"سزاوار است که حاکم مسلمانان بر ایشان [اهل ذمه] شرط کند که در لباس خود ممتاز [متفاوت] باشند از مسلمانان، که مشتبه [مشابه] مسلمانان نشوند چنان چه متعارف بوده است که یهودیان جامه عسلی می پوشیده اند و نصارا جامه های سیاه و کبود می پوشیده اند،  و نصارا زنار بر کمر ببندند، و یهودیان پارچه ای به رنگ دیگر بر روی جامه بدوزند که نمایان باشد. و بعضی گفته اند که مخالف کفش متعارف مسلمانان باشد بپوشند یا آن که یک تای کفش به رنگی باشد و تای دیگر به رنگ دیگر، مثل آن که زرد باشد و دیگری سرخ و انگشتر آهن یا سرب در گردن ببندند و در حمام زنگی به پا ببندند که در لباس از زنان مسلمان ممتاز باشند با آن ها که مذکور شد یا غیر آنها".([23])

 

          هرچه که به اواخر عصر صفوی نزدیکتر می شویم محدودیت ها، فشار و آزار اقلیت های مذهبی بیشتر می شود و قوانین تازه تری بر ضد آنان وضع می گردد. در کتاب تاریخ جلفای اصفهان آمده است که شاه سلطان حسین بنا به توصیه ملایان و به منظور خوار و خفیف کردن ارمنیان، فرمانی صادر کرد که ارمنیان باید:

 "چاک گریبان خود را از پشت ببندند. بر شانه هاشان کهنه گلیم اندازند و کلاه تکه پاره بر سر گذارند تا از مسلمانان متمایز شوند."([24])  

          در دوران زندیه نیز، پس از دوران کریمخان زند، علیمردان خان بختیاری در حدود قلمرو حکمرانی خود دستور داد که ثروتمندان باید به فقرا کمک کنند و اگر هر یک از آنان از این فرمان سرپیچی کند، برای مجازات وتحقیر مجبورند که وصله ای نا همرنگ مانند آن چه که یهودیان بر سینه خود دارند بر جلوی لباس خود بدوزند.([25]) علی مردان خان بدین وسیله خاطیان را مجازات می کرد. این فرمان نشان دهنده آن است که یهودیان در آن دوران مجبور بودند که وصله ای برای شناسایی بر سینه خود داشته باشند.   

 

لباس و علامت مشخصه اهل ذمه در عصر قاجاریه

          سیستم مذهبی عصر قاجاریه عملا ادامه نظام عصر صفوی بود و در نحوه رفتار وبرخورد با اقلیت های مذهبی همانند دوران صفویه عمل می کرد. همان محدودیت های عصر صفوی در دوره قاجاریه هم اجرا می شد.

          در زمان محمد شاه قاجار در حدود سال 1263 قمری / 1847  میلادی یهودیان مجبور بودند که علامت سرخ رنگی را بر روی سینه طرف راست  لباس خود نصب کنند. در کتاب جهود کشان که رمانی است که   داستان آن در آن روزگار رویداده است، نویسنده پیر مرد یهودی ودختر جوانی را توصیف می کند که علامت سرخ رنگی را به نشانه یهودی بودن بر روی لباس خود داشته اند.

"از علامت سرخ، که طرف راست سینه اش، روی ارخالیق (قبایی کوتاه) قدک (جامه رنگین ردای ابریشمین) او چسبانده، و از خطوط ظریف صورتش معلوم بود که این ها یهودند."([26])

          در جایی دیگری از کتاب آمده است که:

"لباس آن ها عبارت بود از ارخالیق قدک، جبه دراز وکلاه پوش. فقط از همان علامت سرخ، که روی ارخالیق ها چسبانده بودند، معلوم می شد که این ها جهود، و از طایفه [ای] هستند که خدا آن ها را لعن کرده [است]."([27])

درماه صفر سال 1310 قمری / سپتامبر 1892 میلادی آخوند ملا عبدالله مجتهد همدانی دستور می دهد که یهودیان همدان وصله مخصوص برلباس خود بدوزند تا از مسلمانان مشخص گردند. این دستور باعث ناراحتی یهودیان شهر می شود، از طرف یهودیان و مقامات انگلیس شکایاتی به ناصرالدین شاه می شود. ناصر الدین شاه دستور می دهد مزاحم یهودیان نشوند و ملاعبدالله مجتهد را به تهران بفرستند. ملا عبدالله مقاومت می کند و از رفتن به تهران امتناع می کند و به خانه نماینده دولت عثمانی پناهنده می شود. شورش بزرگی در همدان رخ میدهد.([28]) در نامه ای که  میرزا حسن آشتیانی مجتهد معروف تهران به خط خود به امین السلطان اتابک در مورد شورش همدان می نویسد اشاره می کند که تلگراف یهودیان همدان را زنی به نام سلطان ارسال کرده و ملا عبدالله قصد شورش نداشته است، فقط هدف او مسلمان کردن یهودیان بوده است.

" .... تلگراف سلطان یهودیه را دیدم می توانم قسم یاد نمایم دروغ عرض کرده، این مطلب خیلی سهل است و زود می توان تحقیق کرد، اولا آخوند عبدالله نوکر و جمعیتی ندارد و ثانیا بنای او بر این نبوده که به جز یهودی را وادار به اسلام نماید. ....."([29])

         

سیاحتگرانی که در قرن نوزدهم میلادی از ایران بازدید کرده اند، گزارش های تاسف انگیزی از وضعیت زرتشتیان در ایران داده اند. یکی از نکاتی را که آن ها به آن اشاره کرده اند، نوع پوشش و یا لباس خاصی بود که آن ها مجبور بودند در بر کنند. سیاحتگران به محدودیت های خاصی که برای زرتشتیان وجود داشت اشاره کرده اند که زرتشتیان مجبور بودند که تا سال 1885 میلادی کلاه های پاره بر سر گذارند و حق پوشیدن جوراب سفید را نداشتند. کفش هایشان باید به صورت مخصوص و بد شکل باشد. رنگ لباسشان می باید قهوه ای، زرد یا خاکستری باشد. شلوارهایشان باید به صورت تنبان تا زیر زانو باشد. آن ها نمی توانستند شلوار بلند بپا کنند. زرتشتیان حق استفاده از چتر را نداشتند و نمی توانستند عینک به چشم خود بزنند. آن ها اجازه نداشتند انگشتری بر دست داشته باشند و کمربندشان باید از پارچه ضخیم زرد رنگ باشد و نمی توانستند از کمر بند سفید استفاده کنند.([30])

          زرتشتیان مقیم هند که به پارسیان هند معروف اند در قرن نوزدهم میلادی دارای موقعیت های سیاسی –اجتماعی واقتصادی مناسبی در هند بودند . آنان به کمک هم کیشان خود در ایران آمدند . آنها فرستادگانی به ایران گسیل داشتند ، مدارسی برای تعلیم تربیت کودکان زرتشتی ایجاد کردند و بامقامات حکومتی برای کاهش فشارها ومحدودیت های زرتشتیان مذاکراتی را آغاز کردند .

          در عریضه ای که وکلای انجمن پارسیان هندوستان به ناصرالدین شاه می نویسند، در آن به محدودیت هایی که برای زرتشیان وجود داشت اشاره می کنند و شکایت می کنند که مسلمانان اجازه نمی دهند که زرتشتیان لباس سفید و نو بپوشند و آنان را مجبور می کنند که لباس کهنه و پاره بپوشند. آنان طی این عریضه از ناصرالدین شاه درخواست می کنند که به این محدودیت ها خاتمه داده شود و از او می خواهتد که فرمانی صادر کند که به حکام یزد و کرمان دستور داده شود که دیگر بعلت پوشیدن لباس سفید و نو مزاحم زرتشتیان نشوند. در بخشی از عریضه که در آن به نوع پوشش زرتشتیان اشاره  شده است، آمده است که: 

" فقره پنجم: این است که اگر این طایفه بخواهند لباس سفید و نو بپوشند مانع می شوند وحال آن که لباس سفید پوشیدن به حکم مذهبی بر این طایفه واجب است. معذالک به ملاحظه اهل اسلام ترک کردند ولی لباس نو پوشیدن را ترک نمی توان کرد زیرا که لباس ناچار پاره می شود و باز شخص لباس لازم دارد و تعجب در این است که نه در قران و حدیث ذکری هست که خارجه لباس نو نپوشد و نه به حکم عقل و مصلحت وجهی دارد، زیرا که پاکیزه بودن لباس رعیت موجب شکوه دولت است و به عکس مندرس بودن لباس آن ها مایه شکست دولت، و چون میل اقدس همایونی به آبادی ترقی ایران است استدعا داریم که حکم محکم به عهده حکام یزد کرمان صادر شود که کسی در باب لباس متعرض این طایفه نشود.([31])

          پرفسور ادوارد براون که خود در سال 1305 قمری / 1887 میلادی در کرمان مهمان زرتشتیان بود به این نکته اشاره کرده است که زرتشتیان یزد وکرمان در آن زمان مجبور بودند که لباس زرد بپوشند و حق نداشتند که عمامه خود را محکم ببندند و طرز پیچیدن عمامه آن ها می بایست بامسلمانان متفاوت باشد.([32])

            پرفسور ویلیام جکسون([33]) ایرانشناس امریکایی که در سال 1903 میلادی از ایران بازدید کرده است، اشاره می کند که حتی تا ده سال پیش از آن زمان هم زرتشتیان مجبور بودند که به سبک و شیوه ای لباس بپوشند که از مسلمانان متمایز باشند و شناخته شوند. آن ها حتی حق نداشتند که از چتر و عینک استفاده کنند و نمی توانستند جوراب سفید به پا کنند. او می نویسد:

" زرتشتیان همیشه مجبور بودند به سبک و شیوه ای لباس بپوشند که از مسلمانان باز شناخته شوند، و تنها حدود ده سال است که می توانند به هر رنگی که بخواهند، جز زرد، خاکستری و یا قهوه ای لباس در بر کنند، و پوشیدن جوراب سفید تا مدت های مدید ممنوع بود. استعمال عینک و بدست گرفتن چتر نیز در ظرف همین ده سال اجازه داده شده، و حتی گبران حق نداشتند که در خیانان ها و کوچه ها سوار بر اسب و یا چهارپای شوند، یا به حمام های عمومی روند."([34]) 

          یکی از هدف ها و اعتقادات گروهی از فعالان غیر مذهبی نهضت  مشروطیت در ایران، آزادی و برابری تمام ایرانیان بدون در نظر گرفتن نوع دین و مذهب آنان بود. آنان به برابری تمام ایرانیان اعتقاد داشتند. در زمان مشروطیت و پس از آن، محدودیت های پوششی زرتشتیان و یهودیان برداشته شد و آن ها می توانستند مانند مسلمانان لباس بپوشند و دیگر مجبور نبودند وصله هایی بر لباس و یا  نواری بر روی کلاه خود داشته باشند. اوژن اوبن (Eugine  Aubine) که بین سال های 1906 و 1907 میلادی پس از استقرار مشروطیت، وزیر مختار فرانسه در ایران بود اشاره می کند که لباس یهودیان مانند لباس سایر ایرانیان است و دیگر یهودیان مجبور نبودند که لباس خاصی را در بر کنند و یا اینکه وصله های سرخ یا زرد در روی لباس خود داشته باشند.([35]) در عمل پس از مشروطیت، یهودیان وزر تشتیان و مسیحیان مانند مسلمانان لباس می پوشیدند.

با این که پس از انقلاب مشروطیت، محدودیت نوع لباس و بسیاری دیگر از قوانین سخت از روی اقلیت های مذهبی برداشته شد و مساوات و برابری برای تمام ایرانیان تا حدود زیادی عملی گردید، ولی گروهی از روحانیون شیعه مخالف برابری و مساوات تمام ایرانیان بودند و قوانین لباس را جزئی از قوانین مذهبی اسلامی می دانستند و معتقد بودند که باید غیر مسلمانان از لحاظ نوع لباس با مسلمانان متمایز باشند. از جمله این روحانیون آقا سید یحیی از علمای سرشناس آن دوران یزد بود. او در مجلس انتخاب نماینده دوم یزد در مجلس شورای ملی می گوید:

"آقا سید یحیی:

..... به سلامتی بروید تهران و نگذارید زردشتی ها غالب شوند، زیرا می شنوم یکی از فصول قوانین مجلس مساله مساوات است، باید در یزد زردشتی خفیف و خوار باشد، بروید به تهران و به اهل مجلس حالی کنید که یزد سوای سایر بلاد ایران است. مثلا می شنوم در شهرهای داخله زردشتی ها سوار بر اسب و قاطر می شوند. البسه فاخر و الوان می پوشند، کلاه به سر می گذارند این کارها خلاف شرع است. زردشتی باید قبای کرباس (مله) بپوشد، عمامه کرباس (مله) به سر بگذارد اگر متمول باشد."([36])

همین مشکل در اصفهان هم دیده می شود. پس از استقرار مشروطیت در ایران، انجمن ولایتی اصفهان در سال 1324 قمری / 1906 میلادی در عمارت چهلستون اصفهان افتتاح می شود. این انجمن به مرجع تصمیم گیری و اداره اصفهان تبدیل می گردد. عده ای از صنف پارچه فروشان اصفهان در این انجمن حاضر می شوند و شکایت می کنند که یهودیان دستفروش به منازل مسلمانان مراجعه می کنند و پارچه های خود را بفروش می رسانند، که این عمل آنان باعث فساد می شود. پس از جلساتی که در منزل حاج محمد کازرونی وبه ریاست اوتشکیل می گردد، دستور داده می شود که از این پس یهودیان حق فروش اجناس خود در اصفهان و تا شعاع دو فرسخی آن شهر را ندارند و در ضمن یهودیان را مجبور می کنند که متعهد شوند که:

 زنان آنان روبند نزنند که شبیه مسلمانان شوند واز جهت وضع لباس شبیه مسلمانان نباشند.([37])

          در عصر پهلوی لباس اقلیت های مذهبی شبیه لباس مسلمانان بود و آن ها دیگر مجبور نبودند از لباس های مخصوص ویا از رنگ های مشخصی استفاده کنند ویا نشانه یا علامت خاصی را بر روی لباس خود داشته باشند .

در انتها بی مناسبت نیست که دیدگاه های آیت الله روح الله خمینی درمورد لباس وپوشش اهل ذمه آورده شود .

          آیت الله روح الله خمینی در کتاب  "تحریر الوسیله" خود اشاره می کند که اهل ذمه را باید مجبور کرد که لباسی متفاوت از لباس مسلمانان بپوشند. او معتقد بود که آن ها باید از نظر فرم موی سر بامسلمانان متفاوت باشند. او این تفاوت را عاملی برای عزت مسلمانان وخوار کردن اهل کتاب به حساب می آورد. او معتقد بود که این کار از آن روی باید انجام گیرد که اهل کتاب مجبور شوند که از روی رغبت ویا از روی ترس واجبار مسلمان شوند. او در این مورد می نویسد:   

" مساله 7 - براى حاكم مسلمين سزاوار آن ست كه وقتى بين خود واهل كتاب عقد ذمه مى بندد تمامى آن چه كه مايه رفعت مسلمين و عزت آنان و خوارى اهل كتابست و مسلمانان از آن قيد و شرط سود مى برند را در ضمن عقد شرط كند، اگر شرطى باشد كه باعث مى شود اهل كتاب به اسلام در آيند حال چه از رغبت و چه از ترس آن شرط را در ضمن عقد اشتراط كند كه يكى از آن ها اينست كه محكومشان كند به اينكه از نظر لباس و موى سر و صورت و سوار بر مركب شدن و نام گذارى خود از مسلمانان متمايز كنند (بطوريكه هر ناشناسى فلان فرم لباس يا فلان فرم آرايش موى سر و صورت يا فلان سوارى يا فلان نام و كنیه را در كسى ببيند بفهمد كه آن شخص يا يهودى است يا نصرانى)"([38])

 


[1]  - فرهمند . یونس : شروط العمریه- معرفی متنی کهن در باب اهل ذمه، فصل نامه تاریخ اسلام، شماره 10، تابستان 1381

[2]  - زنار نوعی کمربند خاصی بود که مسیحیان بر کمر می بستند.

[3]  - تاریخ طبری، جلد چهارم، صفحات 6022 و 6023. برای مطالعه کامل جزئیات فرمان متوکل می توان به پیوست شماره  5  در انتهای کتاب مراجعه کرد. شرح فرمان متوکل را هم می توان در دو منبع تاریخ ابن خلدون وتاریخ یعقوبی مشاهده کرد.

 - ابن خلدون .  ابوظیر عبدالرحمان : تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول 1364، جلد دوم صفحه های 427 و 428.

 - احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم سال 1366، صفحه 515 .

[4]  - مقاله یک قصیده پهلوی، استاد ملک الشعرای بهار، مجله سخن، سال دوم شماره 8 شهریور 1324، صفحه های 577 تا 581.

[5]  - دیوان انوری، با مقدمه سعید نفیسی، تهران، انتشارات نگاه، 1376، صفحه  167.

[6]  - دیوان انوری ، صفحه 185

[7]  - دیوان خاقانی ، ویراسته دکتر میرجلال الدین کزازی، تهران، نشر مرکز، 1375، جلد اول، صفحه 186 .

[8]  - دیوان خاقانی ، جلد اول، صفحه 189.

[9]  - دیوان خاقانی ، جلد اول صفحه 602 .

[10]  - دیوان مسعود سعد سلمان ، صفحه 471

[11]  - دیوان ناصر خسرو قبادیانی ، صفحه 183.

[12]  - دیوان ناصر خسرو قبادیانی ، صفحه 482.

[13]  - دیوان مجد همگر ، صفحه 256

[14]  - قصب: جامه کتان نازک.

[15]  - دیوان نظامی گنجوی ، صفحه 787

[16]  - کلیات سعدی. به اهتمام محمد علی فروغی، تهران، امیرکبیر، 1363، بخش غزلیات، صفحه 521.

[17]  - کلیات سعدی، فروغی، بخش مواعظ،، صفحه 806.

[18]  - تاریخ مغول در ایران، صفحه 225 ، به نقل از ابن فوطی 483 .

[19]  - جامع عباسی، صفحه های 153 تا 155. 

[20]  - در زمان صفویه جامعه بزرگی از یهودیان در شهر لار در نزدیکی شیراز زندگی می کردند. تاورنیه سیاح وتاجر فرانسوی در کتاب سفرنامه خود به این نکته اشاره کرده است (سفرنامه تاورنیه ، صفحه 675 )

[21]  - تاریخ یهود ایران، صفحه 298 ، به نقل از کتاب انوسی بابایی بن لطف .

 -[22]رساله جهادیه احکام اهل ذمه، محمد تقی مجلسی، میراث اسلامی دفتر سوم صفحه های 715 (متن کامل رساله جهادیه محمد تقی مجلسی را می توان در پیوست شماره  2 در انتهای کتاب مطالعه کرد).

[23]  - رساله صواعق الیهود،  محمد باقر مجلسی ، کتاب بیست رساله فارسی صفحه های 513 تا 522 . متن کامل رساله صواعق الیهود را می توان در پیوست شماره  3 در انتهای کتاب مطالعه کرد.

[24]  - تاریخ جلفای اصفهان ، صفحه 147 .

[25]  - رستم التواریخ ، صفحه های 255 و256 .

[26]  - رمان جهود کشان: از نویسندهای ناشناخته در عصر مشروطه، تصحیح هارون وهومن، انتشارات کتاب ارزان، استکهلم سوئد، چاپ اول زمستان 1383 / فوریه 2005 ، صفحه 53 .

[27]  - رمان جهود کشان، صفحه 105 .

[28]  - صفائی . ابراهیم : پنجاه نامه تاریخی، تهران، کتاب فروشی سخن، پای نوشته صفحه 82، گزارش اتابک در مورد شورش مردم همدان.   

[29]  - پنجاه نامه تاریخی، نامه حاجی میرزا حسن آشتیانی مجتهد معروف تهران به امین السلطان اتابک، سند بیست و دوم ، صفحه 85 .

[30]  -  سواد آموزی و دبیری در دین زرتشتی ، صفحه های 161 و162 ، به نقل از نایپر ملکم ( Napier Malcom  ) در کتاب پنج سال در یک شهر ایران .

[31]  - عریضه وکلای پارسیان هند به ناصرالدین شاه ، ایران نامه مجله ایران شناسی، سال نوزدهم شماره 1 و 2 زمستان 1379 و بهار 1380 ، متن کامل این عریضه را می توان در پیوست شماره 6 در انتهای کتاب مطالعه کرد.

[32]  - جامع المقدمات ، صفحه 527 ، به نقل از یک سال درمیان ایرانیان .

[33] - Williams Jackson

[34]  - جکسن . ویلیامز : سفرنامه ویلیام جکسن، ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای، تهران، انتشارات خوارزمی، سال 1357 چاپ دوم، صفحه 424. 

[35]  - اوبن . اوژن : ایران امروز، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، انتشارات کتابفروشی زوار، 1362، صفحه 311. 

[36]  - روزنامه صوراسرافیل، شماره 17 ، پنجشنبه 14 شوال 1326 قمری / 21 نوامبر 1908 میلادی، صفحه 4 ، صورت مجلس ونطق اهالی یزد برای انتخاب وکیل.

[37]  - این مطلب در تاریخ 26 سپتامبر 2004 در سایت اینترنتی اصفهان به نشانی زیر دیده شده است :

http://www.isfahan.us/isfahan[t41].htm

[38]  - تحریر الوسیله، روح الله خمینی، جلد چهارم، بخش گفتار در شرایط اهل ذمه، مساله شماره 7 . (برای مشاهده عقاید آیت الله روح الله خمینی در مورد اهل ذمه می توان به پیوست شماره 4 درانتهای کتاب مراجعه کرد).

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630