بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

سه شنبه 19 شهريور ماه 1392 ـ  10 ماه سپتامبر 2013

خواب...؟!

گيله مرد

حبيب، يك كارگر ساختمانى است. صبح كه مى خواست برود سر كار، آمده بود توى قهوه خانه ى محل، دو تا چايى خورده بود و بعدش خوابى را كه ديشب ديده بود تعريف كرده بود:

- خواب ديدم سر امام جمعه ى محل رو گوش تا گوش بريده ام!.

بعد، رو كرده بود به حسين و گفته بود: تو هم بودى حسين! با هم بوديم كه سر امام جمعه ى محل مون رو بريديم!!!

بعدش چند تا شوخى و ليچار رد و بدل كرده بودند و رفته بودند پى كار و زندگى شان...

و شب، پاسدارها ريخته بودند و حبيب و بعدش هم حسين را دستگير كرده بودند وبرده بودندشان زندان..!!

حالا در دادگاه انقلاب، حبيب و حسين جلوى قاضى شرع ايستاده اند.

قاضى شرع مى گويد:

- شش ماه زندان براى كسى كه خواب ديده است سر امام جمعه ى محل را بريده است!.

حبيب مى گويد:

-- آقا جان، من كه كارى نكرده ام. من كه جرمى مرتكب نشده ام. خواب ديدم. خواب ديدن كه جرم نيست!!

قاضى شرع مى گويد: چرا خواب نديدى به زيارت مكه ى مكرمه مشرف شده اى؟ چرا خواب نديدى به پابوس امام رضا رفته اى؟

چرا خواب نديدى به دست بوس امام خمينى رفته اى؟ پس، زمينه اش را دارى!! شش ماه زندان!!

نوبت به حسين مى رسد. قاضى مى گويد:

-- سه ماه زندان براى كسى كه به خواب رفيقش آمده است و با او سر امام جمعه ى محل را بريده است!!

حسين با حيرت و ناباورى مى گويد:

-- آقا! من كه خواب نديده ام. او خواب ديده...من چه گناهى دارم؟

قاضى شرع مى گويد:

-- چرا در ميان شش ميليارد آدم روى كره ى زمين، فقط خواب تو را ديده؟!! معلوم ميشود كه تو هم، زمينه اش را دارى!! سه ماه زندان!!!.

و پاسدارها، حبيب و حسين را دست بسته و چشم بسته به بازداشتگاه مى برند.

https://www.facebook.com/hansen.gilehmard?hc_location=timeline

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه

 

create counter