بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 15 شهريور ماه 1392 ـ  6 ماه سپتامبر 2013

خشونت ‌پرهیزان غیور یا انحلال‌خواهان خجول

نگاهی به آراء چند تن از سکولار دموکرات‌های خشونت‌پرهیز

امیرحسین آمویی

خوانندگان گرامی، آنچه را که در زیر می‌خوانید پاسخی است به آقایان رضا علوی*، کورش پارسا، امیرحسین گنج‌بخش و خانم فرزانه عظیمی**. امیدوارم که این نوشته بتواند به همکاری صمیمانۀ به اصطلاح خشونت‌پرهیزان و انحلال‌خواهان بیانجامد.

عشق را با پنج و با شش كار نیست

مقصدِ او جز كه  جذبِ یار نیست (مثنوی)

خوانندگان عزیز، آقایان محترم علوی، پارسا، گنج‌بخش و سرکار محترم خانم فرزانه عظیمی، و دیگر عزیزان سخنران دو کنگرۀ متفاوت سکولار دموکراسی‌خواهان،

قبل از هرچیز باید درود بگویم و صدها درود بگویم به آقای علوی، زیرا که در پی وحدت و ائتلاف هستند و هدایت می کنند نگاه همۀ ما را به سوی واقعیت اسفبار تفرقۀ مرگباری که از آن داریم رنج می کشیم و در واقع داریم از آن می‌میریم. بنا بر این، نابود باد تفرقه، برقرار باد اتحاد و ائتلاف همۀ سکولار دموکراتها و جمهوریخواهان سکولار و آزادیخواهان و سوسیال دموکراتها، و آنها که در پی ایجاد ایرانی آزاد و آباد و ایرانی تهی از رنج و بدبختی و فقر و نکبت و فاصلۀ طبقاتی اند. 

همچنین سپاس می‌گویم ایشان و دیگران را از آن که ما را توجه می‌دهند به اهمیت داشتن تخصص در حوزه و حیطۀ ادارۀ یک سازمان سیاسی و نیز کشورداری که الحق درست فرموده‌اند. من نیز قبلا با آقای علوی در این زمینه همرأی شده‌ام و بر ضرورت داشتن دانش ویژۀ کشورداری در کار رهبری جریان‌های سیاسی و ادارۀ جامعه تأکید کرده‌ام. مع هذا این بدان معنی نیست که کسانی که دارای "مدرکی" در این حوزه‌(ها)  نیستند، سزاوار رهبری هم نیستند! بوده‌اند، هستند و خواهند بود آنان که، به واسطۀ کار، مداقه و مطالعۀ فراوان، به امر سیاست اشراف نسبتاً واقعگرایانه و منطقی یافته‌اند، و یا خواهند یافت. ضمناً، همۀ آنها نیز که حقوق و علوم انسانی خوانده‌اند نه همیشه توان و سزاواری این کار سترگ را داشته‌اند و یا خواهند داشت. بوده‌اند، هستند، و خواهند بود کسانی با چنین ویژگی‌ها که کشوری و یا شاید منطقه‌ای را به قعر تیره‌روزی و بدبختی پرتاب کرده‌اند.

اما!

در آن مناظرۀ تلویزیونی، کسی را ندیدم که شمیشیری بیرون کشیده باشد که اکنون شما غلاف کردن اش را می‌طلبید. طلب چنان «غلاف کردنی»، نشانۀ «قفل زدنی» است بر دهان کسی که باور دارد طرح و بیان افکارش در برابر عموم برای رسیدن به نقطۀ شفاف حقیقت و اتخاذ یک استراتژی و تاکتیک درست در عرصۀ کارزار سیاسی و تبدیل شدن آن فکر، ابتدا به یک نیرو و سپس به آلترناتیو قدرت لازم است. امروز حتی در مناظره‌های صرفاً علمی هم کلام صاحب‌نظران گاه با چاشنی، و شاید بتوان گفت گاه با درشتی، آمیخته می‌شود و این، تا جایی که از حد و حدود خاصی خارج نگردد، قابل قبول و، شاید گاه و فقط گاه، پسندیده باشد، مخصوصا مباحثه در حوزۀ سیاست که می‌دانیم خودِ کلمه اصلاً بار دارد و گاه تند و تیز است. حتما می دانید که "سیاست کردن" خود به چه معناست؟

اما «موضوع» اعتراض آقای نوری علا به آقای سیامک دهقان‌پور که خوشبختانه با صبر و آرامش مجری محترم برنامۀ افق، آقای دهقان‌پور، مواجه شد، فی نفسه، به نفع آقای نوری علا و در واقع به سود سمت‌گیری درست در جریان مباحثات بود. «موضوع» این بود که آقای نوری‌علا خود را در برابر سه مخالف می‌دیدند و از این جهت ناراضی بودند. در این مورد فقط کفایت می‌کند که عرض کنم: هرقدر فشار مخالفان یک فکر یا متفکر، منتقدان یک نظریه یا نظریه‌پرداز، بر آن فکر یا بر آن متفکر بیش‌تر باشد، آن دو قدرتمندتر، شفاف‌تر و دقیق‌تر در برابر ما قرار خواهند گرفت، و هردو استواری افزون تری خواهند یافت. مناظرۀ آن شب نیز در واقع نمایشگر درستی مواضع آقای نوری علا بود، هرچند که در آراء دیگر عزیزان نیز نکته‌های درستی موجود بود که آقای نوری علا موافقت کامل با آنها داشت.

از سوی دیگر، دو نقطۀ تلاقی اساسی بین آن دو جریان در برنامۀ افق مشهود و مسموع بود: نخستین، که مهم‌تر بود، عبارت بود از مسألۀ «گذار خشونت ‌پرهیز» یا «گذار انحلال ‌خواهانه» از سد رژیم ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، و دوم، مسألۀ «آلترناتیو» و ایرادی که از سوی خانم فرزانه عظیمی خطاب به آقای نوری‌علا مطرح شد. همین جا عرض کنم که ایراد خانم فرزانه عظیمی به آقای نوری علا در مورد آلترناتیو خواندن خودشان، غیر قابل قبول است و خود آقای نوری علا پاسخ ایشان را در برنامه دادند. در مورد مسألۀ آلترناتیو جای بحث زیاد است و پرداختن به آن فرصتی دیگر می‌طلبد. البته نکات مهم دیگری هم در مناظره بود که من به آنها نمی‌پردازم.

اجازه بدهید همین‌جا عرض کنم که عبارت "خشونت ‌پرهیزی" عبارتی است که از نقطۀ نظر استراتژی و تاکتیک در مبارزات سیاسی، و نیز از نظر منطق مبارزات سیاسی، در چهارچوب شرایط ملموس و موجودی که ما قرار داریم، کاملاً نادرست و نا به جا ساخته و پرداخته شده است. امر سیاست امر قدرت ورزیدن است برای تجدید سازمان و بازتولید دمادم نظام اجتماعی: سیاست درست، قدرت ورزی درست است، و سیاست نادرست، قدرت ورزی نادرست. اما در «قدرت ورزی» بودن اش جای شک و تردیدی نیست. تمامی جنگ‌های طول تاریخ نشانۀ بروز یکی از این دو نوع سیات‌ورزی است. سیاست ورزان، حتی خشن‌ترین آنان، هرگز نمی‌خواهند با توسل به خشونت سیاست خویش را تحقق بخشند. نمونۀ برجسته‌اش سیاست خارجی دول غربی است که همیشه به دسیسه و دیپلماسی و غیره (!) روی می‌آورند.

فکرِ به غایت درست پرهیز از خشونت از گذشته‌های دور در اندیشۀ سیاست‌ورزان و سیاست مداران، و حتی مردم عادی، شکل گرفته و دست کم سابقه‌ای به قدمت دو هزار سال، یعنی از تاریخ نگارش اثر برجستۀ «هنر جنگ» اثر «سون تزو» دارد. (The Art of War by Sun Tzu). سون تزو از همان آغاز کلام گفته است که «تا جای ممکن باید بکوشید از جنگ و خشونت بپرهیزید.» او توسل به خشونت را فاجعه، اما روی آوردن به آن را نتیجۀ «تحمیل شرایط واقعی» از سوی دشمن یا جناح مقابل دانسته است. این اثر برجسته سالیان دراز، و حتی هم اکنون، به عنوان یکی از اصولی‌ترین و اساسی‌ترین منابع و متون درک مکانیزم استراتژی و تاکتیک  مبارزه در دانشگاه‌های نظامی تدریس شده است. وی در اثر برجسته‌اش به تأثیر تمامی عوامل مادی و غیر مادی در «شرایط ایجاد شده» اشاره می کند و هریک را از جملۀ پارامترها یا عواملی می‌داند که باید در نظر گرفته شوند (محیط فیزیکی، آب و هوا، فصل، روحیه، تعداد نفرات، جنگ‌افزارها، علل، اهداف، سابقه، سوائق، احتمالات و غیره و غیره.)

به عوامل روانی اشاره کردم: مسلم است که توده‌های مردم طبیعتاً صلحدوست و آرامش‌خواه‌اند. در مناظرات تلویزیونی اخیر و در متن مقالات و نوشتارها نیز، حتی از دیر باز، دیگران و دیگران به ضرورت اجتناب از خشونت اشاره کرده‌اند. اتخاذ روش‌های مسالمت‌آمیز همیشه در الویت و در دستور کار قرار دارند. اما پیچش موضوع، همان گونه که در اثر مذکور یاد شده، در اینجاست که اِعمال خشونت، گاه به عنوان واکنشی متناسب با اِعمال خشونت ناشی از جناح مقابل، در دستور ناگزیر مبارزه قرار می‌گیرد. این قانون و ذات تمام هستی است و متأسفانه یا خوشبختانه، جامعۀ انسانی و تحولات و قوانین اش هنوز و همچنان در محدودۀ این هستی است.

کدام جنبش رهایی ‌بخش و کدام تظاهرات خیابانی را، که پیام اش با جدیت اما با آرامش علیه سردمداران ظالم بوده و کنار رفتن آنان را خواهان شده، سراغ دارید که هدف هجوم و خشونت صاحبان ظالم قدرت قرار نگرفته باشد؟ آیا از تظاهرات آرام سبز که حتی مردمی مظلوم با دهان‌های بسته به خیابان‌ها آمدند و حتی از دادن شعاری پرهیز کردند و نشستند، نمی‌خواهیم درس بگیریم؟ آیا هنگامی که از خشونت ‌پرهیزی مطلق صحبت می کنید، چهرۀ خون آلود و چشمان «ندا آقاسلطا‌ن»ها  را در خیال خود می بینید؟ آیا روزهای انقلاب را به یاد می‌آوریم که تظاهرات مردمی که با دست خالی به خیابان‌ها آمده بودند چگونه با مسلسل و تیر و تفنگ پاسخ داده شد؟

نکته این است که روش و اسلوب مبارزه را، چه آرام باشد و چه خالی از آرامش، هرگز نیروهای رهبری ‌کنندۀ مخالفان تعیین نمی‌کنند. چشم رهبران اپوزیسیون همیشه به توده‌ها و روش‌هایی است که آنان اتخاذ می‌کنند. استخدام روش‌های مبارزۀ مسلحانه و توسل به زور همیشه نخستین بار توسط صاحبان قدرت‌های ستمگر صورت گرفته و می‌گیرد. از همین روست که ارتش و توپ و تانک و قل و زنجیر و زندان و داغ و درفش دارند. حتی این ظالمان نیز در گام‌های نخست می‌کوشند از توسل به زور بپرهیزند و از ابزارها و روش ها‌ی مسالمت ‌آمیز و تبلیغاتی برای پس نشاندن مخالفان خویش بهره برند.

گاه آنان، ظالمان، ابتدا می‌کوشند با پنهان کردن حقایق و بستن چشمان مردم، یعنی ناآگاه داشتن شان، به تداوم بقای خود تحقق بخشند، و سپس، اگر توفیقی از این طریق نیافتند، با پنهان کردن بخش بزرگی از حقیقت در پس بخش ناچیزی از آن، بخشی که حاضر به عیان کردن اش شده‌اند، مخالفان را گمراه کنند (محاکمۀ یک سرباز به جای چندین فرمانده و مسئول). و اگر حقیقت به تمامی بر ملا شود، با ترساندن مردم از طریق دستگیر کردن و زندانی کردن شان چند صباحی بیش‌تر به بقای خویش دوام می‌بخشند؛ و در صورتی که با امواج میلیونی مردم روبرو گردند، از کشتن‌ شان و حتی روبرو کردن ارتش با آنان – ارتشی که وظیفه‌اش پاسداری از میهن و جان مردم است - ترسی به خود راه نمی‌دهند.

رهبران مخالفان، در میان مردم‌اند و از مردم می‌آموزند؛ «انحلال طلبی» که سراپا با «خشونت‌ خواهی» و «خشونت‌انگیزی» و «خشونت‌گری»، یا به عبارت کاملاً روشن، با «مبارزۀ خشن و مسلحانه» تفاوت عمیق و اساسی دارد، نحوۀ نگرشی است به امر تحمیل هژمونی برای کسب قدرت سیاسی که امکان استخدام گام نهایی و دردناک را در مبارزه برای رهایی فراموش نمی‌کند. تکرار می کنم: رهبریِ آگاه هیچ جنبش آزادی‌خواهی ابتدا به روش‌های خشن روی نمی آورد؛ خشونت همیشه از سوی آنان که دشمنان مردم اند و مردم را در بند می خواهند اعمال می شود. آیا زندان کردن و شکنجۀ روشنفکرانی که تنها به انتشار افکار و آثارشان پرداخته اند، گواه درستی این سخن نیست؟

بانوی محترم خانم فرزانۀ عظیمی می گویند: « [این که گفته می‌شود] انقلاب و سرگونی الزاماً به دموکراسی و سکولاریزم منجر می شود درست نیست.» حضور ایشان عرض می‌کنم که «انقلاب سیاسی یا سرنگون کردن قدرت مسلط» روشی است برای «قبضه یا تحصیل قدرت»، نه کاربست قدرت برای ایجاد نظام خاص اجتماعی، حقوقی و قانونی. اِشکال در اینجاست که شما «علت»ی را متقارن با «معلول»ی آورده اید که از نظر منطقی مرتبط نیستند. به عبارت دیگر دو مقولۀ «روش کسب قدرت» و «اقدامات بعدی آن قدرت برخاسته و نوین» دو چیز کاملاً متفاوت و گاه متنافرند. در عالم نظر این امکان وجود دارد که نیرویی، نیروی دیگری را از میدان به در کند، اما همان موقعیت نیروی دفع شده را اشغال و استخدام نماید؛ مثلاً استبدادی جانشین استبدادی دیگر و حتی از آن بدتر فقاهت مذهبی و ارتجاعی جانشین استبداد نیمه سکولار شود. لذا روش چیزی است و هدف از جنسی دیگرست. این امکان هست که با آرامش، با کودتا و یا با انقلاب، نظامی، استبدادی یا دموکراتیک و یا سکولار دموکراتیک شکل گیرد.

نکتۀ دیگر این که «فکر خشونت پرهیزی صرف» نیز زمانی معقول می‌نماید که شما تنها در دنیای «فکر» یا «در خلاء» به مبارزه برخیزید. واقعیت یا عرصۀ عمل چیز دیگری است و منطق خاص خود را بر مبارزان تحمیل می‌کند. نادیده گرفتن گام آخر مبارزه، یعنی توسل به همان ابزاری که مورد استعمال دشمن شماست، تنها یا به شکست مبارزه و لاجرم شکست شما می‌انجامد و یا، به احتمال نزدیک به صفر، به حالتی از تعادل قوا که در دنیای تخیل نمی‌توان به سادگی تعریف اش نمود. گویی مبلغان «خشونت ‌پرهیزی صرف» کل تاریخ بشری، و مبارزات، و تاریخ جنبش‌های رهایی ‌بخش و آزادیخواهی را به دست فراموشی سپرده‌اند.

اما جالب این است که حتی در میان خود این دوستان نیز که می‌توان «سکولار دموکرات‌های خجول» خطاب شان کرد به ضرورت بهره گیری از نهایی‌ ترین شیوۀ مبارزه اشاره و توسل بدان، به طور غیر مستقیم، و به گمان من خجولانه، اشاره و تأکید شده است:

یکی از شرکت کنندگان در کنگرۀ چهارم "اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی در ایران" (آقای دستمالچی)، در ضمن سخنانی، نه چندان به سامان، در تحت عنوان «در کجا ایستاده‌ایم، چه باید کرد؟» چنین گفته‌اند: 

«شما خواهان گذار از نظام جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک نظام سراسر تبعیض هستید؛ نظامی که رسماً و قانوناً از ملت ایران سلب حق حاکمیت کرده است.» آن گاه، چند بند پایین تر، افزوده‌اند که «راه گذار ما بی‌خشونت است. اما همگان می‌دانند، و حکومتگران بویژه باید بدانند، که راه سیل و بهمن [بخوان تغییر بنیادین نظام] را موانع آن [بخوان توسل نظام به زور و خشونت] تعیین خواهد کرد. یعنی در نهایت رژیم و حاکمان هستند که با انتخاب سیاست‌های خود راه نهایی دست یازی به حاکمیت ملی را رقم خواهند زد.» و کمی پایین‌تر تأکید کرده‌اند که «روشن است که حکومتگران تن به چنین خواستی (برچیدن ولایت فقیه) نخواهند داد و "باید مجبور شوند." اجبار آنها در فشار از پائین، از خیابان است. باید به سازماندهی و تشکل از پایین، در تمام زمینه‌ها پرداخت. هیچ حکومتی در تاریخ، خودش و بر اساس منطق، [از مسند قدرت پایین] نرفته است، سیاست حوزهء قدرت است، و "ما باید به قدرت خود"، یعنی بسیج میلیونی مردم از پائین دست یابیم». (نگاه کنید به اخبار روز، آدينه  8 شهريور 139۲ -  30 اوت، متن گفتار پرویز دستمالچی).

در همان برنامۀ افق که مورد نظر ماست، ما به موضعی مشابه همین موضع بر می‌خوریم: جایی که آقای کورش پارسا با همان حالت خجلتی که در لحن و گفتار دارند، مرتب تکرار می‌کنند که «نمایندۀ جنبش تحول ‌خواه و خشونت پرهیز» اند. ایشان نه تنها قانون اساسی جمهوری اسلامی را «سراپا تبعیض آلود» دانسته اند، بل که مانند آقای دستمالچی پذیرفته اند که «نظارت استصوابی سد راه ایجاد جمهوری سکولار است و باید لغو شود»، اما خوشبختانه و در نهایت شگفت ‌زدگی می شنویم که ایشان در اواخر صحبت شان (پایان دقیقۀ ششم) می‌گویند: «ما جریانی تحول‌خواه هستیم؛ خشونت ‌پرهیز هستیم. "نه انقلابی و نه اصلاح طلب"، بل که یک خط میانه [هستیم].»

بر ما معلوم نیست این جریانی که "نه انقلابی است و نه اصلاح طلب" و در عین حال می‌خواهد نظارت استصوابی شورای نگهبان را لغو و زمینه را برای شرکت «تمامی افراد با تمام افکار و ادیان» آماده و مهیا کند، آن هم در نظامی که قانون اش سراپا تبعیض است، اولاً چه نوع مشی سیاسی را بدین منظور اتخاذ می کند و چه اقداماتی را در جهت نیل با اهداف خود ضروری می داند، و ثانیاً آن روش را چه می توان نامید؟ آیا اگر بگوییم که "نه انقلابی بودن و نه اصلاح طلب بودن" همان "هر دو وانه" بودن است، خطا کرده‌ایم؟ در واقع ایشان "هم انقلابی اند و هم اصلاح طلب"؛ با این وجود، اگر ما به ایشان بگوییم که چنین اند، از ما نخواهند پذیرفت! آیا از «سون تزو» می‌پذیرند  و یا تنها فشار واقعیت در عرصۀ مبارزۀ واقعی است که سبب می‌شود ایشان اعتراف کنند که قوانین مبارزه برای کسب قدرت را به نفع مردم باید پذیرفت؟ آیا می پذیرند که اصلاح طلبی در عرصۀ مبارزۀ سیاسی روی دیگر سکۀ انحلال خواهی است. آیا اصلاح ‌طلبی شما بالاخره قرار است که به نظامی سکولار دموکراتیک بیانجامد؟ و اگر بیانجامد، این نوعی انحلال خواهی نیست؟ و اگر سکولار دموکراسی شما از طریق اصلاح طلبی و خشونت پرهیزی‌تان ممکن و میسر نشد، آنگاه شما دست از تقاضایتان خواهید کشید و به کنج منزل پناه خواهید برد؟ و یا خیر، انقلابی هم هستید و نا گزیز از کاربست زور در لغو نظارت استصوابی!؟

نظارت استصوابی مهم ترین مکانیزم و حلقۀ استراتژیک نظام ولایت فقیه است؛ زیرا که وظیفۀ اصلی شورای نگهبان است و این شورا مسئول حفظ حاکمیت و سلطۀ ولایت فقیه و کاست روحانیان بر سرنوشت ایرانیان مظلوم. نظارت استصوابی، یک جعبه حلوا شکری یا سوهان فرد اعلای قم نیست که شما آن را از آخوندی طلب کنی و او هم آن را به شما ارزانی کند! نظارت استصوابی سلاحی است در دست روحانیت و چنین سلاح قانونی را روحانیت با سلاح گرم پاسداری می‌کند، نه با تعارف و تشکر و صلوات و صدقه! رژیم هرگز تن به تحویل مسالمت آمیز این قدرت قانونی خود نخواهد داد. مطمئن باشید! روحانیت کنونی هفتاد و هفت سال بود که در انتظار ایجاد چنین حق قانونی برای خویش انتظار می کشید، و اکنون که این حربۀ قانونی را به دست آورده آن را از دست نخواهد داد. چنین اقدامی از سوی رژیم تنها به معنی خودکشی است!

مجدداً نظیر همین برخورد خجلت زده را در نزد خانم فرزانۀ عظیمی نیز می‌بینیم. ایشان ضمن ارائۀ درکی نه چندان درست از ماهیت نظام - که تصور کرده اند «مخلوطی از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه است» (دقیقۀ نهم تا دهم) - در اواخر صحبت شان می‌گویند «باید از اقدامات جمهوریت ‌خواهی [رژیم] حمایت کنیم و هرجا که خلاف اش بود، "کارزار"ی علیه‌اش راه بیاندازیم (نقل به معنی). کاربست کلمۀ «کارزار» از نظر روانشناسی، که مورد استفادۀ ایشان قرار گرفته، بسیار جالب و شایستۀ توجه عمیق است. ایشان نیز مرتب بر سیاست خشونت  ‌پرهیزی تأکید کرده‌اند، اما آنجا که به مخالفتی، حتی در دنیای تفکر و تصور خویش، بر خورده‌اند از به راه انداختن «کارزار» واهمه‌ای نداشته‌اند.

بار دیگر مشابه همین موضع‌گیری را از سوی آقای امیر حسین گنج‌بخش نیز شاهدیم؛ زمانی که مجری محترم برنامه از ایشان پرسیدند: «چه فاصله‌ای بین شما و آقای نوری‌علا هست؟» ایشان پاسخ شان را این گونه آغاز کردند: «سه نظر وجود دارد: "سرنگونی طلب"، "اصلاح طلب"؛ و "فراسوی این دو تا(!)" این در واقع تکرار همان سخن آقای پارساست که گفته بودند: «ما نه انقلابی و نه اصلاح طلب، بل که یک خط میانه‌ایم.» تفاوت در کلمات را بگذارید و به معنی بپردازید.

شما خانم فرزانۀ عظیمی، و شما آقایان دستمالچی، پارسا و گنج‌بخش و نیز شما آقای علوی و ما نیز همه باید بپذیریم که در تاریخ مبارزات سیاسی زاویه ای یا راهی یا خطی که ماوراء اصلاح یا انقلاب، یا در میان این دو بوده باشد، وجود نداشته است. هرچه بوده یکی از این دو یا تلفیقی از این دو بوده است. و در واقع این دو هر سویی و صورتی از مبارزۀ واحدی هستند. از آن زاویۀ فراسوی دو شق انقلاب و اصلاح خط میانه‌ای بر قاعدۀ منطقی این بحث رسم کنید، تا به درک درست چند و چون مبارزۀ واقعی دست یازید. به قول مولوی:

گفت: "ای استا مرا طعنه مزن!"

گفت استا: "زان دو، یک را در شکن!"

چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم،

مرد احول گردد از میلان و خشم

شیشه یک بود و به چشمش دو نمود

چون شکست او شیشه را دیگر نبود.

در یک مورد نیز آقای علوی با آقای گنج‌بخش همصدا شده اند و آن همان جایی است که آقای گنج بخش در اواخر صحبت شان آقای نوری علا را نامستقیم «روزنامه نگار جنجالی» خوانده‌اند و آقای علوی ایشان را «غوغاسالار»، «غوغاگر» و یا «جنجال سالار» انگاشته‌اند.

آقای گنج بخش و آقای علوی! از شما آقایان بعید است که چنین سخن برانید، بویژه که خود این شیوه را منع می‌کنید. بازار تهمت زنی، بازاری است کساد و بدتر از آن عفن، از هر سو که باشد و از هر دهان که بر آید.

اکنون موقع را مناسب می دانم که پاسخ پرسش آقای علوی (و نیز دستمالچی) را بدهم که در پایان گفتارشان مطرح کرده‌اند. ما در اینجا ایستاده ایم: در دل شرایطی که با تمام ویژگی‌هایش بر ما تحمیل شده و تمامی راه‌ های تغییر بنیادین اش را بر ما تحمیل می کند. ما در اینجا ایستاده ایم: در میان جمعی متفرق که خود تیشه به ریشۀ خویش می‌زنیم. ما در اینجا ایستاده ایم: در میان جمعی که تفوق افکار و آمال خویش را بر ایجاد ائتلافی سازنده مقدم می‌شمارد.

اما آیا ما اکنون در جایی ایستاده ایم تا بتوانیم هشت سال آینده را هم با افتراق در میان خویش به باد دهیم!؟

 

 

*- نگاه کنید به گفتار ایشان در سکولاریسم نو و جاهای دیگر در تحت عنوان «آقای نوری علا؛ لطفن شمشیرتان را غلاف کنید!»

(http://www.newsecularism.com/2013/09/03.Tuesday/090313.Reza-Alavi-Withdraw-your-sword-Mr.%20Nooriala.htm

**-گوش کنید به مصاحبۀ آقای سیامک دهقانپور مجری برنامۀ افق در صدای آمریکا با آقایان نوری علا، پارسا، گنج‌ بخش و خانم عظیمی در تحت عنوان «اپوزیسیون و اتحاد»

http://ir.voanews.com/media/video/1738176.html?z=0&zp=1

 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه

 

create counter