بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

سه شنبه 12 شهريور ماه 1392 ـ  3 ماه سپتامبر 2013

تغییر پارادایم: لازمهء پایان رژیم حاکم

دیوید اعتباری

بر اساس آمار رسمی‌ جمهوری اسلامی، در انتخابات 1392 معادل 72.7 در صد واجدین رأی شرکت کردند. از این میان تنها 50.9 در صد به روحانی رای دادند و 27.3 در صد اصلاً در رأی گیری شرکت نکردند. عده‌ای نیز، با ارائهء آمار و ارقام، به این باورند که رژیم تعداد واجدین حق رأی را کمتر از آن که است اعلام کرده و، در نتیجه، در صد شرکت نکنندگان در انتخابات بیشتر از آمار رسمی‌ آن است.

در انتخابات اخیر بسیار مشهود بود که رژیم از عدم شرکت مردم در انتخابات هراس داشت، تا حدی که ولی‌ فقیه حتی مخالفین را به رای دادن تشویق می کرد. از طرفی،‌ اصلاح طلبان هم از تحریم واهمه داشتند، چرا که تحریم سراسری به معنی‌ رأی "نه" به "جمهوری اسلامی" تلقی می شد و این مفهومی‌ بجز به خاک سپردن دکان 34 سالهء "اصلاحات جمهوری اسلامی" توسط اکثریت مردم نمیداشت. اما در پایان کمی‌ بیش از 50 در صد واجدین حق رأی (آمار رسمی‌) به روحانی (یا علیه دیگر کاندیدا‌ها) رآی دادند.

سی و چهار سال است که هر چهار سال يکبار کاندیدایی به مردم امید‌های واهی برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و یا قول رعایت قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی را می دهد. چند باری هم این نامزد ها به ریاست جمهوری رسیده اند و نتیجهء این انتخابات و امید دادن‌ها هم که خوب همینی ست که می بینیم: رژیمی استبدادی ـ مذهبی ـ‌ امنیتی که حتی به قوانین خود نیز احترام نمی‌گذارد

اين سی و چهار سال حکومت رژیم ولایت فقیه را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد:

1. دوران پایه گیری ولایت ملایان که با نخست وزیری بازرگان شروع و با بنی‌ صدر به پایان رسید

2. دوران استحکام حکومت ملایان که با استفاده از حمله به سفارت آمریکا توسط خط امامی‌ها (اصلاح طلبان امروز)، جنگ ایران عراق، و اعدام‌های جمعی از نخست وزیری رجایی و موسوی و 8 سال رياست جمهوری خامنه‌ای شروع و با دوران ریاست جمهوری رفسنجانی‌ به پایان رسید

3. دوران پایه گیری اصلاح طلبان که با 8 سال ریاست جمهوری خاتمی به پایان رسید

4. دوران امنیتی شدن رژیم که در 8 سال ریاست احمدی نژاد رشد کرد.

با توجه به کم شدن پایهء مردمی رژیم، و پس از انتخابات 1388 و پيدايش جنبش سبز، و نارضایتی گستردهء اجتماعی، حقوقی و اقتصادی، که پس از تشدید تحریم‌های اقتصادی به بیشترین حد خود رسید، رژیم ولی‌ فقیه، در یک نیمه عقب نشینی موضعی و با نامهء قبل از انتخابات روحانی به خامنه ای، تصمیم به ایجاد دولتی معتدل گرفت و این مهندسی‌ را با عدم ائتلاف کاندید‌های بنیاد گرا در مقابل ائتلاف اصلاح و اعتدال طلبان به اجرا گذاشتند؛ ائتلافی که با یک فرمان خامنه‌ای امکان پذیر بود. بدین طریق، با این نیمچه بازگشت به میانهء دوره 3 و 4 ذکر شده در بالا، رژیم جمهوری اسلامی بار دیگر برای خود :

1. 4 تا 8 سال دیگر بقای حکومت را تضمین کرد

2. اصلاح طلبان را که کنار گذشته شده بودند به سکوت و همکاری با خود جلب کرد

3. دولت‌های غربی را به امید همکاری‌های آینده در مسائل اتمی‌ و منطقه ای سرگرم کرد.

رژیم ولایت فقیه، با این تاکتیک، خود را از تحریم انتخابات و تضعیف بیشتر پایه های حکومتی خود نجات داد و در مقابل اصلاح طلبان را بهترین مدافعین خود کرد که هم در مقابل انتخاب وزرایی مانند پور محمدی سکوت می کنند و هم رئیس جمهورشان جنبش سبز را "خیابان کشی" می‌خواند و هم اصلاح طلبان را به گدایی لغو تحریم وا می دارد. در واقع "روحانی معتدل" محللی است برای ازدواج شرطی دوبارهء دو روی سکهء اصلاح طلبان و بنیاد گرایان جمهوری اسلامی.

اما واقعیت این است که دوران اصلاح طلبی به پایان رسیده است و این دوران اعتدال نیز آخرین دست و پا زدن رژیم ملایان و اصلاح طلبان برای بقای خود و رژیم شان است. با شکست دوران "اعتدال" و با یک تغییر فکری (paradigm shift) باقی‌ مردم نیز از این دو روی سکه جمهوری اسلامی برای همیشه ناامید خواهند شد.

البته در این میان عده‌ای از اصلاح طلبان حتی بیشتر از بنیاد گرایان به دست و پا افتاده و سعی‌ در توضیح و توجیه تئوری شکست خوردهء خود خواهند پرداخت. منظور دو گروه اصلاح طلب می‌باشد:

1. اصلاح طلبان حکومتی که در دوران رفسنجانی‌، خاتمی و روحانی بر سر کار بوده و هستند.

2. اصلاح  طلبان طرد شده - از طیف مذهبی‌ تا طیف جمهوری خواه - که هر یک به امیدی به این خیمه شب بازی دل‌ بسته اند. (طیف جمهوری خواه اصلاح طلب از ابتدای انقلاب از هول حلیم "جمهوری" در دیگ "اسلامی" افتاده‌اند و هنوز، پس از  سی و چهار سال، به همان امید در آن دست و پا می زنند!)

و اما گروه دیگری از اصلاح طلبان برای بهتر شدن وضع و زندگی‌ خود به وعده و وعید‌های دو گروه بالا امید بسته، و گروهی هم پس از پایان دوران خاتمی، عده‌ای پس از انتخابات هشتاد و هشت و باقی‌ تا پایان دوران ریاست روحانی به واهی بودن این سراب پی‌ برده و یا می برند.

لازمهء تغییر اساسی‌ اجتماعی، تغییر فکری اساسی ست. این تغییر نه خود به خود بلکه پس از تجربه‌های مختلف ولی در یک حرکت ناگهانی و جنبشی مانند تغییر ناگهانی الکترون‌های یک اتم از یک مدار پایین به  مدار بالاتر در یک حرکت جهشی انجام می‌پذیرد.

در این تغییر اساسی‌ فکری (پارادایم شیفت)، اکثریت مردم به این نتیجه می‌رسند که تنها راه رسیدن به آمال آزادی، عدالت، برابری، حقوق بشر و دمکراسی‌ گذاشتن از دست انداز اصلاحات این رژیم اصلاح ناپذیر، و تکیه به خود و خواسته‌ها و قدرت میلیونی خود خواهد بود. در این تغییر پارادایم، جدایی دین از دولت و سکولاریسم - در مقابل واژه‌های جمهوری "اسلامی" و دمکراسی‌ "دینی"، خواست اساسی‌ مردم برای رسیدن به عدالت و دمکراسی‌ خواهد شد.

وظیفهء نیروهای سکولار دموکرات انحلال طلب چيست؟: ايجاد تشکیلات، دادن آگاهی‌ در راستای این جهش، و برملا کردن بی بنيادی سراب 34 سالهء اصلاح رژیم اصلاح ناپذیر جمهوری اسلامی!

پس از این تغییر پارادایم، خود مردم، با نافرمانی‌های مدنی، اعتصابات سراسری و غیره حساب خود را با این رژیم روشن خواهند کرد.

به امید آن روز

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه

 

create counter