بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 21 مرداد ماه 1392 ـ  12 ماه اگوست 2013

دربارهء سه پیام به کنگرهء سکولار دموکرات ها

محسن ذاکری

سخن نخست

تاریخ، یا به بیانی همان زمان، بزرگ دل ترین عنصر از هستی بیکران است. دل زمان، بس بزرگ است و با متانت همهء راستی ها و ناراستی های ما انسان ها را به همراه می کشاند، تا خرد انسانی به «راستین ِ» بزرگ نزدیک تر گردد. نخستین کنگره سکولار دموکرات های ایران برگزار شد و با کم و کاست ها و برتری های خودش جریدهء تازه ای را به  تاریخ سیاسی ایران افزود.

این کنگره بیشترین تأکید اش بر این نکته بود که، از صد ها سال پیش، مردم ایران و نخبه گان این مردم در پی دست یابی به جامعه ای مدرن و قانونمند بوده اند و آنچه که این مردم را به زیر سلطهء حاکمیت جاری – با آرمان اسلام انقلابی و سیاسی و ترویج این آرمان به جهان اسلام – کشانده است روندی مخرب و بازدارنده بوده و باید متوقف شود تا مردم ما به جامعه ای متناسب با دنیای مدرن و «همراه زمان» برسند.

 

درد دل نخست

در حاشیهء تمکین  و خرسندی از دستاورد های نیک و مفید این کنگره، بد نیست در شروع این نوشتار نگاهی داشته باشیم به فرهنگ شنیداری – ادراکی ایرانیان. شاید هموطنانم این دیده و نگرش من ناچیز را به حساب بی مهری و یا درشت گویی بگذارند اما با این حال آن را بیان می کنم.

در طول سال های کوچ اجباری به کرات ملاحظه کرده ام که ما ایرانیان در ایجاد خلط بین مباحث و سپس کشاندن مبحث بعنوان محصول گفت و شنود ها به منطقهء داوری، که پر احساس و هیجان زده است، استعداد خاصی داریم. به بیانی می توان گفت که شروع «شنوایی» و «گویایی» ما می تواند با آرامش و منطق باشد اما پس از مدتی، که من نام این مدت را مدت «ضریب تحمل» می گذارم، برای بعضی از هموطنان و چه بسا هنوز برای هم خود من نیز، پیگیری سازندهء بحث از سوی هر دو طرف خطیب و مخاطب، بسیار نحیف و بیجان می شود. کم ارتفاع بودن ضریب تحمل و بی جان شدن «انگیزه»ی فهمیدن و اندیشیدن، با هم، فضا و مکان را بر ما تنگ می سازند. احساس خفگی می کنیم.  و یک باره می خواهیم به گستردگی از آزادی از این تنگنا برسیم و آنگاه است که میدانی متبلور از احساسات داغ، دریافت و درک و مشاهدهء ما را می سوزاند.

آنچه که در زیر می خواهم با عنوان سه پیام بررسی نمایم، در طول برگزاری کنگره دقیقاً بدلیل این کمبود و کسری فرهنگی و آدابی ما در بده و بستان اندیشه و افکار، چون در جای خود و سپس در مجاورت هم مشاهده نشدند، مشقت زا شدند. مشقت دیرپای شنیدن و گفتن و دیدن، با این که اخت و شوق ما هنوز به یادگیری از راه شنیدن است.

از این روست که در میدان داوری من، آنانکه با حوصله سال ها وفاداری به باورهای راستین و بوسیلهء «متن» و تدقیق مفاهیم و کشت اندیشه به ساختارهای فکر و عقاید ما ایرانیان کمک می کنند، کاری کرده اند کلان که بر آن بها نمی توان نهاد.

 

فرود

در این کنگره سه پیام و یا سه گفتار از درون و یا از سوی «درون» ایران به ما سکولار دموکرات های انحلال طلب داده شد. پیام اول، مکتوبی از سوی آقای حشمت الله طبر زدی بود که برای برگزار کنندگان کنگره ارسال نموده بود – «مصمم باش». پیام دوم از سوی آقای مهدی خلجی که خود میهمان کنگره بودند دریافت شد – «واقع بین باش». پیام سوم از سوی آقای اکبر کرمی، میهمان ديگر کنگره و همراه با پرسش و پاسخ طولانی پس از سخنرانی ایشان «فهمیده» شد: «دو آتشه مباش». من نخست با نگاه به دیدگاه های آقای کرمی تحلیل خود را آغاز می کنم.

آقای کرمی که وقت کافی به وی داده شد تا در این کنگره دیدگاه های خود را بیان سازد، و سپس در تلویزیون اندیشه[1] نیز، مراتب تأکید بر دیدگاه اش را بیان ساخت و تا آنجا پیش رفت که برگزار کنندگان و بانیان این کنگره و پیمان نامهء آن را با چماقداران و لباس شخصی های رژیم مقایسه نمود. وی در فرصت زیادی که به وی در کنگره داده شد همان بحث کسالت آور جایگاه اصلاح طلبان و گفت و شنود با آنها را مطرح نمود. آقای کرمی «حضور» مشروط خود در کنگره را با تجویز گزارهء « انحلال طلبی در استراتژی و اصلاح طلبی در تاکتیک» جا نشانده بود و می خواست به ما انحلال طلبان بفهماند که ما ناگزیر هستیم در مبارزهء خود با حکومت اسلامی ایران خودی و غیر خودی ها را در نظر بگیریم. او بخشی از اصلاح طلبان – داخل و خارج - را خودی می داند و تعامل و تسامح با مشی آنها در اصلاح  رژیم ایران را برای دست یابی به حکومت سکولار دموکرات شرط محکم برای  مبارزه می شمارد. از دید من این منظر ایشان دارای شفافیت نیست و هیچ محک و میزانی را بدست نمی دهد و نمی توان فهمید که با چه کسی باید سازش نمود و با چه کسی مبارزه کرد. از سوی دیگر ایشان آنچنان بر این «تاکتیک» مبهم خویش تاکید ورزید و می ورزد که گویی ما برگزار کنندگان کنگره همین فردا چوب و دار و اسلحه بدست ایستاده ایم و خودی و نا خودی را ثواب و مکافات می دهیم. و یا اینکه به مرحلهء کنش های دیپلماتیک و سپس سیاسی کارآمد رسیده ایم و متوجه نیستیم که باید با اصلاح طلبانی که در طیف سکولار دموکرات ها هستند، چگونه برخورد کنیم. اینگونه آینده نگری ها و احتمال تراشی های زود هنگام را من نوعی ترویج بی خیالی و یا پیامی با این مضمون که «به خود سخت مگیر» می بینم. به بیانی، واهمه هایی از آنچه نشده است و نیامده است، تحت لوای دلسوزی و نصیحت که بیشتر با روان و احساسات کوچ نشینان بازی می کند. و صد افسوس که بعضی از مخاطبین هم بها داده و با سینه فراخ و رگ های بر آمده به مصاف این مروجین نا امیدی می روند. ‌

شانزده سال است که اصلاح طلبان بر این باورند که راهکار ها و ساز و کارهای آنها برای گذار از حکومت اسلامی واقعی است، شدنی است، به صرفه  و کم ضرر برای مردم ایران است. بخشی از اصلاح طلبان می گویند سکولار دموکرات هستند. بخشی می گویند فروپاشی حکومت اسلامی ایران به معنای نابودی ایران است. بخشی می گویند نظام فعلی ایران قابلیت اصلاح دارد و می تواند به سوی یک نظام سکولار و دموکرات در حرکت باشد. من از این گروه هموطنان مبارزم به شخصه خسته، ناامید و گاهی بیزارم. آنها را مدت هاست که به خیر خودشان سپرده ام و برایشان در مسیر ساختن ایرانی سربلند، آزاد و سکولار موفقیت خواهانم و نه چیز دیگری. اما بی شک از همین روست که من را هیچ چیز بیش از اینکه «ایرانی» امروز نفهمد بهای «زمان» چیست، کسل و خسته نمی سازد. این شانزده سال پس از ظهور آقای خاتمی و ادامهء چهار سالهء آن بدست آقای روحانی، برای همچو منی، مساوی است با شکنج بدتراش بین خواست و خمودی. خواست ساختن ترکیه در دو دهه و خمودی به فراموشی سپردن عقب ماندگی ماهانهء ایران.

آقای مهدی خلجی با بیان و پیام دیگری به کنگره آمده بود. ایشان بطور تلویحی  و سر بسته تأکید داشت که نهاد دین در ایران و جهان، بعضا و بویژه از سوی دل بستگان به سکولاریسم و دموکراسی، خرد و نادیده گرفته می شود و این ندیدن آنچه که در پشت پردهء مراودات معنوی و معاملات مادی دستگاه دین و متدین می گذرد، تهدید و زیانی بزرگ برای محاسبات کسانی است که آینده‌ء ایران را سکولار دموکرات می دانند / می خواهند. آقای خلجی، در بیان این مقولهء «مقدماتی» ساده و آشکار، توان و قدرت «نهاد» دین در ایران، مهارت خود در سخنوری را اثبات کرده و  مقوله ای ساده را هم سرشت یک پدیدهء پیچیده، مرموز و ناشناخته  جلوه دادند. و طبعاً گروهی با گرمی از این پیام استقبال نموده و خشمگین از این «ساده اندیش» انگاشته شدن از سوی ایشان شدند. دیدگاه آقای خلجی اما در نهاد خود توضیح واضحات بود. کیست که در ایران زیسته باشد و یا از ایران شنیده باشد و در کشورهای غربی هم زندگی کرده باشد و نداند که قدرت و نفوذ دین چیست. کیست که نداند نهاد دین، چه از جنس اسلام و چه از جنس مسیحیت و یهود، با چه بافت محکم و مسلطی هزاران سال است تار نیاز و پود عرضه را بر هم و در هم نگاه داشته و از پوسیدگی مصون نموده است؟ اما، این هشدار آقای خلجی ابداً نه تنها مانعی، که حتی سنگ زاری را هم در برابر آرزومندان فردای سکولار ایران مصور نمی سازد. بر بنياد تجربهء تاریخی زیستن در میان تشیع، جوانان مغبون و زنان محروم و دانشگاهیان و دگر اندیشان محبوس و اعتراض های مکنون ایرانیان، همه با هم، می گویند که جدا سازی نهاد دین از نهاد حکومت اولین و مطمئن ترین راه برداشتن تبعیض از ميان ایرانیان است. بنابراین من که بزودی ربع قرنی است در اروپا و کشوری آزاد زندگی کرده ام و توان نهاد دین در میان مردم و قدرت کلیسا را در یک جامعهء دموکرات می شناسم، با پوزش حرف های آقای خلجی را پژواک نداده و بیش از واقعیت جدی نمی انگارم. بلکه با امید و یقین به ایرانی سکولار می اندیشم.

و سر انجام سومین پیام از سوی ایران به کنگره همانا پیام مکتوب آقای حشمت الله طبرزدی بود. بجا می دانم که تکه ای از پیام ایشان را در اینجا منبع قرار دهم:

«لازم است در این گام، همهء سکولار دموکراسی خواهان با هم متحد شوند. باید نفی هرگونه تبعیض را در برنامهء خود قرار دهیم و یاد مان باشد که اگر سکولار دموکراسی خواهان با احزاب و اتحاد های گوناگون گرد هم نیایند و تضاد های فرعی را به اصلی تبدیل نمایند، همواره اصلاح طلبان مذهبی خواهند بود که، همچون نمایش انتخاباتی اخیر، مردم به ستوه آمده از حکومت مذهبی را به دنبال خود خواهند کشید و زنجیر های استبداد دینی را مستحکم تر خواهند نمود.» -- « امروز شعار مرحله ای ما مبارزین درون مرز، که سکولار - دموکراسی خواهی را به عنوان وجه بارز هویت مبارزاتی خود از دیگر گرو ه ها می دانیم، پیکار دایم و بی امان با دیکتاتوری مذهبی حاکم به قصد تغییر آن، جایگزین ساختن یک ساختار سکولار- دموکراتیک - روشنگرانه در برابر اصلاح طلبان دینی است که قصد ايجاد انحراف در  مسیر جنبش به نفع تثبیت رژیم سرکوبگر سکتاریستی- مذهبی را دارند و این هدف را بار ها و بار ها اعلام کرده اند، و بالاخره اتحاد نیرو های سکولار دموکراسی خواه، از هر عقیده و حزب و جنسیت و ملیت، است.»

پیامی است صریح و بی تشبث های کسالت آور که با قاطعیت می گوید مسیر چیست و هدف کدام است. از طرف کسی که در ایران است و از حدود پانزده سال پیش در حبس و زندان و حصر حکومت اسلامی بسر برده است و با مردم ایران تماس تشکیلاتی و صنفی داشته است و دارد، زینت و توشیح پیام وی غیر ضروری بنظر می رسد و حتی دور از اخلاق سیاسی است. آقای طبرزدی راه را جدا از آقایان کرمی و خلجی به ما نشان می دهد. می گوید مصمم باشید، انحلال طلب بمانید، دل به اصلاح مسپارید، قدم و قلم را در تردید مفرسایید و پیروزی از آن اتحاد شما ها با هم و اتحاد شما و ماست.

 

خیز

اینک من از خود می پرسم که چرا من باید انرژی و توان و امکانات خودم را صرف این کنم که آیا آقای «خلجی» راه من را شدنی می بیند یا نه؟ و اینکه آیا آقای «کرمی» از خط های قرمز ما و طبرزدی عقلانیت سیاسی استنباط می کند و قانع می شود یا نه؟ آنها کار خود را بکنند  و ما هم کار خود را. اگر این نتیجهء ساده از بین سه پیام مذکور را هر کسی در کنگره نصیب خود می ساخت، دلیلی برای برافروختگی ها نبود. من تا زمانی که «کرمی» و «خلجی» از راه گفت و بیان اندیشه شان با من در تماس باشند و امری مشکوک در رفتار آنان دال بر تقدم دادن منافع و مناسک شان بر خیر مردم ایران و بهای آزادی نبینم، دلیلی برای دادن بهای بیش از آنچه دیدگاه افراد می ارزد، پیدا نمی کنم.

منتهی، مشکل دیگری برای من هنوز باقی است. مشکلی که در پس این پرسش بزرگ نهفته است که: چرا اصلاح طلبان برونمرز، توده ای ها و اکثریتی ها و طرفداران انتخابات آزاد مدام مهر و محابا و یا نهیب و نصیحت شان متوجه ما انحلال طلبان است که: «های، ای بیخبران به کجا می برید این کاروان را!» در حالیکه از ما سکولار دموکرات های انحلال طلب، براستی که مسکین تر و گردن باریک تر در اپوزیسیون نیست که نیست. نمی دانم از چه رو اینقدر دل نگران ما هستند و اینقدر از خطاهای استراتژیکی ما را پروا دارند؟

از سکولاریسم گفتیم، گفتند: «در میدان دین، ستیز نمودن، باختن است!» از آلترناتیو گفتیم، گفتند: «ای بسا آرزو که خاک شده است!» از گفت و شنود با اقوام و مردم گفتیم و خواستیم فدرالیسم را باز شکافیم، گفتند: «کوس تجزیه را سر مدهید؟»  از اتحاد سکولار دموکرات ها می گوییم، می گویند: «تعادل و تعامل با اصلاح طلبان را از یاد مبرید!»

حجم حملات و توهین ها و اتهام ها در دو سال اخیر به پیشروان و پیروان حرکت سکولار دموکرات انحلال طلب را که از نظر می گذارنم، در پرسش خود بیشتر غرق می شوم. و البته، پیش تر نوشته ام که در کار سیاسی، پرسش بی پاسخ نشان از روش غیر حرفه ای دارد! پس، پاسخ، هم اکنون در برابر من و شماست.

دهم آگوست دو هزار سیزده میلادی

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه