بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 24 تير ماه 1392 ـ  15 ماه جولای 2013

توضيحی از اسماعيل نوری علا

هما، اسماعيل، آقا مصطفی و خودم

مهرداد

از عجایب شرق الاوسط، یکی‌ هم اینست که  «سوء پیشینه» را بقدر پشم هم حساب نمی کند. این خیلی‌ خوب است چون مثلاً اگر در آلمان بودیم و جمعه ها که هیچ، یک شنبه‌ها هم در باب سکولاریسم می نوشتیم و مردم قدر ناشناس پی‌ می‌بردند که ما قبلاً از هوا خواهان حزب نازی بوده و در باب محسنات هیتلر چیزهایی نوشته ایم، گرفتاری و «خر بیار باقالی بار کن» برایمان پیش می آمد. خدا را هزار مرتبه شکر که در خاور میانه چنین نیست. به نظر من، این از ویژگی های قابل تقدیر این منطقه دوست داشتنی ست، ولی‌ آقا مصطفی (و دختر بی ادب و بی هنرش) می‌گویند این عین آلزهایمر ست!

من خیلی‌ بر افروخته شدم. به آقا مصطفی گفتم ۱۸ میلیون نفر به یک آخوند مدرن و سکولار رأی داده اند و بحد کافی و وافی هم از پیشینه ا‌ش باخبرند و در ثانی، ایشان اصلاً سوء سابقه ندارند.

فوراً گفتند: انگار خودت دچار آلزهایمر تاریخی هستی ها!

پاسخ دادم که: من مثل آقای نوری علا «جمعه گردی» نمی کنم ولی،‌ عصر پنج شنبه‌ها که در و پیکر اداره تق و لق است، با رفقا می‌رویم به کتابخانهء سر کوچه و کلی‌ چیز میز در مورد تاریخ ایران یاد می گیریم. الحق والانصاف تا حالا هم چیز زیادی در مورد آخوند روحانی پیدا نکرده ایم. یک سری کار‌های امنیتی (در حد معمولی) و قدری هم «یا علی‌ مدد در غنی سازی» و «اهدنا الصراط البُمب» و این قبیل مسائل پیش پا افتاده - این که سوء سابقه نمی‌شود.

 پرسیدند نوری علا و همسرش را می‌شناسی؟

گفتم در حد همان مطالعات عصر پنجشنبه و جز مقاله «امام خمینی پدیده‌ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع» از آقای نوری علا و شرکت شکوه میرزادگی (شکوه فرهنگ) در یک گروه چیز که منظورش گروگان گیری بود، چیز ناشایستی از ایشان ندیده ام(*)

و ادامه دادم که: تازه آقای نوری علا این همت را داشته اند که خودشان به نقد کارنامهء خود بپردازند نه اینکه در مقابل افشای شاهکار‌های گذشته واکنش نشان بدهند.

این بار آقا مصطفی خیلی‌ بر افروخته شده گفتند: مؤمن! کاملاً بر عکس است! چرا وارونه گویی می کنی؟! آن‌ مقاله اسماعیل، در باب محسنات امام سیزدهم را رادیو زمانه پخش و تکثیر کرد نه خود ایشان...

چیزم را (لبم را می‌گویم) گزیدم که اساعهء ادب نکنم. دوستانه گفتم: اولاً آقای نوری علا توضیح داده اند که یک مشت ساواکی و ساوامایی و آدم بی کار و شلوغ کار آن‌ مقاله را (آن هم زرت و پرتی و نصفه و نیمه) پخش و تکثیر کرده و قسمت خوبش را درز گرفته اند - من البته از انتشار اين تکه ها هم خبر نداشتم تا اينکه ديدم يک ساواکی سابق و چند ساوامایی حرفه ای آن را با ایميل بر روی اينترنت پخش می کنند و، پس از سی سال، دو سه پاراگراف از دو مقاله روزگار لندن بلند مرا پيراهن عثمان کرده اند تا گفته باشند که من يکی از آن روشنفکران فريب دهنده مردم و از مسئولان به قدرت رسيدن آقای خمينی هستم و لابد دستم تا مفرق به خون برادران ساواکی ايشان آغشته است...  روی شبکه بی در و پيکر اينترنت، آنقدر آدم بی کار و شلوغ کار، از ساواکی و سلطنت طلب شاه اللهی گرفته تا توده ای و اصلاح طلب اسلامی و ساوامائی و حقوق بگير وجود دارند که، بی هيچ سفارش و دستوری، دنبال کار را بگيرند، هر يک خطی و نظری بر يافته های آقای نبوی اضافه کنند، و «چهرهء دو روی يک نويسندهء خائن» ديگر را افشا نمايند؛ توسل به اينگونه تاکتيک ها بنظر من نشانهء رسيدن به اندراس کامل است؛ همانگونه که در سال های آخر رژيم سابق، ساواک برای اينکه کسی را بدنام کند به او نسبت ساواکی بودن می داد...(**)

آقا مصطفی سوال کردند: مگر مقاله پاچه خواری نوری علا از سید هندی قسمت خوب هم دارد؟

جواب دادم: بله که دارد! ولی‌ متاسفانه آن بخش از نوشتار گم و گور شده و در اختیار اسماعیل نیست، به محض آنکه پیدا شد، ایشان با کمال میل، و بقول سید هندی، «خواهند تکثیر کرد آن را»  تا ابراهیم نبوی و آن‌ دو سه تا ساواکی و ساوامایی هم خیط بشوند و هم شرمنده – باز هم نقل قول (از همان منبع):

«در تمام اين سی ساله، هميشه آرزو داشتم که آن مقاله و مکملی را که به دست شاملو داده بودم پيدا کرده و دوباره منتشرش کنم و يا جزو نوشته هايم در سايت شخصی ام قرارش دهم. اما، متأسفانه، هرگز نتوانسته بودم نسخه ای از آنها را بيابم! تا اينکه آقای ابراهيم نبوی آنها را از آرشيو عالم غيب راديو زمانه بيرون کشيد و، بی انصافانه، بجای باز نشر کامل آنها، فقط تکه هائی از آنها را در سايت راديو زمانه منتشر کرد که حاوی تعريف های من از خمينی بود، بی آنکه حرف اصلی و پيشنهادات مرا در بر داشته باشد. قضيه مثل همان داستان گفتن "لا اله" و نگفتن "الا الله" است که حاصلی جز تکفير شدن و حد خوردن ندارد!»

گفتم: انصاف چیز خوبی ست – من صمیمانه گرفتاری اسماعیل را درک می کنم. خودم در زمان انقلاب در شهر واشنگتن، ۳... شاید هم ۴ هزار مقاله در باب سکولاریسم و لیبرالیسم و چند تا « ایسم» دیگر نوشتم ولی‌ هر چه می‌گردم یادم نمی آید در کدام گنجه، کشو و قفسه خاک می خورد.

آقا مصطفی که مدرسه ملی نرفته، همین جور به ریش من و اسماعیل می خندید -  گفت: عزیزم، در خاورمیانه سوء پیشینه سیاسی بر دو نوع است: یک نوع اول، مدل «قاشق قاشق» است و سیاق دیگر، مدل «دو قورت و نیم» است.

گفتم اثبات ادعا با مدعی ست! بسم‌الله... با امثال و حکم ثابت کنید!

و اشاره کردند به نوع اول، توضیحات خانم هما ناطق در مورد روزهای انقلاب. خانم هما ناطق استاد و پژوهشگر برجسته ایرانی در ششم اسفند ماه 1381 در مطلبی که در کیهان لندن هفتم اسفند ماه همان سال به چاپ رسید در مورد روشنفکرانی که هنوز از انقلاب و شرکت خود در آن دفاع می کنند نوشت: «روشنفکرانی که پس از 23 سال، هنوز برای آن انقلاب (شکوهمند)، آن راهپیمایی‌ها و آن عربده کشی‌ها سینه می زنند و خوش اند به اینکه، تاجداران را برافکندیم و دستاربندان را بر جایشان نشاندیم. چه خوش گفت شادروان غلامحسین صادقی که از برکت آن انقلاب "عقل مردم مدور و ایران برکه‌ای گشت و کرم پرور شد"». وی آنگاه از خود برای شرکت در انقلاب 57 انتقاد کرده و چنین می نویسد: «پروندهء بنده چه بسا نابخشودنی تر از دیگران باشد. چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق! بدا که شور چنان ورم داشت که اندوخته‌ها و دانسته‌ها را به زباله دانی ریختم و در هماهنگی با جهل جماعت به خیابان‌ها سرازیر شدم. ادیبانه تر بگویم: گُه زدم!  و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را "قاشق قاشق" می خورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه‌ای خزیده‌ام تا چه پیش آید.

وی افزود: قرن ها پیش از این "طالب آملی" گفته بود: پای ما کج، راهبر کج، قصد کج، گفتار کج!

گفتم: عجب! خوب... سیاق دوم چه طور؟....

فرمودند از اسماعیل نوری علا بپرس! و

من اطمینان پیدا کرده ام که این آقا مصطفی یا ساواکی ست، یا ساوامایی یا بیکاری و یا شلوغ کار... چون هم به سوء پیشینه سیاسی باور دارد هم به ما گیر داده که: «آن‌ ۳... چهار هزار مقاله ای که نوشتی‌ کو؟»

همه مشتاق دیدار تو باشند

تو صد پرده فرو افکنده باشی

چو اندیشه به جاسوسی اسرار

درون سینه‌ها گردنده باشی

دلا بر چشم خوبان چهره بگشا

که اندیشد که تو شرمنده باشی

*

http://www.khabaronline.ir/detail/176256

http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=17321

**

http://www.newsecularism.com/2009/02/6.Friday/020609-Esmail-Nooriala-Living-in-Glass-House.htm

 

توضيح اسماعيل نوری علا: اين دوست عاری از «مهر» و «داد»، با دادن پيوند به مقالهء من در سکولاريسم نو، و ندادن پيوند به مطلب بعدی من در سايت شخصی خودم، کوشيده است نشان دهد که من نداشتن دسترسی به مقالهء سال 57 ام را بهانه کرده ام تا ادعا کنم که در آن «مطالب خوب» هم وجود داشته. جدا از خوب و بد مطلب، پس از انکه آقای ابراهيم نبوی کل مقاله ای را که يافته بودند بر روی سايت خود قرار دادند، من همراه تشکر از محبت ايشان آن را در سايت شخصی خود نيز منتشر کردم؛ در اين ادرس:

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/ES.Islam-Khomeini-Iranshahr.htm

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه