بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 17 تير ماه 1392 ـ  8 ماه جولای 2013

مقايسهء ایران و مصر در آینهء تاریخ

کوشان. م.

سال 1389 میدان التحریر قاهره مصر چندین روز ملتهب را پشت سر گذاشت. مردمی به حق برای احقاق حقوق سیاسی خود تجمع اعتراضی کردند.در چند روزی که وقایع مصر را ما ایرانیان در سراسر جهان دنبال می کردیم یک طیف گسترده از «همسان پنداری» میان مردم ایران و مصر سخن می گفتند. گروهی این حرکت را مشابه رستاخیز باشکوه خرداد 88 تعبیر می کردند و حسرت در دل هاشان بود که، بدون رهبر، چه چیز چنین سرعت تغييری را در مصر باعث شد و چرا ما فاقد آن صلاحیت یا شایستگی بودیم که با آن همه کشته و شکنجه شده و زندانی ماندیم و تن به قضا داديم...

ولی در این بین برخی که شاید تاریخ انقلاب 57 را دقیق مرور کرده بودند شباهتی بین ایران 57 و مصر 89 می دیدند که قابل کتمان نبود. اگر شاه فضای مونوپلی ایجاد کرده بود، مبارک هم در کنار سازندگی 30 ساله به خاموش کردن صداهای مخالف مبادرت کرد.اگر شاه محور سازندگی و پیشرفت و البته تمام وقایع 37 سال سلطنت پربارش در زمینه های فرهنگی ،زیر ساختهای صنعتی و نظامی و عمرانی و بسیاری اصلاحات عمیق دیگر بود مبارک هم از این محوریت برخوردار بود با دستاوردی شاید کمتر.پس فرو ریختن ستون مبارک چه دستاوردی را به دنبال خواهد داشت؟.اگر شاه مذهبیون را به حال خود رها کرد تا سازمان یابند اخوان المسلمین هم در امروز مصر تنها حزب سازمان یافته هست.مصر هم سلیمان دارد که به نظر شخصی تکنوکرات و آینده نگر است.در ضمن اینکه ارتش مصر هم از نگاه یک ناظر دور از یک استقلال ضمنی برخوردار است. این که دیکتاتوری محتوم به نبودن و محکوم به شکسته شدن هست تاریخ اثبات کرده و مسلم است.ولی اینکه ما نگاه جامعه شناختی و واقع بینانه به مسایل سیاسی داشته باشیم همان هست که باعث فرو نیفتادن ایران 57 به یکی از سیاهترین برهه های کل تاریخ خود میشد.آیا بهتر نبود مردم مصر به سلیمان اعتماد کنند تا بختیاری دیگر در آتش نادانی و احساس ملی نسوزد و شعله هایش مصر را ایرانی دیگر نکنند؟ آیا سلیمان در کنار یک مبارک تسلیم شده ولی همانند محوری 30 ساله در مصر، و آگاه به تمام مسائل کشور، بهتر نبود به اصلاح امور می پرداخت تا اینکه با مصر بدون مبارک دچار تشویش در تصمیم ها و تسلیم سیل خروشان احساسات منحرف شده ملی شود؟ امیدوارم که تاریخ خاور میانه سرگذشت تلخ بختیاری دیگر را در دل خود ثبت نکند. و مصر همراه سلیمان و مردمی هشیار راه دموکراسی و تحقق آرمان های ملی را بیابد.

 من پنهان نمی کنم که دوست نداشتم مبارک قبل از سپتامبر برود چون هرگاه مصر را با توریست هایش و آبادانی های 30 سال اخیرش مجسم می کنم از وحشت جمهوری اسلامی مصر بر خود می لرزم که مبادا در روزنامه های مصری سال 1391در تبعید تیتر کنند:"به یاد آنکه چون رفت مصر برفت"

***

 این را اگر چه ربطی به کل قضیه ندارد ولی می گویم. همان زمان پیروزی اوباما که مک کین نطق تبریک را می گفت در خانهء یک ایرانی فرهیخته در تبعید میهمان بودم که رو به من گفت: «جوان، این پروسه و نوع حمایت های افراد سنتی راست از اوباما مرا یاد انتخاب کارتر می اندازد که اتفاقاً در سفری در همین شرق آمریکا بودم. می بینم به زودی تغییراتی گسترده در منطقه بین کشورهای به اصطلاح متحد آمریکا در شرف وقوع است که باز خاورمیانه را دست خوش تغییر می نماید». و من گفتم «بزرگوار باز هم دائی جان ناپلئونیسم؟» و او پوزخندی عاقل اندر سفیه به من کرد و لابد در دل گفت: «تو مو می بینی و من پیچش مو! امیدوارم رفتن مبارک از قدرت و خروج از مصر برای این کشور مهم و تاریخی پیام آور دموکراسی باشد و ثابت کند دائی جان ناپلئونیسم افسانه ای ایرانی بیش نیست. منتظر می مانیم که این نیز بگذرد».

اين در همان شبی بود که مبارک آخرین سخنرانی اش را می کرد. او گفت کنار نمی رود تا با انجام انتخابات سپتامبر پرچم را دست منتخب مردم بسپرد. همان لحظه در خانه فرهیخته ای بودیم که گفت «من هرجا جمع بزرگی مردم کف کرده می بینم که گوش نمی کنند و چشم می بندند و فقط فریاد می زنند تنم می لرزد.حال در فرانسه و روسیه باشد یا ایران و پاکستان. نتیجه اش ترسناک است».

همان وقت مقاله های انقلاب 57 را به علت تقارن زمانی می خواندم که شروع کردم تایپ کردن نوشتاری تحت عنوان ایران و مصر در آینه تاریخ. دو پنل داشت یکی ایران 57 دیگری مصر 90 . ادمین گرامی یک سایت در جواب ایمیل ارسالی به من نوشت: «نوشته ات بوی حمایت از " دیکتاتور " می دهد.نگران نیستی؟» پاسخ دادم" «نوشتن این نکته که برای انتقال قدرت باید عقلانیت را به کار بست، و اینکه "عمر سلیمان" می تواند نقش بختیار به نوعی دیگر را ایفا کند، آيا حمایت یا ترحم بر دیکتاتور است؟»

***

زمان گذشت. مبارک رفت. انقلاب مصر پیروز شد. عمر سلیمان در آمریکا در خانه اش چند روز بعد از رد صلاحیت اش در انتخابات ریاست جمهوری مصر، در حالی که با استقبال عجیب مردم مواجه شده بود، درگذشت. اخوان المسلمین بر سر کار آمدند.

تا اینجا همه گفتیم که مصر هم ایران 57 شد.

تا اینجا می شد نگران بود که مصر هم چندین سال بعد باید به استقبال یک سید خندان آخوند برود تا شاید اسلام رحمانی را بر قدرت سیاسی بنشاند.

تا اینجا می شد دید سه دهه بعد چهره ای اسلامی به نام روحانی را انتخاب کند و بعد فریاد بزنند «رای مان را پس گرفتیم...جای ندا خالی..!»

ولی وقتی استقبال از عمر سلیمان دیده شد، وقتی رقابت تنگاتنگ احمدشفیق و مرسی دیده شد، این علامت مثبت را هم می شد دریافت کرد که جامعهء مصر هشیار ایستاده و در کمین.

مصری ها اعدام های انقلابی راه نینداخته بودند.

مصری ها پیرزن فرتوت خدمتکار یک فاحشه خانه را در خیابان ها ندوانده و به آتشش نکشیده بودند.

اگر وزیر آموزش و پرورش آنها بانویی فرهیخته می بود مصری ها اعدام اش نمی کردند.

مصری ها بر پشت بام علوی صدای شلیک گلوله ها را نمی شمرده و آن را بنياد رضایت خونین خويش نمی کردند.

مصری ها عکس کسی را در ماه نمی دیدند.

مصری ها خانه های «طاغوتیان مبارکی» را مصادره نکردند.

مصری ها ژنرال های مبارک، حتی شخصی مثل عمرسلیمان از بلندپایگان امنیتی را آنگونه که همگان دیدند تنها تا در خروجی درب قدرت بدرقه کردند.

و شما اکنون ِ مصر را بگذارید کنار سال 58 ایران.

و یادمان بیاید آن تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری که «ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم». آن روز این جماعت چقدر تنها بود. نا "مردان" ما کجا بودند آنروز؟

***

مصری ها ملت مصر ماندند؛ امت بی هویت نشدند.

فرهیخته ای چه خوب گفت:

ام کلثوم خوانندهء دربار ملک فاروق بود. اما وقتی ناصر، با کودتای ضد سلطنتی اش جمهوری را آورد ام کلثوم را با احترام اجازه داد تا خوانندهء قلب های ملت مصر باشد. ما با ام کلثوم های خود چه کردیم؟ ما که انقلاب کردیم با زنان خواننده مان چه کردیم؟ معلوم است که به راحتی ام کلثومی نخواهیم داشت چون لیاقت اش نداشتیم...

شاه ما از دست ما ملت فرار کرد، رفت نزد مصری ها تا شاید کمی آرامش و التیام روحی یابد. و سمبل یا نمایندهء مصری ها هم برايش سنگ تمام گذاشت. در واقع قلب بزرگ یک ملت را به نمایش گذاشت. او حتی بخشی از آن خاک را تقدیم خاندان پادشاهی پهلوی کرد تا شاه را آنجا با شکوه و آبرومند دفن کنند. اما ما با شاه خودمان چه کردیم؟

شاید میزان خدماتی که مبارک به مصر کرده در برابر آنچه شاه برای ایران کرد قابل قیاس نباشد. به عبارتی، قیاس مصری که مبارک از سادات گرفت و آنچه تحویل مرسی داد با ایران 1320 و ایرانی که شاه به این انقلابیون داد از نوع قیاس مع الفارغ باشد. شاید قیاس سطح کشتاری که مبارک علیه مخالفان خود در دورهء ریاست جمهوری اش کرد با آنچه می توان از دورهء پهلوی بروی کاغذ آورد قیاس فیل و فنجان باشد! ولی، وقتی حکم قاضی دادگاه تجدید نظر در مورد مبارک اعلام شد شادی مردم نشان داد که آن ملت، ملت مصر است؛ مصر تاریخی ملتی درخور تاریخ اش داشت، اما ایرانی که صدای ادعاهایش گوش فلک را کر می کند با تاریخ دراز و فرهنگ و ادبش، ملتی امت شده به خود دید و می بیند.

وقتی ناصر، ملک فاروق را آنچنان با حشمت و عزت، با کشتی تشریفاتی سلطنتی، با شلیک توپ، به بیرون مصر هدایت کرد تا کودتایش تکمیل و تحکیم شود، و وقتی سادات اجازه داد که زندگی شاه ايران در همین مصر با احترام و احتشام پایان يابد و به خاک مصر به ودیعت گذاشته شود، در اصل، و با این کنش، ملتی بزرگ تاریخ بزرگ و قابل احترام خود را به نمایش گذاشت و کرامت خاک اش را نمایش داد.

***

مصری ها برای ندای اصلاحات در چارچوب نظامی اسلامی هورا نکشیدند.

مصری ها تصویر هیچ «جانوس دو چهرهء اسلامی» را، با کت و شلوار شکلاتی، بر دیوار ذهن خود بر نيافراشند.

مصری ها، بر اثر فریب دلخوش کنندهء «اصلاحات پله پله»، و یا مضحکهء «منفذ امید در چارچوب صندوق رأی»، آسان ترین و کم هزینه ترین راه را انتخاب نکردند.

اکنون مصری ها نشان دادند که اجازه نمی دهند مشمول کهنگی و پوسیدگی در گذر زمان شوند. آنها نمی گذارند حکومتی دینی روح ملت را به انزوا بکشد و اراده اش را به بی ارادگی بدل سازد و فکرش را به حضيض استیصال بکشاند.

روشنفکران سکولار مصر در این یک سال بیکار نبوده اند. آنها به ملت خود سفارش نکردند در پشت بام الله اکبر شبانه سر دهند. سازماندهی کردند و ملت هم ندای روشنفکران سکولارش را دریافت.  این یعنی جامعه ای زنده و پویا.

مصری ها اکنون برخواسته اند.

نه رنگ می شوند و نه اجازه می دهند روشنفکرانی سودجو و مردم فریب، هر روز برای آنان ضریحی بسازند و دعوت شان کنتد تا بیایید و به پای این ضریح دخیل ببندند.

اینکه فردای مصر چه می شود، اینکه به کدامین سو خواهد رفت، اینکه چه گروهی از این چالش خیابانی برنده بیرون می آيد، و اینکه آیا سودجویان خارج می توانند با بندی مصنوعی و فریبی ابلهانه مسیر این حرکت سکولار مردم مصر را منحرف کنند به فردا مربوط است. قطعا باید منتظر ماند و شاهد بود. ولی مصر باستانی به یاد خواهد داشت که " ملت" اش آنگاه که باید بر پرنسیب های یک ملت مدرن شده پافشاری کرد، و آنچنان که شايستهء آن است برای تثبيت حق ملتی فردایی ایستادگی کرده است.

بله، ما هرگز نمی توانیم مثل آن ملت باشیم و جنبش ما هم مانند آن ملت نخواهد بود.

چرا که ما اخلاق و رفتار و کنش و منش مان در خور یک ملت با فرهنگ و تاریخی نبوده که این ارزش ها به امروز مردم ما برسد.

ما ملتی بی روح شده ایم.  مانند «زامبی» های بی روح.

می خوریم، می شنویم، می بینیم، می خوابیم؛ ولی نمی دانیم چه باید بکنیم و نمی دانیم چه مسئولیت هایی به عنوان یک ملت در قبال فردای میهنمان داریم.

ما بی اخلاق شده ایم.

ما بینشی بیمار داریم.

ما درمانده و وامانده در چهار راه تاریخ ایستاده ایم، و هر بار یک گاری از روی ما رد می شود و ما هر روز لهیده تر از دیروز ...

و راهی نيست جز اينکه تغییر کنیم....

http://my.gooya.com//permalink/3181.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه