بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 27 خرداد ماه 1392 ـ  17 ماه ژوئن 2013

اگرها و سبزه های شانزده سال گذشته

محسن ذاکری

شانزده سال از خرداد 1376 گذشت. مبارزه برای ایجاد دگرگونی در شرایط سیاسی ایران به جایی کشیده شده است که ضرورت دارد اپوزیسیون برونمرز نگاهی به آینه داشته باشد. ولی فقیه و بیت او و سران سپاه پاسداران نشان دادند از موضع خود عقب نمی نشینند. اگر برنامهء هسته ای ایران جهان را ناراضی نمی ساخت، ما چه در توشه داشتیم؟ اینک، پس از اینکه امید به انتخابات ریاست جمهوری سراب شد، «سکوت» را همه جا می توان دید و شنید! حتی نوشتارهایمان نیز تک برگ های ساکت اند. چرا اینجاییم؟ چه می توان از اینجا بودن آموخت؟ اگر نتوانیم از این «سکوت» بیاموزیم، باز هم دست مان خالی خواهد ماند و پشت میله های زندان غربت، نظاره گری بیش نیستیم. ما تا حال از «اگر» های بسیاری بی توجه گذشته ایم. شاید این بار به خود آییم!

- اگر قرار بود گفتمان اصلاح طلبی کار کند، آیا باید باغ امید اصلاح طلبان داخل و خارج از کشور اینگونه خشک می شد که اکنون همه در «سکوت» بسر می برند و کیش مات بیت رهبری و ستاد سپاه پاسداران را «مظلومانه» پذیرفته اند؟

- اگر قرار بود ملاحظات پر سفسطه و منفعت جویانه بنام «مبارزهء نرم و کم هزینه برای مردم»، که از دوران سید خندان به بعد با تابستان های وطن و معاملات شیرین املاک جان گرفت، بتوانند تعاملی را با بیت رهبری و حاکمان رژیم ایجاد کنند، آیا نباید در باغ سبزی را می گشودند و تا حال سوزاندن زمان به پای این سفسطه گویی ها کافی نیست؟ 

- اگر قرار بود دور هم جمع شدن چند هزار و یا چند ده هزار ایرانی، افغانی و سوری و عراقی در اروپا و آن هم با تدارکاتی که خرج سفر و هتل آنها داده شده است، این حکومت را تکانی بدهد، آیا تا حال نباید می داد؟

- اگر قرار بود اینکه هر از چند گاه جمعی محدود و هم سلیقه دور هم بنشینند، خود بریسند و ببافند و برای  مردم برنامه ریزی کنند بی آنکه «مردم» را در پروسهء کار دخیل گردانند، آیا نباید این گونه ها پس از چند دهه نتیجه میداد؟

- اگر قرار بود سیاست ارسال پیام و نامه و به رسمیت شناختن ولی فقیه و از او طلب التفات نمودن، که با کمال شگفتی به اپوزیسیون خارج هم سرایت کرده است، این حاکم سخت مدار حکومت اسلامی ایران را «ذره ای» دارای انعطاف گرداند، آیا تا حال نباید نتیجه ای را میدیدیم؟

- اگر قرار بود برنامه های تلویزیونی که در آنها به گروهی در داخل ایران خط و دستور داده میشود، بتوانند دگرگونی در ایران بیافریند، آیا نباید تا حال پس از سی سال ثمره ای را میدیدند؟

- اگر قرار بود تدارکات و کمک های مالی که در حمایت از «پان» هایی که صحبت علنی از تجزیه ایران می کنند، بتوانند حرکات مردمی را در جهت ضعف این رژیم ساز و کاری بخشند، آیا نباید نشانه هایی عملی از نفوذ مفید این سازمان ها را میدیدیم؟

- اگر قرار بود تظاهرات مداوم سال های پشت سر،  و برای مثال  بدان گستردگی، که توماری سبز از سراسر جهان تکه  تکه سر هم گردد و در میدانی در فرانسه با  انبوه مردم به نمایش رسانه ها گذارده شود، تاثیری بر سیاست های نظام ایران و دولت های جهان بگذارد، آیا نباید تا امروز نباید نتیجه ای علنی را می دیدیم؟

- اگر قرار بود زبان و لبخند خاتمی و «توکل به خد»ا از سوی هاشمی رفسنجانی حتی زبان یک عضو شورای نگهبان را قدری معقول بنماید، آیا نشانی از دگرگونی باید وجود می داشت یا نمی داشت؟

-  اگر قرار بود سیاست های چپ هایی  که از چند هفته پیش از انتخابات ٩٢ شیخ حسن روحانی را کاندید خود و مردم کردند، بتوانند با تحلیل ها و اخبار معجزه گونه شان به حتی مهدی خزعلی کمکی بکنند، آیا باید چیزی را در کفهء آنها نشان می داد یا نه؟

- اگر قرار بود نفوذی های مودب و تمیز و خوش پوش  رژیم در طول این ١٦ سال پس از ظهور اصلاح طلبان، شناسایی شده و از بین اپوزیسیون برونمرز کنار گذاشته شوند، آیا باید باز هم حضور فعال آنها را در حتی «شورای ملی» می دیدم؟

- اگر قرار بود تأکید جمهوریخواهان بر اینکه «ایران آینده مشکل اش در نوع حکومت است و با این «استاندارد» راهکارهای بعدی ثبت و تبیین گردند» درست  و بتواند نجات بخش ما برای برونرفت از این ایستایی باشد، آیا تا این لحظه نباید که در برونمرز و درونمرز، پیشرفتی کنش گرا را میدیدم؟

- اگر قرار بود زبان نقاد پر دشنام و «گذشته ستیز» پادشاهی خواهان علیه انقلاب، روشنی و شفافیت را به اندیشه سیاسی «مردم» باز گرداند، آیا نباید تا حال مردم این دعوت را پاسخ داده و قدر مینهادند؟

- اگر قرار بود گفتمان « محور شرارت» از سوی رییس جمهور قدر و جسور آمریکا جرج بوش پسر برای تهییج و اشتیاق مردم داخل و خارج کاری بکند، آیا تا حال کاری کرده بود یا نکرده بود؟

- اگر قرار بود تصرف عراق و افغانستان در سیاست های تنش زا و تروریسم پرور رژیم حکومت اسلامی ایران قدری تعلل های موقت هم که شده بیافریند، آیا نباید نشانی از آن دیده میشد؟ 

- اگر قرار بود بیان نامه ها و محکومیت ها و پیگرد های بین المللی در فساد و بی عدالتی حاکم بردستگاه دادگستری ایران تاثیری بگذارد، پس چرا ما این تاثیر را نمیبینیم؟

در کنار همهء این اگرها، یک مورد بی اگر و چون و چرا وجود دارد که اگر بر نمی دارد و آن اینکه، «ما» اینک «اینجا» ایستاده ایم و برایمان سخت است باور کنیم که اینجا هستیم. «ما» در این گزاره ایرانیانی هستند که باور دارند کشورشان و مردم شان در شرایط اجتماعی و سیاسی بسیار ناگوار و تاسف باری بسر می برند و لایق شرایطی بسیار بهتر و والاتر از این هستند.

اکنون، باید فکر کرد! که اگر قرار است چهار سال بعد، باز هم مثل امروز، یکی از هشت تن آل عبا  از صندوق رای در بیاید، چه می توان و چه باید کرد؟ و این چه باید کرد روی این پی ریخته شود که تا مردم ایران «زمان» دارند و می توانند بدون کمک «نیروی خارجی» کاری بکنند، باید کاری کرد و از نیروی« مردم» استفاده نمود.

 

چه نیاز داریم؟

چاره چیست؟ جهان غرب درباره ء ایران منتظر چیست؟ ما برونمرزی ها و آن درونمرزی ها به چه نیاز داریم؟ این «چیز» مورد نیاز ما مادی است یا معنوی است یا هردو؟ کمک دول خارجی است یا اتکا به توان و نیروی مردم درونمرز است؟ آیا ادامهء سختی و مشقت بیشتر بر بخش زیادی از مردم کشور است؟ به بیانی دیگر، این «اگر» بعدی چیست و چند سال دیگر باید به پای آن نشست؟

در عمل ما اپوزیسیون مخالف و دنیای مصالحه و اصلاح، هر دو، در شناخت و پیش بینی حرکات رژیم حکومت اسلامی و بویژه شخص آقای خامنه ای بسیار فرودست بوده ایم. اگر خامنه ای کسی بود که حتی بدون بر زبان آوردن، حاضر به اذعان در برابر نامهء معروف «بیل و پیل» رفسنجانی  می شد، باید به اصلاح طلبان میدان می داد. اما او چنین سیاستمداری نیست و ابداً مخالف و هشدار دهنده اش را تحمل نمی کند. 16 سال باور به «نرمش» از سوی خامنه ای و «شدت» از سوی خاتمی بسیاری را در توهم نگاه داشت. اما یقین بدانید که دیگر این توهم تمام شد و هرگز «اگر» هم  بر نمی دارد.

در برابر ابزارهای حکومت اسلامی ایران، متأسفانه ابزار ما در برونمرز یک انبار بهم ریخته و نامنظم بنام «اپوزیسیون برونمرز ایرانیان»  است که هم سابقهء کار روشنفکرانه و عمل، هم سابقهء رکود در عمل و نظاره گری را در توشه دارد. عمر «کنش» در این انبار  به قبل از انقلاب باز می گردد و تا این لحظه ادامهء حیات داده است. این انبار برای گروهی یک سمساری و برای گروهی یک عتیقه فروشی شده است که پر از اجناس عتیق و گران، ارزان اما ارزنده و پر تنوع می باشد. منتهی آنقدر در طول سال ها اجناس را بدان آورده و به مرور زمان به زور بر هم سوار کرده و در هم جای داده اند، که جدا حوصله ای کلان و اراده ای پر توان می خواهد تا بتوان از درون آن، جنس مورد نظر را بر گزید و دستی بر سر و گوش اش کشیده و بکار گرفت.

 نمی خواهم خود و شما خواننده گرامی را به دور دست ها و دورها ببرم، بلکه می خواهم نگاهی داشته باشیم به همین روزهایی که گذشت و دارند می گذرند. می خواهم ببینم آیا از درون این انبار و انبوه دم دست و شلوغ آن می توان اسباب و وسائلی به درد بخور یافت و یا دست کم اینکه می توان چوب و تخته ای برای ساختن آنها سر هم کرد. بسیار خوب، بی شک این پرسش مطرح می شود که چه می خواهی بسازی و یا چه می خواهی بکار گیری و برای چه منظوری؟ به محض اینکه این پرسش از دهان من و شما خارج شود، ما، یک که نه، ده ها گام بزرگ را پشت سر گذارده ایم و وارد یک فضای جدید میشویم که طیب خاطر می آورد و نشاط پیش از دیدن نتیجهء عمل را نصیب می سازد.

ما از اپوزیسیون برونمرز ایران چه می خواهیم؟ و این اپوزیسیون را قابل و دارای چه امکانات عملی می بینیم؟ این اپوزیسیون که سال هاست انواع انتقاد را دیده و بجان خریده است، این سخت جانی را برای چه به همراه دارد؟ چه می تواند به مردم ایران بدهد که تاکنون نداده است و چه کسی باید دری بروی این اپوزیسیون می گشوده است که نگشوده است؟ آیا حرکت واقعی برای کنکاش و ارزیابی و ارزش گذاری روی این اپوزیسیون شده است که نتیجه نداده است؟ دست کم من مورد عینی را سراغ ندارم.

اما از سوی دیگر می توان دید که انتقاد و حتی تبلیغ غیر منصفانه و رقیب ستیزانه، بسیار گریبانگیر این اپوزیسیون بوده است. با بر شمردن و بیان ضعف های این اپوزیسیون که بهم ریختگی، بی نظمی در چینش و در گزینش، ناتوانی در جذاب بودن، کم توانی در استفاده از داشته ها و کم تحملی در زاینده کردن پرداخته ها باشد، بسیار گفته شده است. در کلامی خلاصه تر برخورد «آسیب شناسیک» اپوزیسیون با اپوزیسیون مدام در جریان بوده است! این بیشترین کاری است که اپوزیسیون چه در حد علمی و چه در حد بهانه جویی در قبال خود صورت داده است. دو سه سطر در رابطه با این واژهء حرفه ای آسیب شناسی بنویسم.

«آسیب شناسی»، یا پاتولژی (با ریشه از کلمه یونانی «پاتوس» به معنای رنج)، شاخه ای از علم پزشکی است که در خصوص تاثیر بیماری ها و آسیب آنها به سلول ها، بافت ها و ارگان ها و اندام ها آزمایش و کار می کند و می خواهد هویت بیماری ها را از راه تاثیر آن ها بر سلول بداند. در میدان امور و مسائل اجتماعی اصطلاح آسیب شناسی را بیشتر در رابطه با انحرافات و کجروی ها و ریشه های آنها می شناسند.  اما، توجه و استفاده از سیستم تحقیق و ارزیابی آسیب شناسی کاملاً به این مهم بستگی دارد که ما از چه موضعی به مسئله و یا مشکل نگاه می کنیم. برای مثال، برای یک متفکر دینی دلائل دور شدن جوانان از دین می تواند شروع یک تحقیق آسیب شناسیک باشد که در آن از جمله به آموزه ها، آموزش، روانشناسی و رفتار جوانان توجه نشان می دهد. در حالی که برای یک انسان مدار، یا همان امانیست، پدیده دوری جوانان از دین میتواند پیام و ثمره متفاوتی را به زیر دیدگاه نقد و بررسی ببرد. همینطور در اپوزیسیون برونمرز ایرانیان نگاه آسیب شناسیک یک جمهوری خواه به کنش ها. کردار و کردار گفتمانی پادشاهی خواهان بی شک با نگاه آسیب شناسیک یک پادشاهی خواه تفاوت اصولی و بنیادین دارد. یک جمهوری خواه می خواهد برای مخاطب خود مشاهده خود را باز نماید که چگونه است که پادشاهی خواهان با افکار و باور ها و تعمد های خود به حرکت مردم ایران به سوی دموکراسی (مبارزه با حکومت اسلامی ایران) آسیب می زنند، در حالی که یک پادشاهی خواه به این مهم می پردازد که چرا طیف هموند او نتوانسته اند دستاورد چشمگیر و کار آمدی برای باز پس گیری حاکمیت مردم ایران و یا همان مبازره با حکومت اسلامی ایران داشته باشند.  بنابراین، آسیب شناسی در نفس خود بسیار واجب، راهگشا و زمینه ساز حرکات سیاسی است، اما بالقوه «عمل» و «راهکار» را ارائه نمی دهد. همانطور که اگر تیم پزشکی در آمریکا روی ویروسی کار آسیب شناسی انجام داده است و به نتایج کار آمدی برسد، تا نتایج این تحقیقات بصورت واکسن و یا دارو به بدن کودکی در آسیا برسد، پروسه ای طولانی و پر هزینه را در پیش داریم.

اینک جان سخن اینجاست که، آنچه ما بیش از هر چیز در مقالات و سخنان و حرکات و تحلیل ها نسبت به دستاوردهای اپوزیسیون برونمرز مشاهده می کنیم جانمایه از اینگونه آسیب شناسی های متمرکز یا نا متمرکز، همسو و یا نا همسو دارند. اما در عمل «راهکاری» را برای برونرفت از این روند خسته کننده و فرسایندهء سی و اندی سال گذشته ارائه نمی نمایند. به ندرت راهکاری را می توان دید که از توان عمل و قدرت اپوزیسیون برونمرز بگوید. بندرت راهکاری را می توان دید که برخاسته از نگرش های گوناگون در فضای آزاد و باز حاکم بر اپوزیسیون برونمرز باشد. راهکارهای جدید محکوم به این واقعیت هستند که باید بخش زیادی از نگرش ها ی برونمرز را در بر گیرند. و این راهکار ها باید برای مخاطبین خود گیرایی و کشش کافی را آبستن باشند. باید و ناچار هستیم بر روی چند تا از محکمات و مشترکات اصلی گفتمان ها و دیدگاه های اپوزیسیون برونمرز اجماع نظر و اتحاد نماییم. عاقل نیستیم اگر در انتخاب این محکمات به آنچه که برای خوشبختی و سر بلندی از دست رفتهء میهن مان اساسی و قطعی است دست نیازیم. ناچار هستیم از تک روی دوری نماییم. این اتحاد بر متحد نشدن را باید از بین برد.

در قدم بعد، پس از ایجاد اتحاد کیفی و کمی لازم در بین نگرش های اپوزیسیون برونمرز باید به سرعت مردم را همراه خواند. مردم می خواهند در پروسهء طراحی و عمل به طرح مهم دیده شوند. باید که از بین این میلیون های ایرانی مهاجر نمایندگان نگرش های گوناگون را در کنار هم دید. اینک زمان آن رسیده است که اپوزیسیون برونمرز بپذیرد درون ایران خواهان شنیدن پیامی متفاوت با سه دهه گذشته می باشد. کاری متفاوت می خواهد. وعده های شدنی می خواهد نه مثل وعده های اعتماد سوز و یأس زای اصلاح طلبان. وعده ها و سیاست هایی که سر «زمان» را در دوران ما براستی با پنبه از بدن جدا کردند و اکنون ساکت و آرام نشسته اند. امروزه ما گستردگی ارتباطات و پیام های سیاسی - اجتماعی و دخیل ساختن مردم را می بینیم. این ابزار در رابطه با سیاست کار خودش را می کند و بینش مردم از امور سیاسی  کشور و جهان شان را قوام می بخشد. انسان ها، مردم، از اوائل سه صدهء گذشته در سرتاسر جهان  میدان دار و پرچمدار اصلی مبارزه علنی و پر هیاهو برای آزادی و رفاه انسانها بوده اند. این را باید یاد بگیریم که مردم را باید درچرخه های سیاسی وارد کرد. باید مردم را درگیر دانست نه اینکه درگیر کرد. خود را نیز باید درگیر دانست نه اینکه به اجبار درگیر کرد: «اگر»های در شروع این نوشتار نشانه ای از درگیر بودن اجباری و از روی ندیدن شرایط واقعی حاکم بر سپهر سیاسی ایران برونمرز است. برای همین هم هست که هر وقت مردم ایران تکان می خورند برون مرز تکان می خورد.

در پایان، هر چند در سپهر مسائل سیاسی و بررسی فراشد و فروشد های این پهنه، استفاده از شعر و ادبیات آهنگین و داستانی را چندان نمی توان توصیه نمود چرا که بکار گیری این سبک می تواند ملایماتی را، دور از کلام سیاسی دامن زند، اما این نوشتار را با بیتی از صائب به پایان می برم:

شادم به غنچهء دل مشکل گشای خویش

کر منت نسيم صبا کرد فارغم

 

نظر خوانندگان

آذر کريمی نيا: مطلبی ست خوش نوشته و به موقع.    

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه