بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 10 خرداد ماه 1392 ـ  31 ماه مه 2013

انتخابات، تمرکز قدرت و نقش اپوزيسيون

عباس خرسندی

خمینی علیرغم دارا بودن شخصیت کاریزماتیک از ابتدای انقلاب نتوانست رهبریت بلامنازع خود را حفظ نماید و از سوی آیت الله منتظری به چالش کشیده شد. و در اواخر دوران وی و پس از آن نيز آیت الله ها در گروه های مختلف سیاسی و با صدور فتواها با استناد به رساله های بی محتوا  مبتنی بر ایدئولوژی اسلام شیعی بر جامعه تسلطه پیدا کردند. بهمین دلیل خامنه ای نیز تا کنون  نتوانسته است خود را به یک رهبر بلامنازع تبدیل نماید. وجود کانون ها و مراکز متعدد قدرت در میان روحانیون، جاه طلبی قشری برخاسته از خواست نامحدود آنها در تمام زمینه های سیاسی و اقتصادی ست. جامعهء روحانیت مبارز از یکسو و محمع روحانیون از سوی دیگر  دو قطب قدرت در جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند که از درون آنها کروبی و رفسنجانی، جنتی و یزدی و نظیر مصباح یزدی و پیروان غیر روحانی بیرون آمده اند.این فرآیند اما در حال باژگون شدن است...

هنگامی که رفسنجانی در هیبت پدر خوانده، خامنه ای را به ولایت فقیهی تعیین کرد هرگز تصور نمی کرد روزی حتی برای کاندیدا شدن هم محتاج به مجوز خامنه ای بشود. او پدر خوانده ای بود که می خواست نظام و رهبر را از پشت پرده بشکل ماهرانه ای هدایت کند و مرد عبور از بحران ها لقب گرفت. اما اکنون او، که امروز در ضعیف ترین موقعیت سیاسی خود به تنها حربهء کسب قدرت سیاسی یعنی انتخابات ریاست جمهوری اکتفاء کرده بود، از این فرصت نیز محروم شد و میدان بازی سیاسی را به خامنه ای واگذار کرد.

این در حالی است که فرآیند گذشته نظام جمهوری اسلامی تا کنون نشان می دهد بجز دههء اول انقلاب اسلامی کسی که همواره ارکان اصلی نظام را بعهده داشته است خامنه ای و ارگان نظامی سپاه بوده اند. چشم اندار شرایط سیاسی کنونی نظام نیز نشان میدهد که خامنه ای به هدف اصلی خود یعنی تمرکز هر چه بیشتر قدرت سیاسی و نظامی در دستان خود و حذف کانون های  تهدید آمیز قدرت نزدیک شده است.

شاید اگر شرایط انتخابات بطور ذهنی بگونه ای اقتضاء می کرد که کاندیدای دیگری بجز منتصب ولایت انتخاب شود موضوع تمرکز قدرت در دستان خامنه ای و سپاه یک دوره به عقب می افتاد، اما نمی توان شرایط واقعی موجود را بر اساس شایدها و اگرها تصویر کرد و نتیجه ای کاذب از آن بدست داد. تحمیل شرایط کنونی بر شیوهء انتخابات و چنگ و دندان نشان دادن  ولایت و سپاه بر حوزهء سیاسی کل نظام، نشان از این دارد که دیگر سیستم ولایت فقیه جمهوری اسلامی مراکز متعدد و چند گانگی قدرت را تحمل نمی کند و با عبور دادن پروژهء اقتدار گرایی ولایت فقیه از دروازهء انتخابات مهندسی شده قصد دارد  نشان دهد که می تواند بخوبی از ابزار انتخابات (ابزار دموکراسی) به نفع مطلقه نمودن قدرت و گذار به استبداد مطلقه بهره برداری نماید؛ انتخاباتی که برخی به غلط تصویر دموکراتیزه شدن فضای سیاسی کشور را از آن  انتظار می کشیدند.

 بر رسی ساختار سیاسی- دینی جمهوری اسلامی در سی و چهار سال گذشته نشان می دهد که ابن نظام دینی وجوهات مشترک و عملکردهای  شبه فاشیستی بسیاری با یک نظام توتالیتر از خود نشان داده است. دههء شصت و سرکوب گستردهء مخالفان سیاسی حکومت و قتل های زنجیره ای  در دوران رفسنجانی، که تا دورهء ریاست جمهوری خاتمی نیز ادامه یافته بود، بویژه نظام دینی را به فاشیسم سیاسی بسیار نزدیک کرد. دوران استبداد سیاسی رفسنجانی از دوران های خفقان آور نظام محسوب می شود  که آن را به  توتالیتریسم شبیه کرده بود. خامنه ای اما با رفتار قطبی گرایانه خود تکوین کنندهء پروژه شبه فاشیستی نظام دینی در ایران است...

جهت توضیح بطور عام  می توان ویژگی های مشترکی را  بین نظام های توتالیتر و نظام دینی جمهوری اسلامی بروشنی نشان داد که شامل وجود یک رهبر و یا یک حزب قدرتمند در رأس قدرت سیاسی، توده ای شدن جامعه، مسلح بودن حکومت به یک ایدئولوژی، دارا بودن پلیس مخفی، استفاده گسترده از ماشین سرکوب نظامی، استفاده از سیاست رعب و وحشت افکنی در میان جامعه و استفاده از اوباش و ارازل در کنار نخبگان حکومت هستند.*

اما  فاکتورهایی هم وجود دارند  که تفاوت نسبی این نظام دینی را حد اقل تا کنون با نظام های توتالیتر نشان می دهند. این فاکتورها شامل :الف) وجود عناصر قدرتمند روحانیت در کل حاکمیت نظام که به چند گانگی قدرت در نظام و نوعی تقابل این کانون های قدرت بر سر کسب قدرت مطلق انجامیده است و، ب) رشد جامعهء ایران از وضعیت و حالت توده ای مطلق به جامعه ای بخش بندی شده و نه الزاماً طبقاتی.

نماد چنین رشدی را می توان در حوزهء رشد اقتصادی قشر متوسط جامعه و رشد جنبش های مستقل جامعه شامل جنبش های دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش معلمان  و رشد جنبش های اتنیکی بطور مشخص مشاهده نمود.

گسترش نسبی قشر متوسط اما جز به مدد ترک اقتصاد جنگی پس از جنگ و اعمال سیاست تناقض آمیز بسط مناسبات اقتصاد نیمه آزاد در بدنهء نظام، همراه با استبداد خفقان آور توسط رفسنجانی در یک نظام بسته که از آغاز ریاست جمهوری وی شروع شد اما به ناکامی و هرج و مرج کشانده شد ممکن نمی شد.

مردان انقلاب و مردان جنگی پس از جنگ  وابسته به طیف رفسنجانی که با برنامه های اقتصادی نیمه باز وی برای دوران سازندگی تعیین شده بودند، بدلیل منطبق نبودن کاراکتر و ماهیت شان  با فرهنگ سرمایه گذاری در بخش تولید، به سوی رانت خواری، سفته بازی  و فساد گسترده مالی کشانده شدند، اما بهر حال، از میان این سرمایه های سرگردان و بلبشوی اقتصادی، قشر متوسط توانست سر بر آورد...

به این ترتیب، بخش هایی از جامعه ایران توانست از حالت توده ای ایدئولوژی زده خارج شده و فاصلهء خود از حکومت را حفظ نماید. گرچه نمی توان امروز با بحران اقتصادی گسترده ای که کشور را در بر گرفته است توقع داشت که قشر متوسط دارای دوام و بقای مداوم باشد. شواهد نشان میدهد تورم حاصل از بحران اقتصادی قشر متوسط را به سمت بخش فقیر جامعه سوق می دهد.

مشاهده می شود علی رغم اینکه رفسنجانی نتوانست در جایگاه فوقانی حوزهء سیاسی حضور داشته باشد اما نقش وی در تغییر و تحولات اقتصادی و سیاسی اگر چه غیر متعارف اما بسیار گسترده بود و در واقع در موقعیت اجرایی قویتر از خامنه ای عمل نمود. اما رفسنجانی که از نظر سیاست سرکوب همخوان خامنه ای بود از نظر تفکراقتصادی در مغایرت و در تضاد با خامنه ای قرار گرفت. وجود این مسئله بهانه ای برای تقابل جهت کسب قدرت  توسط  یکی از آنها تلقی شد. به این ترتیب دو مهرهء اصلی نظام بطور روشن از مقطع ریاست جمهوری خاتمی صف بندی خود را حدوداً مشخص کردند.

 

چرا خامنه ای بسوی اقتدار گرایی مطلق به پیش می رود؟

پروژهء اقتدار گرایی خامنه ای از زمانی آغاز شد که وی احساس کرد بعنوان رهبر سیاسی مدهبی نظام جمهوری اسلامی از سوی دو کانون قدرت مورد تهدید قرار گرفته است؛ از یک سو چالش کانون قدرت سیاسی  با هدایت رفسنجانی و همسویان وی از جمله خاتمی، موسوی و کروبی و، تز سوی دیگر، چالش بزرگ جنبش اجتماعی که در دوران  تسلط اصلاح طلبان بر دولت بسرعت رشد یافته و همواره کلیت نظام را هدف گرفته است.

خامنه ای، با درک این موضوع  که تفکر اصلاح طلبانه کلیت رژیم را در خطر سقوط قرار می دهد، در سال 88 با پرداخت هزینه ای سنگین در مقابله با جنبش اجتماعی ضد استبداد  اجازه نداد موسوی و کروبی به ریاست دولت برسند. فشار خامنه ای  به آنها فهماند که هر نوع فضای باز سیاسی تحت عنوان اصلاحات، حضور سریع جنبش های اعتراضی  اجتماعی در کشور را بدنبال خواهد داشت که برای نظام به منزلهء ناقوس خطر سقوط است...

اما رفسنجانی همواره از همین زاویه، یعنی انتخابات ریاست جمهوری و اهرم جنبش های اعتراضی، خامنه ای را تهدید کرده است. رفسنجانی در تلاش برای حفظ نظام فرتوت دینی  خامنه ای را مشکل نظام دیده  و اصلاحات در سیستم رهبری، یعنی استقرار رهبری شورایی، را پیشنهاد کرده است که به معنی بر کناری خامنه ای است.

موضوع مهم اما برای خامنه ای حفظ نظام  آن هم بر اساس ولایت مطلقه  است. وی متعتقد است که تنها سیستم ولایی است که نظام را نگه می دارد. این دلیل کافی است که وی حاضر به تقسیم قدرت با رفسنجانی نباشد. مفهوم  عدم تقسیم قدرت از سوی خامنه ای آن است که نظام باید تک قطبی شده و به سوی مطلقه شدن به پیش برود. يعنی شرایطی که منقبض شده و همهء راه های میانه را مسدود خواهد کرد.

آخرین فرصت برای رفسنجانی در انتخابات این دوره از بین رفت و او از قدرت رانده شد. این  ضربه از سوی خامنه ای به رقیب قدرتمند خود یعنی رفسنجانی نشان داد که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند و تنها یکی باید در راس بماند و حکومت کند، چون اساساً ماهیت حکومت دینی چنین اقتضاء می کند و خامنه ای بر اساس یک حکومت استبداد دینی متکی به ولایت فقیه اساساً قاعده بازی را رعایت کرده و زمینه های انحصاری کردن قدرت را فراهم کرده است.

بدیهی است که پس از این دیگر اصلاحات زمینه ای برای عملی شدن نخواهد داشت و انتخابات و عرصهء دولت به عنوان آخرین حربهء تهاجمی از دست رقبای سیاسی خامنه ای خارج شد. خامنه ای توانسته است مراکز متعدد قدرت  روحانیون در درون نظام را از میان بر دارد و انها را بخارج از نظام پرتاپ کند.

 

رژیم جمهوری اسلامی محکوم به حذف و برکناری است:

راه حل رفسنجانی برای خروج از بن بست ولایت فقیه به معنی رهایی یافتن کشور از یوغ استبداد دینی نبود، بلکه وی معتقد است که راه حل وی برای تداوم حکومت استبداد دینی تنها از طریق مصالحه و سازش با جامعهء ملی و جامعه جهانی امکانپذیر است.

اين تفکر رفسنجانی نیز محکوم به شکست است زيرا با باز نمودن فضای اجتماعی و نسبی سیاسی، بغض متراکم شدهء اجتماعی از فشارهای سیاسی- اقتصادی و اجتماعی فرصتی برای ادامهء روند حکومت دینی باقی نمی گذارد. جنبش دانشجویی سال 78 شعار دانشجویان و جنبش های متصل شده به جنبش دانشجویی نه تنها خامنه ای را هئف قرار داده بلکه خود رفسنجانی (مرگ بر رفسنجانی... اکبر شاه) را همزمان و به شدت خامنه ای (مرگ بر خامنه ای) مورد تهاجم قرار داده بود و هدف نهایی، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی، را در شعارهای خود مطرح کرد. جنبش اعتراضی سال 88 نیز کل نظام را هدف قرار داده بود..

به هر حال، هدف و نظرگاه خامنه ای در این انتخابات به بار نشسته است. خامنه ای معتقد به مصالحه و سازش با جامعهء ملی نیست و معتقد است هر گونه عقب نشینی در مقابل خواست ملت ایران و خواست جهانی به منزلهء سقوط نظام است. به همین دلیل تا کنون با تمام قوا به جامعه و مطالبات بر حق آن حمله کرده است تا از سرنگونی حکومت در مقابله با جنبش های اجتماعی جلوگیری نماید. خامنه ای رفسنجانی را حذف کرد تا زمینه را برای ورود خود و ارگان نظامی سپاه به دورهء اقتدار گرایی و استبداد مطلق بصورت عملی فراهم آورد.

شايد حرف گزافی نباشد اگر گفته شود انتخاباتی که می بایستی فضای خفقان و استبداد ولایت فقیه را با گزینش یک رئیس جمهوری میانه رو تغییر دهد به ابزاری برای ورد به دورهء استبداد مطلقه تبدیل شده است. این سخن بدان معنی است که انتخابات به ابزاری تبدیل شده است که تنها تمایلات رهبر را تأمین می کند.

خامنه ای در دوران پس از انتصاب رئیس جمهور محرم خود قطعاً در مورد پدیدهء انتخابات تصمیم گیری خواهد نمود و انتخاب رئیس جمهور دورهء بعد  را به پارلمانی خواهد سپرد که فرمان حکومتی وی را اجرا خواهند کرد.

پروسهء آینده چشم انداز تیره ای را نشان می دهد و نیروهای سیاسی اپوزیسیون باید خود را برای فرآیند سخت آینده آماده نمایند. حکومتی که خامنه ای شکل می دهد بسیار شکننده است اما از طریق انتخابات قابل فروپاشی نیست، بلکه باید آنرا فرو پاشاند و این امکان پذیر نیست مگر با اتکاء به جنبش های اجتماعی- سیاسی مردمی و حمایت جهانیان. در این میان نقش اپوزیسیون دموکراسی خواه و سکولار نقشی اساسی است. اما براستی نقش رفسنجانی و دیگران در فصل و فرآیند آتی  که رو در رویی با استبداد مطلقه خامنه ای  و برکناری نظام دینی در ابران است چه می تواند باشد؟!

                                                                                 

* مسعود نقره کار در بررسی انقلاب اسلامی پدیده اوباش سالاری در نظام جمهوری اسلامی را بخوبی ترسیم کرده است.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه