بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 6 خرداد ماه 1392 ـ  27 ماه مه 2013

يادداشت و يادآوری به آقای شريعتمداری

محمد امينی

آقای شريعتمداری، در پايان پاسخ بلندی که به نوشتار «آقای شريعتمداری و پروژه‌ی قومی سازی ايران» من داده اند، نوشته اند که من يک دروغگو و هوچی هستم، زيرا در نوشتارم، به اين اشاره کرده ام که «هنگامی که دوسال پيش، آقای شريعتمداری پذيرفتند در کنفرانسی در هامبورگ با نام سرنوشت آذربايجان جنوبی شرکت کنند...». ايشان می نويسند: «آقای امينی با وجودی که اکراه دارم اين را بگويم مجبورم شما را يک دروغگوو هوچی بنامم، زيرا تا آنجا که من می دانم چنين جلسه ای در هامبورگ نبوده و اگر هم بوده و من از آن ناآگاهم، نه از من هرگز دعوت به عمل آمده و نه من در آن شرکت داشته ام».

آقای شريعتمداری، شما راست می گوييد، اين نشست در برلين بوده و نه در هامبورگ و من دوشهر آلمان را درهم آميخته ام! اما من دروغگو و هوچی هستم و شما از چنين نشستی آگاهی نداريد و بر آن نبوديد که در چنين نشستی شرکت کنيد؟ خواندم که نوشته ايد، آشنايی دوری با من داريد. اما اگر خاطر مبارک باشد، در آن هنگام، من با شما و گروهی از دوستان تان، گفت گوهای تلفنی و پالتاکی چند نفره دربارهء انتخابات داشتيم. در همان هنگام بود که من در يادداشتی به شما در تاريخ يازدهم ژوئن ۲۰۰۹، همراه با رونوشتی به آقايان مهران براتی، اميرحسين گنج بخش و رضا سياوشی، که هم سازمان شما بودند، از شما گله کردم که چرا می خواهيد درچنين نشستی شرکت کنيد. اينک، رونوشت نامه‌ی من به شما:

 

بيست و يکم خرداد ۱٣٨٨

دوست گرامی آقای مهندس حسن شريعتمداری:

دو روز پيش تصادفاً در تارنمای «تريبون» به آگهی سخنرانی شما زير عنوان «فدراليسم و گونئی آذربايجان» (فدراليسم و آذربايجان جنوبی) که قرار است در روز ۲۹ ژوئن در برلين برگذار شود برخوردم و به راستی می گويم که نخست گمان کردم که شايد گرفتاری بينايی پيدا کرده باشم. باور نمی کردم که پس از خطای پيشين در شرکت در آن کنفرانس کذايی دو سه ماه پيش در کنار کسانی که ايران را «به اصطلاح کشور ايران» می خوانند و جمهوری اسلامی را نشانهء «فاشيسم فارس ها» قلمداد می کنند، اينک شما، يکی از دو شرکت کننده در نشستی باشيد که عنوان اش فدراليسم در آذربايجان «جنوبی» (نه آذربايجان ايران، نه آذربايجان، که آذربايجان جنوبی!) است. افزون براين که سخنران ديگر در اين بررسی آيندهء «آذربايجان جنوبی»، آقای علی رضا اردبيلی است که عنوان آخرين نوشته اش که به همراه آگهی سخنرانی شما در همان تارنما درج شده، «فاشيسم فارس سخن می گويد» می باشد. نوشته ای که شادروان پرويز ورجاوند و آقايان امير انتظام و هرميداس باوند و ديگر رهبران جبهه ملی (که شما در مقام دبيرکل «جمهوريخوان ملی» خود را متحد استراتژيک ايشان می دانستيد) و پاره ای پژوهشگران ايران را «نمايندگان فاشيسم و راسيسم فارس» می خواند.

همين آقای اردبيلی در گفتگوی تلويزيونی با برنامه ساز و دلال سياسی پان تورکيست آقای ابدالی، سيروس مددی را «متهم» می کند که مخالف وحدت «آذربايجان جنوبی» با جمهوری آذربايجان است! به ديگر نوشته ها و افاضات ايشان نمی پردازم. من شرکت شما را در آن کنفرانس پيشين به اين حساب نوشتم که جنابعالی شايد از انگيزهء برگذار کنندگان و ترکيب شرکت کنندگان آگاهی نمی داشته ايد. اما اينک نمی دانم سخنرانی شما را درباره «فدراليسم و آذربايجان جنوبی» در کنار آقای اردبيلی چگونه توجيه کنم؟

 

آقای شريعتمداری گرامی:

شما نيک آگاهيد که واژگانی مانند آذربايجان جنوبی دارای بار تاريخی و مفهوم بسيار روشنی در گفتمان سياسی پان تورکيست ها و جريان های هوادار جداساختن سرنوشت آذربايجان از ايران بوده و هست. نيک می دانيد که اين عبارت جعلی خود ناشی از يک جعل تاريخی بزرگ تر در ايجاد جمهوری آذربايجان است که گويا پاره جنوبی اش را جنايت کاران فارس قاجار(!) بر پايهء پيمان گلستان و ترکمانچای با روس ها «تقسيم» کرده اند! کافی است که به نوشته های گروه هايی مانند حرکت ملی «آذربايجان جنوبی» که هخامنشيان را «سلسله سگ پروران» فارس می خواند و يا نوشته های بيش از 57 گروه و تارنمای ديگر که به گسترش واپسگراترين انديشه های برانگيزنده دشمنی و پراکندن دروغ زير نام «آذربايجان جنوبی» می پردازند بنگريد و دريابيد که اين پرچم آذربايجان جنوبی را چه کسانی و با کدامين انگيزه ها برافراشته اند.

هنگامی که کسانی از ميان روشنفکران «ملی» به ثمَن بخس يا چرخش قلمی، يکی از مهمترين بخش های ايران را بخش جنوبی سرزمين ديگران می سازند، با کدام استدلال و مشروعيتی می توانند به آقای احمدی نژاد خرده بگيرند که چرا درآن کنفرانس کذايی زير نام «خليج عربی» نشسته و بانگی برنداشته است؟ بگذريم که هزار بار عربی خواندن خليج فارس، با همهء نادرستی های اهانت آميزی که در پشت آن خفته، هرگز از حقوق ايران در اين دريا نخواهد کاست و بخش هايی از آن را از ما جدا نخواهد کرد؛ اما در پشت «جنوبی» خواندن آذربايجان ما، سودای تجزيه طلبانه ای خفته است که نود سال پيشينه دارد و شست سال پيش تا مرز انجام نيز پيش رفت. نيک می دانيد که هم امروز نيز از باکو و آنکارا تا لندن و واشنگتن کسانی با انگيزه های بسيار روشن و آشکار در اين سُرنا می دمَند. چگونه می توان پذيرفت که انسان فرهيخته ای مانند شما از پيآمد و بهره برداری ناشی از شرکت در نشستی با چنين عنوانی و آن هم در جايگاه يکی از دو سخنران در کنار يکی از پرچمداران مبارزه با «فاشيسم فارس»، آگاه نباشد؟

من اين نامه را به پاس دوستی چند ده ساله و احترامی که برای شما قائل هستم و نيز گفتگوهايی که چند ماهی است ميان ما در جريان است نوشتم و اميدوارم که برمن معلوم شود که اين کار را ديگران بدون پروانه شما کرده اند. اميدوارم که آگاه شوم که اين حسن شريعتمداری باشنده هامبورگ، تنها شباهت اسمی با شما دارد و فرد ديگری جُز شماست. اگر چنين نباشد، دستکم اميدوارم که شما اين نادرستی را درست گردانيد و گفتگوی ما در همين راستای نامه خصوصی (نيمه خصوصی زيرا آقايان تقوايی، براتی، سياوشی و گنج بخش نيز نسخه ای از آن را دريافت خواهند کرد) باقی بماند و نيازی به اين نباشد که نقد علنی به کنفرانس هايی از اين دست، شوربختانه نقد به شرکت شما راهم دربرداشته باشد.

دوست و دوستدار شما، محمد امينی

 

اين رونوشت ايميل من به شما است. اين هم لينک آن زمان کنفرانس «فدراليسم و گونئی آذربايجان» که شما را در کنار آقای اردبيلی، يکی از دو سخنران آگهی کرده اند.

http://www.tribun.com/index.php?option=com_content&view=article&id=191:1388-03-18-14-47-47&catid=1:latest-news&Itemid=50

شايد اين تارنما اينک در دسترس نباشد. اما من کپی آگهی نامه‌ی آن را در دست دارم. اگر هنوز هم بگوييد که من دروغگو و هوچی هستم، آن را هم پخش خواهم کرد. بگذاريد کار به همين جا پايان يابد. شايد همان ها که بدون پروانه‌ی شما سند چهار سال پيش را پخش کردند، آن بار هم نام شما را بدون آگاهی خودتان در کنار آقای اردبيلی نهاده باشند.

اين را هم بيافزايم که ايميل شما در پاسخ به من که به آگاهی رسانديد از شرکت در آن کنفرانس سرباز زده ايد، در دست است. ای کاش به جای دروغگو و هوچی خواندن من، می نوشتيد که نه، آن کفنرانس در هامبورگ نبوده و در برلين بوده؛ دو سال پيش هم نبوده و چهارسال پيش بوده و شما پس از فشار گروهی از دوستان، و نامه‌ی من، از شرکت در آن سرباز زده ايد. بيش از اين سخنی نيست.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه