بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

چهارشنبه 11 ارديبهشت ماه 1392 ـ  1 ماه مه 2013

ایران در بحرانی هولناک

محمدعلی مهرآسا

انقلاب سال 1357 خورشیدی اگرچه نظام سلطنت را برانداخت و به استبداد چند هزار ساله پایان داد، ولی شوربختانه چون انقلاب ها آزادی ‌ساز نبوده و همواره مستبدان را جا به جا کرده است، نه تنها دموکراسی تأمین نشد و مردمان به آسایش و آزادی نرسیدند؛ بل همان آسایش نسبی فاقد آزادی اجتماعی را هم که داشتند از دست دادند... چیزی عوض نشد؛ سلطان رفت خلیفه به جایش نشست؛ نخست وزیر آن زمان، اکنون در مقام ریاست جمهوری باید تابع محض خلیفه‌ای باشد که زیر نام رهبر معظم حکمران کل است. به جای مجلس سنا، مجلس خبرگان درست شده است که صد درصد اعضایش آخوند و تابع اوامر رهبرند؛ در حالی که باید ناظر بر اعمال رهبر باشند. وظیفه‌ی ساواک در انتخابات نمایندگان مجلس و شوراهای شهر و تعیین نماینده مورد اعتماد شاه، به عهده‌ی محفلی به نام شورای نگهبان گذاشته شده است؛ و نحوه گزینش نیز به همان روش رژیم پیشین طنزی قهقهه برانگیز و یک شوخی مضحک است.

در رژیم پیشین دو وزیر امور خارجه و جنگ را خود شاه تعیین می‌کرد؛ و ساواک نیز گرچه از لحاظ ظاهر تابع نخست وزیری بود، اما از هرجهت در زیر فرمان و نفوذ اعلیحضرت قرار می‌گرفت و رئیسش را نیز شاه از بین امرای ارتش منصوب می‌کرد. هر روز صبح پیش از آنکه وزیر دربار به خدمت شاه برسد، رئیس ساواک شرفیاب می‌شد و گزارش روز پیش را تقدیم می‌کرد.

در رژیم سلطنتی پیشین، انتخابات عبارت بود از تعیین نمایندگان مجلس شورای ملی و نیمی از اعضای سنا که هر 4 سال یک بار در محیطی آرام و ساکت و فارغ از دخالت ملت آغاز و انجام می‌شد. لیست کسانی که به رضا و یا به دستور آماده‌ی پذیرش این مناصب شده بودند، به وسیله‌ی دو حزب فرمایشی «ایران نوین» و «مردم» تهیه شده و از طریق وزارت کشور به ساواک فرستاده می‌شد. ساواک در میان آن جمع متشابه، دو برابر تعداد لازم را برای هر حوزه جدا کرده و به دولت ابلاغ می‌کرد. کار وزارت کشور از این پس، انتشار نامها در جراید و تعیین روز رأیگیری و پرکردن صندوق های رأی از نام افراد مورد نظر در روز موعود بود. به این ترتیب مسئله‌ی انتخابات به خیر و خوشی حل می‌شد. هم ملت راضی بود که زحمتش را کم کرده‌اند و به جایش تصمیم گرفته اند؛ و هم دستگاه خوشنود بود که نمایش دموکراسی نشان داده و بزهای اخفشی چون مهندس ریاضی را به ریاست پارلمان نشانده است. حاصل این سودا و سود برای ملت، تشکیل مجالس بی بو و بی خاصیّتی بود که آخرینش را مجلس یکدست رستاخیزی نام نهادند که کل مهره‌های آن ساخته یک کارگاه بود.

همین مجلس یکدست و یکنواخت در زمان ضعف سلطنت و طلیعه‌ی سقوط پادشاهی، نیمی از اعضایش به چنان انقلابی‌های دو آتشه‌ای تبدیل شده بودند که «میرابو، مارکس، لنین و چگوارا» در برابرشان کم می‌آوردند. چه شگفت انگیز بود آن جلسات ماه‌های آخر مجلس رستاخیزی که هممسلکان با هیجانات و نطق هایشان ولی نعمت را به زیر باران ناسزا و انتقاد گرفته بودند که شاید از انتقام ملت برهند؛ که بی فایده هم نبود.

در این 34 سال عمر حکومت ولایت فقیه، جز انتخاب نخستین رئیس جمهوری آقای بنی‌صدر و دو دوره گزینش آقای محمد خاتمی به ریاست جمهوری، بقیه گزینش ها به همان شیوه و روش رژیم گذشته انجام شده و با نوعی معجزه مهره‌های خودی از صندوق بیرون می‌آیند. تنها تفاوت در این دو رژیم این است که در حاکمیّت ولایت فقیه، شورای نگهبان جور ساواک را می‌کشد و گزینش نخستین را این شورا به انجام می‌رساند.

علیرغم تشابهات فراوان دو رژیم گذشته و کنونی، باید اعتراف کرد رژیم ولایت فقیه بدیع‌ترین و ناشناخته‌ترین نوع حکومت در جهان است. زیرا در جهان کنونی، از نظر محتوا و کارکرد، دو نوع حکومت بیشتر وجود ندارد: «دموکراسی و دیکتاتوری» حکومت دموکراسی ممکن است پادشاهی و یا جمهوری باشد که در هر دو حال دولت برگزیده‌ی ملت، عهده دار مسئولیّت است و امور کشور با رأی و نظر مردم در جریان است... دیکتاتوری‌ها نیز یا سلطنت های مطلقه‌اند و یادگار عهد خاقان ها و فرعون ها؛ و یا حکومت های حاصل کودتای نظامیان و قلدران؛ و در هر دو صورت رأی و نظر مردم هیچ ارزشی ندارد و بی بها است. زیرا سلطان مقام اش را ودیعه الهی می‌داند؛ و چون آن را از خدا گرفته لذا نیازی به مردم ندارد. کودتاچی نیز فرمانروائی را ثمره زور و استعداد و لشکرکشی ها‌ی خود می‌شناسد؛ زیرا خطر کرده و با استبداد و قلدر پیشین درافتاده و جنگیده و پیروز شده است.

در این حکومت های دیکتاتوری نیز مردم تکلیف شان روشن است؛ اکثریّت به طور معمول اطاعت می‌کنند و استبداد را می‌پذیرند. در میان این اکثریّت مطیع، چاپلوسان و نوکر صفتان در سایه‌ی همایون درخت حاکم، رخت خود می‌افکنند و خان و مان را به یغما می‌برند و در اندک مدتی به ثروتی هنگفت دست می‌یابند. در عوض شب و روز از دعا به جان رهبر دیکتاتور غافل نیستند. اقلیّت روشن بین و نیک اندیش نیز در این جوامع پنهان و آشکار به مخالفت و مبارزه با استبداد ادامه می‌ دهند؛ زندان و شکنجه را نیز به جان می‌خرند تا چه زمان تلاش شان مؤثر افتد و ثمر دهد.

اما در حاکمیّت بدیع ولایت فقیه تکلیف هیچ کس و هیچ مقام و بنیادی مشخص نیست. نه ملت وظیفه‌اش را می‌شناسد و نه حاکمان و مأموران به درستی می‌دانند چه نوع مسئولیّتی دارند. قوای سه گانه در ظاهر از هم جدا و مستقلند، اما درواقع چیزی جز مهره‌های دست آموز رهبر نیستند. موجودیّت ملت و احترام مردم تنها برای حضورشان در صحنه‌های دستوری و تظاهرات و نمایشهای دولتی است تا صفهای پای صندوقهای رأی را طولانی کنند و خبرنگاران خارجی را فریب دهند؛ و یا در نمازهای جمعه عربده بکشند. بدیهی است به نام همین ملت و امت، گروه‌های چماقدار و قدّاره بند نیز هر چند گاه برای سرکوبی مردم و غارت اموال مخالفان و آزادیخواهان به دستور حکومت روانه میدان می‌شوند و به این ترتیب اسلام را که همان خفقان دینی است در آن مکانها بیشتر پیاده می‌کنند.

به یاد داریم، نتایج گزینش ریاست جمهوری در سال 1388 خورشیدی و واکنش مردم ناراضی از این بندبازی انتخاباتی را که به کشتار چندین ده نفر از هم‌میهنان انجامید و به جای پاسخ مناسب به معترضان و آزادیخواهان صاحب حق و رأی، مردم را به عنوان فتنه گر و برانداز یا کشتند و یا به زندان انداختند.

حدود دو ماه دیگر بازهم نمایشی از انتخابات را برای گزینش ریاست جمهوری همراه با نمایندگان شوراهای اسلامی شهر و روستا برپا می‌کنند تا رئیس قوه‌ی اجرائی را به همان شیوه و سیاق به مردم تحمیل کنند که همچون احمدی‌نژاد 600 میلیارد دلار دیگر پول نفت را چپاول و نابود کند.

مسئله این است که رئیس جمهوری حتا اگر با رأی درست مردم نیز انتخاب شود، چیزی قوی‌تر از آقای خاتمی نخواهد شد که خود اقرار کرد یک تدارکاتچی بیش نیست. زیرا سخن اول و آخر را «ولی امر» می‌زند و رئیسان هرسه قوه بی‌اذن رهبر مجاز به هیچ کاری نیستند. وزیر نیز نمی‌داند چه اندازه وزیر است و تا چه حد توان و استقلال فکر و عمل دارد. احمدی‌نژاد در این هشت سال نشان داده است که وزیر کارمندی زیر دست است و باید تابع بی‌چون و چرای او یعنی رئیس جمهوری باشد و اگر از فرمانبری بپرهیزد و یا کوچکترین کاری خلاف نظر رئیس جمهوری انجام دهد، به سرعت عوض می‌شود؛ حتا اگر مانند آقای متّکی وزیر امور خارجه در مأموریّت خارج کشور به سر برد؛ در حین مأموریّت او را کله معلق می‌کنند. نمایندگان مجلس نیز متزلزل تر از وزیرند و وضعی آشفته و لرزان دارند و از مصونیّت پارلمانی که در تمام حکومت های پارلمانی رایج است، در مجلس ایران خبری نیست.

چنین معجونی با این اوصاف و مشخصات، نام جمهوری برخود نهاده است. البته با پسوند اسلامی که هم جمهوری را از ریخت انداخته و هم اسلام را به تعفن کشانده است. زیرا اسلام دین تعبد و تعقد و استبداد است و با جمهور و جمهوری که منظور رأی و نظر مردم و ملت است، در مغایرت است.

هم اکنون کسانی خود را برای نام نویسی جهت کاندیداتوری ریاست جمهوری معرفی کرده‌اند، گمنامانی هستند که جز خاصان بارگاه ولایت کسی شناختی از آنان ندارد. اما کل این حضرات می‌دانند که این معرفی تنها نوعی خودنمائی است؛ و این نامداران بی نام در میان عامه مردم معروف نیستند و نمی‌توانند رأی قابل ملاحظه‌ای را از آن خود کنند.

آقای محمد خاتمی که مشهورترین این جمع مطرح در جراید است، گفته است: من می‌ترسم وارد کارزار انتخابات شوم زیرا ممکن است باعث یأس در میان مردم گردم. البته سخنی درست است. او می‌ترسد در صورت انتخاب طبیعی نیز اگر برنده باشد، همانند آن 8 سال گذشته تدارکاتچی باشد و حتا دولتش حق اجازه‌ی تأسیس کلاسهای تدریس موسیقی را نداشته باشد. او می‌ترسد مردم را دوباره مأیوس کند و تتمه آبرویش را بر خاک افکند. احمدی نژاد را می‌بیند که در سال آخر مدت هشت ساله‌اش اندکی به خود آمده و ادعای استقلال رأی دارد و درصدد است برخی کارها را با میل و رغبت خود انجام دهد؛ که به ازائش علاوه بر ولی امر، منفور تمام سرداران، سرکاران و سردمداران حاکمیّت شده و حضرت ولی امر نیز پس از 7 سال حمایت بی دریغ از این ملیجک دربار، اکنون نه یارای ابراز مخالفت دارد و نه توانا به حذفش! روزها را به هم می‌دوزد تا این دوماه مانده به پایان ریاست سرآید و تکلیفش با خود و عزیز دردانه اش روشن شود.

اما آنچه بیش از همه چیز عینی است و به چشم می‌خورد تفاوت این انتخابات با گزینش های پیشین است. زیرا هزاران نفر از اعضای سپاه پاسداران برای نمایندگی در شوراهای اسلامی شهرها و استانها نام‌نویسی کرده‌اند و می‌خواهند سراسر کشور را در قبضه قدرت سپاه قرار دهند. بحرانی که اکنون کشور را در نوردیده است، بزرگتر و بسیار خطرناکتر از شبه بحران های پیشین است. گرانی چنان طاقت ‌فرسا شده که آقای توکلی نمایده مجلس نیز فریاد بر داشته است که مردم قدرت تهیه اشکنه را نیز ندارند؛ فساد از هر نوع اش به حد بی‌نهایت رسیده، نارضائی‌ ِ خاص و عام از پرده برون افتاده؛ و جاه و مقام حضرت ولایتمدار نیز به شدت نزول کرده است. آن چنان که دیگر همگان می‌دانند «این همه آوازه‌ها از شه بود...» می‌دانند کشور را حکومت 24 ساله‌ی خامنه‌ای به جانب سقوط سوق داده است؛ احمدی‌نژاد و وزرای بی‌سواد و بی‌کفایتش با پشتیبانی رهبر، این جهنم را به وجود آورده‌اند. ولی رهبر باز فریاد می‌زند که باعث و بانی این فلاکت، دشمن و استکبار جهانی است!؛ دشمنی که نه راضی به سازش با او است و نه قادر به مبارزه و دفع و رفع آن!

کالیفرنیا، 26/4/2013

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/45160/

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه