بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 2 فروردين ماه 1392 ـ  22 مارس 2013

توکای سیاه  و  خروس سحری

در بيشه زار شکيبای شبکهء سکولارهای سبز

محسن ذاکری

می خواهم در مناسبت با ایام نوروزی قدری از شبکه ای که در آن عضو هستم برایتان بنویسم. از بزرگان و عزیزان و هموندانی بنویسم که در این دو سال و اندی " افتخار" داشته ام و، عمری باشد، داشته باشم تا در کنارشان بیاموزم. می خواهم از این بنویسم که به ورطهء امید و ناامیدی، انتظار و حسرت، غلطیدن چه بر روح و روان انسان می نشاند. اما این وسط، چرا من؟ من مگر سر پیازم و یا ته پیاز! راست می گوید اين پرسندهء بی نشان، اما من یک تفاوت با بسیاری از فعالین شبکه دارم که همین تفاوت می تواند با بسیاری هم وجه مشترک باشد. من تا به امروز به جز رضا حسین بر، مهدی حاذق اعظم، آرام حسامی و یار جدا گشته از شبکه فرحناز عمادی هیچ کس دیگری را رو در رو ندیده ام. شاید هم نبینم. در فنلاند هستم و اگر قسمت شود می خواهم امسال تابستان لذت دیدار با چند از فعالین در اسکاندیناوی را بخود بدهم.

شبکهء ما را میتوانید از روی سایت این شبکه بشناسید. نام اسماعیل نوری علا و سایت سکولاریسم نو نیز برایتان از سالها پیش باید آشنا بوده باشد، از این رو در این نوشتار دربارهء اسماعیل نوری علا جز این مختصرنمینویسم که وقت و انرژی ودقتی که او برای این شبکه میگذارد از حد توان انسان عادی خارج مینماید. از او که بگذریم، بجاست قدری دخالت کرده و از قبل نظر دوستان وهموندان خود را حتی به قیمت انتقاد بجان بخرم اما برای شما از این شبکه آنچه را که نمیدانید بگویم.

شبکهء ما چند صد نفری عضو دارد. من این اعضا را وفادار، مودب و شکیبا میدانم. جدا به گردن من یکی حق دارند. وفادارند، بطور گروهی و دسته ای کم نمیشوند. مدام افزایش آرام و کیفی را نشان داده اند. مودب هستند. از بین این چند صد عضو شاید دو سه مورد بوده است که آنها نیز با کلام و متون برازندهء یک ارگان سیاسی ایرانی به نقد و یا استعفا از روند و یا سیاست های شبکه و بویژه شورای هماهنگی پرداخته اند. شکیبایند و دست بالایی در این مقوله دارند. بسیار با شکیبایی ایده ها، برنامه های تحقق یافته و تحقق نیافته شبکه را که دنبال میکنند و به اینکه حمایت از این شبکه امری است روان در کنار زندگی ایشان رضایت داده اند و اعتماد خود را از فعالین این شبکه به دست گرم و سرد روزگار پیچیده میهنمان نسپرده اند. آیا روزی میشود ما همه یکدیگر را جایی ببینیم. دست دهیم، روبوسی کنیم، کف بزنیم و اشک روانه سازیم. میدانم این یکی از بزرگترین آرزوهای فعالین و شورای هماهنگی این شبکه است. افسوس که شبکه ما توان مالی در این حد نداشته است که این روز "میلاد" را فرش نماید. اما دلگرم هستیم و با امید به استقبال سالی دیگر از سالهای خورشیدی میرویم.

انجمن های شبکهء ما در شهرهای چند قاره دور از هم وجود دارند و کار میکنند. یاران و هموندان بسیاری را در این انجمن ها ندیده ایم اما با همان ثانیه های هر بامداد یادشان را زنده میکنیم و برایشان سلامت و بهروزی آرزو داریم. این انجمن ها در تماس با اعضا، ایرانیان و دیگر ملیت ها کار ریشه ای و بنیادی شبکه ما را بعهده دارند. شبکهء ما از بالا هیچ حمایت مالی را برای انجمن هایش نمیتواند عهده دار شود. شبکهء ما حتی هنوز بر سر مسئلهء پرداخت " حق عضویت" نیز به توافق نرسیده است. میدانید! پول، همیشه هم راحتی است و هم دردسر، بویژه در فرهنگ ما ایرانیان. از این رو این انجمن ها با قبول هزینه از سوی اعضا و فعالین انجمن ها اداره میشوند. بسیار هم زحمت میکشند و چند انجمن در این زمینه سر آمد هستند. انجمن ها همان کلبهء های صفای شبکه ما هستند. هر وقت دلمان برای همهء اعضای شبکه تنگ شود، دلمان برای یاران شورای هماهنگی تنگ شود، در شهر خود دور هم مینشینیم، مراسمی و برنامه ای میگذاریم و میگوییم: کمی دل سبک کردیم، به امید نشستی در ایران!

شورای هماهنگی شبکه اما بی شک در فعالیت ید بیضایی دارد. نخست اینکه این شورا، در طول دو سال و اند گذشته، بغیر از موارد انگشت شماری هر یکشنبه به وقت لندن ساعت 18 در جلسات مجازی حضور یافته است. نمیدانم دیگران چطور، اما من که وامدار خانواده هستم که میدانند یکشنبه ها از دم دمای غروب تا انتهای شب نمیتوانم با ایشان باشم. بیش از 100 یکشنبه را اینجوری گذارنده ایم. اکثرا سه ساعتی را در این جلسات هستیم و کار به چهار و پنج ساعت هم کشیده است. کار شورای هماهنگی اما، ابدا کار راحتی نبوده و نیست. شبکهء ما از طیف ها و اندیشه های گوناگونی قوام یافته است. دیدگاههای متفاوت و زمینه های سیاسی رنگارنگی در این شبکه کار کرده و میکنند. از این رو شبکهء سکولارهای سبز هر چند در اوان کار خود از چهارچوب تجارب و قوام باور به یکدیگر بهره برده است، ولی مدام با چالش های درونی و هموارسازی اختلاف نظرها و نزدیک ساختن دیدگاهها روبرو بوده است و این راه، در پیش دارد. ساده نیست که مشروطه خواه و جمهوریخواه دو سال و اندی را در یک ارگان سیاسی با هم سر کنند. دور و غریب هم نیست که گهگاهی یاری از بین یاران شبکه راه جدایی گزیند. هر جدایی برای همهء ما صد افسوس است و این که "هر کجا هست خدایا به سلامت دارش". این آرزو ملبس به چرکابه و اطوار بازی های سیاسی نیست. نه نیست. جدا یاران این شبکه چه هنوز و چه تا دیروز در دل و روح ‌همهء شبکه جای دارند. کار رایگان را همه انجام داده و میدهیم. ولی از آن سو، من اگر نه، ولی بسیاری از اعضای شورا و فعالین شبکه با به میان آوردن اعتبار و گذشته سیاسی خود، آنهم در شبکه ای که میگوید من سربازی بیش نیستم و ادعای منصب های سیاسی را ندارد، از عشق والای به وطن میگویند. و این عشق گاهی جدایی را بهترین میبیند. بغیر از جلسات شورای هماهنگی، تماس های تلفنی و پیام ها مدام در بین اعضای شورا در جریان هستند و جلسات ویژه هم داریم. تماس از این سر دنیا با آن سر دنیا نیز مشکلی نیست. دست نخبگان و بزرگان تکنیک های مدرن و دیجیتال را باید بوسید. با این همه گمان مبرید ما با هم گل میگوییم وگل میشنویم. نه! ما در جلسات مجازیمان تا دلتان بخواهد اختلاف نظر و جر و بحث هم داشته ایم. چرا که نه! ایمان به خرد جمعی و کثرت مداری اینگونه را باید قبول و محک عمل، همراه داشته باشد. در انجمن ها یمان هم جز این نیست. از عدم موفقیت شبکه گرفته تا موفقیت های شبکه باروت اختلاف نظرها است. اما بهم نزدیک میشویم، میگوییم میشنویم و سپس با همان کبریت آماده، سیگاری روشن میکنیم و دلی صفا میدهیم.

شاخهء ارتباطات شبکه در اروپا، که چند ماهی است بکار افتاده، ارزیابی بدی نداشته است. پنج نفر این شاخه را میگردانند. بغیر از گزینه تماس های تلفنی، سالانه زیر صد دلار برای این شاخه خرج میکنیم! وقتمان که قیمت ندارد! این شاخه مدام در انتظار یاران جدیدی از سراسر اروپاست. میخواهد صدای جوان ها را بیش از همه بازتاب دهد. میخواهد که ناشناس ها بنویسند و بکشند و ماندگار شوند و جای ما رفتنی ها را بگیرند. سردبیر و مسئولین فنی دارد دلسوز و ماهر که : سپاسی بدین کار بر من نهی، کز اندیشه گردد دل من تهی.   فردوسی

اما، برسم به پایان این گفتگو! در دهکدهء کارهای اجتماعی و سیاسی همیشه دو گروه وجود دارند. گروهی خروس سحری هستند. بیدارند هر بامداد و میخوانند. صدایشان را همه و همیشه میشنودند. هر بامداد اگر ما نشنویم، اما آنها مدام میگویند از عمر شبی گذشت و در بیخبری نمان. نامشان گه و بیگاه دیده میشود، مینویسند، جواب میدهند. مدام در انظارند و باری گران از بافتهء عمل و قرار و وعده را زنده نگاه میدارند. در شبکهء ما کم نیستند از این قبیل که بکارند و شناخته شده اند. مردم آنها را میشناسند. دوستشان دارند و یا از آنها بدشان می آید.

در فنلاند پرنده ای زیبا هست بنام موستا راستاس، که معنای آن میشود توکای سیاه. این پرنده از آواز و ملودی بسیار زیبایی برخوردار است. آنچه من را شیفتهء این پرنده کرده است شکیبایی و افتادگی آن است. توکای سیاه تا بهار نیاید آواز نمیخواند. بسیاری از پرند ه ها در شوق بهار میخوانند. اما همه میدانیم آنگاه که توکای سیاه خواند دیگر چند روزی را بیش مهمان برف و زمستان فنلاند نیستیم. توکای سیاه ساکت و حاضر و با وقار و زنده وجود دارد و فعال است. در لابلای بارش سفید برف نوک نارنجی و پرهای سیاه آن را میتوان دید. اما، تا بهار ناید ملودی او را نشنوی. در شبکهء سکولار های سبز هموندانی داریم که بسیار افتاده و ساکتند اما غلیان و جوشش این شبکه را لحظه ای از از یاد نمیبرند. نامی از آنها به چشم نمی آید، اما همیشه عاشقانه هستند. من در افسوسم همهء آنها را نمی شناسم. اما مهدی حاذق اعظم را نمیتوانم نگفت.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه