بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

چهارشنبه 30 اسفند ماه 1391 ـ  20 مارس 2013

آقای خاتمی جرات داری؟

عبید سن خوزانی

از خاتمی به عنوان آلت و وسیله یا به عبارت بهتر به عنوان هیزم و موادسوختی برای گرم کردن تنور انتخابات استفاده می کنند.  کسی که در زمان قدیم با آوردن آنهمه رای و پشتیبانی مردم، درحالیکه رهبر فعلی به اندازه یک دهم حالا نیز قدرت نداشت و ذات دیکتاتوری خود را به طور کامل نشان نداده بود، نتوانست کاری بکند وبه اقرار خود خاتمی وی نقش یک "تدارکاتچی" و به اعتقاد من نقش یک غلام حلقه بگوش را داشت، حالا در انتخابات پیش رو،  فرض کنیم شورای نگهبان صلاحیت او را تایید کرد، بازهم فرض کنیم مردم تحریم انتخابات را شکستند و به او رای دادند، فرض کنیم رژیم از بیم ساقط شدن و به دربدری افتادن بیشتر، دست از تقلب برداشت و او را به ریاست جمهوری منصوب کرد، تازه آن موقع این آقا می خواهند چه گلی به سر ملت بزنند؟

آقای خاتمی؛ جرات داری حصرشدگان را بیرون بیاوری؟ جرات داری سی هزار زندانی سیاسی را آزاد کنی؟ جرأت داری تمام کسانی را که بعد از سال هشتاد و هشت از جهنم اسلامی فرار کردند، دعوت کرده و به مملکت برگردانی و به سرکارهای سابق شان بگماری و تضمین دهی که کسی با آنها و خانواده آنها کاری نخواهد داشت؟ جرات داری روزنامه های توقیف شده را آزاد کنی؟ جرات داری قاتلین این همه بیگناهان و جوانان رعنا را که بیهوده به خاک و خون افتادند به محاکمه واقعی بکشی و حق هر کدام را کف دستشان بگذاری؟ جرات داری برای مجلس شورای ملی، انتخابات آزاد راه بیانداری تا مردم آزادانه وکلای دلخواه خود را انتخاب کنند؟ جرات داری دست و پای شورای نگهبان را از دخالت در کارها کوتاه کرده و حق مردم را به آنان بازگردانی؟ جرات داری در راه حذف مجلس خبرگان بی بخار که تبدیل شده است به دستگاه مجیز گویی از رهبر اقدامی بکنی؟ یا اصلاً هم خبرگان و هم شورای نگهبان را، که هر دو نهاد های بی مصرفی هستند، حذف کرده و خدمتی به مردم بکنی؟ جرات داری قوه قضاییه و مجریه و مقننه را به جایگاه اصلی آنان برگردانی و کاری کنی که آنها از نوکرصفتی دست بردارند و واقعاً بطور مستقل عمل کنند و به نوکری خود برای «عظما جان» افتخار ننمایند و دست از مسابقه برای اثبات میزان نوکری خود نسبت به رهبر بردارند؟ جرات داری به وضع نابسامان اقتصادی این مملکت رسیدگی کرده و این تورم وحشتناک و فقر و بیکاری را از بین ببری؟ جرات داری پول ایران را که تبدیل به پهن شده به جایگاه زمان شاه عرض نمی کنم، همان ارزش دوران ریاست جمهوری خودت بازگردانی؟ جرات داری کاری کنی که قوای انتظامی نتواند اینگونه راحت وارد دانشگاه شده و جوانان ما را به آن صورت لت و پار کرده و ازپنجره طبقات بالا به پائین پرت کنند؟ جرات داری قوانینی بگذرانی که دانشجو را به بهانه های واهی یا هورا کشیدن از تحصیل محروم نکرده و ازدانشگاه بیرون نیندازند؟ جرات داری اگر قاتلی مثل لاجوردی را زدند و کشتند، آن آه و ناله های سوزناک را سرندهی و او را شهید راه حق لقب ندهی؟ جرات داری وقتی یکی از افراد ایرانی، به ویژه یک زن ایرانیريال جایزه نوبل را دریافت کرد یک تبریک و تعارف خشک و خالی بکنی و از او استقبال کنی؟ مخلص کلام، جرات داری جایگاه بی ارزش و بی قدرت و بی اختیار ریاست جمهوری را که حتا اجازه ندارد وزیر خود را تغییر دهد، اجازه ندارد معاون خود را انتخاب کند، اجازه ندارد به صورت زنده در تلویزیون به اصطلاح ملی صحبت کند، به جایگاه اصلی اش بازگردانی؟

آقای خاتمی جرات داری؟؟؟ جرات داری؟؟؟؟ جرات داری؟؟؟

نه!! واقعا جرات داری و مرد این میدان ها هستی؟؟

میدانی و به خوبی میدانی که نداری و مرد این میدان نیستی. من به جای تو پاسخ میدهم.  شما به خودت زحمت نده زیرا شما به گفته خودتان مسلمان واقعی هستی و نمی خواهم به خاطر پرسش های من ناچار به دروغ گویی شده و پاسخی بدهی که با واقعیت و ذات حقیقی و شخصیت تو همخوانی ندارد و به این ترتیب دچار معصیت و آتش جهنم شوی. نه خیر من با قاطعیت می گویم جرات نداری دست به انجام هیچ یک از این کارها بزنی. این کارها در زمانی که رهبری مطلق العنان فعلی، کاره ای نبود و هاشمی در طول هشت سال ریاست جمهوری دست و پای او را بسته بود و ایشان سرگرم گرداندن شب های شعر بودند، نتوانستی بکنِی،  حالا از پس این کارها میتوانی بربیایی که آقا خود را همه کاره و مالک الرقاب ملت ایران و ثروت ایران و نایب امام زمان و پیامبر و نعودبالله،  پسرخاله خداوند تبارک و تعالی میداند؟

میدانم خاتمی جان درد تو چیست. تو نه درد اسلام داری، نه درد ایران وفرهنگ ملی و نه درد ملت ایران. تو از این ناراحتی که اینها با این سیاست های اشتباه و ناروا، بادست خود دارند تیشه به ریشه این حکومت می زنند؛ حکومتی که بعد از چهارده قرن توانست آخوند را از پائين ترین موقعیت و طبقهء اجتماعی به بالاترین وضعیت برساند. آخوند را که هرگز از دریافت حق امام و خمس و ذکات اشتهای سیری ناپذیرش راضی نمی شد، به جایی رساند که حال آقازادگانش اتومبیل های آنچنانی را در خیابان های تهران ویراژ میدهند. این همان آخوندی بود که به قول آیت الله خمینی "در زمان آن پدر...  درشکچی ها دوطبقه را سوار نمی کردند، یکی..... فلان را و دیگری آخوند را".

من می دانم درد تو چیست. درد تو درد اسلام و  وطن و ملت ایران و فرهنگ و آداب و سنن ایرانی نیست. تو نمی خواهی با ساقط شدن این رژیم، ملت بلادیده ایران که مترصد فرصت است، سیل آخوندکشی را راه انداخته از کشته آنان پشته بسازند و آخوند ها سوراخ موش را به بهای گزاف بخرند و از کشته شدن و بی سیرت شدن خود و خانواده شان نجات یابند. تو برنامه ات اینگونه است. تو میخواهی تا میتوانی عمر این حکومت ضد ملی و ضد بشری را طولانی تر سازی.

اما، هیهات ... اینها حتا آن اندازه هم عقل ندارند که اجازه دهند تو بیایی و باز دست یافتن مردم به آزادی و دموکراسی را هشت سال دیگر به تعویق بیندازی. خاتمی جان اگر اینها اجازه دهند که تو در انتخابات شرکت کنی، میدانی تنها برای چه هدفی است؟ اینها می خواهند ازتو بعنوان هیزم و مواد سوختی تنور انتخابات استفاده کنند. درست مثل یک آلت و وسیله.  اینها وحشت دارند تحریم انتخابات، که مردم تصمیم گرفته اند این بار واقعاً و به صورت کامل عملی سازند، به حقیقت بپیوندد و خیابان های خالی از مردم و صندوق های دهان باز وخالی از رای در روز رای گیری آبروی نداشته اینان را بیش از پیش از بین ببرد. از همین روست که از هم اکنون نغمه سرداده اند که رفته رفته راه را برای ورود تو به صحنه فراهم کرده و از تو به عنوان آلت و وسیله ای استفاده کرده و بعد مثل کاغذ یکبار مصرف، و البته این بار پس از دومین باری که ترا مصرف کردند باز کنارت بگذارند.

آیا می توانی بیش از این خود را بی احترام و بی حیثیت نکنی و پشت پا به اینها بزنی و این خیالات باطل را از سرخود بیرون کنی؟

اما شما والله اصلاح بشو نیستی. یادت می آید: در عصر عاشورای حسینی که داشتی وعظ می کردی چگونه مزدورانشان را بین زن و بچه مردم فرستادند و آن جنایت ها را بپا کردند تا وقایع عاشورای حسینی را یکبار دیگر، درعصرحاضر تکرار کنند و اگر به خودت دست یافته بودند، ترا نیز حتما به سرنوشت کربلائیان دچار میکردند؟ یادت می آید درسطح شهرچگونه به تو حمله کردند و عمامه ات را از سرت انداختند و اگر فرصت داشتند، حتا حاضر بودند خودت را نیزتکه پاره کنند؟

یادت هست که حتا به آرامگاه مرحوم ابوی هم ابقاء نکردند و کسی را که اصلا و ابدا در اینگونه کارهای حقیر سیاسی نقشی نداشت، سنگ قبرش را به چه صورتی درآورند؟ یادت می آید که ترا ممنوع الخروج کردند و حتا اجازه ندادند که ممنوع الخروجی ات را برزبان بیاوری؟ یادت می آید وقتی برخلاف یاران، طرفداران و کسانی که بخشی ازآنها به خاطر تو به حصر و زندان افتاده بودند و ازهستی ساقط شده بود، برخلاف نظر آنان رفتی و محرمانه در دماوند رای دادی که شاید دل آنان را به رحم آوری، اما آنها که خرشان از پل گذشته بود چگونه تمام آرای حوزه دماوند را به بهانه ای باطل کردند که یعنی ما به تو و امثال تو نیازی نداریم؟ یادت می آید که در همین روزهای اخیر مأمور دو صفر هفت آنان حیدر، حيدرمصلحی چگونه ترا تحقیر کرده و با چه القاب و الفاظی ازتو نام برد؟

اما .... هرکه ناموخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار این ذات واقعی شماست که به بهانه خدمت به آب و خاک و حفظ اسلام و حرمت انسانها، خودت را سپر بلا کنی، اما درحقیقت نیات واقعی این مزدوران را تامین کنی که هنوز از مکیدن خون و ثروت ما سیرنشده اند، و این بار شما را به عنوان آلت و وسیله و هیزم میخواهند مورد استفاده قرار دهند تا مدتی بیشتر به عمر خود ادامه دهند.   یادت باشد، بعدا گله نکنی که «من عقلم نمی رسید و نمی دانستم، ای عبید تو که سابقه قرن ها تجربه را داری چرا مرا آگاه نکردی؟» خدایا شاهد باش که من گفتم: «سید خندان، خودت را بیش از این خوار مکن وگرنه تبدیل به سید گریان خواهی شد».

http://my.gooya.com/permalink/4327.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه