بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 9 بهمن ماه 1391 ـ  28 ژانويه 2012

 

دربارهء حجاب و رقص و موسیقی و مرجعیت

محمد نوری زاد

امام خمینی فتوای جسورانه و البته عاقلانه ای دارد با این مضمون که: بیرون ماندن موهای سرِ زنان عشایر به این دلیل که “جزیی از فرهنگ” آنان است، ایرادی ندارد.

اما هیچ مرجع تقلیدی پیدا نشد تا به این مهم تأکید ورزد که: آنسوتر از زنان عشایر، زنان دیگر سرزمین ها و اساساً بخش فراوانی از زنان و مردان سرزمین خود ما نیز فرهنگی مخصوص بخود داشته اند. و ما مجاز به تغییر فرهنگ آنان نبوده ایم.

در غرب، بی حجابی برای خود یک فرهنگ است. رقصیدن و دست دادن و حقوق مساوی زن و مرد، بی آنکه نسبتی با فساد و تباهی داشته باشند، جزیی از فرهنگ جاری مردمان است.

من آن سوتر از مراجعی که فهیم و فرزند زمان خویش اند و در کنار مردم از درد و داغ آنان سراغ می گیرند، از مراجعی متنفرم که بزدلانه نشستند و اجازه دادند شعبون بی مخ های حکومت، جلوی چشم شان، خانهء مراجعی چون آیة الله منتظری و آیة الله صانعی را بر سرشان خراب کنند. مراجعی که از ترس و لرز همان شعبون بی مخ ها دم نزدند و کسی نیز صدای اعتراض شان را – حتی در خفا – نشنید. و از مراجعی متنفرم که ظالمانه و مفلوکانه به تخریب خانهء دراویش قم فرمان و فتوا فرمودند. معتقدم این مراجعِ منفور اساساً صلاحیت این را ندارند که دربارهء بد و خوب زندگی مردم اظهار نظر کنند و فتاوای چند بچند برآورند.

یا از مراجعی متنفرم که نشستند و در ابتدای همین هفته اعدام فی الفور دو جوان زورگیر را تماشا کردند و همزمان بر دزدی گردنکشانی چون احمدی نژاد و محمد رضا رحیمی و آقا مجتبی خامنه ای و صدها سردار و پاسدار و روحانیِ دزد و مالِ مردمخور دم فرو بستند. و نیز بر طنز دستگاه قضا در محاکمهء دزدان سه هزار میلیاردی. این مراجع، با این همه ترس و بزدلی ِ مفرطی که دارند، در اندازه ای نیستند که برای حجاب و موسیقی و رقص و حلال و حرام مردمی که در چنبرهء حاکمیت گرفتارند و راه نفس شان بند آمده، عرض اندام علمی و فقهی و اسلامی بکنند. این مراجع زبون را همان بس که زینت المجالس حاکمیتی باشند که از آنان سکوت و تأیید و همراهی و فتاوای بی ضرر می خواهد.

من آن سوتر از مراجعی که مردانه آسیب حاکمیت را بر خود و خویشان خود هموار کردند و سخن از آزادی و حقوق تباه شدهء مردم راندند و به همین خاطر نیز به مخاطرات فراوانی درافتاده اند، از مراجعی متنقرم که لرزان و ترسان نشستند و اجازه دادند حاکمیتِ تمامیت خواه، جلوی چشمشان، جوانان مردم را بزنند و بکشند و اموال مردم را ببرند و بسوزند و تخریب کنند و به احدالناسی نیز پاسخگو نباشند. همان مراجعی که جوانان کشتهء مردم را بچشم خود دیدند و دم نزدند اما برای چند تار موی بانوانی که به حجاب اعتقادی ندارند گریبان دریدند. معتقدم این مراجع، مطلقاً مجاز به تحکمات فقهی و اسلامی دربارهء منافع و مضار مردم نیستند.

من آن سوتر از مراجعی که در این سالها خون دلها خورده اند و فریاد برآورده اند: این اسلامی که چماقش کرده اید و بر سر مردم می زنید جز به زیان دینِ خدا نمی انجامد، از مراجعی متنفرم که منگ و مرتعش، نشستند و جلوی چشمشان هزاران زن و مرد و پیر و جوان را از یک سوی، و آقایان کروبی و موسوی و خانم رهنورد را از دیگرسوی به تنگنای زندان درانداختند و هیچ صدایی حتی از اندرونی بیت لرزانشان برنیامد که: اگر اینان گناهکارند، در دادگاههای علنی محاکمه شان کنید و به اسم انسان برای آنان حقوق انسانی قائل شوید! بله معتقدم این مراجع، اجازه ندارند چهرهء خود را برای بایدها و نبایدهای مردم تُرش کنند و فریبکارانه یافته های صد من یک غاز خود را به خدا و خواست خدا نسبت دهند.

من آن سوتر از مراجع خوشفکر و مترقی ای که باور دارند: در این کشور بلازده، بجز جماعتی خاص از بانوان مسلمان، هستند سایرینی که به هر دلیل، نامسلمان و بی دین و بی حجاب اند و همین بانوانِ متغایر بر حقوق مسلم انسانی و شهروندیِ خود متمایل و مصرند و حق دارند که همانگونه که معتقد و متمایلند زندگی کنند، از مراجعی متنفرم که باورها و یافته های عهد عتیق خود را به اسم مسلّم خدا بر دیگران تحکم می کنند. و همزمان از مراجعی متنفرم که برخلاف مسلمات خدا و قرآن و امامان شیعه و عقل و انسانیت، هرآنچه را که بر خود می پسندند، برای مردم نمی پسندند!

فرض کنیم در انقلاب سال پنجاه و هفت، مسیحیان یا بهاییان یا زرتشتیان یا یهودیان یا چریک ها و توده ای ها پیروز می شدند و به حکومت می رسیدند. در آنصورت، فکر می کنید ما مسلمانان و شیعیان اولین تقاضایی را که بر میز مطالبه می نهادیم چه بود؟ حتماً این که: صرفنظر از اختلافاتی که با هم داریم، تقاضای ما شیعیان این است که حقوق انسانی و شهروندی ما را رعایت کنید. به ما اجازه بدهید از آزادی های فردی و جمعی برخوردارباشیم. با اعتقادات ما شیعیان کاری نداشته باشید. مساجد و تکایا و حوزه های علمیهء ما را مثل شوروی کمونیست، تخریب یا به موزه تبدیل نکنید.

و همینطور از پیروزشدگان می خواستیم: در محاکم قضایی، شانه به شانهء خودتان، حقوق مدنیِ ما را رعایت کنید. به اسم این که شما در انقلاب پیروز شده اید و اکنون همهء اختیارات و ثروت های کشوردر دست شماست، ما را به چشم شهروند درجهء دو و سه نگاه نکنید. ما شیعیان دوست داریم به یاد شهیدان کربلا سینه زنی و زنجیرزنی و نوحه سرایی کنیم و محفل های روضه و عزا بپا داریم. دوست داریم در شب نیمهء شعبان تمام خیابانها را به خرج خود چراغانی کنیم. دوست داریم کتابهای درسی فرزندانمان از آموزه های دینی خودمان رنگ و بو داشته باشد. و از اینجورحرفها و خواسته ها که تمامی درست و بجاست. درست همینجوری که امروزه درغرب کافر جاری است. که دولتها با اعتقادات و گرایشات فردی و جمعی مردم کاری ندارند. هر کسی در هرکجا که مایل است زندگی می کند و مسجد و حسینیه می سازد و حسین حسین می کند و اگر بخواهد می تواند حتی در خیابانهای اصلی نیویورک علم و کتل بلند کند و دسته های سینه زنی راه بیاندازد.

اما از بد روزگار، ما شیعیان بی تجربه و سراسیمه و تمامخواه در این سرزمین بلازده به پیروزی رسیدیم. و مثل مغولان، بجان مال و جان مردم بی پناه افتادیم. و به حقوقشان خندیدیم. و آنان را به قبول باورهای خود تحکم فرمودیم. دایرهء حلال ها را تنگ، و دایرهء حرامها را وسیع کردیم. و به اسم خدا، حتی به اندرونی مردم سرفروبردیم. جوری که نشاط ملی را پیش پای حزن و عزای ملی فروکشتیم. و آنقدر بر حرام است و حرام است و حرام است اصرار ورزیدیم که شدیم: یکی از عبوس ترین و بی نشاط ترین مردم روی زمین.

امام خمینی فتوای جسورانه و البته عاقلانه ای دارد با این مضمون که: بیرون ماندن موهای سرِ زنان عشایر به این دلیل که “جزیی از فرهنگ” آنان است، ایرادی ندارد. تداوم فتاوایی چون این می توانست چشمان بستهء ما را به دیگر عادات و فرهنگ های رایج مردمان ایران و جهان بگشاید و ما را از این فلاکت عظمای حرام است و حرام است و حرام است خلاصی دهد. اما هیچ مرجع تقلیدی پیدا نشد تا به این مهم تأکید ورزد که: آنسوتر از زنان عشایر، زنان دیگر سرزمین ها و اساساً بخش فراوانی از زنان و مردان سرزمین خود ما نیز فرهنگی مخصوص بخود داشته اند. و ما مجاز به تغییر فرهنگ آنان نبوده ایم. در غرب، بی حجابی برای خود یک فرهنگ است. رقصیدن و دست دادن و حقوق مساوی زن و مرد، بی آنکه نسبتی با فساد و تباهی داشته باشند، جزیی ازفرهنگ جاری مردمان است. خراشیدن فرهنگ جاریِ مردمان، آنهم به اسم خدا و اسلام و قرآن و پیغمبر و امامان شیعه، زمانی پسندیده و غرورآفرین است که ما بجای عادات سست و بی منطق، افق های مبارکی را درطَبَقِ تقدیم – و نه تحکم – بگذاریم و مردمان را به قبول آنها ترغیب کنیم. بنحوی که نه جسم مردم، که دل آنان با آن افق های مبارک همراه شود. نه این که مردمان را از رفتار پیشین شان باز بداریم و جسم و جنازهء آنان را در فرهنگ خاص خود فروبتپانیم.

هر مردمی اگر از شادمانی های ملی و منطقی بی بهره باشند، حتماً در افسردگی و فرسودگی مضمحل خواهند شد. ما شیعیانِ حاکم شده، در گسترانیدن عزای ملی بسی افراط کرده ایم. این افراط را از آن روی می گویم که با رواجِ هر پدیدهء تازه در عزاداری، یک پدیدهء ملی و بومی و شاد را ذبح کرده ایم. ما با انقلاب اسلامی، تعادل روانی جامعه را بهم زدیم. و مردم خود را در افسردگی فروفشردیم. که البته سهم محوری مراجع ما در این افسردگی بزرگ سهمی غیرقابل انکاراست.

این نیز بگویم و از این بحث فرساینده بگذرم که: ما مجاز نبوده و نیستیم خواسته های شیعی خود را نه بر سایر مردمان، که بر مردمان خودمان تحکم کنیم. مثلاً مردمان ارمنی ما فرهنگ خاص خود را داشته اند. یا مردمان یهودی و زرتشتی و حتی مسلمانان سنی و شیعه در هرکجای ایران. تحکم یک نگرش ملی به اسم فرهنگ فرمایشی و حکومتی، ورود به حوزهء خصوصی مردمان است. و این، به پیر و به پیغمبر قسم ورود به حوزهء خصوصی و حقوقی مردم است و گناهی نابخشودنی. مثل این که دستگاههای قانونی و امنیتی آمریکا و سایرکشورهای غربی، زنان مسلمان و معتقدی را که درآمریکا زندگی می کنند به بی حجابی – که فرهنگ رایج آنجاست – مجبور کنند. یا آنان را به خوردن مشروبات الکلی دستور دهند. و به آنان اجازهء برگزاری مراسم مذهبی ندهند. و یا آنان را از محکمات دینی شان بازبدارند. و یا به آنان بچشم شهروندان درجهء چند بنگرند و از استخدام آنان در ادارات و دستگاههای دولتی جلوگیری کنند. یا جوانان مسلمان را به دانشگاهها راه ندهند. یعنی درست همین کارهایی را با اقلیت های مذهبی خود بکنند که ما سی و سه سال است با اقلیت های مذهبی خود که نه، با بخش وسیعی از مردم خود می کنیم. راستی مردمان غرب چه خوشبختند که به عقل و به قانون بها می دهند. عقل و قانونی که مرجع تقلیدشان است.

چهارم بهمن ماه نود و یک

http://nurizad.info/?p=21058

 

نظر خوانندگان

مسافر ايرانی: من خطايی در اين نوشته آقای نوری زاد می بينم که اگر آگاه از آن نباشيم، حکومت جمهوری اسلامی را روئينه می کنيم. آن خطا اين است که ايشان با اندک نم پذيری از انديشه و ذهنيت و فرهنگ دنيای مدرن، انتظار دارند که علمای اعلام نيز از چشم انداز ايشان به جهان بنگرند. اين که ما غير خودی ها را انسان بدانيم و برايشان حق و حقوق قائل شويم، نه ايرانی است و نه اسلامی. پس ما نبايد از آخوند انتظار داشته باشيم که حقوق ديگران، بويژه ديگرانی که بيضه اسلام را - که همان بيضه خودشان است – هدف گرفته است، دفاع کنند. اين توقع يعنی اين آنچه روی داده است کاری به اسلام و حکومت اسلامی و نهاد روحانيت ندارد. اين همان نظريه، "اسلام به ذات خود ندارد عيبی" است که براساس آن حکومت خرافه و خريت را تا قيامت سرپا می دارد. خانه از پای بست ويران است. انتقادهايی از اين دست هم بجز تلف کردن وقت و فرصت سوزی، سودی ندارد.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه