بازگشت به خانه  |   پيوند به نظر خوانندگان 

نوشته های

شهباز نخعی

shahbaznakhai8@gmail.com

جمعه 3 شهريور ماه 1391 ـ 24 ماه اگوست 2012

 

خط قرمز یا چراغ سبز!

دموکراسی امریکایی اگرچه وجوه اشتراکی با انواع دیگر حکومت های مردم محور در دنیا دارد، اما از جهاتی در نوع خود بی همانند است. وجود تنها دو حزب عمده و ناگزیری رأی دهندگان به گزینش یکی از نامزدهای دو حزب، یقیناً جزء نقاط قوت دموکراسی امریکایی نیست و به دلیل ساختار سرمایه محور جامعه، تلاش هایی هم که در دهه های اخیر برای شکستن این انحصار سیاسی و بوجود آوردن یک حزب نیرومند و تأثیرگذار سوم صورت گرفته تاکنون با شکست روبرو شده است.

در مقایسهء دموکراسی امریکا با همسایه شمالی اش کانادا می توان دید که این فقدان تعدد احزاب و وجود رقابت واقعی بین آنان، چگونه به زیان مردم امریکا عمل کرده است. در کانادا که تعدد و تنوع احزاب وجود دارد، در 5 دههء گذشته بسیاری از دستاوردهای عمدهء اجتماعی، از جمله بهداشت و درمان و آموزش همگانی رایگان، بازنشستگی و برخورداری از حداقل درآمد برای سالمندان و... نه ناشی از رقابت دو حزب عمده ای که به تناوب قدرت را دراختیار داشته اند – حزب های محافظه کار و لیبرال -، بلکه ناشی از وجود حزبی کوچک – حزب دموکراتیک نو – بوده  که هرگز بطور مستقیم قدرت را دراختیار نداشته و میزان آراء و شمار کرسی هایش در پارلمان از 20-15 درصد فراتر نرقته و با این حال مردم توانسته اند از آن به عنوان پارسنگ تعادل قدرت سیاسی استفاده کنند و دستاوردهای درخور توجهی داشته باشند.  فقدان چنین اهرمی در روند انتخاباتی امریکا عملاً موجب بسته شدن دست رأی دهندگان امریکایی و ناگزیری شان به انتخاب بین بد و بدتر – که درعمل تفاوت چندانی هم باهم ندارند – شده و در ترازوی تعیین نتیجه انتخابات کفهء "پول" بطور محسوس بر کفهء "رأی" – به عنوان نماد ارادهء مردم - سنگینی می کند.

چهار سال پیش، در همین روزها، ایالات متحده در گرماگرم مبارزات  انتخاباتی پرشوری بود که هیجان آن از مرزهای امریکا فراتر رفته و به سرزمین های دیگر هم کشیده شده بود. این شور و هیجان فوق العاده ناشی از وجود سیاستمدار جوان و جذابی بنام باراک حسین اوباما بود که با شعارهای دلفریب "تغییر" و "آری ما می توانیم" به مردم امریکا که از سیاست های جرج دبلیو بوش خسته شده بودند نوید دگرگونی های عمده در سیاست داخلی و خارجی این ابرقدرت یکه تاز را می داد.

تب اوباما گرایی چنان بالا گرفت که احساس بر خرد و منطق غلبه کرد و کمتر کسی به این نکته فکرکرد که خوش قد و بالایی و مهارت در سخنوری الزاماً به معنای واجد شرایط لازم بودن برای اداره یک کشور مدعی ابرقدرتی دنیا نیست. اگر هم کسانی کوشیدند در این مورد هشداری دهند، صدایشان در میان هیاهوی هواداران احساساتی باراک اوباما محو شد و به گوش نرسید. درنتیجه، در روز اخذ رأی باراک اوباما با بیش از 69 میلیون رأی – از مجموع 131 میلیون – بر رقیب جمهوریخواه خود پیشی گرفت و آمادهء نقل مکان به کاخ سفید شد. چندماه بعد، در 20 ژانویه 2009، این نقل مکان انجام شد و از آن روز تاکنون، که بیش از چند ماه به پایان دورهء اول ریاست جمهوری باراک اوباما باقی نمانده، با بیشترین ارفاق و اغماض هم نمی توان گفت که در کارنامهء او نمره هایی قابل قبول – درخشان پیشکش – وجود دارد. 

مهم ترین عاملی که موجب این کارنامهء ضعیف – اگرنه مردود – شده، خصلت تردید و بی تصمیمی و تمایل به سازشکاری او در موارد حساس و سرنوشت ساز است که برای رهبری کشوری که مدعی ابرقدرتی بی منازع جهان است می تواند فاجعه آفرین باشد. دود این خصلت به چشم ما مردم ایران هم رفته است. چندماه پس از استقرار باراک اوباما در کاخ سفید، به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری دورهء دهم درحکومت آخوندی برگزار شد و مردم با این توهم که با دست رد زدن به سینهء نامزد مورد حمایت سیدعلی خامنه ای خواهند توانست پای "تغییر" را به ایران نیز باز کنند به پای صندوق های رأی رفتند و پس از آن که با نهایت تلخکامی دریافتند که در نظام ولایت مطلقهء فقیه از این خبرها نیست و طبق فتوای کتبی مقام معظم رهبری، هر گاه رأی اکثریت مطلق مردم با رأی ولی مطلقه فقیه متفاوت باشد رأی رهبر معظم ارجحیت دارد، به خیابان ها ریختند و با دادن قربانیان پر شمار صحنه هایی آفریدند که در حافظهء تاریخ ماندگار خواهد ماند. در این رودررویی، مردم بی سلاح و بی دفاع در برابر نیروهای سرکوبگر آموزش دیده و تا بن دندان مسلح ولی مطلقه فقیه قرارگرفته بودند و در نتیجه دستکم به پشتیبانی معنوی کشورهای تأثیر گذار در عرصهء جهانی، و در رأس آنها امریکا، نیاز داشتند. این نیاز را مردم چند ماه پس از آغاز قیام خود با شعار: «اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما» بیان کردند اما باراک اوباما، اين استاد مسلم سخنوری، گویی که لال شده باشد، ترجیح داد که از راه سازش با حکومت سرکوبگر و جنایتکار آخوندی به سیاست های خود جامهء عمل بپوشاند و، در نتیجه، حکومت با چراغ سبزی که دریافت کرده بود زد و بست و کشت و بر آتش عزم و ارادهء مردم خاکستر پاشید.

پس از آن نیز هرگاه که ضرورت گرفتن تصمیمی قاطع وجودداشته، غیبت باراک اوباما خودنمایی کرده و به اصطلاح ابرقدرت دنیا را به صورت مترسک سرجالیز درآورده است.

آخرین نمونه از اینگونه عملکرد باراک اوباما را می توان در مسئلهء سوریه دید  بیش از هفده ماه از قیام جانانه و دلاورانه مردم سوریه علیه رژیم خودکامه، دست نشانده و جنایتکار بشار اسد می گذرد و شمار قربانیان این قیام مرز 20 هزار نفر را پشت سر گذاشته است. در این مدت، اوباما به شیوهء ناپسند خود، از موضع گیری صریح و شفاف، حتی در حد سران کشورهایی چون آلمان، انگلیس و فرانسه، طفره رفته و ترجیح داده منتظر گشوده شدن دریچه ای برای سازش بماند و یا در نهایت دست نشاندگانی چون عربستان، قطر و ترکیه را جلو بفرستد تا کفالتاً وظایف مربوط به مدعی ابرقدرتی دنیا را به عهده بگیرند.

این هفته، به دلیلی نامعلوم – شاید تنگنای انتخاباتی ناشی از پیشی گرفتن نامزد جمهوریخواه در نظرسنجی ها – باراک اوباما سرانجام تصمیم گرفت که از خود قاطعیت نشان دهد؛ قاطعیت نشان دادنی که روی بی تصمیمی ها و مماشات هایش را سفیدکرد و بی گمان لبخندی بر چهره های درمانده و پریشان سیدعلی خامنه ای و بشار اسد نشانده است. به گزارش 21 اوت خبرگزاری فرانسه: «رئیس جمهور امریکا شدیداً به رژیم بشار اسد در مورد استفاده احتمالی از سلاح های شیمیایی هشدار داد و گفت این مسئله خط قرمز ماست...  وجود این سلاح ها که رژیم اسد رسماً اعلام کرده مقدار زیادی از آن را در اختیار دارد، تنها به رژیم سوریه مربوط نمی شود، بلکه متحدان نزدیک ما در منطقه را نیز نگران ساخته است».

تا اینجای سخنان باراک اوباما را می توان با خوشبینی چنین تعبیرکرد که با تأخیر زیاد سرانجام به فکر چاره جویی برای جلوگیری از ادامه کشتار مردم بی پناه سوریه افتاده و هشدار حاوی خط قرمز داده است. این خوشبینی با خواندن فراز بعدی سخنان او رنگ می بازد: «ما نمی توانیم قبول کنیم که سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی سوریه به دست گروه های تروریستی بیفتد»!

نتیجه این که حتی در حال حاضر هم که رژیم جنایتکار بشار اسد با توپ و تانک و هلی کوپتر و هواپیما به افراد بی دفاع غیرنظامی حمله می کند و هر روز بیش از 100 نفر را می کشد، مایهء نگرانی باراک اوباما نه جان مردم سوریه بلکه افتادن سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی به دست گروه های تروریستی است. 

معنای مخالف این سخنان باراک اوباما جز این نیست که اگر رژیم جنایتکار بشار اسد با کمک های همه جانبهء حکومت آخوندی همچنان به کشتار مردم ادامه دهد ولی مراقب باشد که "سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی" به دست گروه های تروریستی نیافتند از خط قرمز آقای اوباما عبور نکرده است.  آیا نمی توان گفت که این سخنان بیشتر چراغ سبز برای ادامهء کشتارند تا تعیین خط قرمز؟!

https://newsecul.ipower.com/

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630