بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 30 مرداد 1391 ـ  20 ماه اگوست 2011

 

نسبت دين با مردم‌سالاری و روشنفکری

گودرز کيوان

goodarzr@yahoo.com

روز سه‌شنبه هفدهم مرداد ماه 91 جمله‌ء قصاری در تارنمای سکولاریزم نو نوشته شده بود که می‌گفت: «تلاش برای گنجاندن مردم‌سالاری و روشنفکری در دین مثل تلاش برای نصب ویندوز 7 بر روی چرتکه است». جمله‌ء زیبایی به نظرم رسید، انگار که حرف دل من هم باشد. ولی گذشته از زیبایی چیزی در آن بود که مرا بر می‌انگیخت تا بیشتر به آن بیاندیشم. به نظرم رسید که این جمله، بیش از هر چیز، دو پدیده‌ء مردم‌سالاری و روشن‌ اندیشی را از یک سو و دین را از سوی دیگر کنار هم می‌گذارد و نو و کهن بودن آن‌ها را در هم‌سنجی با ویندوز 7 و چرتکه به پیش چشم می‌آورد. پرسش این است که به‌راستی ناسازگاری این دو، ریشه در ناهماهنگی زمانی آن‌ها یعنی نو و کهن بودن شان دارد؟

در این جمله از تمثیل کمک گرفته شده است. «در مثل مناقشه نیست» ولی می‌توان در این تمثیل بهانه‌ای برای بررسی ناسازگاری این دو پیدا کرد. پیش از هر چیز باید دید کدام پدیده‌ها را می‌توان با هم سنجید. به گمان من این را نباید فراموش کرد که هم‌سنجی مقوله‌های نا هم‌جنس، قیاس مع‌الفارق است و نمی‌تواند دستاورد سودمندی داشته باشد. برای نمونه می‌توان دو پرتغال را کنار هم گذاشت و گفت کدامیک بزرگ‌تر یا کدامیک رسیده‌تر است ولی نمی‌توان یک پرتغال را با بشقاب سنجید. حتی سنجش آن با یک میوه‌ی دیگر مانند سیب، تنها آنگاه درست است که ویژگی‌های مشترکشان مانند میزان ویتامین ث در آنها کنار هم گذاشته شود.

دین و روشن ‌اندیشی شیوه‌های کشورداری نیستند بلکه شیوه‌های اندیشه‌اند، ولی شرع، ایدئولوژی، مردم‌سالاری و سکولاریزم شیوه‌های کشورداری یا، دست‌کم، شیوه‌هایی برای راهبرد جامعه هستند. دین مجموعه‌ای از باورهای شخصی است و نمی‌تواند بر کشور فرمان براند. باورها مانند باور به چرخش زمین به دور خورشید در زمان روشن یا ناروشنی پیش نهاده شده‌اند و اکنون باورمندان و ناباوران یا هواداران و دشمنانی دارند. نه دستور کاری برای پیکربندی جامعه دارند و نه هیچ ابزاری برای پیاده کردن آن. برای اینکه بتوان به نام هر باوری مانند دین فرمانروایی کرد، باید بر پایه‌ء آن دستورهایی را برای پیکربندی جامعه نوشت و نهادهای اجتماعی توانمندی را برای به کار انداختن دستورها و پیگیری آن‌ها پایه ‌ریزی کرد. آنگاه مقوله‌ء تازه‌ای بر بنیاد دین ساخته می‌شود که مذهب نام می‌گیرد، چارچوب نوشته‌شده‌ء آن «شرع» و نهاد اجرایی آن «آخوند» (روحانیت) است(1). روی‌هم‌رفته ایدئولوژی‌ها ـ که مذهب یکی از آن‌ها است ـ برای پیکربندی ساختار جامعه یا کشورداری پایه‌ریزی می‌شوند. در این میان چیزی این دو را در ذهن ما به هم می‌آمیزد این است که دین چیره بر کشور ما و خاور میانه یعنی اسلام، در همان زمان پیامبر، از چارچوب دین فراتر رفته و به پهنه‌ی مذهب گام نهاده است که البته بررسی این نکته خود نیازمند سخن دیگری است.

بر پایه‌ی ویژگی‌هایی که آرامش دوستدار(2) برای فرهنگ دینی برمی‌شمارد می‌توان چند ویژگی را برای اندیشه‌ء دینی (که گونه‌ای از اندیشه‌ء ایمانی است) فهرست کرد:

1- اندیشه‌ء دینی بر ایمان و دنباله‌روی استوار است و هنگام نیاز به راهنمایی، به‌جای پرسش و پژوهش و استدلال، دست به دامان مرجعی بی‌چون ‌و چرا می‌شود،

2- تنها مرجع خود را به رسمیت می‌شناسد، نه هیچ مرجع‌های دینی و غیردینی دیگر را،

3- مرجع خود را استوار بر وحی و فرمان ‌نامه می‌داند که آن هم از جهان مینوی و فرابشری می‌رسد نه استوار بر استدلال، تا جایی که نامستدل بودن اش را نیز به حساب برتری خود بر استدلال می‌گذارد، و

4- «همه‌چیز خواه» (تمامیت خواه) است و به هیچ روی نمی‌گذارد افسار فرد و جامعه از دستش در برود.

از سوی دیگر، بر پایه‌ شناختی که دانشنامه‌ها به‌دست می‌دهند، روشن‌اندیشی را می‌توان شیوه‌ای از اندیشه پنداشت که ریشه در نگرش سکولار و غیر ایدئولوژیک دارد و با نگاه نقدگرا نمود پیدا می‌کند. به گمان من، روشن‌ اندیشی بر پایه‌ی اندیشه‌ء فلسفی شکل گرفته که ریشه در منطق و پرسش دارد و با اندیشه‌ء علمی بالیده شده که خود بر گردآوری و پردازش داده‌ها و آزمایش استوار است. هیچ ‌یک از این دو روش اندیشه، بدون دلیل و نشانه‌های خردپذیر، چیزی را نمی‌پذیرند و به هیچ روی با اندیشه‌ی دینی که بر ایمان استوار است، هم‌راستا نمی‌شوند(3). از این گذشته بر پایه‌ی رفتار کنش‌گرانه‌ای که در پیروان روشن‌اندیشی دیده شده است می‌توان روشن‌اندیشی را در برابر اندیشه‌ی شرع‌مدار نهاد که می‌کوشد با گسترش اندیشه‌ی ایمانی در مردم، جایگاه خود را استوارتر سازد.

شاید پیدا کردن ریشه‌ء روشن ‌اندیشی در ایران از میان نوشته‌های اندک برجا مانده ساده نباشد ولی می‌دانیم که در پایان سده‌ء سوم خورشیدی، یعنی بیش از یک هزاره‌ء پیش، رازی دانشمند و فلسفه‌دان بزرگ ایرانی آن‌چنان در بازشکافی و ساماندهی آن کوشید که امروزه اندیشمندان جهان غرب، پیشتاز بودن او را در روشن ‌اندیشی گواهی می‌دهند(4). با این همه، از آنجا که جهان غرب به تازگی ـ در چند سده‌ء گذشته ـ از دستاوردهای به ‌کار گرفتن آن در پهنه‌ء جامعه بهره‌مند شده است، روشن ‌اندیشی در آن ‌سوی جهان پدیده‌ای نو به شمار می‌آید. ما نیز گاهی به پیروی از آنان و تنها از این دیدگاه، روشن‌ اندیشی را، که اکنون در کشورمان بزه شمرده می‌شود، پدیده‌ای نو به‌شمار می‌آوریم. با این همه روشن ‌اندیشی و سخن از حقوق بشر و ارزش جان انسان، به ‌هیچ ‌روی در ایران تازگی ندارد.

با اندکی کاوش در برگه‌های تاریخ برای سن‌ سنجی دو پدیده‌ء دیگر، یعنی سکولاریزم و مردم‌سالاری، روشن می‌شود که آن دو نیز گرچه در چند سده‌ء گذشته در جهان غرب، دوباره رو به گسترش نهاده‌اند، ولی شاید به دیرپایی دین و بسیار کهن‌تر از «کشور داری شرع ‌مدار» باشند. پیش از آنکه در سده‌های میانی در اروپا و تا اندازه‌ای در دوره‌ء ساسانی در ایران، کشورداری شرع ‌مدارانه شیوه‌ء کار فرمانروایان شود، به برگه‌هایی از تاریخ برمی‌خوریم که در آن مردم‌ سالاری و سکولاریزم در دستور کار کشورداران بوده است. تا آنجا که پیداست سن مردم‌سالاری در غرب دست‌کم به اندازه‌ء یونان باستان، و سن سکولاریزم و فدرالیزم در ایران، دست‌کم به اندازه‌ء هخامنشیان است. در دوره‌ء اشکانی هم نزدیک به پانصد سال فدرالیزم، سکولاریزم و گونه‌ای از مردم‌ سالاری برقرار بوده که می‌توان آن ‌را با مردم‌سالاری یونانی سنجید. «پروسیوس» می‌گوید اشرافیت (که رأی خود را توسط «سنا» اظهار می‌داشت) از توان خود در تأیید و گزینش و رد شاهان از روی شایستگی و کارآمدی آن‌ها بیشترین بهره را می‌برد و هنگامی‌که می‌فهمید که پادشاهی «روم‌گرا» است یا از بنیاد به اشرافیت پای بندی ندارد، ناخرسندی خود را نشان می‌داد(5). همچنین، به گواه «گیرشمن»، شاهنشاهی همیشه از پدر به پسر نمی ‌رسیده و رأی «سنا» که «مهستان» خوانده می‌شده بسیار ارزش داشته است(6). روی‌هم‌رفته فدرالیزم و سکولاریزم روش‌هایی از کشور داری هستند که بر ارج نهادن به ناهمگونی‌های انسان‌ها و قوم‌ها و حقوق آن‌ها پایه‌ریزی شده‌اند. از همین رو می‌توان درخشش روشن ‌اندیشی بنیادگران چنین شیوه‌هایی از کشورداری را از میان برگه‌های تاریخ دید.

به باور من انسان دیندار (نه مذهبی/ مکتبی/ بنیادگرا) می‌تواند در کنش‌های اجتماعی روشن ‌اندیشانه رفتار کند، تنها و تنها اگر به دین بسنده کند و دیگران را نیازمند و ناچار به پیروی از دین و باورهای خود نداند. یعنی آنگاه که به جای پیشه کردن روشن ‌اندیشی و پیروی از ارزش های انسانی در داد و ستدهای اجتماعی‌اش‌، برای چیره کردن باورهای دینی بر ساختار جامعه بکوشد، او دیگر یک انسان مکتبی و مذهبی شده است.

ولی پیش کشیدن هماهنگی دین و روشن‌اندیشی در جایگاه یک زیرساخت نظری برای شیوه‌ای از کشورداری مانند «مردمسالاری دینی» آسمان ریسمان بافتن و کار بسیار بیهوده‌ای است. زیرا، از یک سو، دین با مردم‌ سالاری هم‌جنس و سنجش ‌پذیر نیست و، از سوی دیگر، ناهم‌سازی روشن‌ اندیشی، مردم‌ سالاری و سکولاریزم با اندیشه‌ء ایمانی، دیکتاتوری و ایدئولوژی ‌مداری، برگرفته از زمان و مکان آن‌ها نیست بلکه ریشه در سرشت، شیوه‌ء اندیشه و ساختار جامعه و قدرت دارد.

شکل گیری ساختار تک قطبی در جامعه‌ای که اندیشه‌ء ایمانی بر مردم و حتی بر اندیشمندان آن چیره باشد ناگزیر است. چنین جامعه‌ای تنها هنگامی فرمانروا را به زیر می‌کشد که فریب خورده و به فرمانروایی بهتر ایمان آورده باشد. از سوی دیگر، هر فرمانروایی، برای پایدارسازی قدرت خود، اندیشه‌ء ایمانی را در میان مردم گسترده‌تر و نیرومند‌تر می‌کند و سر همه‌ء دگراندیشان و روشن ‌اندیشان را به زیر آب می‌کند. بدین قرار، این دو، مانند حلقه‌های زنجیر، می‌توانند تاریخ یک کشور را رقم بزنند.

آنگاه‌که ساختار تک ‌قطبی در یک جامعه بخواهد شکل بگیرد، فرمانروا برای پایدار ساختن پیکربندی نوساخته، نیاز به یک دستگاه ایدئولوژیک دارد تا خود را بر اندیشه‌ء رعیت چیره سازد. در این روند، اگر شده همچون تهماسب به رشته‌ کوه عامل هم برود، باید از زیر سنگ هم که شده چند آخوند بیاورد تا سنگ بنای ایدئولوژی تازه را برایش فراهم آورند. به باور من، در جامعه‌ای که ساختار تک قطبی دارد، هرم قدرت آنقدر بلند است که گاهی بلندای نوک آن به آسمان می‌رسد و از همین رو تعادل آن بسیار کم است. بنابراین، فرمانروا که در نوک هرم قدرت قرار دارد، باید هرگونه که بتواند، خود را به آسمان ایدئولوژیک بیاویزد تا بهانه‌ای (مقدس و مبرا بودن) برای دوری خود از کف هرم (مردم) داشته باشد و بدین‌گونه جلوی فروپاشی ساختار قدرت را بگیرد.

کوشش برای هماهنگ نشان دادن روشن ‌اندیشی با اندیشه‌ء ایمانی (دینی)، همانند کوشش برای به‌هم رساندن و دوختن آسمان و زمین است. آن یکی آسمانی و برگرفته از اندیشه‌ء انتزاعی، ایده‌ها و اندیشه ‌پردازی ‌های انسان‌ها است، ولی این یکی زمینی و برآمده از تجربه‌ء روزمره‌ء زندگی و داد و ستد هر روزه‌ئ مردم با یکدیگر در گذر هزاران ساله‌ء تاریخ و فرهنگ آن‌ها است.

کوشش برای هماهنگ نشان دادن هر ایدئولوژی‌‌ای با مردم ‌سالاری و سکولاریزم جمع اضداد است. آن یکی چنین می‌پندارد که انسان‌ها راه زندگی را نمی‌دانند و من ِ ایده‌ پرداز باید آن‌ها را راهنمایی کنم (اینکه این «من» ایده‌اش را از کجا گرفته سخن دیگری است)، ولی این یکی می‌گوید خرد جمعی مردم بهتر از هر کسی می‌تواند و باید آن‌ها را در گزینش سرنوشت شان رهنمون باشد و زورچپان کردن هر ایدئولوژی‌ای به آن‌ها نادان و بی‌خرد دانستن، به خواری کشاندن، و خوار و ناآگاه نگه داشتن گونه‌ء انسانی است. آن یکی می‌گوید همه باید همانند من بیاندیشند وگرنه غیرخودی و از دین برگشته‌اند، ولی این یکی می‌گوید حق هر کسی است که هرگونه که می‌خواهد بیاندیشد، هر چه می‌خواهد بگوید و سرنوشت خودش و کشورش را رقم بزند، و سرانجام هم خود مردم هستند که پاسخگوی گزینش‌های خودشان خواهند بود. آن یکی انسان بودن انسان‌ها را زیر پا می‌گذارد و می‌کوشد همه را همچون محصولات ماشینی همسان کند، ولی این یکی آن را ارج نهاده و ناهمگونی انسان‌ها را انگیزنده‌ی پیشرفت آن‌ها و نمایه‌ای از زیبایی آفرینش می‌پندارد.

امردادماه 1391 خورشیدی

 

1. نوری‌علا، اسماعیل (21/8/2009). آیا سکولاریزم به معنای جدایی دین از دولت است؟ تارنما: سکولاریزم نو.

2. دوستدار، آرامش (20/4/2005). گزارشی از انجمن دوستداران اندیشه در برلین. تارنما: نیلگون.

3. دوستدار، آرامش (27/3/2009). پرسیدن دین و پرسیدن علم. تارنما: نیلگون.

4. سپیتمان، پرویز (1384). حکیم رازی. نشر نو: تهران. ص263.

5. پروسیوس، ماریا (1388). ایران باستان. ترجمه: عیسی عبدی. نشر ماهی: تهران. ص 143 و 159.

6. گیرشمن، رومن (1386). ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه: دکتر محمد معین. نشر نگاه: تهران. ص 299.

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه