بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 9 مرداد 1391 ـ  30 ماه ژوئيه 2011

 

کارنامهء «اپوزيسيون راست»

اصغر کريمی

(متن تنظیم شده سخنرانی در یک جلسه گفت و شنود با رهبری حزب کمونيست کارگری ايران در آلمان)

 

خیلی خوشحالم که بعد از چند سال میهمان دوستان کلن هستم. مینا احدی و کیوان جاوید گوشه هائی از دستاوردهای کمونیسم را برای جامعه ایران گفتند. البته می شد ساعت ها در این مورد صحبت کرد، درمورد دستاوردهای کمونیسم کارگری برای جامعه، سنگرهائی که فتح کرده ایم و چیزهائی که تثبیت شده در جامعه. من هم می خواهم از کارنامهء «اپوزیسیون راست» بگویم. در این مورد هم می شود تا فردا درمورد اپوزیسیون راست و بورژوائی صحبت کرد البته از نقش منفی اش، از شکست ها و استیصال اش، از همکاری اش با جمهوری اسلامی و طرح ها و تاکتیک های مخرب اش.

 مساله واقعی امروز در ایران این است که جمهوری اسلامی سال ها است در بحران است و این بحران هر روز عمق و ابعاد بیشتری پیدا میکند و به این معنی در قدرت سیاسی باز است. مثل آلمان و فرانسه و آمریکا نیست. در این کشورها اعتراض و نارضایتی کم نیست و بحران اقتصادی عمیقی هم دارند اما مساله قدرت سیاسی باز نیست. بحران سرنگونی ندارند این دولت ها. برای سرنگونی باید شرایطی ایجاد شود، اتفاقاتی بیفتد تا مساله سرنگونی یا انقلاب و قدرت سیاسی به جلو صحنه بیاید. در ایران اما برعکس، بحث ماندن و نماندن حکومت است، بحث انقلاب و سرنگونی مهمترین فاکتور اوضاع امروز است و اپوزیسیونی که صریحا نگوید سرنگونی فورا بی آبرو میشود و به تشتت و بحران کشیده میشود و به حاشیه سیاست رانده میشود. ببینیم موقعیت اپوزیسیون راست چگونه است؟ چه کارنامه ای  و چه دورنمائی دارد؟ و سوال دیگر اینکه آیا کمونیسم شانسی برای پیروزی و کسب قدرت سیاسی در ایران دارد؟ بحث امروز من اساسا مربوط به موقعیت راست است. اجازه بدهید بحثم را با چند مشاهده شروع کنم:

در مورد کنفرانس اولاف پالمه در استکلهم حتما شنیده اید. عده ای ناشناس را جمع کردند در یک اطاق دربسته، حتی جرات نکردند اسامی شان را بگویند، به بهانه اینکه بعضی شان از ایران آمده اند و مشکل امنیت دارند اما چی گفتند، هدفشان چه بود، چه میخواهند برای مردم، پلاتفرمشان چه بود؟ کسی از اینها سر در نیاورد. رسانه های زیادی پشت اینها بودند اما یک صفحه از اهداف و پلاتفرم اینها جائی منتشر نشد. بدنبال آن کنفرانس مشابهی در واشنگتن برگزار شد که بجای مباحث و مثلا دستاوردهای آن، گفته شد که رفسنجانی اسپانسور آن بوده و این کنفرانس هم سرنوشت بدتری از کنفرانس استکهلم پیدا کرد. کسی فهمید چه میخواستند و چه پلاتفرمی دنبال میکردند، برای سرنگونی جمهوری اسلامی چه نقشه ای دارند و قرار است چه گلی به سر مردم بزنند؟ نمونه دیگر میزگردهای میبدی بود که آنجا هم بحث درمورد آلترناتیو بود و تعداد نه چندان کمی از این چهره های اپوزیسیون راست حضور داشتند. البته مینا احدی را هم دعوت کرده بودند. در اینجا بحث "انحلال" جمهوری اسلامی بود، گویا قرار است در دادگاهی یا محضری فرمان انحلال جمهوری اسلامی را صادر کنند! یا بحث براندازی بود، که مبادا با سرنگونی و حضور مردم تداعی شود، و مینا در جلسات مختلف فشارشان داد که یک کلمه درآیند بگویند اعدام نمی خواهیم، زن نباید بی حقوق باشد. یک کلمه از دهان هیچکدام شان خارج نشد. نوری علا که شاید اصلی ترین چهرهء شاخص این میزگردها بود گفت بعداً، یعنی بعد از این انحلال! یا براندازی ِ! این رژیم، اعدام به رأی مردم باید گذاشته شود تا ببینیم اعدام می خواهند یا نه! یکی شان نگفت که آزادی باید بی قید و شرط باشد، یک نفرشان نگفت که زن و مرد باید برابر باشند، یک کلمه هیچکدام شان حتی از یک خواست رفاهی برای مردمی که دارند زیر فقر له می شوند نگفت. اینها نمایندگانی از طیف های مختلف اپوزیسیون بورژوائی ایران، از سلطنت طلب و لیبرال و جمهوریخواه و نیمچه ملی ـ اسلامی های اپوزیسیون شده و قوم پرست های کرد و غیره بودند. می خواهند آلترناتیو باشند اما یک صفحه پلاتفرم نمی توانند اعلام کنند. یکی نفهمید اینها در مورد سرنگونی حکومت چه می گویند، اصلاً می خواهند سرنگون کنند یا نه، انحلال و براندازی که می گویند یعنی چه، چه برنامه ای برای آن دارند، چه راهی مقابل مردم می گذارند که اگر کسی خواست اینها را انتخاب کند بداند قرار است فردا چکار بکنند و چه برای مردم دارند.

نمی خواهم فقط با این فاکت ها نتیجه بگیرم که اینها بحران دارند. خواستم با چند مثال گوشه ای از موقعیت و بی افقی اینها، بی شخصیتی و بی چهره بودن اینها را توضیح بدهم. نمونهء دیگر قضیهء ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک در ماه های گذشته بود. احمدی نژاد این مساله را علم کرد، نه بحثی بود، نه جنگی بود نه نزاعی درگرفته بود، فیلی احمدی نژاد هوا کرد و بخش زیادی از این اپوزیسیون راست به دامش افتاد و شروع کرد کمپین گذاشتن، پتیشن جمع کردن و تبلیغات کردن که بله ابوموسی و تنب ها بخشی از خاک مقدس ایران است. در واقع احمدی نژاد اینها را روی دست خود چرخاند.

نمونهء دیگر مربوط به موقعی است که بحث جنگ داغ شده بود و داریوش همایون، یکی از چهره های سرشناس راست، اعلام کرد اگر جنگی شروع شود ما در کنار جمهوری اسلامی می ایستیم. اینها نمونه های متاخر بود. قبل تر از آن هم موقعی که خاتمی سر کار آمد عده زیادی از این اپوزسیون کفش و کلاه کردند بروند ایران در رکاب پرزیدنت خاتمی و در سفره ای که ایشان پهن کرده بود شریک شوند. رضا پهلوی به ایشان پیام تبریک داد و تخم و ترکه های اپوزیسیون راست قند در دل شان آب شد که خاتمی می خواهد اصلاحات کند و جای ما هم باز می شود و حزب کمونیست کارگری را هم که در مقابل رئیس جمهور جدید حکومت ایستاده بود دیکتاتور و سرکوبگر خطاب کردند. این کارنامهء راست در ده پانزده سال گذشته است. و از این نمونه ها تا دلتان بخواهد زیاد است.

حالا برگردیم به تاکتیک های سیاسی اینها در این ده پانزده سال. رفراندم، اصلاح قانون اساسی و رژیم چنج و ... تاکتیک های اینها در این دوره بوده است. همه دود شد و به هوا رفت. در واقع فشار واقعیات آنها را محو کرد. مشتی طرح پوچ. یارو چون انقلاب نمی خواهد، نمی خواهد مردم به خیابان بیایند و از پائین تعیین تکلیف اساسی صورت بگیرد، روی می آورد به "انحلال و براندازی" و رژیم چنچ که شاید آمریکا جنگی راه بیندازد و ما به قدرت برسیم، تا مبادا انقلاب مطرح شود و تغییرات اساسی در این مملکت اتفاق بیفتد. بعداً به علت این شکست ها می رسم که چرا اینطور شکست می خورد و دلیل پایه ای آن چیست.

اصلاح طلبان هم که بخشی از خود حکومت بوده اند. یا خواهان بازگشت به دوران خمینی بوده اند یا حداکثر رفتن خامنه ای و ولایت فقیه و نگهداشتن بسیج و سپاه و وزارت اطاعات و کل ارگان های جنایت رژیم که خیلی هم وسیع و گسترده اند. اینها تنها جریانی از راست هستند که مهر خودشان را بر تحولات سیاسی در ایران زده اند و در تحولات سیاسی البته برای حفظ رژیم نقش داشته اند. اینها هم در همان دورهء خاتمی شکست خوردند و دارند تجزیه می شوند. چند سالی برای رژیم وقت خریدند و رفتند.

اما اپوزیسیون راست از نظر استراتژیک هم در بحران است. کل بحث «رژیم چنج» این بود که فکر می کردند بعد از عراق آمریکا جنگ اش را به ایران هم گسترش می دهد و جمهوری اسلامی را سرنگون می کند و قدرت را دو دستی تحویل امثال رضا پهلوی می دهد. این سناریو هم با شکست در عراق، در مقابل اپوزیسیون راست کور شد.

یک بحث دیگر مساله حقوق بشر و دمکراسی است که از این نظر هم اوضاع بشدت عوض شده است. از سال 2008 به اینور غرب در بحران اقتصادی عمیقی فرورفته است. طرح های ریاضت اقتصادی که احمدی نژاد در ایران دارد پیاده می کند در کشورهای غربی هم در جریان است. جنبش های اعتراضی وسیعی در این کشورها دارد شکل می گیرد و مردم به نداشتن آینده، نداشتن کار و اینکه هیچ حقی در هیچ گوشه ای از تصمیم گیری ها ندارند اعتراض می کنند. بنابراین، این الگو هم برای اپوزیسیون راست که گویا ما سر کار می آئیم و غرب و آمریکا هم با ما است و سرمایه گذاری می شود و گشایشی ایجاد می شود، از بین رفت. خود غرب در بحران است و معلوم نیست کی از بحران خارج می شود. دولت های نزدیک به غرب، مثل مصر و تونس، هم که وضع شان بحرانی شد، مردم علیه شان انقلاب کردند و سرنگون شان کردند. این الگو هم امروز دورنمای جالبی برای اپوزیسیون راست در ایران ندارد.

علت بنیادی این بحران قبل از هرچیز وضعیت جامعهء ایران است. در ایران کمونیسم بسیار قوی است. اگر جنبش وسیعی علیه اعدام در ایران شکل گرفته است بدون وجود جنبش علیه اعدام و حزب کمونیست کارگری و مینا احدی و کمپین هائی که در طول این سه دهه سازماندهی شده و از جمله تریبونالی که اخیراً برگزار شده، لااقل در این ابعاد شکل نمی گرفت. طبعاً ابعاد کمونیسم بسیار وسیع تر از حزب کمونیست کارگری است. یک جنبش رادیکال دیگر در ایران جنبش عظیم ضد مذهبی است. مینا به مساله شاهین نجفی اشاره کرد. قضیه ای که با آهنگ شاهین نجفی ایجاد شد، نوک کوه یک جنبش عظیم در ایران بود. در واقع جامعه نیاز داشت که چنین اتفاقی بیفتد تا فوراً پشت اش بسیج شود. ولی اپوزیسیون با بی الی و با یک هفته دو هفته تأخیر اطلاعیه هائی برای خالی نبودن عریضه صادر کرد. خود این محصول فشار چپ جامعه، نسل جوان و حزب کمونیست کارگری بود. حتی "بی.بی.سی" و "وی.او.ای" هم، که روز اول از مردم سوال می کردند که این ترانه توهین بود یا نه، این موضع چهار روز بیشتر طول نکشید و رفتند بحث آزادی بیان گذاشتند و اینکه می توان مذهب را هم نقد کرد. فوراً بحث رفت جای دیگر. امثال گنجی را آوردند و گنجی هم مجبور شد بگوید توهین به مذهب خوب نیست اما مردم باید آزاد باشند. این فشار چپ و کمونیسم در جامعه است. حزبی هست که به مبارزه مردم هویت می دهد، تئوری می دهد، از آنها دفاع می کند و به آنها حق به جانبی می دهد. می گوید کارتان درست بود، مثال های تاریخی می آورد و به مردم اعتماد بنفس می دهد. خود این نمونه ای بود که بحث آزادی بی قید و شرط آزادی بیان را بسیار اجتماعی کرد. جمهوی اسلامی هم هیج کاری نتوانست بکند. آیت اله ها فتوا دادند و دولت گفت از طریق قانونی اقدام می کنیم اما هیچ کاری نتوانست بکند و معلوم بود که نمی تواند کاری بکند.

یک جنبش قدرتمند دیگر، جنبش علیه بی حقوقی زنان و مشخصاً حجاب اسلامی است. الان تابستان است و بگیر و ببندها هم ده برابر شده است. رادان گفته اگر 25 ارگان با هم همکاری کنند ظرف دو سال مشکل حجاب حل می شود! اما حتی همین ارگان ها هم با هم همکاری نمی کنند چون می دانند که حریف نمی شوند و شکست می خورند. می گویند احمدی نژاد مساله اش حجاب نیست و واقعاً هم مثل اینکه زیاد مساله اش نیست. علت این است که زنان واقعاً رژیم را به ستوه آورده اند، آن را به زانو درآورده اند. کجای دنیا چنین جنبش حق طلبانه ای با این وسعت و قدرت می توانید پیدا کنید؟

و این جنبش ها احتیاج دارند که در سطح سیاسی نمایندگی شوند. باید حزبی این حرکت ها را به پلاتفرم سیاسی تبدیل کند، در مجامع جهانی و در سطح بین المللی نمایندگی کند، در تقابل با حکومت نمایندگی کند، به آن جهت بدهد و در این صورت است که به صورت بخشی از چالنج سیاسی برای انداختن حکومت و اهرم کسب قدرت سیاسی تبدیل می شود. و خوشبختانه این حزب در صحنهء سیاسی ایران هست. اگر فرح پهلوی به مناسبت هشت مارس که روز کمونیست ها است بیانیه می دهد، یا رضا پهلوی علیه اعدام و برابری کامل زن و مرد و سکولاریسم دفاع می کند، اگر "وی.او.ای" با فعالین کارکری گاهاً مصاحبه می کند، روشن است که اینها همه ناشی از فشار چپ و کمونیسم در جامعه است، ناشی از فشار حزب کمونیست کارگری است که آنها را وادار به این اقدامات می کند. در مورد شاهین نجفی هم فهمیدند حال به هر درجه از آزادی نقد مذهب و آزادی بیان دفاع نکنند کلاه شان پس معرکه است.

ممکن است حزب کمونیست کارگری هنوز حزب کوچکی به نظر بیاید اما موقعی که روی حقانیتی در جامعه حرکت می کند و روی خواست های قلبی مردم انگشت می گذارد، نیرو و قدرت با خودش می آورد و مختصات سیاسی جامعه را تغییر می دهد. موقعیت امروز ایران مثل مصر نیست، کاری که مردم در آنجا می کنند سی سال پیش در ایران انجام شد. به این معنی تجربهء تاریخی مردم ایران از مردم مصر سی سال جلوتر است. کجای دنیا مصر، تونس، سوریه، لیبی، آمریکا، آلمان کجا سراغ دارید که جریان کمونیستی در چنین موقعیتی باشد و ولیعهد یا عضوی از خانوادهء سلطنتی سابق که قرار است سیاست های بانک جهانی و راست ترین سیاست ها را بیاورد، از هشت مارس دفاع کند و به مناسبت اول مه اعلامیه بدهد و زیر فشار عضو دفتر سیاسی یک حزب کمونیست کارگری علیه فتوای قتل شاهین نجفی بیانیه بدهد؟ کمونیسم در ایران قوی است. کمونیسم یعنی این رگه ای که ما آن را نمایندگی می کنیم کار کرده و مهر خودش را به جامعه زده است.

در یک کلام هرچه کارنامهء راست را نگاه می کنی پر از شکست و سرخوردگی، پر از دریوزگی نسبت به جمهوری اسلامی و پر از بی شخصیتی و حقارت است. راست مجبور است برود حول ابوموسی و جنگ و کورش و امثالهم مرتب بحث کند و خودش را به جامعه با این چیزها معرفی کند و بخاطر همین مجبور است حتی پشت احمدی نژاد برود. این هویت راست است. و اگر اینجا و آنجا مجبور می شود از مطالبات حق طلبانه ای هم با لکنت زبان حرف بزند زیر فشار کمونیسم دارد اینکار را می کند. ولی نمی تواند زیادی دست و دل باز باشد و حتی مثلاً چند خواست از ده خواست حداقل حزب کمونیست کارگری علیه اعدام و حکومت مذهبی و بی حقوقی زن و محاکمه سران و غیره را قبول کند. اگر بخواهد این مطالبات را به بخشی از پلاتفرم خود تبدیل کند عملاً زیر پرچم حزب کمونیست کارگری رفته است و اگر قبول نکند دائما از طرف چپ جامعه تحت فشار است. این موقعیت جریانات راست است.

به این فاکتورها همانطور که اشاره کردم باید انقلابات منطقه و جنبش 99 درصد را هم اضافه کنید تا بحران و بی افقی جریانات راست بیشتر نمایان شود.

فکر می کنم وقت من خیلی وقت است تمام شده، پس اجازه بدهید دو سوال را اینجا مطرح کنم و جوابش را به بخش پرسش و پاسخ موکول کنم. سوال من این است که «با توجه به همهء اینها آیا کمونیسم شانس گرفتن قدرت را دارد؟ اینکه سابقه و تاریخ خوبی دارد و در جنبش های حق طلبانه دست بالا دارد، و اینکه راست در بحران است آیا معنی اش این است که کمونیسم، و مشخصاًحزب کمونیست کارگری، به آلترناتیو سیاسی جامعه تبدیل شده است؟ آیا این موقعیت در جنبش ها به معنی کسب هژمونی سیاسی در جامعه است؟ یعنی جامعه در بعدی توده ای این مسیر را انتخاب کرده است؟»

بنظر من، نه اینطور است و نه پیروزی یعنی کسب قدرت سیاسی توسط کمونیست ها را میتوان تضمین کرد. این می تواند محصول جنگی باشد یا جنگ هائی باشد که در پیش داریم. جامعه باید حزبی را ببیند که همه جا مقابل جمهوری اسلامی به عنوان یک نیروی موثر و قدرتمند و دارای ظرفیت رهبری ایستاده است، حزبی را ببینند که طرح های راست را شکست داده، ملی اسلامی ها را شکست داده. یعنی مردم شکست اینها را از چشم آن حزب ببینند.

در ِ قدرت سیاسی باز است، راست در بحران است، کمونیسم نیروئی قوی در جامعه است، جنبش های قدرتمند با موضع چپ و حق طلبانه ای در جامعه وجود دارد و جامعه بدرجات توسط کمونیست ها شخم خورده است اما اینها تنها زمینه هائی برای پیشروی و کسب قدرت سیاسی است. امیدوارم در قسمت دوم این جلسه روی این جنبه ها بیشتر صحبت کنیم.

 

(این متن بر اساس سخنرانی در یک جلسه گفت و شنود در ماه ژوئن در کلن آلمان تتظیم شده است.)

http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/41-asqar-k/10562-1391-04-31-16-41-37

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه