بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 2 مرداد 1391 ـ  23 ماه ژوئيه 2012

 

تفرقه‌افکنی در صفوف جنبش سبز

حسین باقرزاده

hbzadeh@btinternet.com

سخنان اخیر هاشمی رفسنجانی در ایران انعکاس وسیعی داشته و به تیتر اول چندین روزنامه تبدیل شده است. او خواستار «برگزاری قانونی، شفاف و آزادانه همه مراحل انتخابات آینده ریاست جمهوری» شده و اضافه کرده است که این امر «اعتماد و امید را بیش از پیش در عرصه عمومی، گروه‌ها و نیروهای وفادار به انقلاب و قانون اساسی جاری خواهد ساخت». پیش از او، دو شخصیت اصلاح‌‌طلب (دیگر) محمد خاتمی و عبدالله نوری، در دیداری با یکدیگر از «ضرورت تلطیف فضای عمومی» و «اجرای همه جانبه قانون اساسی» سخن گفته و «آزادی بیان و نقد و انتقاد را گشاینده راه ها به سوی به‌روزی و اصلاح امور» دانسته‌‌اند. پیش از آن، هر دو شخصیت نامبرده در اظهاراتی جداگانه بر ادامه حرکت اصلاح‌‌طلبی و ضرورت مرزبندی با «نیروهای برانداز» سخن گفته‌‌اند.

حرکت اصلاح‌‌طلبی که در تظاهرات میلیونی جنبش سبز در سال هشتاد و هشت تحت الشعاع آن قرار گرفت به دنبال احیای مجدد خود افتاده است. بسیاری از فعالان اصلاح‌‌طلب در جریان جنبش سبز ضربه دیدند، تعداد زیادی به زندان افتادند و برخی از ایران خارج شدند. علاوه بر این، جنبش سبز تحول فکری عمیقی در بسیاری از فعالان اصلاح‌‌طلبی ایجاد کرد و سترونی این روش در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی را برای آنان نمودار ساخت. این تحول به خصوص در بین نیروهای جوان و فعال دانشجویی (از زن و مرد) بیشتر آشکار بود، ولی به آنان منحصر نمی‌‌شد. گفتمان اصلاح‌‌طلبی در برابر جنبش سبز به تدریج رنگ باخته بود و کمتر کسی به دفاع از آن بر می‌‌خاست. در واقع، جریان اصلاح‌‌طلبی به گروه کوچکی از مجلسیان و کسانی مانند خاتمی محدود شده بود و صدای آن نیز کمتر به گوش می‌‌رسید.

در خاموشی و تضعیف صدای اصلاح‌‌طلبان البته سیاست سرکوب جناح حاکم نقش اساسی داشت. تبلیغات حکومتی جنبش سبز را به «فتنه» تبدیل کرده بود و از همه کسانی که خواهان تقرّب به نظام حاکم بودند می‌‌خواست که برای اثبات صداقت خود از این فتنه تبرّی جویند و آن را مورد طعن و لعن قرار دهند. علاوه بر این، جناح حاکم همه کسانی را که راهی بینا بین پیش گرفته بودند (مانند هاشمی رفسنجانی) زیر فشار قرار داده بود و از آنان می‌‌خواست در برابر جنبش سبز موضع بگیرند و سیاست «بی‌‌طرفی» را به کنار نهند. تبلیغات حکومتی در رابطه با جنبش سبز سیاست «یا با ما یا بر ما» را در پیش گرفته بود و هیچ برخورد دیگری را از نیروهای بینابینی نمی‌‌پذیرفت.

این وضعیت شرایط را برای کسانی مانند محمد خاتمی بسیار سخت کرده بود. او که هم‌‌چنان به ادامه راه اصلاح‌‌طلبی معتقد بود و در عین حال نمی‌‌توانست در ضمن تخطئه مسیر متحدان پیشین خود مهدی کروبی و میرحسین موسوی صریحاً در برابر آنان بایستد در مخمصه سختی گرفتار شده بود. تلاش‌‌های اولیه او متوجه آن شد که ردای رهبری جنبش سبز را، به خصوص پس از حصر خانگی کروبی و موسوی، بر تن خود کند و آن را به سوی جریان اصلاح‌‌طلبی سوق دهد. او حتا در ماه‌‌های پیش از انتخابات مجلس در اسفندماه گذشته شرایطی حد اقل را پیش کشید و شرکت خود و اصلاح‌‌طلبان در انتخابات را موکول به تحقق آن شرایط کرد. برای بسیاری از ناظران که روشن بود این شرایط تحقق‌‌پذیر نیست، عمل خاتمی به معنای اعلام تحریم انتخابات تلقی شد. ولی درست در روزی که جنبش سبز در کلیت خود از رفتن به پای صندوق رأی سر باز زده بود، و هیچ یک از شرایط خاتمی محقق نشده بود، او به صورت اعلام نشده و دور از چشم دیگران به نقطه دور افتاده‌‌ای رفت و بی سر و صدا رأی خود را به صندوق انداخت.

رأی خاتمی در این روز در واقع اعلام تسلیم او در برابر فشار حاکم برای بریدن از جنبش سبز بود. او در عین این که امروز هم‌‌چنان بر «آزادی زندانیان سیاسی» و رهایی کروبی و موسوی از حصر تأکید می‌‌کند این اقدامات را دیگر شرطی برای همکاری خود با حکومت و شرکت در بازی‌‌های سیاسی آن نمی‌‌داند. او فقط انتظار دارد که این حد از دوری با جنبش سبز را جناح حاکم برای اثبات وفاداری او به ولایت فقیه و ولی فقیه موجود کافی بداند و آن را بپذیرد. او سپس امیدوار است که با گرفتن جواز از حاکمیت، نیروهای باقی مانده از اصلاح‌‌طلبان را جمع و جور کند تا شاید بتواند یک بار دیگر شانس خود و اصلاح‌‌طلبان را در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده بیازماید و به این ترتیب خود و یا هوادارانش به حکومت راه پیدا کنند.

دغدغه اصلی مثلث رفسنجانی، خاتمی و نوری البته حفظ نظام است. نظام جمهوری اسلامی که به دنبال سرکوب جنبش سبز در دو سه سال گذشته به بزرگ‌‌ترین ریزش نیروهای خود در طول حیاتش دچار شد، و اکنون با تحریم‌‌های کمر شکن بین‌‌المللی و انزوای سیاسی در جهان و اثرات خانمانسوز آن بر زندگی روزمره مردم به شدیدترین بحران‌‌های اقتصادی و اجتماعی خود گرفتار شده در موقعیت خطرناکی قرار گرفته است. در این شرایط، حفظ نظام هم برای جناح حاکم از اولویت برخوردار است و هم دغدغه اصلی کسانی است که موجودیت سیاسی خود را مرهون آن هستند و از زوال آن زیان می‌‌بینند. دستگاه ولی فقیه با علم به این وضعیت خطیر نیاز پیدا کرده است که فضا را برای فعال کردن افرادی مانند رفسنجانی و خاتمی و نوری باز کند و آنان نیز فضا را برای فعالیت خود مناسب یافته‌‌اند. حتا از قول رفسنجانی نقل شده است که «رهبر جمهوری اسلامی، مخالفتی با حضور اصلاح طلبان در انتخابات گذشته مجلس شورای اسلامی نداشته است».

آن چه که اکنون دیده می‌‌شود نیز چیزی جز زمینه‌‌سازی برای حضور اصلاح‌‌طلبان تحت رهبری محمد خاتمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نیست. اکنون تقریبا مسلم شده است که دستگاه ولایت فقیه اجازه نخواهد داد نامزد مورد تأیید احمدی‌‌نژاد (اسفندیار رحیم مشایی) از صافی شورای نگهبان بگذرد. از این رو، برای گرم کردن تنور انتخاباتی، لازم است اصلاح‌‌طلبان در رقابت انتخاباتی شرکت کنند، تا شاید این امر هیجانی در انتخابات ایجاد کند و مردم را به پای صندوق‌‌های رأی بکشاند. ولی به روشنی می‌‌توان از هم اکنون دید که خامنه‌‌ای تن به ریاست جمهوری یک اصلاح‌‌طلب نخواهد داد، و تجربه نشان دده است که صرف نظر از این که مردم به چه کسی رأی دهند نظام حاکم از «فوت و فن» لازم برای بیرون کشیدن نامزد مورد نظر خود از صندوق‌‌های رأی برخوردار است!

آقای رفسنجانی خواهان برگزاری انتخاباتی «قانونی، شفاف و آزادانه» شده است. او به خوبی می‌‌داند که انتخابات آزاد نه از جمهوری اسلامی ایران بر می‌‌آید و نه خود او می‌‌تواند آن را برتابد. در مورد قانونی و شفاف بودن انتخابات نیز، اگر از تجربه سال ۸۸ بگذریم، دستگاه ولایت فقیه پاسخ خود او را به روشنی در سال ۸۴ داده است. بنا بر این اظهاراتی از این قبیل تعارفاتی رسوا و بی‌‌پایه است و هدف آن چیزی جز ایجاد توهم و امید کاذب در بین مردم و به خصوص نیروهای پراکنده اصلاح‌‌طلب نمی‌‌تواند باشد. رژیم جمهوری اسلامی سخت به ترمیم موقعیت سیاسی و اجتماعی خود نیازمند است و هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از ارکان این نظام باید که برای تأمین این هدف به هر وسیله‌‌ای متشبّث شود.

اظهارات توهم آفرین آقایان خاتمی و نوری نیز نمی‌‌تواند انگیزه‌‌های دیگری داشته باشد و یا هدف‌‌های بهتری را دنبال کند. در گزارشی که از اظهارات مشترک (بیانیه مانند) این دو آمده است از احترام متقابل «همه جریان ها و گروه ها» به یکدیگر، هماهنگی براساس «مصالح ملی»، دفاع از «حقوق مردم»، حفاظت از «منافع ملی» و تقویت توسعه سیاسی و اجتماعی در کنار احترام به رأی و نظر جمع از سوی «تمام گروه ها»، «آزادی بیان و نقد و انتقاد» ، رعایت «اصول اخلاقی» و احترام به «صدق و راستی» به عنوان یکی از والاترین ارزشهای دینی و اخلاقی سخن رفته است. کیست نداند که این ارزش‌‌های والای انسانی و اخلاقی و دموکراتیک با نظام اولیگارشیک فاسد جمهوری اسلامی قابل جمع نیست و تحقق آن‌‌ها متضمن نفی این نظام است؟ و آیا آقایان خاتمی و نوری به صف براندازان پیوسته‌‌اند و نفی جمهوری اسلامی را می‌‌طلبند؟

در فضای بسته سیاسی کشور، صف‌‌بندی‌‌های جدیدی متشکل از اصلاح‌‌طلبان رانده شده از حکومت و سرخورده از جنبش سبز در حال شکل‌‌گیری است. هم‌‌زمان، هاشمی رفسنجانی که خود مدتی از سوی جناح حاکم زیر فشار قرار گرفته بود، به دلیل تغییر فضا و نیاز خامنه‌‌ای به او، فعال شده و خود را مطرح کرده است. انگیزه مشترک این فعالیت‌‌ها چیزی جز دغدغه نظام نیست، ولی به سختی می‌‌توان تصور کرد که این تلاش‌‌ها بتواند نظام را از سراشیبی سقوطی که در آن افتاده است نجات دهد. آقایان خاتمی و نوری در بیانیه مشترکشان به همگان توصیه کرده‌‌اند که به هیچ وجه در «دام حیله‌های تفرقه‌افکنان و دروغ پردازان» نیفتند، ولی از مصادیق آن نامی نبرده‌‌اند. آیا تفرقه‌افکنی در صفوف جنبش سبز که موضوع تلاش مشترک اینان و هاشمی رفسنجانی است یک مصداق بارز آن نیست؟

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/39012/

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه