بازگشت به خانه

دوشنبه 25 ارديبهشت 1391 ـ  14 ماه مه 2011

 

دور بیهوده

پاسخی به نوشتهء آقای فرهنگ قاسمی(1)

خشایار رُخسانی

چکیده

شوربختانه راهکار پیشنهادی جمهوریخواهان برای همبستگی میهنی (ملی) چیزی بجز دور بیهوده و چرخیدن به گردِ دایرهء اهریمنی، پافشاری بر لغزش ها و بازکردِ ماندَک های (خطاهای) گذشته نیست. جُمهوریخواهان از واژگانی چون آزادی، گُزیدمان آزاد، جبههء فراگیر، همبستگی میهنی سُخن میگُویند، ولی همزمان بخش مُهمی از هم میهنان آزادهء ما را به گُناه پادشاهی خواهی از اُردوگاه آزادیخواهان میرانند و راهکاری را پیشنهاد میدهند که راه را  بر همبستگی میهنی، آزادسازی ایران، دستیافتن به مردمسالاری و ارزش های بالا می بندد.

 

سرآغاز

در راه نهادینه کردن مردمسالاری در ایران، که آرمان همگی سازمان های دمکرات است، ساختارهای پادشاهی یا جمهوری هدف نیستند، وآنکه تنها ابزاری برای رسیدن به این هدف هَستند. با یک ارزیابی کوتاه از ساختار جمهوری های وراثتی همانند سوریه، کُره شمالی، عراق و لیبی در دوران صدام حسین، قذافی... و ساختار پادشاهی در کشورهای اسکاندیناوی، انگلستان و اسپانیا، هلند، سوئد...  روشن می شود که برای نهادینه شدن مردمسالاری در ایران نه به ساختار جمهوری می توان «دخیل بست» و امیدی به معجزهء این «امام زاده» داشت و نه با نفرین کردنِ ساختار پادشاهی و دامن زدن به ترس فراوان و بیزاری از این ساختار می توان به مردمسالاری در ایران دستیافت. راستی این است که تا زمانی که قانون اساسی ایران در آینده، نقش پادشاه یا رئیس جمهور را به انجام کارهای نمادین مرزین نَکُند، - همانند نمایندگی کردنِ هویت و هبستگی میهنی - و به سه نیروی دادکاری (مجریه)، دادگستری و دادگُذاری (مقننه)، خودسالاری (استقلال) ندهد و از رسانه های آزاد و آزادی حزب ها پُشتیبانی نَکُند و قدرت اجرایی را به نخست وزیر برگُزیدهء مردم واگُذار نکُند، پیوسته این خطر وجود خواهد داشت که هم پادشاه و هم رئیس جمهور به خودکامگی روی بیاورند. بُزرگترین آسیبی که بازدهء پافشاری بیش از اندازهء شما بر ساختار جمهوری و دامن زدن به هیستریِ بیزاری از سامانهء پادشاهی خواهد بود، قربانی شدن مردمسالاری در پای ساختار جمهوری است که می تواند به کُمک و همبستگی با آن بخش دیگر از مردم ایران آسان تر بدست آید که ساختار پادشاهی را گزینهء بهتری برای نهادینه کردن مردمسالاری در ایران می پندارند، ولی با این همه آماده اند که گُزینش ساختار کشورداری ایران را به رای همگانی بگُذارند. و پیامدِ بدشگونِ سیاستِ ستیزه جویانهء شما با هواداران پادشاهی ادامهء ماندگاری حکومت رمال ها و جن گیرها در ایران و دور بیهودهء اپوزیسیونِ آن در رویاهایش خواهد بود.

امیدِ من این بود که سه دهه سرگشتگی و رنج آوارگی اپوزیسیونِ حکومت اسلامی در چهار گوشهء جهان و آشنایی آنها با ساختارِ مردمسالاری، آزادی های شهروندی، رواداریِ سیاسی در کشورهای باختر و سنجش این ارزش ها با آن بختک اسلامی که برای سه دهه بر کشور ایران سایه افکنده است، کُمکی به پُختگی و رُشد خَرَدگرایی اُپوزیسیونِ حکومت اسلامی می کرد تا سازمان های سیاسی با پرهیز از یکه تازی ها و بُلند پروازی هایِ افسانه ای بر زمین واقعیت فرود آیند و برای پایان دادن به این کابوس اسلامی و در راستای دستیافتن به یک همبستگی فراگیر، پیرامون ارزش هایی چون مردمسالاری و گیتیگرایی (سکولاریسم) یکپارچه شوند. باور به مردمسالاری و همزیستی آشتیجویانهء اندیشه های گوناگون در کنار هم و پذیرفتن این راستی که هیچ سازمان سیاسی نمی تواند به تنهایی گرهگاهِ کنونی کشور را بگُشاید، یا به تنهایی سرکار بیاید، باید سازمان های سیاسی را ناگُزیر سازد که برای گُذر از این دوران سیاه از تاریخ ایران، از نیروی همدیگر و توانِ تک تک شهروندانِ آزادهء ایرانی و هر امکانِ دیگر در چهارچوب ارزش های اخلاقی بهره ببرند، اگر براستی هدف آنها آزاد سازی ایران و نهادینه کردن مردمسالاری است، زیرا سیاست چیزی بجز هُنر دستیافتن به هدف با کمترین هزینه و با بیشترین شتاب نیست.

 اگر سازمان شما به واژهء «همبستگی میهنی» باور دارد، باید بپذیرد که این «همبستگی» زمانی پدیدار خواهد گشت که دستکم دربرگیرندهء آرزوی همهء شهروندان ایرانی باشد که به مردمسالاری و گیتیگرایی (سکولاریسم) باور دارند؛ هواداران پادشاهی، و به ویژه شاهزاده رضا پهلوی که کارنامهء سیاسی او در سه دهه گذشته نشانگر آزادگی و خوشنامی اوست، بخشی از این سرمایه ها و نیروهای مردمی هَستند که می توانند نقش بسیار مهم و کارسازی در بالا بُردن توان اُردوگاهِ آزادیخواهان، کم هزینه کردن کارزار آزادسازی ایران و شتاب بخشیدن به روندِ سرنگونی حکومت اسلامی بازی کُنند. شما چگونه می توانید خود را مردمسالار، وفادار به گوهر آزادی و گُزیدمان (انتخابات) آزاد بشناسانید، ولی همزمان حق گُزیدمان آزاد را از بخشی مُهمی از مردم ایران  دریغ دارید و بزور ستانید؟

نُخست اینکه اگر شما می پذیرید که ایران از آن همهء ایرانیانی است که به مردمسالاری و گیتیگرایی باور دارند و شما این اندازه به خَرَدِ مردم ایران بها میدهید که حق آنها را برای بدست گرفتن سرنوشت و روشن کردن ساختار کشورداری در آینده بپذیرید، پس چرا شما نگران برآیندِ رأی مردم هَستید، چنانچه آنها به ساختار پادشاهی رای بدهند؟ این نگرانی شما بیانگر این راستی است که به دید شما تنها آن گُزیدمانی «آزاد» است که بازدهء آن، گُزینش ساختار جمهوری باشد که مورد پسندِ شماست؛ پس در این وضع چه تفاوتی می تواند میانِ برداشتِ شما و رهبران حکومت اسلامی از «گُزیدمان آزاد» وجود داشته باشد که به کمک ده ها فیلتر از نام «گُزیدمان آزاد» تنها کاربُردِ ابزاری می کُنند تا مردم را به پای صندوق های رای بکشانند و با این سوء استفاده، نمای «دمکراتیک» به دستگاه خودکامگی شان بدهند و آنرا پاینده سازند؟

شُما می گویید: «اگر کمی انصاف داشته باشیم باید بپذیریم که رژیم پادشاهی در ایران از بین رفته است»، آن هم بدون اینکه شما یک سندی را رو کُنید که چگونه به این نتیجه گیری «درخشان» رسیده اید. اگر منظور شُما در اینجا همه پُرسی در 12 فروردین سال 1358 است، پس چه جای نگرانی است، اگر ساختار سیاسی آیندهء ایران پس از سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی دوباره به رأی مردم گذاشته شود؟ مگر دولت های مردمسالار باختر تنها یکبار برای گُشایش گرفتاری های کشورداری شان همه پرسی برگُزار می کُنند؟ روشن است که این کشورها برای بازنگری در سیاست های ناکارآمدِ گذشته شان و در پیش گرفتن راه و روش های نوین، بارها همه پرسی و گُزیدمان آزاد برگُزار می کُنند. از این رو اگر شما به گُزیدمان آزاد و مردمسالاری باور دارید، و می پذیرید که «آزادی در هر جامعه‌ای به ویژه در جامعه استبداد زده ما اصل، و انتخابات آزاد وسیله‌ای برای به قدرت رسیدن حاکمیت ملت است،» نباید از روی آوردنِ دوباره به رأی مردم برای روشن کردن ساختار سیاسی آیندهء ایران، ترسی داشته باشید.

نُخستین آموزه برای دستیافتن به پیروزی در هر نبردی بازشناسی دوستان و همبستگان از نیروهای دُشمن است و با نگر به این راستی که آن آرتشی در نبرد پیروز است که بیشترین همبستگان را در پُشت سر داشته باشد و کمترین شُمار دُشمنان را در پیش رو؛ سیاستِ ستیزه جویانه ای که سازمان شما در برابر هواداران سامانهء پادشاهی در پیش گرفته است تنها سبب پراکندگی و فرسایش نیروها در اُردوگاه آزادیخواهان و دلشادی رهبران حکومت اسلامی و ادامهء این حکومتِ اشغالگر می شود. پیش از فرورفتن در ژرفای آن توهمی که سبب شُده است سازمان شما هواداران پادشاهی را دُشمن بپندارد یا از همبستگی با آنها خودداری کُند، باید نُخست هدف هواداران پادشاهی را از نزدیک شناخت و سپس این آگاهی را با آن گمانه زنی هایی سنجید که انگیزهء دُشمنی شما با این بخش از مردم ایران شُده است.

در گُشایش هر شرکت بازرگانی، اعتماد سرمایه گذارانِ به همدیگر و پُشتگرمی خریدار به گفتهء آنها نقش بسیار مهمی در سود و زیانِ شرکت و داد و ستد و کامگاری سرمایه گذاران بازی می کند؛ اهمیت پُشتگرمی به گفتهء بازرگانان به اندازه ای است که اگر کالا در دسترس باشد ولی مُشتری به علت بدگمانی به بازرگانان از خرید کالا خوداری کُند، دَرِ شرکت بازرگانی را باید بزودی گج گرفت. در یک همبستگی سیاسی، پیوند سازمان ها با هم و بستگی آنها با مردم، همانندی فراوانی با گُشایش یک شرکت بازرگانی و کامگاری و سود و زیان آن دارد. همبستگی سازمان های سیاسی نیز همانند گُشایش یک شرکت بازرگانی است که به کمک سرمایه گذاران گوناگون انجام می گیرد، و پُشتگرمی و اعتماد تک تک سازمان های سیاسی را به گفتهء همدیگر درخواست می کُند. هنگامیکه شاهزاده رضا پهلوی با نگارش چند کتاب و سخنرانی های فراوان در سه دههء گذشته پیوسته دیدگاه های آزادیخواهانه و مردم گرای خودشان را در پیوند با ساختار سامانهء پادشاهی روشن کرده اند، که «چنانچه مردم ایران به سامانهء پادشاهی رای بدهند، پادشاه در آیندهء سیاسی ایران حکومت نخواهد کرد و تنها نمادی برای همبستگی و یکپارچگی میهنی خواهد بود که کیستی (هویت) و ارزش های فرهنگی ایرانیان را در جهان نمایندگی می کُند،» سازمان های سیاسی باید به گفتهء او بها بدهند و آن را بپذیرند؛ نخست با این دلیل که چناچنه مردم ایران ساختار پادشاهی را بپذیرند، نقش راستین پادشاه در سامانهء کشورداری آیندهء ایران را مِهَستان بُنیانگزاران (مجلس موسسان) روشن خواهد کرد. و چنین مِهَستانی که مهمترین وظیفهء آن پاسداری از مردمسالاری است، هیچ امکانی به پادشاه آیندهء ایران نخواهد داد که از او یک خودکامه بسازد. دوم اینکه شاهزاده رضا پهلوی و هواداران پادشاهی نیز به گفتهء سازمان های سیاسی دیگر اعتماد کرده و پذیرفته اند که چنانچه مردم ایران در یک همه پرسی به ساختار جمهوری رای بدهند، آنها نیز در برابر رای مردم کُرنش خواهند کرد، آن هم بدون اینکه بخواهند با ترس از برآمدنِ یک جمهوری خودکامهء دیگر همانند جمهوری اسلامی، از صندوق های رای، از شرکت در گُزیدمان آینده خودداری کُنند؛ و سوم اینکه با پرهیز از همبسته شدن با هواداران پادشاهی، جُنبش آزادیخواهی مردم ایران از یک بخش مهمی از سرمایه ها و نیروهایِ کارساز بی بهره می گردد که می توانند نقش بسیار سودمند و سرنوشت ساز در آزاد سازی ایران بازی کُنند و چشم انداز پیروزی را امیدوار تر سازند.

 برای نمونه، سهم پُشتگرمی نهادها و سازمان های سیاسی در کشورهای باختر به همدیگر و اعتماد روباروی آنها در نگهداری از مردمسالاری به اندازه ای است که چنین پیوندی میان آنها توانسته است از هرج و مرج، ترفند بازی ها و دسیسه چینی های سیاسی پیشگیری کرده و سبب آرامش و سامان یافتن و پایندگی مردمسالاری در این کشورها گردد. اگر امروز سازمان های سیاسی ایران که هنوز فرمان ادارهء کشور را در دست نگرفته اند، خود را با چنین فرهنگ سیاسی آشتی و خوی ندهند، نباید شگفت زده شوند اگر در فردای سرنگونی حکومت اسلامی هرج و مرج بر سپهر سیاسی ایران چیره گردد و هر سازمان سیاسی با توهمی از بدگمانی ها به سازمان ها و حزب های دیگر، در اندیشهء دسیسه چینی برای کودتا یا به زور گرفتن قدرت نیافتد.

شما در این نوشته، آگاهانه یا ندانسته، «سلطنت» و ساختار «پادشاهی» را یکی گرفته اید. و با یک زیرکی ویژه پیامدهای یک حکومتِ سلطنتی را که ریشه در خودکامگی دارد و با فرهنگ ایران و مردمسالاری بیگانه است به پایِ ساختار پادشاهی نوشته اید؛ ساختاری که هماهنگ با فرهنگ ایران است و از دل مردم بر می آید؛ و شما با این کار به هدف تان رسیده اید که بدنام کردن ساختار پادشاهی است. و در اینجا نیاز به روشنگری است.

با آنکه در روم باستان از سال 509 پیش از زایش مسیح ساختار حکومتی را از پادشاهی به ساختار جمهوری واگرداندند، و در یونان باستان حتی پیش از این زمان، شهرهای آتن و اسپارت با ساختار جمهوری اداره می شُدند و دارای سنا بودند، ولی ساختار جمهوری با این ویژگی هایی که ما امروز می شناسیم از سدهء پیشین در بیشتر کشورهای جهان چیره گردید. اگر چه در جمهوری های باستان یونان و رُوم جایگاهِ رهبری کشور نمی بایست بگونهء وراثتی در دستِ یک خانواده می ماند، ولی هر کایزر (قيصر Kaiser) یا فرمانروایِ توانمندی که روی کار می آمد، اگر تیغ اش می بُرید و می توانست، هیچگاه از به ارث گذاشتن قدرت به پسرش، رویگردانی نمی کرد. نمونهء آشکار نیز فلیپ دوم، پدر اسکندر، پادشاه یونان است که قدرت فرمانروایی از او به پسرش اسکندر رسید و درخواست کمک کایزر روم موریس از خُسرو پرویز پادشاه ساسانی برای پایان دادن به دسیسهء نژادگان اشراف رومی که از جانشین شُدنِ پسرش پیشگیری مکردند [2]. به سُخن دیگر در دوران باستان اگر چه در برخی کشورها همانند یونان و روم بجای ساختار پادشاهی از نام جمهوری بهره می بُردند، ولی چگونگی این ساختار نیز تفاوت چندانی با ساختار پادشاهی نداشت، زیرا مردم در آن دوران روش کشورداری دیگری را نمی شناختند. نُخست از سدهء پیشین بود که سامانهء جمهوری به گونهء نوین که ما می شناسیم، در بیشتر کشورهای جهان چیره گردید.

در ایران باستان ساختار پادشاهی یک آیین دیرینه و ویژه ای بود؛ ویژه از این رو که پادشاه گرانیگاه قدرت نبود و کشور ایران «مِهَستان» (مجلس) داشت؛ اگرچه نمایندگان آن را از میان نژادگان بر می گُزیدند، ولی این ساختار از تمرکز قدرت در دست پادشاه و خودکامه شُدن او پیشگیری می کرد. و با آنکه جایگاه پادشاهی بگونهء وراثتی در دودمانِ پادشاهی به ارث گذاشته می شُد، پادشاه تنها می توانست جانشین خودش را به نمایندگانِ مِهَستان بشناساند، ولی گُزینش پایانی را مِهَستان انجام می داد. به سُخن دیگر مِهَستان جانشین پادشاه را بر می گُزید. این روش کشورداری در دوران هخامنشیان، و بویژه از دوران پیش از پادشاهی پدر کوروش بزرگ، کامبیز در ایران روا داشته می شُد و تا پایان دوران ساسانی پا بر جا ماند.

 آن ساختاری که امروز در ایران به نام «سلطنت» شناخته شُده است، یک ساختار حکومتی است که به دست ترکان در ایران پایه گذاری شُد. از آنجا که تُرکان به نقش مهم ساختار پادشاهی در فرهنگ ایران و در میان ایرانیان پی بُرده بودند، و از سوی دیگر می خواستند که هم دل ایرانیان و همراهی آنها را با حکومت بدست بیاورند و هم با ماندن در گرانیگاه قدرت، لگام فرمانروایی را از دست ندهند، آنها ساختار حکومتی سلطانی یا سلطنت مطلقه را بُنیان گذاشتند که پیامد بدشگون آن، که خودکامگی مطلق باشد، برای شما روشن است. با آنکه پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، ساختار پادشاهی دیگر در ایران بر سر کار نیامد، ولی جای افسوس است که فرهیختگان و روشن بین های ایران یا به علت ناآگاهی و یا بی مهری به فرهنگ و گذشتهء کشورشان، همگی پیامدهای منفی ساختارهای سلطانی را که پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی در ایران چیره گشتند، به پای نهاد پادشاهی ایران می نویسند.

 

یاداشت

[1]

http://www.newsecularism.com/2012/05/02.Wednesday/050212.Farhang-Ghassemi-A-republican-independant-front.htm

[2] این درخواست یکی از انگیزهء جنگ های 30 سالهء ایران و روم گردید.

 

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه