بازگشت به خانه

چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391 ـ  9 ماه مه 2011

پيوند به نظر خوانندگان

سخنی با آقای محمد علی مهر آسا در رابطه با نوری علا

غلامعلی بیگدلی، دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز- فرانسه

آقای دکتر مهر آسا، نامه سرگشاده شما به آقای نوری علا، باعث شد که بحثی در زمینه "نوری"! شناسی در جامعه ایران باز شود، از این رو از شما سپاسگزاری می کنم، این بحث مخصوصاً برای جامعه برون مرزی ایرانی که شاید شناخت کمتری از گذشته افراد در پیش از انقلاب دارند آموزنده خواهد بود، چون در داخل ایران اصولاً این " نوری" ها ! از اعتباری برخوردار نیستند، بلکه مورد تنفر قاطبه اهالی ملت می باشند. از آیت الله نوری، شیخ مستبد گرفته تا کیانوری ها، ناطق نوری ها، نوری زاده ها تا همین آقای نوری، علا! کاشف سکولاریسم نو و سپس سکولاری با رنگ سبز!

من هم مانند شما و آقای پرویز داورپناه، و بسیاری دیگر از هموطنان عزیز از دست هر چه نوری و نوری تبار است، نمی دانم به کجا باید پناه برد، امیدوارم که هر چه زودتر نور! به قبر این نوری! ها بتابد و ملت اسلام گزیده ایران را از گزند اینان در امان بدارد.

جناب آقای مهر آسا، شما بزرگواری فرموده و آقای نوری علا را کمی مشت و مال داده اید، ولی در نهایت وی را استاد، جامعه شناس، تئوریسین، راهنمای نواندیش، کاشف سکولاریسم نو! و چند صفت نیکوی دیگر نواخته اید که الحق بزرگتر از قد و قامت ایشان است.

مطمئن هستم که از یکسو، ادب در تفکر شما مقام ویژه ای دارد و از سوی دیگر نا آگاهی شما از سابقه نورانی و درخشان وی دلیل اعطای این همه صفات نیکو به ایشان می باشد.

در همین جا از یک دوست گرامی که همواره مرا با اطلاعات جالب خود در راستای آگاهی رساندن به هموطنانم یاری می کند بی نهایت سپاسگزاری کنم. اجازه می خواهم که کمی آقای نوری علا، را به شما بشناسانم و قضاوت را به شما و هموطنان عزیز واگذار نمایم.

چندی پیش آقای ابراهیم نبوی، یکی از دست اندرکاران سابق جمهوری اسلامی و از اصلاح طلبانی که معرف حضورهمگان می باشد، با پخش بخشی از نوشته های آقای کاشف سکولار سبز رنگ! نوری علا نوشته بود: «امام خمینی پدیده‌ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است. او رهبر سیاسی جنبش است، جنبشی که تعریفی جز برانداختن ظلم و تقلید کورکورانه و شکستن بت‌های دیکتاتوری سیاسی و مذهبی ندارد. چه کسی امتحان کرده تا بداند آیا از همه علما به علم و دین واقف‌تر است یا نه؟ و چگونه این اعلمیت، در نتیجه، رهبری غیر انتخابی و تحمیلی، مردم را به تقلید از او کشانده است؟»، « نوری‌علا در ادامه می‌نویسد: «نه! امام خمینی را مردم «انتخاب» کرده‌اند، به جهت آن‌ که در عین علم به احکام شرع به مقام ارشدیت نیز رسیده است. او در پی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آن است تا ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند. و هر آن‌ کس از روحانیت سنتی که در این راه قدم گذارد مقدمش گرامی است، اما اگر تردیدی در این راه از خود نشان دهد دیگر کسی برای رساله و اعلمیت و زهدش فاتحه هم نمی‌خواند.»

نوری علا گفته بود: «اکنون علم را با عمل می‌سنجند. اکنون نقاب عبا و عمامه کنار زده شده است و رهبری مردم شیعه باید از آن کسی باشد که امام کفن‌پوش کربلا را در پیش روی دارد. جز این، هر رهبری، حتی در اوج محبوبیت، یک‌شبه در بایگانی تاریخ مطول ما مدفون خواهد شد. پس باکی نیست، اگر جنبش مردم ایران ماهیتی «سیاسی ـ مذهبی» دارد.

نوری‌علا در ادامه می‌نویسد: «این در واقع ذات طبیعی هر جنبش توده‌ای در مشرق زمین است. ملت ایران خواستار حکومت علما نیست، بلکه خواستار حکومت اسلامی است. مگر ما فراموش کرده‌ایم که شاه سلطان حسین هم عالم به علم مذهبی بود؟ مگر او را «ملاحسین» نمی‌خواندند؟ نه! ما خواستار حکومت هیچ شاه سلطان حسینی نیستیم.»

اسماعیل نوری‌علا در پایان می‌نویسد: «از همین روی از طرح مسأله «حکومت اسلامی» در ایران نباید باکی داشته باشیم، چرا که اکنون ایرانیان خواستار آن اسلام واقعی‌اند که بت می‌شکند، نه آن‌که بت می‌آفریند. آن اسلام که مردم‌گرایی واقعی علی را با خود می‌آورد، نه آن اسلام که زیر پایه‌های تخت به‌اصطلاح «الهی» اموی و عباسی و در زیر عبای کعب‌الاخبارها و غزالی‌ها فرو مرده است. آن اسلام که زاینده زینب است، نه آن اسلام که حرمسرای شاهان صفوی را پر کرده»

جناب مهر آسا، اجازه بدهید کمی بیشتر این نابغه قرن ! را بشما بشناسانم. دوست آگاهی می گوید:« نوری علا، قبل از انقلاب به دلیل اینکه اصولاً آدم خود نمایی بود و مایل بود که همواره در صحنه باشد به کار سینما روی آورد و سناریویی هم نوشته، سپس تلاش کرد تا کارگردان و فیلمساز شود و در این راه نیز قدم هایی برداشت ولی مانند همیشه موفقیتی حاصل نکرد.» وی در پشت صحنه، یار غار همیشگی خود ، سید علیرضا نوری زاده را در کنار داشت. آدم ها را باید از دوستانشان شناخت!

نوری علا، مانند همه کسانی که در خانواده نوری ها! رشد می کنند؛ عوام فریب، دین فروش و عاشق صحنه و نمایش است و از سویی مجلس طرب و مطربی، زد و بند و توطئه چینی، نیز جزء لاینفک زندگی این قبیل آدم ها است. نگاهی به صحنه شرم آور معاشقه اینترنتی یار غار وی، نوری زاده، بیاندازید که رکورد چند میلیون بیننده را در اینترنت از آن خود کرده است.

آقای مهر آسا، کاش ماجرای این کاشف الغلط سکولار! به همین جا خاتمه می یافت، آیا می دانستید که پس از اینکه انقلاب نکبت بار آقای کاشف الغطاء، موسوی خمینی! مانند بختک به روی مردم ایران افتاد، همین جناب نوری علا ، سراسیمه با اولین پرواز خود را از لندن به تهران رساند و بلافاصله در خدمت مستقیم صادق قطب زاده قرار گرفت و ماًمور شد که با هفت تیری! که به کمر خود بسته بود در سازمان صدا و سیما، یعنی همان رادیو تلویزیون ایران به نظارت بر کارمندان و برنامه ها بپردازد.

نوری علا در این هفت تیر کشی ها تنها نبود، اگر به کتاب پشت پرده های انقلاب اسلامی، خاطرات حسین بروجردی، مراجعه کنید، عکسی از یار دیرین وی سید علیرضا نوری زاده را خواهید دید که او هم با ریش و پشم وهفت تیر به دست در پشت موتور سواری در خیابان های تهران مشغول عربده کشی میباشد. این مطلب و عکس سال ها درسایت شخصی خانم الاهه بقراط ، که خود از اعضای چریکهای فدائی خلق بود دیده می شد و گویا به درخواست آقایان حذف شد.

تجسم کنید جناب نوری علا، شاعر، نویسنده ، فیلسوف، کارگردان، فیلمسازو هنرپیشه، آنهم با ریش انبوه ! و ششلول به کمر! که بزرگترین نقش زندگی خود را در خدمت جمهوری جهل و جنون یافته بود، وبه همین دلیل آینده تابناکی در پیش روی خود می دید، از این جهت لازم بود که به مداحی امامش کمر همت ببندد، و اگر بخت با وی یاری می کرد و امام راحل، گوشه چشمی هم به وجنات پشم آلود این جناب انداخته بود، الان به جای فروش گوجه سبز سکولاریسم! در خارج، دستکم جای مخمل باف را گرفته بود و شاید هم مانند حسین گیل، هنرپیشه نقش های منفی فیلم های آبگوشتی، به درجه سرداری سپاه هم می رسید.

از شما می پرسم، در اندیشه چنین شخصیت هایی و با چنین سوابقی چه چیزی بیشتر از آنکه مشاهده می شود می توان یافت؟ آیا چنین آدم هایی می توانند در راه آزادی ایران نقش سازنده ای ایفا نمایند؟ و آیا نوشتن نامه سرگشاده به چنین اشخاصی، در حکم بها دادن به آنان نیست؟ اجازه ندهیم تا فرصت طلبان با گذشت زمان ما را به فراموشی وادارند و از خود چهره های برجسته، موجه و اندیشمند ارائه دهند.

بهتر است تا همین جا به نوشته خود پایان دهم، متأسفانه کند و کاو بیشتر دل آزردگی را بیشتر می کند.

اردیبهشت 1391

 

نظر خوانندگان

شهرام . الف: چند روز پیش نامه ای خواندم از آقای مهرآسا یکی از فعالین سرشناس و قابل احترام جبهه ملی به آقای دکتر  نوری علا. من آقای نوری علا را چند سال است که از طریق جمعه گردی هایشان می شناسم و برایشان احترام یک استاد را قایلم. حداقل من به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه تهران، در چند سال اخیر خیلی چیزها از ایشان آموخته ام که از هیچ یک از دانشگاه های اسلام زده کشور بدبخت مان نمی توانستم بیاموزم و یقین دارم که بسیاری نیز از این جهت مدیون ایشان هستند.  آقای مهرآسا با ادبیات محترمانه ای که شایستهء یک فعال سیاسی و اجتماعی است از آقای دکتر نوری علا می پرسند که چرا با جبهه ملی درافتاده اند. من چون خود نیز یکی از هواداران جبهه ملی هستم منتظر بودم که بدانم آقای نوری علا چه پاسخی به آقای مهرآسا می دهند. حتی ایمیلی را که برای من رسیده بود برای سایت سکولاریسم نو هم فوروارد کردم و نوشتم که: «من هم به عنوان خواننده مطلب شما با این که دشمنی شما را با جبهه ملی متوجه نشده ام اما منتظر پاسخ تان به آقای مهرآسا هستم.» اما در این وسط ناگهان نامه ای را در اینترنت دیدم خطاب به آقای مهرآسا از شخص ناشناسی به نام علیرضا بیگدلی، که جلوی نامش هم عنوان دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز فرانسه بود و طوری آقای مهرآسا را مورد خطاب قرار داده بود که یعنی من هم از جبهه ملی ها هستم. این نامه که شباهت عجیبی با ادبیات کیهان شریعتمداری و وزارت ارشادی ها داشت،  به راستی حال هر آدمی را که ذره ای دانش و عقل درش هست به هم می زند. با این وجود کنجکاو شدم تا که بدانم این طرف کیست و کدام سایتی حاضر شده که چنین مطلبی را انتشار دهد. در مورد این که این شخص کیست هیچ کجایی جز دو نامه از ایشان پیدا نکردم ولی متوجه شدم که این مطلب در سایت  ایران لیبرال منتشر شده است. سایتی که ظاهراً متعلق به معتقدان به جبههء ملی است زیرا بالای آن نوشته که: «این سایت خانه پیروان مصدق و کسانی که خواهان براندازی جمهوری اسلامی و خواستار حکومتی دموکراتیک و لاییک هستند می باشد». و زیر این شعار هم عکس هایی از دکتر مصدق، ستار خان، بختیار، قرار دارد و عکس خانم مهشید امیرشاهی نویسنده سرشناس و رامین کامران (که مثل این که از گردانندگان این سایت هستند) و چند تا عکس دیگر از مشروطیت، تظاهرات و پرچم و غیره. در ستون دست راست این سایت اول از همه مطلب این آقای دانشگاه تولوز!! و سپس چند تا مطلب دیگر که بیشتر نامه های تند و اعتراضی به این و آن است وجود دارد. راستش با دیدن این مطلب بر بالای سایتی که خودش را از پیروان مصدق می داند و چند تا مطلب دیگر طنز و جدی که همه شان با همین ادبیات دیگران را به ناسزا گرفته اند از این که من هم خودم را جزو پیروان مصدق می دانم خجالت کشیدم. از این که  حتی نویسنده و مبارز سیاسی و سایت پیروان جبهه ملی ما هم قادر نیستند با زبان انسان متمدن با مخالف شان حرف بزنند و شخصیت های مبارز دیگر به جرم این که چرا در سینما بوده یا چرا نام فامیلش نوری است و یا چرا وقت انقلاب با انقلاب بوده، چیزی که همه ی جبهه ی ملی ها بودند، بکوبند.

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه