بازگشت به خانه

دوشنبه 14 فروردين 1391 ـ  2 آوريل 2011

 

حاشیه ای بر نوشته اهوازی یا احوازی سرکار خانم مهرانگیز کار

ابو محمد المحمراوی

با سلام

ابتداء از همدردی شما با مردم عرب تشکر و تقدیر می کنم. بر آن شدم تا بعنوان یک عرب مشتی از خروارها عملکرد نژاد پرستانه دو رژیم و هم اندیشان شان، با سابقه ای بیش از 87 سال را با صراحتی صادقانه نوشتهء با هم مرور کنیم، زیرا هم با مبارزات صادقانهء شما آشنایی دارم و هم تخصص و حقوقدانی شما باعث درک عمق جنایت هایی می شود که بر مردم ما و سایر مردم غیر فارس روا شده و می شود؛ مضافاً که در ایام زندگی و سکونت تان در جوار مردم عرب، شاهد خیلی از چنین عملکردهای ظالمانه بوده اید.

سرکار خانم مهرانگیز، شما با اشاره به تاریخ معاصر ایران، ظاهراً نگرانی خود را از فرق بین هـ ی دو چشم اهواز با ح ی جیمی احواز شروع کرده اید، پس از ذکر چند نکته که بیش از آنچه باری حقوقی داشته باشد، باری عاطفی ترحمی داشته (مثل رفتن به ماهی فرشی ها و خانه خرابه نعیمه و سرشیر و...)، درنهایت، تذکر قابل تقدیری به رسانه های فارس زبان، احزاب و دسته جات اپوزسیون داده، از آنهاخواسته اید تا به تعبیرتان ژست سیاسی اما غم انگیز یک عرب را چون شما تحمل کنند، در نهایت خواسته ای فراتر از مرحمت در حد آزادی بیان برای طرح و رساندن و گوش دادن به حرفش نداشته اید، باز هم تا همین مقدار خدا امواتت را بیامرزد، زیرا گفتن این واقعیت ولو در این حد ستودنی است و دلیل واضح و مستند بر نقطه اشتراک رژیم و اکثریت اپوزسیون فارس زبان در ماهیت دگرستیزی (خصوصاً عرب ستیزی) می باشد.

شکی نیست که رژیم های پهلوی و فعلی، در حق همه ظلم و جنایت رواداشته اند، اما ای کاش در عمق و گستره ظلم و جنایت اندازه و مقدار یکی بود، زیرا ظلمی را که بر غیرفارس ها روا شده و می شود، بايد نه تنها فراتر از مضاعف، بلکه باید بتوان هندسی محاسبه گردد؛ ظلمی که نه تنها دو رژیم علیه غیرفارس ها مرتکب گردیدند، بلکه عده کثیری با انگیزه ای برتری طلبانه فکر و اندیشهء نژادپرستی را گسترش داده، نه تنها زمینهء ظلم و جنایت بتوان هندسی را برای رژیم های حاکم مهیاکردند، بلکه هر کدام بنوبهء خود شریک جرمند، روحانی و استاد، شاعر و قلم بدست، احزاب و گروه ها، درعرب ستیزی گوی سبقت از هم برده، چنین اندیشهء ضدبشری را چون ارث ثمین به وارثان خود منتقل و به چنین صفتی مباهات می کنند.

  جای تاسف و طامه کبری آنجاست که هیزم آوران چنین تنور انسان سوز و خانمان برانداز، اهل قلم و هنر،استاد دانشگاه، خاصتاً آیت الله ها، قضات و حقوقدانند. آنانی را می گویم که وقتی در حکومتند، دگرستیزی را با خلق قدسیت هایی کاذب توجیه، یکی به استناد تفسیر تحریف شدهء قرآن و حدیث، دیگری به استناد تمامیت ارضی و امنیت ملی از نوع یکطرفه اش، خون جوانان عرب را به جرم برابریخواهی مباح کرده، نسخهء قتل و سرکوب صادر می کنند. وقتی خارج از گردونهء حکومتند ظلم و جنایت گذشته خود و سلطهء فعلی را علیه مردم عرب به دو نوع موجه وغیرموجه تحلیل و تفسیر می نمایند.

خانم کار، بر هر منصفی که تاریخ معاصر خصوصاً از سال 1925 تاکنون را بی طرفانه و با انگیزه ای حق مدارانه مروری گذرا کند، قطعاً جنایت های روا شده بر میلیون ها غیر فارس به مدت 87 سال را وسیعتر و عمیقتر از تلفظ ح یا هـ در اسم احواز یا اهواز خواهد دید. مردم عربی که هویت، تاریخ و آداب و سنن شان، درسرزمین آباء و اجدادی شان و از زمین و هوا، با تفنگ و قلم مورد هجوم برنامه ریزی شده و هدفمند قرار گرفته، ثمره ای از ذخایرشان ندیده، خود در فقر مهلک، دگران در نعمت مفرط، الاقربون اولی بالمعروف و چراغ بخانه روا و به مسجد حرام با شعار نه لبنان نه عزه تکرار، ولی در حق ما مردم عرب اهواز یا احواز که خیری از ذخایر سرزمین خود ندیدیم، چنین گفته ای را قابتطبیق ندانسته، کان لم یکن تلقی می کنند. جواب یک چرا گفتن ما آویز شدن ازجرثقیل، یامرگ زیر شکنجه است.

مستحضرید که رضا پهلوی اساساً در طهران و با کودتا سرکار آمد، چه رسد قشون کشی اش به احواز و محمره نه تنها به خواست و اراده مردم عرب سرزمین نبوده؛ بلکه با یک توطئه برنامه ریزی شده و هماهنگ با بریتانیا، بطور غاصبانه و با مکر و حیله حاکمش (شیخ خزعل) را با عملی ناجوانمردانه اسیر و به طهران برد، سپس با انگیزه ای نژادپرستانه بطور وحشیانه بقتل رساند.                                          

تایید یا عدم تایید ما نسبت به تاریخ نگاری های یک طرفه بماند، مطلعید که اکثر نوشته های موجود در کتب کتابخانه ملی طهران در مورد تاریخ و گسترهء مناطق جغرافیایی حکمرانی شیخ خزعل، نه تنها مؤید جابجایی حرف با حرف غیرموزون اسم شهرها توسط رضا پهلوی می باشد، بلکه وی پس از قشون کشی درسال 1925 و در یک اقدامی نژاد پرستانه، با جعل و تزویر، اساس و بنیاد مبتنی بر کلام و لفظ عرب، نام عربی شهرها را تغییر داد، محمره را خرمشهر، عبادان را آبادان، فلاحیه را شادگان، و در ادامه منش عرب ستیز، سوس به شوش و معشور به ماهشهر و الی آخر، مستحضرید که این افسار گسیختهء نژادپرست حتی تاب لقبی را که ایرانی ها برای سرزمین آباء و اجدادی ما و بحکم عرب بودن ناس و ارض گذاشته بودند، تحمل نکرد نام خوزستان را برعربستان جعل کرد.

این بخش را بپایان رسانده، امیدوارم بحکم منش و اخلاق رسانه ای، سایت هایی که نوشته اهوازی یا احوازی خانم مهرانگیز کار را منتشرکرده اند، نوشته نسبتا روشنگرانه مرا خطاب به آن حقوقدان محترم و بجهت بسط وگسترش عدالت خواهی منتشر نمایند، انتشار چنین نوشتاری در سایر سایت ها بسته به میل آنان دارد. باشد تا همه با هم سعی در گسترش و ترسیخ فرهنگ حقوق بشری نموده، با کمک هم ریشه برتری طلبی را با گفتار و نوشتار خود بخشکانیم.

26/3/2012

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه