بازگشت به خانه

جمعه 19 اسفند 1390 ـ  9 مارس 2011

 

روشنفکران دینی و مقدسات مردم

مجید محمدی

مشکلی که جریان چپ مذهبی و روشنفکران و نواندیشان دینی دارند و موجب شده در جامعه‌ی ایران هم پایگاهی مستحکم پیدا نکنند بی توجهی تام و تمام آنان به رنج‌هایی است که آدمیان عادی می کشند. هر وقت به آنها می گفتند “مردم کوچه و خیابان از بسیج و انصار به خاطر یک تار مو یا یک کاست موسیقی یا یک بطری شراب کتک و شلاق می خورند یا گزینش‌‌ها مردم را تحقیر می کنند” پاسخ این بود که “اینها مسائل اصلی نیست” و البته هیچ وقت حقوق شهروندان عادی مسئله‌ی آنها نبود. فساد و سوء استفاده از قدرت هم هیچگاه اولویت آنها نبود. نظامیگرایان از بی توجهی آنها به رنج‌های اقتصادی مردم بهره گرفتند و وعده دادند که پول نفت را سر سفره‌ی آنها می آورند که نیاوردند. آنها نیز شبیه به همپیمانان کارگزارشان به توزیع رانت و امتیاز می پرداختند و از منابع کشور در دوره‌ای که در قدرت بودند بهره می گرفتند.

حتی زمانی که بسیج و انصار در حکومت خامنه‌ای به سراغ آنها آمدند باز تلاش کردند با مذاکرات پشت پرده و احترام بیشتر به “مقدسات مذهبی” (بخوانید کاری نداشتن به حوزه‌ی اقتدار روحانیت و باورها و منافع آن) مشکلاتشان را حل کنند. حتی امروز که بسیاری از آنان به خاطر حفظ جانشان از ایران خارج شده‌اند باز توصیه هایی در باب عدم توهین به مقدسات می کنند.

 

نمایندگی مقدسات یا تحقیر شدگان

این جریان رانده از یک سو (اسلامگرایی حاکم) و مانده در حرکت به سوی دیگر (لیبرال دمکراسی) سه دهه است متوجه نشده بهترین نمایندگان دفاع از مقدسات و بهره برداری از آنها همان روحانیت و طرفدارانشان هستند و باید بگذارند این حیطه برای آنها بماند. اگر سمت و سویی نماینده نیاز داشته باشد کتک خوردگان و له شدگانند. اما میلیون‌ها کتک خورده و له شده و تحقیر شده نیز نمایندگانی که دغدغه‌ی اول آنها عدم توهین به مقدسات باشد نمی خواهند.

 

عقل در کنار احساسات

برخی روشنفکران دینی ظاهرا نمی دانند انسان‌ها از گوشت و پوست و خون ساخته شده‌اند. فرض کنیم که امروز تمسخر یا بازی با متعلق باور مسلمانان ایرانی به چشم آید (که دقیقا نمی دانیم چیست و من اسم این تمسخرها را توهین نمی گذارم؛ توهین در عرف یعمی فحش و ناسزا که در رسانه‌های فارسی زبان بالاخص رادیوها و تلویزیون‌ها شنیده نمی شود) مگر مردم عادی آسیب دیده از روحانیت و طرفداران روحانیت در ایران  قرار است فقط با عقل خود واکنش دهند؟ آنها احساس هم دارند و احساساتشان را نیز بیان می کنند.

می گویند نباید به دین کار داشت تا در سیاست ورزی مشکلی ایجاد نشود. اولا اگر آنها با دین و مقدسات کاری نداشته باشند دین و مقدسات با آنها کار دارد. و ثانیا مردمی که له شده اند در پی سیاست ورزی و بازگشت به کشور برای کسب قدرت نیستند تا به زبان دیپلماتیک انتقادات خود را بیان کنند. اگر چند بار به خانه‌ی روشنفکران دینی صرفا به خاطر یک مهمانی ریخته بودند یا به آنها برای گوش دادن یک آهنگ تذکر داده بودند یا به خاطر راه رفتن در خیابان با پسر یا دختری بازداشتشان کرده بودند یا فرزندانشان را در خاوران خاک کرده بودند یا از مشاغل عادی دولتی برونشان کرده بودند دیگر سیاست ورزی را کنار می گذاشتند و به زمین و زمان ناسزا می گفتند.

مردم عادی که سال‌ها اتومبیل دولتی با راننده در اختیارشان نبوده که هنوز خود را وامدار حکومت دینی بدانند یا عضوی از شوراهای دولتی فرهنگی و اجتماعی نبوده‌اند که سالانه چند بار با ارز دولتی سفر خارج بروند و هنوز تصور کنند روزی به آن دنیای پر از امتیازات باز می گردند تا دهان بسته نگاه دارند و احساستشان را کنترل کنند. ایران ۳۳ سال اخیر برای آنها همیشه جهنم بوده است، جایی که دستورات شرع انور و ابواب جمعی‌اش زندگی شان و جوانی شان را نابود کرده است.

 

فقط یک بار زندگی می کنند

ابراز ناخشنودی و تمسخر کمترین کاری است که ایرانیان آسیب دیده از جمهوری اسلامی نسبت به مقدساتی که اسب سرکوب بر آن سوار است می توانند انجام دهند. اگر شما شغل کسی را از وی بگیرید یا به خاطر موضوعی کسی را از گرفتن یک شغل محروم کنید انتظار دارید که وی با شما چگونه برخورد کند؟ گزینش ایدئولوژیک که مبتنی بوده است بر اسلام (به هر قرائتی که می فرمایند) چند صد هزار نفر را در ایران از کار برکنار کرده یا از دست یابی به شغل محروم کرده است؟ این چند صد هزار نفر در هر جامعه ای دمار از روزگار متولیان آن ایدئولوژی و مذهب در می آورند اما مردم صبور ایران هنوز به مقدسات (که عرض عریضی دارند) در عرصه‌ی عمومی توهین نمی کنند. گیریم که به خدا و پیامبرش توهین هم کردند مگر خدا و پیامبر اسلام برای خود وکیل تعیین کرده اند که گروهی آنها را نمایندگی می کنند؟ هر چه این مردم به مقدساتی که آنها را از زندگی محروم کرده است بگویند کم است.

این که روحانیت نسبتی با اسلام ندارد یک شوخی بزرگ است. بدون روحانیت و دیگر نهادهای دینی تنها مراسم و شعائر و باورها می مانند که آنها نیز با هزار چیز دیگر آمیخته‌اند و نمی توان آنها را دین به معنی مصطلحش نامید. مردم عادی این قدر صبر ندارند تا هفتاد سال طول بکشد و این حکومت با سر به زمین بخورد. آنها فقط یک بار زندگی می کنند.

دانشگاهیان و محققان و تحلیلگران به اسلام و روحانیت و مقامات ناسزا نمی گویند و تمسخر هم نمی کنند- نه این که نوع غیر دینی آنها احساس ندارند یا در ایران تحقیر نشده‌اند- بلکه بنا به تحلیل معتقدند که دینداران قدرتمند روی شاخه نشسته و بن می برند اما همه نگاه تحلیلی و تاریخی ندارند و نمی توان از آنها انتظار داشت چنین باشند.

 

ریشه‌ی هزار ساله

برخی روشنفکران دینی می گویند اسلام و سنت دینی هزار سال در ایران ریشه دوانده است و بنا بر این نباید آن را دست انداخت. مگر هر چیزی قدمت داشته باشد یا به سرزمین شما آمد و هزار سال هم ماند و با گوشت و پوستتان آمیخته شد محترم می شود؟ استبداد و خونریزی که عمری طولانی تر از شریعت در سرزمین ایران دارد. چطور است مردم با آن هم کنار بیایند؟ البته در دوران خمینی روشنفکران دینی از مردم می خواستند با استبداد دینی کنار بیایند چون خود در بازی شرکت داشتند. اما همین که خامنه‌ای آنها را از زمین بازی بیرون کرد نام حکومت ولایت فقیه شد استبداد دینی. همچنین از سنتی سخن می گویند که مردم بر اساس آن زندگی می کنند. سنتی که مردم بر اساس آن زندگی می کنند همان فقه است که اجرای اجباری آن اکثریت را بیزار و متنفر کرده است. همچنین در سخنان آنها از کل نامتعینی به نام “مردم” سخن گفته می شود که معلوم نیست چگونه هیولایی است.

 

حساسیت‌ها

برخی از روشنفکران دینی از دیدن برخی بیان احساسات به اسلام رنجیده خاطر می شوند اما هیچگاه از کتک زدن مردم عادی توسط بسیجیان یا اعدامها رنجیده خاطر نشدند (اگر می شدند می گفتند). بسیاری از روشنفکران مذهبی حتی برای یکبار امر به معروف و نهی از منکررا که دخالت در حوزه‌ی خصوصی مردم است رد نکرده اند. آنها سوء استفاده از آزادی و حمله به اندیشه‌ی اسلامی (معلوم نیست یعنی چه؛ همین عبارات است که مبنای سرکوب باورها و عقاید دیگرشده است) را در خارج  از کشور می بینند اما سه دهه شلاق زدن به گرده‌ی مردمان عادی در داخل را ندیدند.

روشنفکران دینی و جریان چپ مذهبی دلخوری چندانی از نهادهای سرکوب در حوزه‌ی اجتماعی نداشته‌اند. آنان از لحاظ سبک زندگی با مقامات جمهوری اسلامی همرنگ بودند و از این لحاظ زجر و زحمتی نمی کشیدند و احساس بدی هم از زندگی در داخل تحت حکومت ولایت نداشتند اگر حکومت کاری به آنها نداشت. مهم ترین مسئله‌ی آنها فقدان آزادی بیان و آزادی تجمع برای بیان دیدگاه های خودشان بوده است و آزادی‌های دیگر برایشان اهمیتی نداشته است (نگاه کنید به شکایاتی که از رژیم داشته‌اند).

 

حجم توهین‌ها

این روشنفکران می گویند در دو دهه ی اخیر بیش از همه‌ی ادیان به اسلام توهین شده است (عبدالکریم سروش، جرس، 26 بهمن 1390). اولاً چنین نیست بلکه در دو دهه‌ی اخیر مسلمانان وطنی بیش از همیشه به غیر دینداران و غیر مسلمانان توهین روا کرده و آنها را حتی کشته‌اند. و ثانیا اگر هم چنین باشد، چرا چنین است؟ ایرانیان خارج کشور که جنون توهین ندارند؛ قدرتی هم در خارج کشور ندارند تا با توهین و حذف، درآمد نفت یا منابع ملی را تاراج کنند. فرض کنیم کینه‌ای وجود داشته باشد. تخم این کینه را چه کسی کاشته است؟ لابد می گویند تحقیر شدگان ببخشند. چه اتفاقی افتاده که باید ببخشند؟ روزی که جمهوری اسلامی و حکومت دینی سقوط کند می توان از آنها خواست که ببخشند.

برخی از روشنفکران دینی فرض می گیرند که مردم در داخل کشور عاشق مقدسات هستند ( و به همین دلیل است که پنج دهه است به عوام گرایی مذهبی رو کرده اند تا بر موج باورهای دینی مردم سوار شده و قدرت و منزلت پیدا کنند) و ایرانیان مقیم خارج توهین می کنند و لذا نمی توانند به روی مردم ایران در صورت بازگشت نگاه کنند. توجه ندارند که وضعیت در داخل بدتر است چون ایرانیان خارج هر روز و در زندگی روزمره با اسلام قهر آمیز و سرکوبگر (مردم عادی میان اسلام و حاملانش تفکیک نمی کنند و تا حدی هم حق دارند) سر و کاری ندارند اما در ایران هر روز یقه‌شان را دین و مقدسات و گزینش و رساله و نماز و حجاب جماعت اجباری و مانند آنها می گیرد.

این روشنفکران از مردمی سخن می گویند که وقتی اسم پیامبر می آید اشک از چشمانشان جاری می شود. اگر منظورشان مردم عادی است احتمالا دارند از سال ۱۳۵۵ و در جمع کوچک دوستان خودشان در آن زمان گزارش می دهند یا به چند مسجدی اشاره می کنند که برای نماز در میان پیرمردهای محله بدان‌ها سری می زده‌اند.

برخی روشنفکران دینی از عواطف مسلمانان و پرهیز از جریحه دار کردن آنها سخن می گویند اما سه دهه است مسلمانان به غیر مسلمانان توهین می کنند و احساسات و عواطف آنان را جریحه دار می کنند و روشنفکران دینی زبان از کام بر نیاوردند. همین یک طرفه بودن احترام‌هاست که روحانیت را بر گرده مردم سوار کرده است. مردم باید به روحانیت و دینداران در هر شرایط و به هر قیمت احترام بگذارند و آنها هیچگاه به غیر دینداران احترام نگذاشته اند. در بسیاری از خانواده‌ها وقتی یک فرد مذهبی به خانه‌ی یک فرد غیر مذهبی می رود زنان خانواده باید حجاب داشته باشند تا ایشان احساس محترم بودن پیدا کنند اما وقتی یک فرد غیر مذهبی به خانه‌ی فرد مذهبی می رود زنان فشاری برای بی حجاب شدن احساس نمی کنند.

یکی از روشنفکران دینی می گوید یک شبکه‌ی تلویزیونی در خارج کشور درست نشده که به سکولارها فحش بدهد (همانجا). علت آن این است که به وفور شبکه‌های تلویزیونی دولتی جمهوری اسلامی این کار را می کنند. کالایی که دیگران به وفور تولید می کنند دیگر بازاری ندارد. در ضمن ایرانیانی که از جور اسلامگرایان به خارج آمده اند چرا باید به سکولارها که هر روز کتک می خورده و له می شده اند ناسزا بگویند؟

 

باورها نماینده ندارند

نکته‌ی دیگر این که باورهای دینی نماینده و صاحب و سخنگو ندارند. خدا، امامان شیعه و پیامبر اسلام برای خود سخنگو تعیین نکرده اند تا هزاران سال بعد مدعی توهین به آنها شوند. سخن گفتن در باب باورها، نقد آنها و حتی تمسخر و دست انداختن آنها (به هر معنایی که از توهین اراده کنیم) حق مردم است. آنچه ناشایست است توهین به باورمندان یا جمع باورمندان (افراد دارای نام و نشان یعنی حسن و حسین و مهیار و کامی و جامعه‌ی دینداران) است.

تمسخر باورها نیز اگر کاری ناشایست باشد (که همیشه نیست) با توصیه از میان نمی رود. وقتی اسلام و نمایندگانش دست از سر مردم برداشتند آن گاه می توان از آنها خواست که دیگر کاری با اسلام (به هر قرائت) نداشته باشند. چرا در جامعه‌ای مثل امریکا مردم به باورهای مذهبی یکدیگر کمتر کاری دارند؟ چون باورهای دیگران مثل سیخ به تن آنها فرو نمی رود. در میان این سیخ فرو کردن‌ها نمی توان از سیخ خورده ها خواست که سکوت پیشه کنند و دم بر نیاورند. تخم کینه را در ایران غیر دینداران نکاشتند. همیشه دینداران بوده اند که با قتل و ترور به قلع و قمع غیر دینداران و ناهم مسلکان خود پرداخته‌اند. اتفاقا پیش از پیروزی انقلاب ۵۷ عموم مردم نگاهی خوش بینانه به اسلام و روحانیت پیدا کرده بودند اما دینداران خود این شرایط را مورد سوء استفاده قرار دادند و امروز خود مسبب این شرایط هستند.

 

کانال را عوض کنند

و نکته آ‌خر این که روشنفکران دینی و دیگر دینداران در جوامع امروز که هزاران کانال تلویزیونی و رادیویی و صدها هزار سایت اینترنتی وجود دارد باید یاد بگیرند که اگر مواد رسانه‌ای را به باور خود توهین آمیز می بینند (معمولا آستانه‌ی تحمل این دوستان پایین است، چون عادت کرده اند که کسی چیزی به آنها نگوید و البته  بدن همه را کیسه می کشند) به سراغ آن نروند. آن رسانه که برای آنها کارت دعوت نفرستاده و به در خانه شان هم نیامده‌اند. اگر خوششان نمی آید با یک کلیک سایت مربوطه را ببندند و به سراغ آن نروند یا کانال را عوض کنند. در خیابان با اسلحه جلوی مردم را می گرفتند و چیزی نمی گفتند حالا از چند سیگنال که می توانید نادیده بگیرند شکایت می کنید؟ این گونه سخنان که شکلی و ظاهری مصلحت جویانه دارند صرفا در پی محدود کردن آزادی بیان است. آزادی بیان از جمله شامل است بر آزادی نقد و حتی دست انداختن و تمسخر باورهای دینی (به هر معنایی که از دین اراده شود) و غیر دینی.

http://cheragheazadi.org/index.php/archives/2516

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه