بازگشت به خانه

جمعه 14 بهمن 1390 ـ  3 فوريه 2011

 

همهء «ما» مسئولیم، ولی ما بیشتر!

فکر می‌کنم باید اگر هم نمی‌شود به بیماری مزمن مسئولیت ‌ناپذیری همگانی پایان داد، دست کم کوشید مسئولیت مجموعه‌ای را که در سرنوشت ایران نقش بازی می‌کند، تشریح و گوشزد کرد. از رژیم جمهوری اسلامی، و هواداران و مخالفان و معترضانش تا کشورهای خارجی اعم از غرب و روسیه و چین، و تا جامعه و مردم خود ایران. به عبارت کوتاه، همه در آنچه بر کشورمان می‌رود، مسئول هستیم، فقط بار و سهم این مسئولیت متفاوت است و کاری از دست دیگری برای مسئولیت آن یکی بر نمی‌آید.

 

چه دیروز و امروز

فاجعه‌ای به نام جمهوری اسلامی در ایران جریان دارد که یکی از سه ضلع مثلت رژیم، جامعه جهانی و ایران را تشکیل می‌دهد. مسئلهء اصلی این مثلث این است که جمهوری اسلامی و ایران اگرچه در پیوند با یکدیگر قرار دارند و این رژیم بخشی ناگزیر از سرنوشت ایران است، لیکن همزمان و از همان نخستین روز در تقابل با یکدیگر قرار داشته‌اند.

سرنوشت کشورها و اقتدار و اضمحلال آنها، با تعریف از منافع ملی و تأمین و تضمین این منافع، گره خورده است. جمهوری اسلامی از همان روز نخست با آپارتاید همه جانبه، از قطع بند ناف خود با تاریخ ملی ایران تا تحمیل جدایی‌های سیاسی و اجتماعی در داخل، و گسست‌های بحران‌زا در سیاست خارجی، بیشترین بار مسئولیت را در موقعیتی که کشور به آن دچار شده و همچنان دچار است، بر عهده دارد.

مسئولیت کشورهای خارجی تنها در رابطه با وجود این رژیم می‌تواند تعریف شود، وگرنه چه انتظاری می‌توان از «بیگانگان» داشت که به درستی به دنبال منافع ملی خویش هستند. کدام عقل سلیم می‌تواند چین را بازدارد که از بازار هفتاد میلیونی ایران بیشترین سوءاستفاده را نکند؟! کدام منطق می‌تواند روسیه را قانع کند که از برنامه‌ اتمی جمهوری اسلامی تا جایی که می‌‌تواند سود میلیاردی به جیب نزند؟! چگونه می‌توان به دولت‌های غربی و شرکت‌های سودجوی اروپا و آمریکا فهماند که مماشات با جمهوری اسلامی و معامله با آن، از اسلحه تا ابزار سرکوب، با منش پشتیبانی از دمکراسی همخوانی ندارد؟! قطعنامه‌های شورای امنیت و تحریم‌های اقتصادی که دیگر به تحریم نفتی و بانکی رسیده است، و یک جنگ احتمالی که تا زمانی که درِ جمهوری اسلامی بر همین پاشنه می‌چرخد، هرگز سایه سنگین آن از فراز ایران کنار نخواهد رفت، نه به دلیل بی‌مسئولیتی کشورهای خارجی در برابر ایران و سرنوشت‌اش بلکه به خاطر مسئولیت آن کشورها در قبال منافع و مردمان خودشان است! بی‌مسئولیتی آنها در رابطه با ایران، در سیاست‌های دوگانه، مماشات‌گرانه و برنداشتن دست‌‌ حمایت‌شان از پشت رژیم است. این دست حمایت است که شعار «مرگ بر روسیه» را جانشین «مرگ بر آمریکا» می‌کند بدون آنکه آمریکا سیاستی جدی در پشتیبانی از جنبش اعتراضی و آزادی‌خواهی مردم در پیش گرفته باشد.

 

و چه فردا...

نمی‌توان از مردم انتظار داشت در منگنه نابودکننده بین سیاست‌های رژیم و واکنش جامعه جهانی که تحریم و جنگ از جمله آنان است، در انتظار بمانند تا معجزه‌ای در این مناسبات مخرب روی دهد. هیچ نشانه‌ای نیز در کار نیست که وقوع چنین معجزه‌ای را بدون تغییر بنیادی در نظام جمهوری اسلامی، مژده دهد. این تغییر بنیادی، خود یک معجزه دیگر است که مدتهاست کار را از اصلاح گذرانده است.

در اینجا نقش ناخواسته رژیم در نزدیکی مخالفان و معترضانش مطرح می‌شود. جمهوری اسلامی در نخستین سال‌های تثبیت خود گمان می‌کرد با اعدام می‌تواند مخالفان خود را برای همیشه از سر راه بردارد. پس در پیشبرد این سیاست خونبار از هیچ کوششی فروگذار نکرد. ولی هنگامی که باز هم از در و دیوار مخالف رویید، و نسلی دیگر بر نسل مخالفان افزوده گشت و رژیم خود را پاسخگوی مطالبات سه نسل دید، دیگر نمی توانست برای همه آنها حکم زندان و اعدام صادر کند، اگرچه برخی از مبلغان رژیم از جمله ائمه جمعه پروایی ندارند که گاه ترور و اعدام را برای «حل» مشکلات یادآوری کنند.

این بود که رژیم و دستگاه امنیتی‌اش به این باور رسیدند که با مهاجرت ناراضیان نه تنها صدای آنان از داخل کشور رخت بر خواهد بست بلکه وجود آنها در خارج نیز به تشتت و تفرقه موجود در میان مخالفان دامن خواهد زد. این ارزیابی دوم، چندان اشتباه نبود و در مقاطع معینی از جمله در دوره‌های مختلف انتخابات فرمایشی، به سود جمهوری اسلامی نقش بازی کرد. ولی آنچه زمامداران جمهوری اسلامی هرگز به آن توجه نکردند، مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم بود. برای رژیم اسلامی ایران همواره به دست آوردن اقتدار منطقه‌ای و جهانی در مرکز توجه قرار داشت و بر این باور بود که مردم به دلایل اعتقادی در هر شرایطی پشتیبان آن خواهند بود و در بدترین حالت می‌‌‌توان پایگاه  اجتماعی خود را با تطمیع خرید! البته بخشی از این پایگاه واقعا از نظر اعتقادی تا آخر با رژیم خواهد ماند و بخشی دیگر را می‌توان تا زمانی که ورق بر نگشته است، خرید. همه اینها  اما زمانی ممکن است که به منابع مالی رژیم ضربه‌ای وارد نیامده باشد.

گزارش‌های رسیده از ایران، نشانگر نگرانی شدید مردم از آینده نزدیکی است که تیره و تار به نظر می‌رسد و نخستین واکنش طبیعی برای دفاع از خود در برابر این آینده ناروشن، ذخیره نیازهای اولیه زندگی است. ناتوانی اقتصاد ایران و مسئولان کشور در نبرد نابرابر ریال در برابر ارزهای خارجی تنها نمونه‌ای از نابسامانی‌های گسترده‌ای است که با اعلام اجرای تحریم بانک مرکزی و خرید نفت از ایران عرصه‌های مختلف حیات جامعه را در بر گرفته است. این تاوان دیگری ست که مردم ایران به خاطر داشتن این حکومت می‌پردازند. شعار دادن و صدور اعلامیه در نکوهش تحریم و جنگ، و دل سوزاندن‌ شفاهی و کتبی برای مردمی که از سوی رژیم و جهان تنها رها شده‌اند، تنها شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی است که بر عهده بخش دیگری از «ما» قرار دارد: افراد و احزاب و گروه‌های سیاسی و روشنفکران. این «ما»یی که بیش از سی سال حرف زده و گام‌هایی پراکنده و محدود برداشته است.

از این «ما»، آنها که زیر عنوان «اپوزیسیون قانونی» امکانات بیشتری در داخل کشور داشتند، نقش خود را به «خندق» رژیم کاهش دادند تا از عبور ناراضیان از سد جمهوری اسلامی جلوگیری کنند. آنها که خودی به شمار می‌رفتند و حتا به نهادهای قدرت دست یافتند، در برابر سدّ ولایت فقیه از پای در آمدند بدون آنکه بتوانند چشم‌اندازی فراتر از «دوران طلایی امام» و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» بگشایند. آنها که خیلی زود غیر‌قانونی شدند و از مهلکه رژیم جان به در بردند، نفسی طولانی می‌بایست تا دریابند که به تنهایی کاره‌ای نیستند. تازه، این آگاهی درباره همه گروه‌ها صادق نیست به ویژه آنهایی که بر این پندارند که به پشتوانه خارجی می‌توان در ایران و یا در استان‌های آن بر اریکه قدرت تکیه زد! آن دیگرانی هم که به درکی از اتحاد رسیده‌اند با خودی‌های خویش متحد می‌شوند! جزایر کوچک سیاسی که توفان تفرقه سالهاست راه ارتباطی بین آنها را مسدود کرده است.

بر این زمینهء غم‌انگیز، مسئولیت این «ما» در برابر مردم بیش از پیش اهمیت می‌یابد چرا که جهانی داریم که کشورهایش هر یک به دنبال منافع خویش است، رژیمی داریم که مسئولیت ‌ناپذیر است و مسئولیت ‌ناپذیر خواهد ماند، مردمی داریم که امکان پذیرفتن مسئولیت از آنها سلب شده است و با این همه هرگاه توانسته‌اند، ثابت کرده‌اند در میدان خواهند بود، ناراضیان و معترضانی از درون و پیرامون رژیم داریم که در بدترین شرایط، هر یک بنا به شیوه و امکانات خود، باری از این مسئولیت را بر دوش می‌کشد. در این میان بیشترین بار مسئولیت بر شانه ماست، ما! مایی که در خارج از کشور هستیم.

بر خلاف تصور رژیم و محافظانش، مهاجرت و تبعید نه تنها سبب دوری مخالفان و دگراندیشان از مسائل ایران نشد، بلکه نیروی عظیمی را در طول سالیان ذخیره ساخت که امروز هنگام بهره‌برداری از آن فرا رسیده است. همه این تهدیدات از سوی رژیم و جامعه جهانی علیه یکدیگر، که نهایتا علیه ایران و مردمانش عمل خواهد کرد، فرصتی است برای یافتن راه‌های ارتباط به سوی یکدیگر، برای ساختن پشتوانه‌ای از نیروی یکدیگر، در برابر آنهایی که سرزمین و مردم مشترک هرگز برایشان از اهمیتی برخوردار نبوده است که به خاطرش، سیاست‌های خود را تغییر دهند. «خارج کشور» با موج مهاجرت‌های اخیر می‌تواند قویتر از همیشه باشد، تنها به شرط آنکه با هدف یک نظام مبتنی بر دموکراسی و اصول حقوق بشر،  از شاخه‌های سیاسی- عقیدتی خود فراتر رفته و نه تنها از این نظام، بلکه از نظام پیشین نیز عبور کرده باشد.

27 ژانویه 2012

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

 

بازگشت به خانه