بازگشت به خانه

چهارشنبه 28 دی 1390 ـ  18 ژانويه 2011

 

یک سناریوی محتمل و چند سوال از الیت ایران زمین

شهرام فریدونی

می گویند که کار امروز را به فردا افکندن غلط است!  من اما ادعا می کنم که کار فردا را هم به امروز افکندن شامل همین قاعده و قانون میشود و هر دوی آنها به یک اندازه غیر عاقلانه و مخرب اند!

ما ایرانیان 33 سال است که در خصوص اینکه چرا یک چنین رژیم ضد انسانی و واقعاً غیر طبیعی (چون نیک بنگریم این رژیم با هر چه که طبیعی است سر جنگ دارد) توانسته است که بر اریکه قدرت بماند، قلم می زنیم و، علیرغم اینکه بسیاری از دلایل «راز بقای» این هیولا را بارها ذکر کرده ایم، بندرت به مهمترین آن اشاره کرده ایم.

براستی چرا این رژیم توانسته که 33 سال نیش خودش را در جان تک تک ما فرو کند و زنده هم بماند؟

آیا دلیلش هوش و فراست طبقه ای است که از سوی اکثریت ملت ایران،  شپشو، قشری، روضه خوانان و گدا خوانده میشدند؟

گوادالوپ؟

انگلیس؟

اراذل و اوباش و ایدئولوژی متکی به چماق حکام ج.ا؟

معجزه یا امداد غیبی، و یا  کمک هائی که آقا امام زمان و یا لشگر اجنه به هیئت دولت سید علی یاری می رسانند؟

نادانی و تمکین عوام؟

خودفروشی  و خائن بودن اکثریت ملت ایران؟

«شپشو» بودن و نداشتن لیاقت ملت ایران برای دست رد زدن به سینهء یک حکومت فردی و تقاضای داشتن آزادی سیاسی و طلب حقوق حقه خود؟

 

و یا نبود یک آلترتاتیو مطرح و جدی، مبتنی بر یک «نقشه راه» معقول، طراحی شده توسط تیمی مجرب، مدرن و تحصیل کرده، وطنپرست و آشنا با اوضاع جهان امروز که هرگز نه ایدئولوژی و هدفش وسیله اش را توجیه می کند، نه دست به عوامفریبی میزند، و نه هرگز بدنبال عوام می افتد؟؛ تیمی که اولویت ها را با نگاه نافذ خودش تشخیص میدهد و برای برداشتن موانع از سر راه آزادی میهنمان، برنامه معقول خودش را، آن هم با تبحر و چیره دستی کامل ارائه و اجرا میکند؟

از من بپرسید می گویم که نبود این گزینهء آخر از همه بیشتر به بقای این رژیم منحوس کمک کرده است؛ اما بنظر می رسد که تنها کسانی که این نکته را  خوب متوجه شده اند، یا کسانی هستند که هرگز «میخ آهنین شان» بر «سنگ های ایدئولوژیکی» فرو نرفته،  و یا دست اندرکاران خود رژیم پر برکت اند که به حق این نکته را قبل از همهء ماه و بهتر از همه ما دریافتند و بهمین خاطر هم از روز نخست آستین های مبارک شان را برای ایجاد تفرقه و  ترور مخالفان داخلی و خارجی بالا زدند، هوشمندانه ریشه ها را هدف گرفتند و پروسهء آزادی ایران را تا به همین امروز متوقف کرده اند.

من، بعنوان کسی که معتقدم که این رژیم، نه از سر کفایت خودش، بلکه از صدقه سر نبود آلترناتیو به حیات مضر و مخرب خود ادامه می دهد، می خواهم از خودم و از هموطنان عزیزم بپرسم که  دلیل اینکه ما آلترناتیوی نداریم چیست؟ و، با اجازهء بعضی از  دوستان، از استناد به «ماجرای گوادالوپ و...» می گذرم و می پرسم که آیا دور از واقعیت است اگر تصور کنیم که دلیل فقدان  آلترناتیو ما ذهنیت ما باشد؟ ذهنیتی که مدرن نیست؟ ذهنیتی که اجازه نمی دهد  صورت مسئلهء خودمان را بشکلی منطقی، خردمندانه، و با متد های مدرن و امروزی باز و برسی بکنیم؟

اگر حقیقتی در این ادعای بالا ببینیم، شاید باید از خود بپرسیم که زمانی که نتوانسته ایم صورت مسئله را باز کنیم و سنگینی و  وزن و اهمیت هر کدام از مسائل را در جای خود بسنجیم، چگونه می توانیم وظایف، مسئولیت ها، و اقدامات مربوط به حل آنها را تشریح و در نهایت طبقه بندی کنیم؟ سوالی که خود بخود سوال بعدی را به میان می آورد: «در جایی که مسائل تشریح نشده باشند و وظایف مشخص و طبقه بندی نشده باشد، چگونه می شود به مسائل اولویت داد؟»

من، بعنوان کسی که وضعیت کشور و آینده آن را بسیار خطرناک می بینم، مایلم که برای روشن شدن نگرانی خود مثالی برای شما خواننده گرامی بیاورم! راه دور هم نمی روم و 33 سال گذشته را زیر ذره بین نمی گذاریم، به سراغ زمان مشروطه و 28 مرداد و انقلاب 57 هم نمی رويم، بلکه با اتکا به وقایع همین چند ماه  اخیر، یک سناریوی محتمل و چند سوال را برای شما مطرح می کنم تا خود شما در خصوص احتمال فاجعه پیش رو، و همچنین لزوم شناخت و اهمیت دادن به اولویت های امروز جهت پیشگیری از نابودی کشور  قضاوت کنید.

 

یک سناروی بسیار محتمل:

امروز همه ما می دانیم که ناوگان آمریکا به خلیج همیشگی فارس اعزام شده! تنها به تایید یکی از همین سردارهای ج.ا، 61 فروند شناورهای رزمی و 84 فروند شناور پشتيبانی، یک زیردریایی اتمی و... آمریکا در حال حاضر در آب های ما جمع شده اند. انگلیس و فرانسه هم ناوگان های بسیار مدرن خود را به  پشت در خانهء ما خواهند فرستاد، البته اگر تا بحال نفرستاده باشند! روسیه هم ناوگانی سمبلیک به سوریه فرستاده که یعنی ما هم در این قضیه هستیم.

برای نشان دادن عظمت این کاروان مخرب، کافی است بدانیم که فقط یکی از این ناوهای هواپیمابری که اعزام شده، ناو غول آسایی است که خدمه آن بیش از 5000 (بخوانید جمعیت یک شهر) نفر اند و فقط یکی از مسلسل های ضد اژدر آن توان شلیک 3000 گلوله در دقیقه را دارد و می تواند، در آن واحد، یک کیلو متر مربع از دریا را زیر آتش خود قرار بدهد! ناخدای این کشتی عظیم  هم مردی است زبده و تحصیلکرده، که از خانواده ای می آید که جد اندر جد در ارتش بوده اند و خود از نوجوانی  مدارج عالی تحصیلات را یکی پس از دیگری طی کرده و خودش به تنها تن خویش بمثابه یک ماشین جنگی است!؛ ماشینی متشکل از دیسیپلین، وفاداری به منافع کشورش، مهارت و قابلیت های بروز شده، بهمراه تیمی بسیار مجرب و زبده، و البته تکیه زده  بر تکنولوژی بزرگترین ابر قدرت جهان، یعنی ایالات متحده آمریکا که بودجهء نظامی امسال اش دو برابر مجموع بودجه های نظامی  10 کشور بعد است!  در خصوص قابلیت های این ناوگان، و بخصوص همین ناوی که برایتان ذکر کردم، هم برای علاقه مندان به اندازهء کافی مقاله و مطلب و فیلم بر روی اینترنت یافت می شود! حالا این را مقایسه کنید با ارذل و اوباشی که در کشور ما، توسط یک روضه خوان فرومایه، بدرجهء تیمساری و دریاداری رسیده اند و با دیدن چند سلاح دست ششم ساخت چین و کره  جوگیر شده ا و خدا را هم بنده نیستند.

حالا که تصویری از یکی از ناوهای آمریکایی داریم، چشمان تان را ببندید و تجسم کنید شرایط را در خیمه گاه یاران سید خراسانی و سردار برومندش، شعیب ابن صالح، که در این گیر و دار، با قایق های ساخت نیروی دریایی سید علی خامنه ای (بدنه حلبی، موتور چینی)،  با آن پرسنل تعلیم ندیده، بی دیسیپلین، بیخبر از دنیا و تکنوژی های آن، اما تا دلتان بخواهد، نماز شب خوانده و در کهریزک لواط مقدس انجام داده، در این آب ها، مانند مگس هایی ولگرد برای سیمرغ عظیمی چون ناو هواپیمابر آیزنهاور قر و اطوار می ریزند، بعضاً مانند دیوانه ها ویراژ می دهند، و باعث تفنن و سرگرمی جاشوان آمریکایی می شوند. اکثر فرماندهان این قشون هم که ما در صفحهء تلوزیون دیده ایم، لب و لوچه های بسیار سیاهی دارند که شک و گمان آدمی را بسوی تریاکی بودن این عزیزان راهنمایی می کند! لذا تفکرات، اطلاعات، فرمایشات و دستورهای این ژنرال های مافنگی هم چیزی نیست جز فرمایشات حضرت افیون! تکلیف مدارک و دکترا هایشان هم که در این چند وقت معلوم شده و از کفر ابلیس هم آشناتر است! حالا اگر تا اینجا موفق نشده ام که تصویر این لشگر «جن و انس» را برای شما ترسیم کنم،  عکس های سربازان رشید سید علی و  متجاوزین به جوانان این آب و خاک شاغل در کهریزک را، که مانند اجدادشان از در و  دیوار سفارت انگلیس آویزان شده اند، مجسم کنید تا منظور من را بهتر متوجه بشوید!

این دو صحنه را برای شما ترسیم کردم تا راحت تر بتوانم شما خوانندهء گرامی را ببرم در حال و هوای سناریویی که در زیر برایتان مطرح می کنم.

حالا که همه تصویری از این رزمگاه  «فیل و پشه  » داریم، تصور کنید که یکی از این انسان های بدوی، بدون مغز و مالیخولیایی ـ که بگذارید اسمش را بگذاریم حاج حسن شهید تبار ـ  که در جنگ 8 ساله، دست فوج فوج بچهء 13، 14  ساله را در دست «ساقی کوثر» گذاشته و برای رساندن آنها به درجهء رفیع شهادت مجاهدت ها کرده، در یکی از این قایق ها خوابیده و در میان چرت بین نماز شب و آبگوشت صلواتی که با پیاز فراوان تناول کرده، خواب نما می شود و به محضر آقا امام زمان مشرف می گردد و با حضرت شان راز دل می گوید، که یکدفعه حضرت شان چهره در هم می کشند و به برادر حسین می گویند که «حسین، این نام برازندهء تو نیست، مگر یادت رفته که چگونه جدم حسین سرور شهیدان، یک تنه 5000 نفر را از دم تیغ گذراند؟ تو چرا با این همه سلاحی که ما برایت فراهم کرده ایم اینقدر مرددی و تعلل می کنی؟» سردار ما هم با بدنی عرق کرده از این خواب «ملکوتی» بیدار می شود، غسل شهادتی می کند و تصمیم می گیرد که بدون دفع وقت، وظیفهء شرعی خود را بجای آورده و فی الفور یکی از همین فشفشه های ساخت چینی که آقا امام زمان برای نیروهای حق دست و پا کرده را بسوی یکی از کشتی های شیطان بزرگ پرتاب کند تا با زدن یک سیلی محکم و انقلابی بر دهان شیطان بزرگ، او را غافلگیر کرده طومار استکبارجهانی اش را به تنها تن خویش در هم بپیچد و جهانی را برای ورود حضرت شان آماده کند!

حالا باز هم تصور بفرمایید که این سیلی محکم و این فشفشه که از جانب این سردار گرامی بسوی «استکبار» پرتاب می شود، کمانه می کند و بمدد امدادهای غیبی می خورد بچشم یک ملوان کافر، و از دماغ یکی از افسران لشگر کفار هم چند قطره ای خون می چکد روی عرشهء کشتی. در مقابل، لشگر کفار هم می زند و یکی دو تا از این اسباب بازی های کره ای رهبر معظم  را غرق می کند، و بناگاه شروع می شود  آنچه که همه از آن می ترسیدند، اما بنا بر سیاست متداول و مرسوم ـ که «انشاء الله گربه باشد» ـ «الیت» کشورمان، همهء این عزیزان ترجیح میدهند که داستان را لاپوشی اش کنند، جارويش کنند به زیر فرش، و مکتوم اش بگذارند.

 باقی این سناریو و اینکه آیا زیرساخت های نحیف و شکننده، اما حیاتی اقتصادی، امنیتی  و... ایران اولین طعمه های این داستان خواهند بود و یا اینکه با شروع «هر کی هر کی» و هرج و مرج در کشور، هر رذلی که گروهی و تفنگی داشته باشد، مال و جان و زن و بچه هر بیگناهی را بغنیمت خواهد گرفت و از این منبعد سر هر کوچه یک حکومت خواهیم داشت و چه بر سر کردستان و بلوچستان و .. خواهد آمد را بعهدهء قدرت تخیل و شهامت تصور خواننده باهوش، آینده نگر و با فراست می گذارم! در ضمن، کسانی که حماقت های این قوم بی کفایت و دله را دنبال کرده اند، می توانند سناریو های دیگری مانند بمب گذاری در یکی از این کشورهای قدرتمند، ترور یک شخصیت مهم نظیر وزیر خارجه، رئیس جمهور، ایجاد اختلالات اینترنتی و جهاد سایبری در سایت ... و را به این مثال بنده اضافه کنند. در واقع برای حدس زدن یک سناریوی احتمالی در ایران اسیر آمده در چنگال اراذل و اوباش، کافی است از خودمان بپرسیم که آخوندها و فک و فامیل های مکلایشان،  برای نگاه داشتن قدرت به چه رذالتی دست نخواهند آلود؟

حالا اجازه بدهید که بعد از طرح یکی از سناریوهای محتمل انهدام ایران بدست آخوند، برگردم سر مسئلهء اولویت که تا بحال مورد همه گونه کم لطفی و اجحافی از جانب الیت ما قرار گرفته است!

نظر به مطالب بالا، لازم به تذکر مجدد نیست که از دید بنده بوی بسیار بد جنگ و نابودی بلند شده و ما و کشورمان روی لبهء یک پرتگاه ایستاده ایم؛ واقعیت لخت وعریان و زشتی که اکثرخفتگان نمی خواهند آن را ببینند. این است که متاسفانه سرنوشت اتوبوسی که همهء ما در آن نشسته ایم، در دستان مشتی اراذل و اوباش قرار گرفته است که از زور مستی، روی پاهایشان هم بند نیستند، چه برسد به اینکه بتوانند معقولانه فکر کنند و نقشه بریزند! لذا، بعد از مطالبی که ذکر شد، مایلم که از الیت ایران ( البته اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) سوال کنم که اولا، اگر این سناریو را قبول ندارند و معتقدند که سربازان و رهبران تهی مغز ج. ا در مقام استارت زدن یک چنین فاجعه ای برای میهنمان نیستند، لطفاً  دلایل خودشان را بصورتی مستدل ارائه بدهند، تا خیال من و امثال من که وقوع یک چنین حادثهء شومی را محتمل و قریب الوقوع می دانیم راحت بشود و بی خود و بی جهت خواب خودمان و دیگران را بهم نزنیم.

ثانياً، اگر به هر دلیلی نمی توانند این سناریو را رد کنند، لطفاً بیاییند و برای این ملت بی پناه توضیح بدهند که با در نظر گرفتن احتمال یک چنین سناریوی وحشتناکی، ناگزیریم که قبول کرد که کل کشورمان، با همهء سکنه اش، منافع اش، تاریخ اش  و... روی یک بمب ساعتی نشسته که هر آن خواهد ترکید. اگر این را هم قبول کنیم، بر می خوریم به یک دو گونگی و تناقض که: اکنون چگونه می توانیم نحوهء اولویت دادن مان به مسائل را توجیح کنیم؟ چرا که، با قبول موارد بالا، سوال امروز ما در مورد بود یا نبود ایران خواهد بود و نه مثلاً فدرال بودن، سوسیالیستی / کاپیتالیستی، سلطنتی و یا جمهوری شدن آن در آینده! به زبان دیگر، به ادعای اینجانب، اگر به هر دلیلی، چه دیوانگی یک سردار مافنگی و هپروتی، چه فرمان مقام معظم رهبری یک بحران جنگی ايجاد شود، ديگر چیزی از ایران باقی نخواهد ماند که حالا فدرال بشود یا پادشاهی،  یا جمهوری مصدقی، یا...!

اگر به اصول دمکراسی اعتقاد داریم، از خودمان بپرسیم که آیا بنده، بعنوان یک ایرانی منفرد و یا در مقام یک گروه، این اجازه و این حق را دارم  که به فدرالیسم، سیستم پادشاهی و یا جمهوری اعتقاد داشته باشم؟  و یا در صورت اتکاب چنین «گناهی»، خائن محسوب می شوم و باید به دارم بیاویزند؟

اگر این حق را دارم، آیا داشتن این حق  بخودی خود به من این اجازه را هم میدهد که این باور خودم را تنها شرط ایرانی بودن قرار بدهم و یا آن را بعنوان یک پیش شرط برای همکاری در جهت آزادی ایران معرفی کنم؟

آیا بازنشسته کردن رژیم سفله سالار و تبعیض گر و فاسد ج.ا اولویت اول امروز است و یا تعیین تکلیف سوالی که قرار است جوابش در آینده از صندوق رای ملت بیرون بیاید؟

آیا اگر کسی بدون اتکا به رای ملت ایران، از همین امروز فرم حکومت بعدی را جمهوری فدرال، سوسیالیستی،  و یا پادشاهی ... و یا هر چیز دیگری اعلام کند، کاری بجز فضولی در کار ملت ایران و انکار حق رای ملت ایران انجام داده است؟

براستی ما ایرانیان پاسخ کدام سوال را باید در صندوق آراء ملت ایران جستجو کنیم؟  کدام مسائل از زمره حقوق ملت ایران و فقط ملت ایران محسوب میشوند و کدام مسائل حقوق فردی و یا گروهی هستند؟

کدام سوال مربوط به امروز است و کدام سوال مربوط به فردا؟

کدام سوال حق شخصی من است و کدام سوال مطلقاً مربوط به ملت و از حقوق حقهء ملت شریف ایران محسوب می شود؟ کدام سوال را من اجازه دارم جواب بدهم و جواب کدام سوال از حد من  و گروه من و حزب من فراتر است و  باید  در آینده یک ایران آزاد و در خلال انتخابات آزادی که نام بردم، از صندوق های رای در بیاید؟

از دید نگارنده، تا نتوانیم به این سوالات پاسخ بدهیم، وجبی از جای خود تکان نخواهیم خود. لذا پیشنهاد می کنم که ما این سوالات را به همراه دیگر پرسش های مهم خود، جمع آوری و فرمول بندی کرده، برای  تمام گروه ها و شخصیت های ایرانی مطرح کنیم و از آنها بخواهیم که بصورتی شجاعانه، صادقانه و شفاف تکلیف و پاسخ آنها را برای ملت ایران روشن کنند و دیدگاه های خود و گروه های خود را بصورتی شفاف بیان نمايند، تا ملت ایران بتواند که بتوسط همین جواب ها، میزان پاسخگویی، شفافیت و التزام هر گروه و شخصیت را به دمکراسی محک بزند و انتخابش راحت تر بشود.

به امید آزادی

دوشنبه 16 ژانويه 2012 - 26 دی 1390

 

بازگشت به خانه

 

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com