بازگشت به خانه

جمعه 27 آبان 1390 ـ  18 نوامبر 2011

 

اتحاد جمهوریخواهان و طرفداران پادشاهی

فرهنگ قاسمی

عده ای از افراد و سازمان های سیاسی تازه تاسیس یا با سابقه، بر این عقیده ا‌ند که برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید همهء مخالفین آن متحد شوند. به راستی‌ دامنهء فاجعهء آفریده شده توسط جمهوری اسلامی در ایران و حتی در منطقه و جهان از یکسو، و بی‌ اعتبار کردن حیثیت مردم ایران از سوی دیگر، تا حدی است که بسیاری از هم میهنان مبارز ما برای سرنگونی رژیم خود را راضی‌ می‌ کنند تا از چنین اتحادی پشتیبانی‌ کنند. می‌ کوشیم در این نوشتار ببینیم آیا این کار شدنی است یا نه ؟ و اگر شدنی باشد چگونه؟ در واقع این نوشتار پاسخی است به کسانی که از روی خلوص نیت از نگارنده این سطور نظر خواسته ا‌ند.

کلیت اپوزیسیون ایران را می‌ توان به دو دستهء جمهوری خواهان و طرفداران پادشاهی تقسیم کرد. هر کدام از این دو طیف اجتماعی و سیاسی بطور طبیعی دارای گروه ها و اقشار گوناگونی هستند. در میان جمهوری خواهان، و همینطور در طیف طرفداران پادشاهی، افراد و گروه های متعادل و افراطی مشاهده می‌ شوند. جا دارد یاد آوری شود که بزرگی‌ بخش متعادل هر جریان سیاسی تضمین کنندهء کیفیت آن است. در اینجا نظر بخش های متعادل هر کدام از این دو جریان مورد نظر ماست؛ زیرا باور داریم در عین حال که در یک جامعه مدرن نباید و نمی‌توان از فعالیت افراطی ها جلوگیری کرد اما باید ارزشی را برایشان قائل شد که در خور آن هستند . پس اگر استثناء گروه های افراطی را در این دسته بندی منظور نداریم، مشاهده می‌ کنیم که منطق طرفداران این نوع اتحاد، اساساً در این تحلیل است که ما، برای از بین بردن حاکمیت اسلامی که مملکت را به نابودی کشانیده و همه آزادی ها و حقوق ملت ایران را زیر پا گذارده، اتحاد بزرگی‌ را ضروری می‌ دانیم . طرفداران این فرضیه اضافه می کنند، بهتر است امروز نسبت به نوع رژیم آینده موضع گیری نکرده و گذاشت این اتحاد صورت بگیرد؛ زیرا تنها در سایهء چنین اتحادی می‌ توان رژیم جمهوری اسلامی را منهدم ساخت. وقتی‌ این کار انجام شد آنگاه در فردای سرنگونی از طریق یک رفراندوم، نوع نظام بین جمهوری و پادشاهی توسط مردم تعیین خواهد شد.

این منطق به ظاهر دو اصل را مطرح می‌ کند، یکی این که ما طرفدار دمکراسی هستیم، بنابراین انتخاب رژیم آینده را به عهدهء مردم می‌ گذاریم؛ دوم ما با اتحاد عمل سیاسی و ایجاد یک جریان بزرگ، جمهوری اسلامی را سرنگون خواهیم کرد.

در مقابل این نظریه دو استدلال وجود دارد؛ گروهی بر این عقیده ا‌ند که اصولاً نوع رژیم در سال ۵۷ روشن شده و پادشاهی دیگر در ایران از بین رفته است گروه دیگری می‌ گوید با وجود آن به اصطلاح انقلاب چون رژیم جمهوری اسلامی خواست ها و حقوق ملت را زیر پا گذارد پس مشروعیت خود را از دست داده است مجدداً باید حق انتخاب بین پادشاهی و جمهوری را به مردم داد تا در یک شرائط آزاد، مردم بتوانند با فراغ بال در مورد نوع رژیم تصمیم بگیرند.

فرضیه این رفراندوم موقعی اعتبار دارد که طرفدارن پادشاهی در اثر مبارزه علیه جمهوری اسلامی از کمیّت و کیفیت قابل توجهی‌ برخوردار شوند. به نظر می‌ رسد در حال حاضر چنین فرضیه ای به اندازه کافی‌ با عینیت فعالیت های طرفداران پادشاهی انطباق نداشته باشد زیرا این جریان در مقایسه با جمهوری خواهان قدرتی‌ نیست و در داخل و حتی در خارج هنوز نمی‌ تواند نیروی قابل توجهی را بسیج کند.

اما ممکن است عده ای از جمهوری خواهان غیر از این فکر کرده و معتقد باشند که به هزار و یک دلیل این اتحاد بر اساس مشخصاتی که در بالا آمد باید صورت بگیرد. در این صورت باید دید مضار و فواید این روش کدامند. برای این منظور لازم است، چشم اندازی ازهرکدام از این دو رژیم را، در رابطه با شرایط و امکانات میهنمان ترسیم کنیم.

در جهان امروز انواع و اقسام رژیم های جمهوری و پادشاهی وجود دارد که در اینجا به همهء آنها نمی‌ توان پرداخت. بنابراین ما در این مبحث به رژیم های جمهوری دیکتاتوری به شیوه های جمهوری اسلامی، رژیم صدام، جمهوری سوریه، کره شمالی، یا جمهوری سوسیالیستی شورایی خلقی در بلوک شرق سابق و کوبا و چین و غیره رجوع نمی دهیم. همینطور برای این که قضاوت نامعقولی‌ نکرده و همه را با یک چوب نزده باشیم و برای اینکه اين شانس ِ، حتی از نظر نگارنده بسیار ناچیز، را برای دموکراسی در آیندهء ایران از نظر دور نکرده باشیم متذکر می‌ شویم که رژیم آینده محتمل پادشاهی ایران را با رژیم های دیکتاتوری چون رژیم شاهنشاهی پهلوی و عربستان و کویت و ... که البته دیگر تعداد زیادی از آن ها در جهان باقی‌ نمانده است، قیاس نمی‌کنیم.

وانگهی، برای اینکه قضاوتی خارج از شرایط ملموس فرهنگی‌ و تاریخی جامعه خود نکرده باشیم، در مورد نوع جمهوری آیندهء ایران، کشورهای اروپایی مانند: فرانسه و ایتالیا و آلمان و ... را در این بررسی‌ در مد نظر نداریم؛ بلکه شاید واقع بینانه باشد که انتظار ما از نظام جمهوری فردای ایران بیشتر به جمهوری هائی مانند پاکستان و ترکیه و یونان معطوف گردد. همینطور بدور از واقعیت خواهد بود اگر باور داشته باشیم که نظام احتمالی‌ پادشاهی آیندهء ما مانند انگلستان و اسپانیا و نروژ و بلژیک بشود.

به عبارت دقیق تر واقع بینی‌ حکم می‌ کند که تصور کنیم در بهترین حالت نظام احتمالی‌ پادشاهی ما شباهتی به پادشاهی مراکش امروز و نه زمان حسن دوم و نظام جمهوری ما شباهتی به ترکیه خواهد داشت.

بعد از ترسیم این چشم انداز احتمالی‌ از آیندهء ایران، پرداختن به یکی دو جنبه از ماهیت حقوقی هر کدام از این دو نظام، یعنی‌ پادشاهی و جمهوری، ضرورت پیدا می‌ کند. بنا بر آنچه که از دیدگاه حقوق انسانی‌ مرسوم است، مشاهده می‌ شود که نخستین تبعیضی که در ساختار نظام پادشاهی به چشم می خورد این است که فردی بدلیل وابستگی به یک خانواده و یک گذشته تاریخی و خانوادگی، دارای حق ویژه ای باشد و صاحب مقامی شود که انتخابی نیست و انتصابی است و این انتصاب نسل در نسل در آن خانواده قابل تکرار است و هیچ فرد دیگری آزادی و اختیار آن را ندارد که چنین مقامی را مطالبه کند.

در تاریخ ملل این واقعیت تلخ مشاهده می‌ شود که تنها در اثر فراهم شدن یکی از دو موقعیت زیر است که نظام پادشاهی قابلیت انحلال پیدا می‌ کند: یا با قیام و انقلاب مردم یا در اثر تحمیل یک فرد یا یک خانواده و دودمان با توسل به زور، که فرضیهء دوم‌ از مدت ها پیش انجام پذیری خود را از دست داده و به تاریخ پیوسته است. پس برای تغییر نظام پادشاهی راهی‌ غیر از انقلاب و شورش و جنگ و خونریزی باقی‌ نمی‌ ماند.

در اینجا لازم است که این واقعیت نیز یاد آوری شود که متاسفانه، در طول تاریخ، هرگز پادشاهی نگفته است که آگاهی‌ و رشد جامعه به حدی رسیده است که نیازی به من و خاندان من ندارد و من هم همان حقوقی را مطالبه می‌ کنم که یک فرد عادی از جامعه انتظار دارد. پس در رژیم های پادشاهی، جامعه با قبول نابرابری در ساختار خود، اصل تبعیض در حق و مسئولیت انسانی‌ را، می‌ پذیرد. حق تبعیضی که مانند تبعیضات دینی و مذهبی‌ منشایی در اجتماع مدرن ندارد. چنین جامعه ای دیگر سکولار و لائیک نیست.

از سوی دیگر، چنین جامعه ای با تن دادن به اصل تبعیض، اصل برابری و آزادی را زیر پا می‌ گذارد یعنی آزادیخواه نیست. پس شرائط احتمالی‌ تغییر نظام را از طریق توسل به زور و ایجاد انقلاب در خود ذخیره می‌ کند. در حالی‌ که می‌ دانیم در نظام جمهوری، بنا بر تعریف، افراد جامعه باهم برابرند و در این جامعه همه بنا بر لیاقت خود می‌ توانند بالاترین مقام ها را کسب کنند. نمونه های زیادی در این باب قابل مشاهده هستند. مثال زندهء آن باراک اوباما است که با اصلیت آفریقایی خود می‌ تواند بدون توسل به زور فقط در سایهء کاردانی و لیاقت و ارادهء فردی و با استفاده از ساز و کارهای جامعهء آزاد و دمکرات و بدون تبعیض، طبقات و اقشار اجتماعی را درنوردیده و رئیس جمهور بزرگترین قدرت جهانی‌ شود.

در ایران، طرفداران پادشاهی مشروطه، که باز بنا بر تعریف معقول ترین نوع پادشاهی ا‌ست، مدعی هستند که در حکومت و اداره مملکت دخالت نمی‌ کنند و این امر را به عهدهء سه قوهء قانون گذاری، اجرایی و قضائی واگذار می‌ کنند و پادشاه مشروطه نقش تشریفاتی خواهد داشت . به درستی در ‌برخی‌ از کشور های جهان، مانند بریتانیای کبیر و بلژیک و چندی دیگر، در اثر یک گذشتهء تاریخی، این واقعیت در چارچوب قوانین مشروطه عمل می‌کند. اما اگر این سیستم ها در گذشته، به دلائل گوناگون، مورد نیاز بودند امروز دیگر هیچ اثر مثبتی در گردش امور مملکت ندارند و غیر از مخارج زیاد و انباشت ثروت در این نهاد تشریفاتی و اشرافی چیزی از خود برای مردم خود، باقی‌ نمی‌ گذارند. صرفنظر از اینکه مشروطهء سلطنتی بارها در ایران با شکست مواجه شده، هیچ عقل سلیمی نمی‌ تواند قبول کند که چنین نهادی در وضعیت کنونی ایران بتواند نقش مثبتی را بازی کند.

بنابراین، جمهوری خواهان و طرفداران عدم تبعیض و آزادیخواهان بهتر است بجای مشارکت، از اتحادی که فردایش به دلائل محکم حقوق انسانی‌ و حقوق سیاسی افتراق آفرین است دوری جسته و صفوف خود را در جبههء جمهوری خواهان لائیک، سکولار و دمکرات مستحکم کنند.

اگر به عنوان یک کنشگر سیاسی جامعهء مدرن قبول کنیم که اتحادهای ناپایدار برای آیندهء ایران بی‌ ثمر هستند و باید نفی شوند، در مقابل بلافاصله باید برای چندمین بار یاد آور شویم که ما برای مرام و افکار دیگران احترام قائل هستیم و تلاش های افراد و سازمان هائی سیاسی دیگر را خنثی نکرده و اقدامات آنان را علیه حاکمیت اسلامی تائید می‌کنیم.

از منظر من، بهتر است ابتدا هر کدام از این دو گروه، یعنی جمهوریخواهان و طرفداران پادشاهی، بطور جداگانه جبهه های سرنگونی طلب نظام جمهوریِ اسلامی خود را، مستقل از هر قدرت خارجی‌ تشکیل داده و مبارزات شان را علیه جمهوری اسلامی سامان دهند، آنگاه، بهنگام وارد ساختن ضربه نهایی، اگر ضرورت یک همبستگی‌ بطور عینی وجود داشت، هر یک، با حفظ اصول و عقاید خود، در زیر یک سقف بزرگترِ همبسته و همساز ملی‌ گرد هم آیند. بدین ترتیب کمیّت و کیفیت مبارزاتی هر گروه مشخص گردیده لزوم یا عدم لزوم رفراندم در فردای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در مورد پادشاهی و جمهوریت عینیت خواهد یافت .

11 نوامبر 2011 ـ پاریس           

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com