بازگشت به خانه

جمعه 13 آبان 1390 ـ  4 نوامبر 2011

 

سازمان های سکولار و دولت بختیار

بیژن باران

من اینها گویم و دنباله دارد شب.

(اخوان ثالث: پرستار)

می باش چو خار حربه بر دوش/

تا خرمن گل کشی در آغوش

(نظامی گنجوی)(*)

مسئلهء عدم حمایت سازمان های سکولار از دولت بختیار در مقطع انقلاب بهمن مسئله ای ست که نیاز به واشکافی دارد. می توان 3 علت را برای این عدم حمایت آورد:

1- دولت متزلزل بختیار از پشتیبانی قوی مردم برخوردار نبود.

2- آمریکا، شریک کودتای 28 مرداد 32، از دولت بختیار حمایت می کرد.

3- سکولارها در مقابل صفوف شیعی امیدی نداشتند؛ چنانکه پس از 30 خرداد 60 قلع و قمع شدند اما در دولت خاتمی جوانه ها علنی شدند.

داوری در باره این علت ها شخصی، ذهنی، تابع اطلاعات و منافع فردی و طبقاتی داور می باشد.

1- دولت بختیار. الگوی دولت های متزلزل در شهریور 39 تا خرداد 42 یعنی اقبال، شریف امامی، امینی، علم بار دیگر در 56 - 57 با هویدا، آموزکار، شریف امامی، ارتشبد ازهاری، بختیار تکرار شد. اگر انتخابات آزاد مجلسین 1- 2 سال جلوتر و بنا بر معیارهای سازمان ملل اتفاق می افتاد؛ و اگر دولت نظامی ارتشبد ازهاری منصوب نمی شد؛ آنگاه انتصاب نخست وزیری بختیار کارسازتر می شد.

عدم حمایت مردم در کل بواسطهء ماهیت دولت بختیار، شور انقلابی مردم در مقطع قیام و عدم توازن نیروهای حاکمیت و مخالفان بود. دیده می شود که همهء ایرانی ها، حتی خود شاه در پاناما، روی خوش به بختیار نشان ندادند. شاید بتوان وابستگان به سیاست خارجی آمریکا در خلیج فارس را مستثناء دانست. در تظاهرات حمایت از بختیار 130 هزار نفر شرکت کردند؛ در عاشورای 57 بزرگترین تظاهرات تاریخ با شرکت 12 میلیون نفر در سراسر ایران برای سرنگونی سلطنت انجام شد. روشن است که اینها فاکت های تاریخی اند.

بگذارید کابینهء بختیار و نظرهای سیاسی دیگران در باره اش واشکافی شوند. جبههء ملی اعلام کرد که بختیار را اخراج کرده است. دکتر غلامحسین ساعدی هم‌زمان با پذیرش دولت توسط بختیار در هفته ‌نامه‌ی ایرانشهر نوشت: «خود را فریب ندهیم. صحه گذاشتن، حتی به یک یا چند خواست فرعی، مطلقاً دردی را دوا نخواهد کرد. شاهپور بختیار که برگزیدهء شاه و مجلسین دست ‌چین شدهء ساواک است، کاری از پیش نخواهد برد.» حمایت هم‌زمان آمریکا از حکومت ایران نشان دهندهء تمایل این کشور به حمایت از کابینه بختیار است.(1)

مهندس‌ بازرگان‌ در دفتر کار خود مصاحبه‌ ای‌ ترتیب‌ داده‌ و گفت:‌ «گمان‌ می‌کنم‌ بختیار عاقلانه‌ترین‌ راه‌ یعنی‌ استعفا را در برابر امام‌ خمینی‌ به‌کار بندد... مردم‌ غیرقانونی‌ بودن‌ دولت‌ را به‌ دفعات‌ اعلام‌ کرده‌اند.. مطمئنم‌، ایشان‌ در برابر خواست‌ ملت‌ استعفا خواهند داد، و جز این‌ چاره‌یی‌ نیست»‌. (2)

بموازات دولت بختیار، رهبری انقلاب، "شورای انقلاب ِ" کاملاً شیعی خودی را پدید آورد. در این شورا، هیچ یک از ادیان و فرق موجود در جامعه، از جمله سنی ها، دراویش، ارمنی ها، عضو نبودند چه رسد به سکولارهای جبههء ملی و چپ ها. در لیست نهایی، که با توافق ضمنی همراه بود، بخش عمدهء ارتش با 2 نظامی رده بالا، سرتیپ قرنی و مسعودی، در شورای انقلاب، حضور داشتند.

لیست شورای انقلاب 4 بار عوض شد.

1: طالقانی، مطهری، رفسنجانی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی، احمد صدر حاج سید جوادی، تیمسار قرنی، مهندس بازرگان، مهندس کتیرایی. دکتربهشتی، دکتر باهنر، دکتر یزدی، دکتر سحابی، دکتر شیبانی.

2 و 3: با تشکیل دولت موقت و خروج وزراء از لیست- حسن حبیبی، بنی صدر، قطب زاده، میرحسین موسوی، ح پیمان، احمد جلالی به لیست اضافه شدند.

4: پس از استعفای دولت موقت، مهندس کتیرایی، مهندس معین فر، دکتر رضا صدر، مهندس بازرگان، دکتر پیمان، مهندس موسوی، جلالی خارج شده، و سرتیپ مسعودی اضافه شد.(3)

این انحصارگرایی را در کابینهء 14 نفری بختیار هم می توان دید. شاهپور بختیار، عضو اخراجی جبهه ملی و یکی از رهبران مهم آن، نخست وزیری شاه را پذیرفت. در کابینهء او هیچ سیاستمدار مخالفی وجود نداشت. قبل از کودتای 28 مرداد 32، کابینه قوام 3 وزیر غیرخودی داشت. اعضای 14 نفره کابینه‌ را بختیار به شرح زیر به شاه معرفی کرد:

احمد میرفندرسکی- وزیر امور خارجه، ارتشبد فریدون جم‌- وزیر جنگ، یحیی صادق وزیری- وزیر دادگستری، منوچهر کاظمی- وزیر کشاورزی، مهندس عباسقلی بختیار- وزیر صنایع و معادن و بازرگانی، دکتر محمد امین ریاحی- وزیر علوم و آموزش و پرورش، دکتر منوچهر رزم‌آرا‌- وزیر بهداری، دکتر سیروس آموزگار یگانه، وزیر مشاور و سرپرست وزارت اطلاعات، دکتر رستم پیراسته- وزیر امور اقتصادی و دارایی، علی صمیمی-  وزیر پست و تلگراف، جواد خادم- وزیر شهرسازی و مسکن، دکتر منوچهر آریانا‌- وزیر کار و امور اجتماعی، محمد مشیری- معاون نخست وزیر.(4)

در این کابینه عضوی از مخالفان- مثلا یک آخوند شیعی یا سنی، فردی از مرکزیت جبهه ملی و نهضت آزادی یا دبیری از سازمان فدایی و حزب دمکرات کردستان ايران- وجود نداشت. اگرچه خیلی زود ارتشبد جم و صادق وزیری استعفاء دادند؛ یعنی دستچین های خودی هم از حمایت روی گرداندند. دیگر این که دولت بختیار اصرار به تصویب نخست وزیری خود در مجلسین داشت. در حالی که نمایندگان شورا و سنا گزیده ساواک و شاه بوده؛ نه حاصل انتخابات آزاد. لذا آنها برای مردم وجهه ای نداشتند.

چرا ارتش سکولار 800 هزار نفری مسلح- با تضادهای درونی و رهنمودهای یانکی ها- از بختیار حمایت نکرد؟ چرا انتقاد به ارتش نمی شود که پشت بختیار را خالی کرد؟ سکوت خود روشنفکران لیبرال در 1357 در  عدم حمایت از بختیار چه معنی می دهد؟ آیا در مقطع انقلاب، رهنمود ارشادی دادن به چپ ها بر مسیر انقلاب تاثیر می گذاشت؟ آیا این رهنمود می توانست سکولارها را برای حمایت از آخرین حکومت رژیم سابق بسیج کند؟ در آن حالت صف آرایی نیروهای انقلاب و دولت بختیار بطور کمی چگونه می شود؟ اصولاً نظر اجتماعی با توان بسیج مردم در سایه سرکوب دولتی بدور این نظر 2 مقوله کاملاً متفاوتند.

بعلاوه در نقطهء عطف انقلاب، شور و هیجان لحظهء تاریخی در شکست نزدیک ارتجاع حاکم، منطق انقلابیون را آچمز می کند. زیرا انقلابیون انسان هایی در عشق و تب انقلاب اند که در نقطهء عطف انقلاب فقط به پیروزی بر دشمن حاکم با تجهیز نیروهای خودی برای شکست این دشمن عمل می کنند. شاید دورخیز برای پرش، استعاره مناسبی برای نقطهء عطف انقلاب باشد. دورخیز با دویدن سریع، مومنتوم یعنی حاصل ضرب جرم تن و سرعت دونده را افزایش می دهد. در لحظه پرش، دیگر دیر است که دونده مسیر پرش را عوض کند.

پس دولت بختیار دولتی ائتلافی در مقطع انقلاب نبود؛ بلکه آخرین برگ بازنده دیکتاتور مخلوع در یک دولت انتصابی اقلیت ناچیز در مقابل اکثریت قریب باتفاق جامعه انقلابی خواهان سقوط خودکامگی بود. این را مردم از روی غریزه تاریخی می دانستند که خودکامگی بمجرد اوضاع مطلوب دوباره بساط استبداد را می گسترد. این عمل با کودتایی شبیه 25 یا 28 مرداد 32 یا تفویض نخست وزیر مانند حکم برکناری دکتر مصدق در گذشته اتفاق افتاده بود. انحصارگرایی پس از بهار انقلاب مقولهء دیگری در تجربه تاریخی مردم است. در بهار آزادی چپ در ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان، بلوچستان، مازندران آغاز به سازماندهی شوراهای کارگری، دهقانی، دانشجویی کرد.

2- عامل بیرونی. تز سبز برژینسکی در خاور میانه برای محاصرهء شوروی، کمک سیا به بنیانگراها به ضد سکولارها بود. این تز غلط ضایعات فراوان در افغانستان، پاکستان، فلسطین، یمن، عربستان، سومالی ببار آورد. برژینسکی‌ در خاطرات‌ خود می‌گوید: «هدف‌ ماموریت‌ هایزر این‌ بود که‌ به‌ حفظ‌ قدرت‌ یک‌ دولت‌ غیر نظامی‌ بعد از شاه‌ کمک‌ کند. من‌ با دولت‌ بختیار موافق‌ بودم‌ و آشکارا حمایت‌ قاطع‌ آمریکا را از این‌ دولت‌ تاکید می‌کردم‌، اما همچنین‌ اصرار داشتم‌ که‌ هایزر باید ارتش‌ ایران‌ را برای‌ دست‌ زدن‌ به‌ یک‌ کودتا به‌ دنبال‌ سقوط‌ احتمالی‌ بختیار آماده‌ نماید.» روشن است که شورای انقلاب بخاطر اعضای خود از جمله تیمسار قرنی و مسعودی- از نیت ژنرال هایزر آگاه بود. لذا ضمن مخالفت با بختیار حواسش متوجه کودتایی شبیه نوژه هم بود.

برای انقلابیون، حضور آمریکا با 92 هزار مستشار نظامی و غیرنظامی با حق کاپیتولاسیون پس از کودتای 28 مرداد 32، زندان و اعدام آزادی خواهان- همچون دکتر فاطمی قابل تحمل نبود. نیم قرن 2 شعار اصلی مردم "مرگ بر آمریکا" و در دههء 50 "سرنگونی سلطنت" بود که در ایران طنین می انداختند. این 2 شعار مرکزی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، سچفخا، مجاهدین، و مائویست ها بودند.

3- کمیت قلیل سکولارها. دیکتاتور سابق، با تفرعن و خودشیفتگی مخالفان سیاسی را داخل آدم حساب نمی کرد. رجوه کنيد به خاطرات روزانهء علم. او با لهجه خاص خود هجای اول انتلکتوئل را برای تمسخر مبارزان راه آزادی و عدالت- از نوع دکتر ارانی، دکتر فاطمی، دکتر ساعدی بکار می برد. این همان تفرعنی است که قذافی با  چهار دهه دیکتاتوری مخالفان خود را "موش" نامید؛ نه انسان منقد برای تعامل در یک دولت مدرن.

شاه می توانست جلوتر از موج انقلاب، با برداشتن "شورای نگهبان ِ ساواک" امکان ورود نیروهای سکولار نوع طرفدار آمریکا، توده ای طرفدار شوروی، طوفان طرفدار چین/ آلبانی، مستقل از نوع جبهه ملی، چریک ها، کنفدراسیون را در حاکمیت از طریق انتخابات آزاد مهیا کند. نه در خاتمهء رژیم 57 ساله سلطنت کودتایی، با اکراه تن به نصب بختیار و رای موافق مجلسین با نمایندگان برگزیده ساواک بدهد.

حمایت احزاب و سازمان های سیاسی از حاکمیت یک تعامل 2جانبه است. ائتلاف سیاسی با جر و بحث برای همکاری بدور یک برنامه سیاسی مشترک- با ورود وزرای نامزد نیروهای دور میز در دولت برای تقسیم قوه اجرایی- می باشد. حمایت نمی تواند یکسویه از طرف نیروهای بیرون از حاکمیت از دولت باشد. اصولاً عشق یکسویهء فردی نوعی جنون دماغی است که در ادبیات و اساطیر فارسی "مجنون" و زن پدر سیاووش نمونه های این عارضه روحی اند.

تازه حمایت یکسویه سکولارها از بختیار هم دردی را دوا نمی کرد. زیرا با شکست رفرم ارضی سال 41، نیروهای دهقانی حومهء شهرها ده ها میلیون نفر بودند؛ نیروهای سکولار شهری چند 100 هزار بیشتر نبودند. قلع و قمع سکولارها در بهار آزادی و اعدام فله ای زندانیان سیاسی، ترورهای زنجیره ای، تبعید/ گریز آزادیخواهان به خارج نشان داد که انحصار گرایی فقط در رژیم ساقط نبوده؛ خصیصهء دیکتاتوری است. در دههء 60 بیش از 4 هزار از زندانیان سیاسی آزادیخواه و عدالت طلب در بند به قتل رسیدند. همین قلع و قمع سکولارها در پیروزی طالبان در 1996 در کابل هم با نماد اعدام دکتر نجیب الله بوقوع پیوست. همان کاری که با بختیار در پاریس شد.

پس حمایت مقطعی سکولارها از دولت بختیار نمی توانست تخریب سیاسی پس از کودتای 32 را ترمیم کند. دیکتاتور گور دودمان خود را ظرف ربع قرن کنده بود؛ با انبان دلار آماده فرار بود. در طب، تشخیص و مداوای مرض باید بموقع در معالجه ی یک مریض انجام شوند. این اندرز در استعاره "نوشدارو پس از مرگ سهراب" در زبان فارسی رواج دارد. پس در مقطع انقلاب در رابطه دولت بختیار و سکولارها  دو مسئله مرکزی وجود داشتند. 1- رشد کمیت مقوله های اجتماعی یا تناسب نیروهای صف حاکمیت و مخالفان.  2- تعامل و اصلاحات بموقع در حاکمیت. رژیم ساقط در هر دو مورد مسامحه کرد- بخاطر مریضی شخصیت در رأس و حرص غارت ثروت مردم.

عدم حمایت سکولارها در آخرین لحظهء سقوط دیکتاتوری، علت سرنگونی نمی باشد. کسانی که دید خلق الساعه افلاطونی و امر الهی مذاهب سامی دارند با اعتقادات خود تکوین جهان را نتیجهء "امر" یک مرکز دانش غیبی به جهان غیرانسانی بی زبان می پندارند. آنها تغییر و پیدایش جهان را نه با عوامل مادی بلکه نتیجه ارادهء یک هوشمند ماورای طبیعت می دانند. در حالی که تاریخ جوامع و علوم طبیعی- تغییر کیفی را ناشی از انباشت تغییرات تدریجی درونی یک سیستم تجربی جهانشمول می دانند؛ نه بنا به خواست یک نیروی جنی مجهول ماورای سیستم. انقلاب مانند یک پدیدهء طبیعی علل پیدایش خود را داشته؛ حاکمیت بخاطر قدرت مطلقه این را پیش بینی نمی تواند بکند؛ لذا در نقطهء عطف پیشگیری پذیر نیست. {4}

نیروهای پیگیر سکولار، یعنی چپ ها، از دولت آموزگار ببعد، با اندام شکنجه دیده از زندان های ساواک آزاد شدند. آنها خود را در کوران جوشش انقلابی جامعه، بحران اقتصادی- سیاسی حاکمیت، نفرت شخصی از ساواک با راس آن یافتند. مرکز توجه شش دانگ آنها اعمال دو شعار سرنگونی سلطنت و اخراج نیروهای بیگانه از کشور بود. دیگر فرصت حرف و جدل نبود؛ لحظهء عمل بود. اینکه 30 سال بعد سلیقهء خواننده این انقلاب را بر وفق منافع و آرزوهای خود نداند؛ ربطی به اتفاق و علل آن در 30 سال پیش ندارد و یک داوری کاملا شخصی و جهتدار است.

چطور می شود- انقلابیونی که زندگی و استعداد خود را در خدمت ارتقای جنبش چپ گذاشته بودند حواس شان جمع نبوده باشد؟ آنها امکان زمانی و مادی برای بسیج توده ها نداشتند. نمی توان سه دهه بعد، با کتمان فله ای و نفرین به گذشته، انقلاب عینی را نه نتیجهء نیروهای عینی بلکه انحراف از انتطارات خود دانست. تازه صحت نظر در جامعه کافی نیست؛ بسیج به دور نظر صحیح شرط صحت و پیروزی آن است. بفرض اینکه انقلابیون چپ در گذشته نبودند؛ آنگاه باز می توان یقهء چپ را گرفت که 33 سال پیش در عدم حمایت از یک دولت متزلزل- پس از دومینوی نخست وزیری هویدا، آموزگار، شریف امامی، ازهاری- باید نفرین شود. دولت بختیار - مانند دولت کرنسکی در روسیه - پاسخ دیر حاکمیت مطلقه برای اصلاحات جامعه بود که منجر به سرنگونی هر دو سلطنت شدند. {4}

 

_______________________________________________

* شعر اخوان بیان مستقل بودن عامل ذهنی «گفتن» از عامل عینی «شب» است. دومی با استعاره تناسب نیرو یعنی کمیت و کیفیت/ سلاح را بیان می کند.

{2} http://www.asre-nou.org/php/view.php?objnr=17047 انقلاب ‏04‏/10‏/2011

http://www.asre-nou.org/php/view.php?objnr=16907(3)

 http://www.zamaaneh.com/revolution/2008/12/post_187.html(4)

 

منابع:

1} http://www.rasekhoon.net/article/show-21660.aspx

{2} http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=8016 علی شاکری زند: دولت بختیار و فروغ آزادی

{3} http://www.azadegi.com/ شاپور بختیار.

http://www.mashal.org/content.php?c=bainenmelal&id=01289

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com