بازگشت به خانه

چهارشنبه 20 مهر 1390 ـ  12 اکتبر 2011

 

آينده خيزش هاي شمال افريقا و خاور ميانه

گفتگو با كورش زعيم

گفتگوگر راديو صدای ايران

پرسش: به نظر شما چه عامل يا چه عواملي و از چه نوع يك دگرگوني، يك انقلاب، يك خيزش و شورش را پديد مي آورد؟

كورش زعيم: به باور من دو نيروي اجتماعي مردم را به خيزش و ابراز نارضايتي خود از وضع حاكم بر مي انگيزد. خيزش هاي مردمي هم مانند خيزش هاي طبيعي زمين لرزه، سيل و آتش سوزي هاي جنگلي است. وقتي فشار درون زمين به تدريج به نقطه غيرقابل تحمل مي رسد، يا بارش باران بيش از توان تحمل رودخانه ها مي شود يا گرماي هوا بيش از تحمل چوب درختان مي شود، اين تحولات طبيعي رخ مي دهد. جوامع انساني را هم مي توان به شرايط طبيعي تشبيه كرد.

در همهء اين كشورها، دو روند متضاد در طي دهه ها در حال رشد بوده اند. يكي روند تكامل انساني كه شاخص آن افزايش سطح سواد و تحصيلات دانشگاهي است كه به آگاهي بيشتر و انتظارات بيشتر مي انجامد. اين روند در دهه هاي گذشته با انقلاب اطلاعات و ارتباطات، و آسان و همگاني شدن دسترسي به اطلاعات بين المللي، بويژه چگونگي زندگي مردمان ديگر كشورها، انجاميده است. پيدايش اينترنت، ماهواره و تلفن همراه فاصله سنتي ميان مردمان يك كشور را با هم و با مردمان ديگر كشورها از ميان برده است. ديگر نمي توان واقعيت ها را از مردم پنهان كرد يا فساد حاكم را مخفي نگه داشت. روند دوم، رشد اقتصادي است كه اگر با اين رشد اجتماعي همگام نباشد، و اگر هم از ديد آمار همگام به نظر برسد، فقط بخش كوچكي از جامعه را كه نزديك به حاكميت خودكامه و فاسد است برخوردار مي كند. اكنون شما اكثريت جامعه را كه جوان و تحصيكرده و متخصص هستند داريد كه از موهبات رشد ثروت در كشور برخوردار نيستند، و به علت انحصاري بودن اقتصاد در دست عوامل حاكميت كه براي سود بيشتر و سريعتر فقط به بازرگاني و دلالي مي پردازند، از داشتن يك شغل همخوان با استعدادشان محروم هستند.

نيروي ديگري كه براي دگرگوني هاي اجتماعي و سياسي در يك كشور غيرآزاد وارد مي آيد، فشارهاي عوامل اجتماعي و سياسي بين المللي بر جوامع سنتي است. اين فشارها كه از راه اطلاعات و آگاهي ها وارد مي آيد، در جوامعي كه در حال انتقال از شرايط سنتي به شرايط نوين هستند شكاف ايجاد مي كنند و باعث اختلافات راهبردي و حتي سليقه اي مي شوند. افكار عمومي جهاني نيروي قدرتمندي در راستاي تحولات دموكراتيك و حقوق بشري در جوامع سنتي است. هنگامي كه يك ملت دچار اين تضاد ها مي شود و فشارهاي انباشته در درون اجتماع ناگهان با بهانه اي به انفجار تبديل مي شود، تاثيري زنجيره اي بر جوامع مشابه مي گذارد و آنها را هم بسوي دگرگوني و انقلاب مي كشاند.

براي مثال، در 1848، كه شورش هاي مردمي در فرانسه آغاز شد و به جمهوري دوم منجر شد، اين شورش ها به كشورهاي اروپايي هم سرايت كرد و، در همان سال، 50 كشور از جمله آلمان، كشورهاي زير سلطهء اتريش، ايتاليا، ايرلند، دانمارك، لهستان، مولداوي و غيره انقلاب كردند، در صورتي كه هيچ ارتباط سازماندهي شده اي ميان آن انقلاب ها نبود. سال 1848 به "بهار ملت ها" معروف شد.

در 1951، تحولات استقلال طلبانهء ايران به كشورهاي ديگر مانند مصر و عراق سرايت كرد كه با الهام از مصدق، جمال عبدالناصر كانال سوئز را ملي كرد (1956) و عبدالكريم قاسم پادشاهي عراق را برانداخت (1958). در سال هاي 1960 تا 1980، حدود 60 كشور بطور زنجيروار دچار تحولات سياسي شدند كه بسياري از آنها از ديكتاتوري به دموكراسي رسيدند.

در سال 1989، در لهستان شورش و انقلاب شد كه به همهء كشورهاي زير سلطهء شوروي سرايت كرد و به فروپاشي شوروي انجاميد، و هيچ ارتباط سازماندهي شده ای ميان آن كشورها هم نبود. در سال 2000، در صربستان شورش اجتماعي رخ داد، و در پي آن در گرجستان (2003)، اكراين (2004)، لبنان و قرقيزستان (2005)، مولداوي (2009)، و اكنون در همه كشورهاي عربي.

اينگونه تحولات اجتماعي كه برخي به توطئه هاي ابرقدرت ها و طرح هاي پنهاني نسبت مي دهند كه عده اي خداگونه نشسته اند و تصميم مي گيرند كجا چه خبر شود، بارها و بارها در طول تاريخ رخ داده و هميشه نتيجهء افزايش انتظارات مردم و تاثير همان نوع از فشارهاي دروني و بروني بوده كه جامعه ها را به خيزش وا واداشته است.

 

پرسش: دگرگوني ها در فضاي خاورميانه و شمال افريقا داراي چه خصلتي است و از چه تعريفي پيروي مي كند؟

كورش زعيم: تحولاتي كه در شمال افريقا و خاورميانه شاهد آنها هستيم را مي توان به تحولات 1848 اروپا تشبيه كرد كه از شورش هاي فرانسه آغاز و دامنگير همهء كشورهاي اروپايي (بجز انگلستان و روسيه) شد. عدم تعادل ميان رشد آگاهي و كيفي جمعيت كه باعث افزايش انتظارات مي شود از يكسو، و وجود ديكتاتوري هاي فاسد و خشن حاكم از سوي ديگر، همراه با فشارهاي جهاني ناشي از افزايش كيفيت زندگي و آزادي هاي اجتماعي در كشورهاي ديگر، كاسه صبر ملت ها را سرريز مي كند. 

يك ويژگي سرنوشت ساز يكصد سال گذشته، سرعت گرفتن موج پيشرفت هاي تكنولوژيك، بويژه در بخش ارتباطات و آگاهي رساني است. در صد سال گذشته پيشرفت هاي شگرفي با سرعت تصاعدي انجام گرفته: از تلفن قارقاركي محدود به ثروتمندان تا تلفن همراه ارزان و قدرتمند و نامحدود. از راديو لامپي تك موج محدود به ثروتمندان تا راديو و تلويزيون ارزان و همگاني و بدون مرز ماهواره اي غيرقابل كنترل. از روزنامه هاي محدود چاپ سربي تا اينترنت و ميليون ها روزنامه و سايت و خبر رساني جهاني رايگان و غيرقابل كنترل. اين ها جوامع انساني را در سراسر جهان بهم نزديك و از كار يكديگر آگاه كرده است. ديگر نمي توان حقيقت را پنهان كرد، ديگر نمي توان ملت ها را در ناآگاهي نگه داشت يا در چنبرهء خودبزرگ بيني هاي بيمارگونه و تماميت خواهي ها كنترل كرد و فساد و وحشيگري حكومتي را از چشم ها دور نگه داشت. در گذشته، آنها كه از اكثريت مردم با شعورتر و زيرك تر و با شهامت تر بودند به حكومت مي رسيدند، و ديكتاتوري هم مي كردند. امروز ديكتاتورها از بيشعورترين، ناآگاهترين و ترسوترين افراد ملت هستند. معمر قذافي، علي عبدالله صالح و بشار اسد نمونه هاي بارزي از اين ديكتاتورها هستند.

 

پرسش: آيا بهاران عرب براستي بهاران به بار خواهد آورد؟

كورش زعيم: اينكه همهء اين كشورهاي عرب كه نام بردم در كوتاه مدت به دموكراسي دست بيابند، نسخه بلند بالايي است. آنچه من مي توانم بگويم اين است كه راهي بجز دموكراسي وجود ندارند. شايد برخي از اين كشورها دوباره دچار حكومت هاي نظامي كودتايي تا رييس جمهورهاي فريبكار شوند كه روند دموكراسي را كند كنند يا به تاخير بياندازند، ولي با افزايش شمار كشورهاي عربي دموكرات، زندگي اين حاكمان بسيار دشوار خواهد شد و كوتاه. مردم شان با مشاهدهء كشورهاي همزبان شان كه آزادي كسب كرده اند، دولت هاي خودكامه خود را خيلي زود به زير خواهند كشيد. ديكتاتوري ها ديگر پايدار نيستند و نه دير بلكه زود نيست مي شوند.

وقتي به آمار كشورهايي كه در دهه هاي اخير از ديكتاتوري به دموكراسي دست يافته اند مي نگريم، باورمان بيشتر راسخ مي شود كه افراط گرايان و ديكتاتورها با سرعت فزاينده اي محكوم به فنا هستند. در سال 1975، 41 كشور آزاد بودند، 48 كشور نيمچه دموكراسي داشتند و 63 كشور ديكتاتوري بود. در سال 2010، 89 كشور آزاد، 60 كشور نيمه آزاد و 47 كشور ديكتاتوري بودند. با توجه به اينكه شمار كشورها از 152 به 194 افزايش يافته است. يعني 42 كشوري كه در اين مدت افزوده شده اند، همگي از نوعي دموكراسي برخوردارند. اين روند را نمي شود نديده گرفت.

 

پرسش: فكر نمي كنيد در مصر، جايگزين بهار عرب، سازمان اخوان المسلمين باشد؟

كورش زعيم: در مورد اخوان المسلمين من باور دارم كه اين سازمان ديگر آن سازمان تندروی خشونت طلب نيست، همچنانكه فدائيان اسلام خودمان هم تغيير ماهيت دادند. اول اينكه اخوان المسلمين بيش از 18 تا 20 درصد در مصر راي نمي آورد؛ بنابراين، هميشه در اقليت خواهد بود. دوم اينكه آنها اكنون بخوبي مي دانند كه با افراطي گري و خشونت گرايي تقريباً همهء كشورهاي جهان آزاد كه سال به سال گسترش پيدا مي كند و كشورهاي عربي هم به آن مي پيوندند، رفتار ستيزگرانه را تحمل نخواهد كرد. جمعيت سلفي ها در مصر خطرناك تر از اخوان المسلمين خواهند بود. بطور كلي باور دارم كه افراط گرايان سنتي به نظام سياسي كشورها خواهند پيوست تا با گروه هاي تروريستي اسلامي در يك چارچوب رده بندي نشوند.

 

پرسش: اميدي به استقرار دموكراسي در ميان مدت در تونس و مصر وجود دارد؟

كورش زعيم: من به تونس و مصر بيش از ديگر كشورهاي در حال تحول اميدوارم. تونس يكي از كشورهاي با فرهنگ تر عربي است و به علت نزديكي زياد به اروپا و وابستگي اقتصادي به جهانگردي، جامعه اي به نسبت باز دارد. از سوي ديگر بن علي، با وجود روش هاي ديكتاتورمآبان اش، شخص بسيار هوشمندي است. او در «سن سير» فرانسه و آكادمي هاي نظامي امريكا آموزش ديده و با شيوهء زندگي در كشورهاي آزاد آشنا بود. در واقع اين هوشمندي فوق العادهء او، بويژه در زمينه هاي اطلاعاتي و امنيتي، بود كه حبيب بورقيبه را واداشت او را به بالاترين سمت امنيتي تونس بگمارد. تونس براحتي مي تواند يك دولت دموكرات بوجود بياورد، زيرا همهء زيرساخت هايش سالم مانده است.

مصر هم كشوري با تاريخ كهن و فرهنگ بالا است كه مردم آن را به افتخار وا مي دارد. از سوي ديگر حسني مبارك از بدترين ديكتاتورها نبود. اگر به شرايط دموكراتيك و انتخابات آزاد تن در مي داد، مي توانست رييس جمهور خوبي براي مصر باشد. ولي قدرت و ديكتاتوري مي تواند هر كس را كور و فاسد كند. من مصر و تونس را پرچمدار دموكراسي در جهان عرب مي دانم و ديگران از آنها سرمشق خواهند گرفت.

 

پرسش: به نظر شما قذافي چگونه رهبري بود؟ معايب و محاسن او؟

كورش زعيم: معمر قذافي كه مي گويد پدرش در جنگ با ايتاليايي ها كشته شده، در يك قبيله بدوي عرب چادر نشين در بيابان هاي «سرت» بدنيا آمد و از كودكي به مسئله و نجات فلسطين علاقمند شد و باور داشت که اين کار با ناسيوناسيم عرب ممكن است. او از همان هنگام شيفتهء ناسيوناليسم عرب شد. پس از اينكه به ارتش پيوست، در دانشكدهء «سند هرست» انگلستان دورهء افسري را گذراند. پس از بازگشت به ليبي، به گروه افسران جواني كه قصد براندازي رژيم پادشاهي را داشتند پيوست و سرانجام رهبري آنها را بدست گرفت و در يك كودتاي بدون خونريزي شاه ادريس را كه براي درمان به تركيه رفته بود و پسرش را، از پادشاهي خلع كردند و جمهوري عربي ليبي را تشكيل دادند. او، پس از رسيدن به رهبري ليبي، خود را به جمال عبدالناصر كه مورد ستايش او بود نزديك كرد و تقريباً هميشه فقط با ناصر مشورت مي كرد. قذافي روياي كشورهاي متحده عربي را در سر مي پروراند و، پس از ملي شدن كانال سوئز، او هم قراردادهاي نفتي ليبي را لغو كرد و سهم ليبي را از 50% به 79% افزايش داد. وي كه با همهء مردمان غير عرب و غير مسلمان مخالف بود، همهء خارجي های مهاجر اروپايي را از كشور بيرون كرد و به قتل عام افريقاييان غير عرب ليبي پرداخت. افسران ناراضي او توطئه ترور او را چيدند، ولي سازمان امنيت عبدالناصر توطئه را خنثي كرد. از آن پس او به همه بدگمان شد، هر صداي اعتراض و انتقاد را با زندان يا مرگ خاموش مي كرد، ادارهء كشور را فقط به خانوادهء خودش داد و اقتصاد كشور را هم خانوادگي كرد. بزودي همهء قدرت و ثروت فقط در دست خانوادهء قذافي و دايرهء دوستان مورد اعتماد او بود.

قذافي در مورد فراهم آوردن آموزش و بهداشت و خدمات شهري براي مردم ليبي گام هاي بلندي برداشت، ولي بخش عمده اي از درآمد نفت را صرف خريد جنگ افزارهاي مدرن مي كرد و جنگ هاي بيهوده زيادي هم كرد. در حاليكه خزانهء كشور مملو از ثروت بود، و خانواده و دايرهء مورد اعتماد قذافي به ثروت هاي نجومي دست يافتند، اكثريت مردم ليبي در فقر زندگي مي كردند. خود قذافي و فرزندان اش بيشتر درآمد نفت ليبي را به حساب هاي شخصي خود مي ريختند و اكنون از ثروتمندترين خانواده هاي جهان بشمار مي آيند.

قذافي تلاش زيادي براي ايجاد يك كشور بزرگ و متحد عرب كرد. بربرهاي افريقا را كه عرب نبودند نسل كشي كرد، چون آنها را انسان نمي دانست و عربي سخن نمي گفتند. «چاد» را تسخير كرد و با مسيحيان سودان جنگيد تا بتواند "كشور بزرگ مسلمان متحد ساحل" را بوجود آورد. با مصر و سوريه هم مي خواست "كشورهاي بزرگ عربي" را بوجود آورد كه ناكام ماند. به فلسطينيان و براي جنگ با اسراييل براي مصر و سوريه پنهاني اسلحه مي فرستاد. تلاش ها و جنگ هاي نافرجام او همه براي اين بود كه از مراكش تا مصر و سومالي و سوريه و فلسطين را در يك كشور بزرگ متحده عربي ادغام نمايد، ولي شخصيت بلند پرواز و آتشين او رهبران كشورهاي با فرهنگ تر را نگران مي كرد و هيچكدام از سران كشورهاي عربي براي او احترام زيادي قائل نبودند. قذافي حتي به دليل شكست مصر در برابر اسراييل، در سال 1977 به مصر حمله هوايي و زميني كرد كه البته در عرض سه روز دفع شد. بطور كلي مي توان او را يك ديوانهء ثروتمند و مسلح انگاشت. در آينده وسعت كشتارها و جنايت هاي او عليه مردم ليبي و ديگر كشورهاي افريقايي آشكار خواهد شد.

او دست آخر به توليد تسليحات كشتار جمعي روي آورد تا خودش به تنهايي بتواند كشورهاي عربي را زير يك پرچم درآورد. اين تسليحات شامل سلاح هاي شيميايي بصورت گاز اعصاب، سلاح هاي ميكربي و راديو اكتيو، و سرانجام بمب اتمي مي شد. ولي پس از دستگيري صدام حسين، بي درنگ توليد آنها را متوقف كرد و اجازه داد بازرسان بين المللي از تجهيزات او ديدن كنند.

بطور كلي مي توان داوري كرد كه سرهنگ معمر قذافي در حالي كه به ظواهر بهبود جامعه ليبي توجه مي كرد، شخصيتي بسيار نامتعادل، خشونتگرا، تماميت خواه، بسيار خودبزرگ بين و تا حد جنون عرب نمايشگر بود. يعني مي خواست فرهنگ چادرنشيني و شترسواري عرب بيابگرد را به عنوان يك شيوه زندگي ستايش انگيز در جهان مطرح كند و به اين دليل در سفرهاي بين المللي خود خيمه و شتر خود را همراه مي برد.

بارها براي كشتن قذافي برنامه ريزي شده بود. براي مثال در 1969، سازمان اس آ اس انگلستان برنامه اي براي ترور قذافي و بازگشت خانواده ادريس كشيد كه با مخالفت رييس جمهور امريكا، بخاطر اينكه قذافي ضد ماركسيست است، لغو شد. در 1976، يك نفر ناراضي به سوي او تيراندازي كرد، ولي آسيبي به او نرسيد. در 1981، فرانسه و مصر با هم توطئه ترور او را چيدند كه به علت مخالفت دولت امريكا لغو شد. در 1981، امريكا محل زندگي او را بمباران كرد، كه با تلفن نخست وزيران ايتاليا و مالت به قذافي، وي از خانه اش فرار كرد و آسيبي نديد. در 1993، دو هزار نفر از سربازان ارتش ليبي در يك شورش قصد ترور قذافي را داشتند كه بيرحمانه سركوب شدند. در 1996، گروهي از افراط گرايان اسلامي با كمك ام آي 6 انگلستان براي كشتن قذافي به خودروی او در نزديكي "سرت" حمله كردند، ولي ترور نافرجام ماند. در 1998، اسلام گرايان افراطي در نزديكي "ديرنه" به خودروی او حمله كردند كه نگهبانان آمازوني او خود را روي او انداختند و نجات اش دادند.

 

پرسش: با سقوط قذافي، شوراي انتقالي ليبي را به چه سمت و سويي خواهد برد؟

كورش زعيم: شوراي انتقالي هنوز آن اعتماد به نفس لازم را براي برداشتن گام هاي بنيادين پيدا نكرده و تا قذافي دستگير يا كشته نشود، از ترس انتقام جويي قذافي خيلي با احتياط عمل خواهند كرد. بهمين دليل هنوز نتوانسته كابينهء خود را تشكيل بدهد. پس از دستگيري يا كشته شدن قذافي، آنها همانگونه كه متعهد هستند شورايي براي تدوين قانون اساسي ليبي تشكيل مي دهند و سپس انتخابات مجلس شوراي خود را انجام خواهند داد و سپس رياست جمهوري را. من باور دارم كه به علت سطح بالاي تحصيل كرده هاي دانشگاهي و دنيا ديدگي نخبگان كشور، و همسايگي دو كشور با فرهنگ متحول شده، بخت ليبي براي دموكراسي زياد است. البته احتمال ناآرامي هاي مسلحانه محدود و فرسايشي با قبيله قذاذفه در بيابان هاي سرت و با برخي گروهك هاي تندرو اسلامي هست.

 

پرسش: كدام يک از كشورهاي ديگر در خاور ميانه استعداد خيزش سياسي دارند؟

كورش زعيم: همانگونه كه من در آغاز سال 2011، پس از آغاز شورش هاي تونس در يك گفتگوي تلويزيوني ابراز كردم، زنجيرهء اين تحولات بنيادين دامن همهء كشورهاي عربي را خواهد گرفت. در تونس، ليبي، مصر، يمن و سوريه كه در شرف اتمام است. در صحراي غربي، الجزيره، مراكش، موريتاني، سودان، بحرين، عربستان، امارات، عمان، كويت، و حتي عراق و اردن كه آغاز شده، ولي بطور موقت با زور يا اعطاي امتيازهاي جزئي بر آن سرپوش گذاشته شده است. ولي دوباره شورش ها آغاز خواهند شد.

 

پرسش: آيا خيزش هاي خاورميانه به چين و روسيه هم ممكن است سرايت كند؟

كورش زعيم: روندي كه من در چين و روسيه مي بينم، حكومت هاي آگاهانه است. سياست حكومت هاي اين دو كشور، با همهء لكه ديكتاتوري كه بر آنها نشسته، آزاد سازي تدريجي است. چين از شرايط ميدان "تيان آن من" تا كنون تغييرات بسيار گسترده اي كرده كه بيشتر آنها در زمينهء اقتصاد و رفاه مردم بوده است. با وجود حكومت بظاهر كمونيستي، اقتصاد چين بيشتر به يك اقتصاد آزاد كاپيتاليستي شبيه شده است. شورش هايي كه در چين خواهيم ديد، كه از هم اكنون در زمينه هاي حقوق كارگري و شهروندي جسته گريخته رخ مي دهد و با پاسخگويي نسبي مسئولان روبرو مي شود، در آينده براي آزادي هاي مدني روي خواهد داد. من حكومت چين را هوشيارتر از اين مي بينم كه در آيندهء نزديك به تدريج فعاليت هاي حزبي را آزاد نكند. آزادي فعاليت سياسي در قالب حزب ها فشار اجتماعي زيادي را خنثي خواهد كرد. آزادي فعاليت حزبي، آزادي رسانه اي را هم در چارچوب همان فعاليت حزبي بدنبال خواهد آورد. همينقدر كه مردم بتوانند نمايندگان خود را به مجلس بفرستند تا در كنار نمايندگان حزب كمونيست بنشينند، چنگال حزب كمونيست را بر سياست كشور سست خواهد نمود.

در روسيه آزادي هاي نسبي و فعاليت حزبي هم اكنون هم وجود دارد. اين حضور و قدرت مافيايي مالي در سياست روسيه است كه سياست حزبي آن كشور را لكه دار و مردم را ناراضي كرده است. مدوديف براي سياست خارجي روسيه كه تا آن هنگام مافيايي و امپرياليستي تلقي مي شد، آبرو خريد. پس از مدوديف، با وجود بازگشت ولاديمير پوتين به قدرت، سياست هاي او را مردمي تر خواهيم ديد. پوتين براي حفظ وجههء سياسي روسيه در عرصهء بين المللي، بيشتر به قدرت اقتصادي و سياسي روسيه توجه خواهد كرد تا گسترش سرزميني. وي همچنين ممكن است بتواند تا حدودي از قدرت هاي مافيايي در اقتصاد روسيه بكاهد.

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com