بازگشت به خانه

دوشنبه 18 مهر 1390 ـ  10 اکتبر 2011

 

قبطی های مصر از ترس جان می گريزند

ريموند ابراهيم ـ در نشريهء اينرنتی فرونت پيج

          در تاريخ، غير مسلمانانی که سرزمين شان به تصرف مسلمانان در می آمد سه گزينه در پيش رو داشتند: پذيرفتن اسلام، پرداخت ماليات ويژهء مذهبی به مسلمانان، و مرگ. امروزه اما گزينهء چهارمی هم بصورت گسترده در کار آمده است که پيشنيان از آن برخوردار نبودند: ترک وطن کردن و مهاجرت؛ گزينه ای که آخرين حاصل قدرت گرفتن اسلاميست ها است.

          يک گزارش جديد حاکی از آن است که، در واکنش به آنچه «بهار عربی» نام گرفته است،  شمار بی سابقه ای از قبطی ها، که ساکنان بومی و مسيحی سرزمين مصر بشمار می روند، از موطن خود مهاجرت می کنند. بنا بر اين گزارش:

          «اتحاديهء سازمان های حقوق بشر مصر (EUHRO) با انتشار گزارشی در مورد مهاجرت مسيحيان مصر، خبر می دهد که از ماه مارس 2011 تا کنون حدود صد هزار مسيحی از مصر مهاجرت کرده اند. اين گزارش که برای کابينه و شورايعالی نيروهای مسلح مصر (SCAF) فرستاده شده، هشدار می دهد که عامل اين مهاجرت بالا گرفتن تهديدها و حملات اسلاميست ها به مسيحيان اين کشور است. نقيب جبريل، مدير اين اتحاديه، می گويد: "قبطی ها داوطلبانه ترک وطن نمی کنند، بلکه سلفی ها آنان را با تهديد و ارعاب بدين کار وا می دارند و فقدان هرگونه حمايتی از جانب رژيم مصر نيز عامل افزاينده ای است».

          اين گزارش سپس فهرستی از حملات به مسيحيان و کليساهاشان (از جمله حمله به کليساهای شهرهای مختلف)  را ارائه داده و می افزايد که: "روحانيون سلفی ها که در پی انقلاب 25 ژانويه صاحب قدرت سياسی شده اند، مسيحيان را "اهل ذمه" می خوانند؛ يعنی غيرمسلمانانی که بايد جزيه (ماليات مذهبی) بپردازند چرا که آنان شهروند درجهء يک نبوده و هرگز نمی توانند دارای حقوق کامل شهروندی شده و يا پست های حساس را به دست آورند».

          در واقع اين تعرض آشکار نمونه ای از آنچه هائی است که در راهند و قطبی ها با آنها اشنا هستند و از ترس همانها دست به مهاجرت زده اند. اخيراً وقدی غنيم، يک روحانی سرشناس و امام سابق کاليفرنيا، در تلويزيون الجزيره قبطی ها را «صليبيون» خوانده است که تقريباً بدترين صفتی است که می توان در جهان اسلام به کسی اطلاق کرد. او بر اين نکته تأکيد کرده است که قبطی ها شايسته حقوق برابر با مسلمانان مصر نيستند چرا که اهل ذمه بشمار می روند. ابو شادی، يکی از مقامات بالای سلفی، نيز به نشريهء «تحرير نيوز» گفته است که قبطی ها يا بايد بدين اسلام بگروند، يا جزيه پرداخته و منزلتی فروتر از مسلملن داشته باشند و يا کشته شوند. اينها تنها دو نمونه از رهبران بی شمار مسلمان محسوب می شوند که دشمنی آشکار خود را نسبت به بوميان مصری نشان می دهند.

          در عين حال اين وضعيت به قبطی های ساکن مصر منحصرنمی شود:

          جبريل به جريان مشابهی از مهاجرت مسيحيان از عراق، فلسطين و لبنان نيز اشاره کرده و می گويد: «پس از قتل عامی که در 31 اکتبر 2010 در "کليسای بانوی رهابخش ما" انجام گرفت، و نيز در پی حملات مشابهی در عراق، نسبت جمعيت مسيحی عراق از 8% به 2% تقليل يافته است. در فلسطةن اين نسبت به 5% کاهش يافته و نسبت جمعيت مسيحی لبنان از 75% به 32% رسيده است. در مصر نيز اگر مهاجرت مسيحيانی که حدود 16% جمعيت اين کشور را تشکيل می دهند با همين سرعت فعلی ادامه يابد، تا پايان سال 2011 تعداد مهاجران مسطحی از مصر به 250 هزار نفر خواهد رسيد و در طی ده سال آينده يک سوم مسيحيان مصر در بيرون از اين کشور خواهند زيست».

بايد در نظر داشت که اين ارقام درشت نمايانگر تعداد کسانی که «می خواهند» مهاجرت کنند نيست و تنها شامل آنانی می شود که «می توانند»؛ چرا که نه تنها تشريفات اداری مهاجرت می تواند تا سال ها به طول کشد بلکه بسياری از خواستاران مهاجرت توانائی مالی اين کار را ندارند. به کلامی ديگر، اگر مهاجرت کردن کار آسان بود تعداد مسيحيان هجرت کننده از جهان اسلام بسيار بالاتر بود.

پروفسور حبيب ملک، در کتاب خود «اسلاميسم و آيندهء مسيحيان در خاورميانه»، تصديق می کند که: «آنچه مسيحيان را وادار به گريز می کند اساساً خشونتی است که بصورتی نامتمرکز بر اجتماعات مسيحی در شهرها و دهکده های زادگاهشان اعمال می شود. غيبت هرگونه وسيلهء ايمنی در مناطقی که دستخوش بنيادگرائی مذهبی و اشکال استبدادی حکومت اند نيز علتی ديگر است».

اما داستان بيش از اين ها است. در واقع، ما هم اکنون شاهد ظهور ديگر وقايعی هستيم که در تاريخ اتفاق افتاده است. يعنی ما شاهد عينی روندی هستيم که طی آن غير مسلمانان تن به مسلمان شده داده اند. همانگونه که تاريخ شاهد مسلمان شدن مردمان سرزمين های مفتوحه (چه به زور و چه به نياز و چه از سر وادادگی) و کشتار وسيع غيرمسلمانان بود، ما نيز اکنون شاهد مهاجرت گسترده ای هستيم که حاصل روند «اسلامی کردن سرزمين ها» محسوب می شود.

صرفنظر از منابع اوليه ای که نمايانگر بی ترديد طبيعت خشن اسلاميون هستند (از جمله کتب تاريخی و دينی مسلمانان که برخی ها آنها را منابع مرده می خوانند)، ما اکنون با نمونه ای زنده روياروئيم. اما می بينيم که دانشگاهيان و سياستمداران ما همچنان بر اين گفته اصرار می ورزند که اسلام «دين سلم و صلح» است. اين خود نشان نابينائی مزمنی بشمار می رود که عصر ما را آلوده کرده است.

ششم اکتبر 2011

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com