بازگشت به خانه

چهارشنبه 15 تير 1390 ـ  6 جولای 2011

 

مردم‌آزاری... بهایی‌آزاری... دیگری‌آزاری

نیک آهنگ کوثر

هفتهء پيش، کنفرانسی در دانشگاه تورنتو تحت عنوان «دگراندیشی ستیزی و بهایی آزاری در ایران» برگزار شد. انتظار می‌رفت تعدادی از خبرنگاران رسانه‌های منتقد حاکمیت و حتی «سبز» را در این همایش می‌دیدیم، که البته گویا انتظاری بیهوده بود. حضور در این همایش حداقل فایده‌ای که می‌توانست داشته باشد، نگاهی انتقادی به برخورد اکثریت مردم ایران در دوره‌های مختلف با اقلیت‌ها بود. از برخورد تحت تاثیر علما، تا سکوت در برابر حذف و به حاشیه راندن اقلیت. گویی اکثریت به جای مدارا با اقلیت، تنها با حاکم جابر مدارا کرده‌اند.

وقتی این مسائل را می‌بینم، به این می‌اندیشم که آیا تغییر ساختار سیاسی بدون تغییر ساختار فکری جامعه ما می‌تواند به نتیجه‌ای منطقی منتهی شود؟ طبیعتا نتیجه این فکر، چندان امیدوار کننده نیست.

دیروز دکتر آرش نراقی بحث جالبی را مطرح کرد؛ مدارا زمانی معنی پیدا می‌کند که بگذاری طرف مقابل، هم حرف‌اش را بزند، هم جور دیگری رفتار کند (مادام که به حقوق انسانی دیگران تجاوز نکرده باشد). حالا ببینیم ما تا چه حد اهل مدارا و رواداری هستیم؟

سال‌ها پیش از نزدیک شاهد به هم خوردن ازدواج دو جوان مسلمان بودم، چون مادر دختر «شیعه» نبود. دوستی داشتم که «زرتشتی» بود اما می‌خواست با دختری مسلمان ازدواج کند. مشکل اما این بار از مسلمان «اکثریتی» نبود، از پدر و مادر پسر بود که باعث شد پزشکی را در سال آخر رها کند و مسیر دیگری بپیماید...برخوردهای قومی را که همه ما در سالیان عمر خود دیده‌ایم... احترام به تفاوت‌ها و پذیرش گوناگونی نمی‌تواند آنقدرها دردناک باشد. شاید عدم شناخت ما از هم باعث واکنش‌هایی می‌شود که بیشتر دفاعی است، و از ترس نهان شدن ترس‌مان، به عقب راندن «دیگری» دست زده‌ایم.

در سال‌های دبیرستان، همکلاسی‌ها و هم‌مدرسه‌ای‌های بهایی داشتم. رفتار نامناسب بچه‌های متعصب و «اهل مسجد» نسبت به اینان را می‌دیدم. می‌دیدم وقتی مادر یکی از این بچه‌ها وارد مدرسه می‌شد، چه رفتاری می‌کردند، گویی نگاه غیر متعارف و حرف‌های «بی‌ادبانه» در مورد یک «کافر» واجب است. وقتی از شیر آبی که یک «نجس» آب خورده بود، نمی‌نوشیدند تا مبادا بیمار نشوند، فقط می‌توانستی تاسف بخوری... اما واقعا من و دیگران در مدرسه برای این بچه‌های بهایی چه کردیم؟ آیا مسوولیتی داشتیم؟ شاید به خیال خودمان، دوست ماندن و احترام گذاشتن و «از خود» دانستن کفایت می‌کرد، اما گمان می‌کنم به هیچ روی کاری درخور نکرده‌ایم.

حالا سال‌ها گذشته، بزرگ شده‌ایم، شناخت ما از خیلی مسائل بیشتر شده، فهمیده‌ایم که بسیاری از تبلیغات «مسجدی‌ها» درباره بهایی‌ها درست نبوده است.

اما بحث من فراتر از بهایی‌ها و گروه‌هایی است که توان برگزاری همایش‌هایی دارند که البته برخی رسانه ها‌ [که خاستگاه حکومتی و ولایتی دارند، حتی اگر در خارج از کشور عنوان «اپوزیسیون» بر خود می‌نهند] بایکوت‌ خبری‌شان می‌کنند، است. همه ما به تناسب فهم و درک از اقلیت‌های قومی، مذهبی، جنسی رفتارهایی کرده‌ایم که با تغییرات اجتماعی دنیای نوین همخوان نیست. اعلامیه جهانی حقوق بشر را نمی‌شناسیم و گویی نمی‌خواهیم بشناسیم.

از نقد درونی نترسیم. از این بترسیم که پنهان‌کاری منتهی باز تولید سلطنت پهلوی و یا جمهوری اسلامی شود، آن هم در زمانه‌ای که نیاز جوانان ما چیز دیگری است. از این بترسیم که ماله‌کشی دوستان بر جنایت‌ها، جنایت‌پیشه‌هایی جدید را بر ایران حاکم کند. از این بترسیم که رفتارهای نامناسب اجتماعی به خاطر ترس از دست دادن مخاطب را در رسانه‌های‌مان طرح نکنیم.

تبعیض و رفتارهای تبعیض آمیز آنقدر در میان ما نهادینه شده که حدی ندارد. می‌ترسیم بیان‌اش کنیم. می‌ترسیم ببینیم.

تبعیض و «دیگرسازی» را شاید نخستین بار در کلاس‌های «اورینتالیسم» و خواندن مقاله‌های «ادوارد سعید» کشف کرده باشیم، اما آیا او و یا پیشینیان او مخترع این مفهوم بودند یا کاشف یک درد بزرگ اجتماعی که هزاره‌های متمادی با ما بوده است؟

من جامعه‌شناس نیستم. افاضه کردن در این باره از سوی من خطای بزرگی است، اما می‌توانم به عنوان یک ناظر بگویم که ما در رسانه‌های‌مان کمک زیادی به حذف «دیگرسازی» نکرده‌ایم. بدتر، خودمان در آتش برقراری این تبعیض‌ها دمیده‌ایم.

یکی از مباحث روزنامه‌نگاری «حوزه‌های اجتماعی»، بررسی وقایع از دید اقلیت است. اگر مطلبی بنویسیم که اقلیت را برنجاند، حتما خطا کرده‌ایم، حتی اگر معتقد باشیم با دقت و حفظ اصول روزنامه‌نگاری دست به قلم شده‌ایم. چگونه می‌تواند باعث رنجش و آزار دیگران شد و بعد سر را بالا گرفت؟ تاکید می‌کنم همه ما مرتکب این خطاها شده‌ایم و تنها باید با بررسی بیشتر کارهای خودمان و اندکی مطالعه بیشتر از مسیر  نادرست خارج شویم.

بپذیریم که گروه‌های اجتماعی و مذهبی و قومی، واقعیت دارند. بپذیریم که باید از دید آنها به مشکلات نگاه کرد. من شیعه 12 امامی ممکن است مشکلات زیادی داشته باشم، اما در کشورم محدودیت‌های یک بهایی بسیار بسیار بیشتر است. محدودیت‌های یک بلوچ «سنی» به مراتب بیشتر از من شیعه تهران‌ نشین است...

فکر می‌کنم بدون اینکه خودمان را تغییر دهیم، سخن از رسیدن به حکومتی انسانی و انسان‌گرا حرفی مفت است.

13  تیر 1390

http://www.khodnevis.org/persian/author/nikahang/

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com