بازگشت به خانه

چهارشنبه 25 اسفند 1389 ـ  16 مارچ 2011

 

رفتن دیکتاتورها شرط لازم است نه کافی

گفتگو با پروین اردلان

از سایت دانشجو نیوز

جنبش مدنی ایرانیان بعد از انتخابات تقلب آمیز ۸۸ به شکل بالنده ای رشد یافته و وارد سطوح مختلف جامعه شده است. جنبش زنان به عنوان بخش مهم و قابل توجه ای از جنبش مدنی ایران به دلیل رهبری خواسته های زنان در اعتراضات گذشته نقش ایفا کرده و کنشگران آن در کنار باقی فعالان دانشجویی وسیاسی هزینه پرداخته اند. به طوری که در حال حاضر نسرین ستوده مدافع حقوق زنان و بشر با یکی از سنگین ترین احکام حبس در زندان به سر می برد. همچنین زندانیان سیاسی زن ديگری نیز، با احکام حبس و زندان، بیش از یک سال است در زندان های مختلف اوین و رجایی شهر در بند هستند. تهدید ها و احضار کنشگران این جنبش نیز با نزدیک شدن به روز جهانی زن افزایش یافته است. رهبران جنبش سبز و همسران آنان زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، نیز به بند کشانیده شدند و مجموع این مسائل اهمیت این روز را به عنوان سرمایه ای برای جنبش مردمی ایران بالا برده است. در همین زمینه و همچنین جهت بررسی تجربهء انقلاب ۵۷ به بحث و گفتگو با پروین اردلان از فعالان و مدافعین سرشناس حقوق زنان و روزنامه نگار نشستیم. در اين گفتگوی سایت دانشجو نیوز با پروین اردلان آمده است:

فعالان حقوق زنان طی هفته های گذشته با یادداشت ها و بیانیه های متعدد اعلام و تاکید کرده اند که در کنار خواست تساوی حقوق زنان و مردان، مسئله زنان در همهمه اعتراضات نباید نادیده گرفته شود. پروین اردلان در آغاز گفتگو در زمینه نادیده گرفتن حقوق زنان در هیاهوهای اعتراضی اشاره ای به تجربه انقلاب اسلامی ۵۷ کرده و توضیح می دهد «وقتی به راه پیمایی های اعتراضی زنان در انقلاب 57 در اعتراض به حجاب اجباری و لغو قانون حمایت خانواده نگاه می کنم به درد عمیق زنان آگاهی می اندیشم که تنها یک ماه پس از انقلاب پیام انقلاب را گرفتند. زنانی که دو چهره و سخن متفاوت آیت الله خمینی را در پاریس و تهران دیدند و شنیدند، معنای واقعی "مصلحت اسلامی" را دریافتند، مصلحتی که سی سال است بر ما آوار شده است. آنان به مثابه آگاه ترین عناصر جامعه انقلابی صحنه ای را درتاریخ ایران ثبت کردند که راوی فراز و فرودهای تاریخی زنان ما طی صد سال گذشته هم هست، همان که آن را مشابه حرکت "مار و پله" می خوانم.» 

وی همچنین در ادامه مختصری از وقایع روی داده در طی انقلاب ۵۷ را روایت می کند و آن تجربه را که قرار بود به مشارکت هر چه بیشتر سیاسی زنان منجر شود، اینگونه شرح می دهد: «اگر مشارکت سیاسی زنان را برخورداری آنان از حق رای برای  انتخاب کردن و انتخاب شدن بدانیم – که درسال های 1341 تا 1343 در پی خواسته های فعالان زن و رفرم محمدرضا شاه پهلوی به زنان داده شد و خشم آیت الله خمینی و اپوزیسیون مذهبی و قیام 15 خرداد 1342 را در پی داشت -  پس از انقلاب از زنان سلب نشد و به "مصلحت شرعی " حتی  از سوی آیت الله خمینی تایید شد. زیرا رای زنان به مثابه نیمی از جامعه در مشروعیت بخشی دولتی که آیت الله خمینی "تعیین" می کرد موثر بود. اما اگر  مشارکت سیاسی زنان را فراتر از داشتن حق رای بدانیم این مشارکت پس انقلاب شکل دیگری یافت و بسیاری از زنان مذهبی و سنتی را در برگرفت. در ساختار مردسالارانه قدرت در ایران به انضمام ترکیب صد در صدی دین و دولت تحت عنوان دولت اسلامی،  مشارکت سیاسی زنان نیز رنگ اسلامی به خود گرفت. هدف این بود جامعه  اسلامی  علیه غرب سازمان داده شود و نشانه های غربی البته  به جز  "حق رای اعطایی شاه به زنان " از جامعه زنان زدوده شود. بنا براین می بینیم  که حق رای را از زنان نمی گیرند اما مثلا به وزارت زنان که در دولت شاه پایه گذاری شده بود بی اعتنا می مانند و حتی فرخ رو پارسا اولین زن وزیر درایران را به طرز هولناکی اعدام می کنند. حق رای زنان را نمی گیرند اما قضاوت زنان را لغو می کنند و زنان را از داشتن مناصب قضایی بازمی دارند. حق رای زنان را نمی گیرند اما حق انتخاب در پوشش را از زنان سلب می کنند و بدین ترتیب،  لایحه حمایت از خانواده را لغو و اساسا حقوق شهروندی را از زنان می گیرند. در این حین  مفهوم مشارکت سیاسی زنان در تلفیق با ایدئولوژی اسلامی با ارزش هایی چون "زن مسلمان"، "وظیفه" و" تکلیف" و همچنین"طبیعی جلوه دادن نابرابری زن و مرد"تعریف می شود و عمل زنان نیز بر آن اساس ساخته و پرداخته می شود و اسلام به مثابه ابزاری سیاسی علیه مشارکت زنان مورد استفاده قرار می گیرد اما در عین حال آنان را به مشارکت سیاسی می خواند.

تحت  این نوع  مشارکت سیاسی،  زنان مسلمان در بسیج مساجد، محافل وهیئت های مذهبی، شبکه های روضه خوانی، تظاهرات و راهپیمایی ها، و حضور در نمازهای جمعه سازمان دهی می شوند. به عبارتی مفهوم مشارکت سیاسی زنان با تقلیل  نقش صاحبان رای و فکر و عمل  به تکثیر فرمانبردارن و مبلغان سیاسی حاکمیت  تغییر و گسترش می یابد.

تناقض قضیه همین جا خودش را نشان می دهد. همین انبوه زنانی که "زنان مسلمان تکلیف گرا" تعریف می شوند و مشارکت سیاسی دارند در تصمیم گیری سیاسی نقشی ندارند؛ و درهمین ساختار مردسالارانه و ایدئولوژیک هم حذف می شوند. علاوه بر قضاوت، از  فقاهت و اجتهاد محروم اند، نمی توانند رهبر شوند و رباست قوای سه گانه را داشته باشند و یا حتی عضوی در شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس خبرگان رهبری، سیاست خارجی ... تنها پس از سی سال می توانند  وزیر شوند آن هم برای تبلیغ در عرصه جهانی. اتفاق جالب این است که زنان "مسلمان" زیادی هم که در دل همین ارزش گذاری ها بودند و بدان عمل می کردند، هرچه بیشتر از قدرت فاصله گرفتند, بیشتر خواسته هایی سکولار طلب کردند. »

فکر می کنید که تجربه انقلاب اسلامی و حذف و محدودیت زنان پس از آن رخداد چه تأثیری بر جنبش زنان ایران و دیدگاه های فعلی فعالان حوزه زنان گذاشته است؟

وقتی به راه پیمایی های اعتراضی زنان در انقلاب 57 در اعتراض به حجاب اجباری و لغو قانون حمایت خانواده نگاه می کنم به درد عمیق زنان آگاهی می اندیشم که تنها یک ماه پس از انقلاب پیام انقلاب را گرفتند. زنانی که دو چهره و سخن متفاوت آیت الله خمینی را در پاریس و تهران دیدند و شنیدند، معنای واقعی "مصلحت اسلامی" را دریافتند، مصلحتی که سی سال است بر ما آوار شده است. آنان به مثابه آگاه ترین عناصر جامعه انقلابی صحنه ای را درتاریخ ایران ثبت کردند که راوی فراز و فرودهای تاریخی زنان ما طی صد سال گذشته هم هست، همان که آن را مشابه حرکت "مار و پله" می خوانم. مبارزه و مقاومت کرده اند و مجددا گزیده شده اند. مبارزه ای توامان در بافتی مردسالارانه و  ایدئولوژیکی که اساس آن مبتنی بر تبعیض است. 

آنان که در سال 57 اعتراض کردند که "نمی خواهند به عقب برگردند" آموزه ها و تجربه هایشان را به نسل ما و پس ازما  که شاهد و ناظر برگشت به عقب ,هم در حقوق و هم در آزادی مان، بودیم،انتقال دادند و نه تنها خودشان را که ما را به بازخوانی و تحلیل و چرایی این شکست ها واداشتند. به تجربه من، شاید یکی از دانش هایی که آموزه جنبش زنان  ایران پس از انقلاب شد توجه به نقش آگاهی جنسیتی در پروسه تغییر و  طرح مطالبات زنان بود. فقدان این آگاهی درمیان بخش اعظمی از نسل انقلابی جامعه 1357 ، حتی زنان 57، در عقب گرد موقعیت زنان در جامعه نقش داشت. نوعی آزادی بدون برابری جنسیتی بود که به فقدان دموکراسی منتهی شد. ساختارمردانه گروه های سیاسی و کور جنسی آنان نسبت به نقش و حضور زنان نیز مزید بر علت بود. بسیاری از گروه های سیاسی پیش و پس از انقلاب دارای ساختار سلسله مراتبی مردانه بودند و همچون حاکمیت سیاسی ایران، از زنان پیرو و حامی می خواستند تا صاحب رای و فکر.

پس از انقلاب، پاسخ به چرایی ها،  توجه به حق انتخاب زنان، ارتقای آگاهی جنسیتی و شکل دادن کنش های فردی و جمعی حول تغییر مناسبات تبعیض آمیز علیه زنان و طرح مطالبات آنها بیش از گذشته مورد توجه فعالان جنبش زنان به مثابه جنبشی مستقل از گروه های سیاسی قرار گرفت.

سال گذشته با توجه به اعتراضات گسترده و میلیونی مردم با خواست دموکراسی، حقوق بشر و برگزاری انتخابات آزاد و سالم، جامعه ایران امکان نزدیک شدن به تغییرات گسترده را یافت. گرچه سرکوب ها آن حرکت را دچار افت نمود اما به نظر شما جنبش زنان چه نقشی در آن اعتراضات ایفا کرد و در حال حاضر چه دستاوردهایی از تجربه اعتراضات کسب نموده است؟

من دراین باره به تفصیل در مقاله ای توضیح داده ام. فزون بر آن بر پاسخ شما شاید بدنباشد دو مقایسه انجام دهم. بین دو موقعیت انتخاباتی یعنی 1384 و 1388.

یکی از نقاط اوج و قدرتمندی جنبش زنان روزهای پیش از انتخابات ریاست جمهوری دور اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در 1384 بود. در آن زمان رویکرد جنبش زنان معطوف به خواسته بود. یعنی اعتراض به نقض حقوق زنان در قانون اساسی. حول این حرکت جدا از این که چه کسی کاندیدا است و جدا از این که در انتخابات شرکت کنیم یانه، حرکتی متشکل از سازمان ها و فعالان جنبش زنان شکل گرفت و سایر جنبش ها را نیز همراه کرد. خواسته مطرح شده با بحث روزدرباره قانون اساسی هماهنگی هم داشت و همصدایی آن بالا بود. در واقع سیاست زنانه به کار آمد تا هوشمندانه اعتراض و قدرت نمایی جنبش زنان را به نمایش عموم بگذارد و خواسته اش را هم مطرح کند.

اما در خرداد 1388، هم به خاطر شرایط سرکوب، اکثر گروه های زنان از فعالیت بازمانده بودند و هم در جنبش زنان تنوع و اختلاف آرا بالا بود. مهم تر آن در 1388، رویکردها معطوف به کاندیدا بود و نه به خواسته ها. دسته بندی و طیف بندی سر این کاندیدا یا آن کاندیدا مطرح بود، حتی طیفی از فعالان زنان هم که اعلام کردند که "به مطالبات زنان رای می دهند" عملا طیف مدافع یکی از کاندیداها را تشکیل می دادند. یعنی همه بر این اتفاق بودندکه یک نفر دیگری غیراز احمدی نژاد رئیس جمهور شود و تمام تلاش معطوف به عدم انتخاب او بود. در نتیجه نقش جنبش زنان عینیت چندانی نیافت. تنها حرکتی هم که در میان زنان توانسته بود طی سال های نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد فضای بسته را باز کند، کمپین یک میلیون امضا بود که بحث تغییر قوانین تبعیض آمیز را به سطح گفتمان عمومی جامعه کشانده بود اما در انتخابات ریاست جمهوری تنها می توانست موافقان مطالبات کمپین را از طریق جمع آوری امضا و گفتگو با آنان به جامعه بشناساند. حتی در میان فعالان کمپین هم رویکرد بیش از همه متوجه کاندیداها بود نه مطالبات. می خواهم بگویم فضا و هیجان سیاسی دوران انتخاباتی انقدر بالا بود که جنبش زنان را در حاشیه قرار داد.

اما بعد از انتخابات و سرکوب و بهت پس از آن، آموزه ها و شیوه های عملی جنبش زنان را در کار شبکه  ای، حرکت افقی در دل ساختار عمودی، سخن از رهبران و سازمان دهندگان به جای رهبر، مقاومت در برابر خشونت تا ایجاد دایره های حمایتی از سوی وکلا و خانواده ها در جنبش سبز شاهد بودیم. با وجود این به دلیل حمله های پی درپی و سرکوب و بازداشت گسترده، تنگ کردن فضای فعالیت تا حد تحمل نکردن امضای بیانیه، مهاجرت های فعالان جنبش ها اعم از زنان و غیر زنان و در کنارآن گسترش سیاست گذاری های جنسیتی تبعیض آمیز علیه زنان، توان و انسجام جنبش تاحدی کاهش داد و ضرورت بازاندیشی و سازمان یابی مجدد را در جنبش مطرح کرده است .

آینده فعالیت جنبش های مدنی بخصوص جنبش زنان را با توجه به سرکوب گسترده نهادهای مدنی چگونه می بینید؟ به نظر شما چه راهکارهایی برای برون رفت از فضای سرکوب فعلی وجود دارد؟

وضعیت ایران را باید هم از بعد داخلی دید و هم از بعد خارجی دید.  در بعد خارجی با توجه تحولاتی که در منطقه علیه دیکتاتوری شکل گرفته است حاکمیت های تمامیت خواهی چون ایران بیشتردر معرض نقد و اعتراض قرار می گیرند و همین امر انرژی و شور دوباره ای را در منطقه ایجاد می کند. همان طور که دیکتاتورها ازهم می آموزند، جنبش ها هم از هم می آموزند. درحال حاضر خواسته ی تغییر  است که در خاورمیانه طنین انداخته و همبستگی مردم جهان را برای تحقق آزادی و دموکراسی علیه دیکتاتوری افزایش داده است. در واقع تحولات مصر و تونس شوکی جدی بر خود این کشورها و منطقه بودند. دولت های دیکتاتور معمولا تصور می کنند که بر روانشناسی جامعه تسلط دارند اما تکانه هایی چون وقایع تونس و مصر، برنامه ریزی و معادلات آنان را در هم می ریزد. حرکتی که با رای و حق من کجاست از ایران آغازشد، اکنون در سایرکشورها هم جاری و مسری است. همه اینها امید بخش است و بی تاثیر بر شرایط ایران نیست. 

در حوزه داخلی، سرکوب همه جانبه هست. بعد از انتخابات  در عین حال که سطح مطالبات در جامعه گسترش یافت ازمشروعیت دولت و حاکمیت نیز کاسته شد. هرچه مقاومت بیشتر می شود گستره خشونت و سرکوب شدت بیشتری می گیرد تا یا مردم به سرکوب عادت کنند و یا حاکمیت تسلیم رای مردم شود. فقدان نهادهای مدنی و ضربه پذیر کردن نهادهای موجود تا حدودی جنبش زنان را نیز با دشواری مواجه کرده است. این  استراتژی به دنبال مایوس سازی و فلج کردن هرگونه فعالیت اجتماعی و سیاسی برای حداقل یک دهه هست چون اگر به خاطر داشته باشید ما طی سه دهه اخیر، هر دهه با یک سرکوب و ریزش جدی مواجه بوده ایم تا نسل دیگری برآید یک دهه سپری شده است.

اکنون شبکه ها نیز مورد هجوم و حمله قرارگرفته اند. پس ازبازداشت گسترده فعالان سیاسی و مدنی و دانشجویی و کارگری و زنان، گفتمان سرکوب حاکمیت از یافتن "گروه ها" و "سرها" و "رهبرها" به حمله به فعالان و سازمان دهندگان گسترش یافته است. رسیدن به نقاط تلاقی وهم پوشاننده، درون جنبش ، بین جنبش ها و بین منطقه ای ضرورت دارد. بی آنکه زیرمجموعه یکدیگر شویم در نقاطی باهم صدا شویم، از هم انرژی بگیریم و نیروی کانونی مان را افزایش دهیم و سپس دور شویم تا نقطه تلاقی دیگر . 

یکی از آموزه های فعالیت در جنبش زنان برای من، طی سی سال گذشته، باز نایستادن در هر حالتی بوده است. به عبارتی حفظ نیرو از یک سو و استراتژی از سوی دیگر. اگر فعالیت های محفلی پاسخ گو نبود، به تشکیل گروه روی آوردیم، اگر اجازه تشکیل گروه نداشتیم در گروه های دیگر فعال شدیم ، اگر امتیاز نشریه نداشتیم، خبرنامه منتشر کردیم، اگر خبرنامه را می گرفتند به سایت و شبکه های مجازی برای ارتباط  روی آوردیم، اگر مانع  تجمع و ارتباطمان با مردم شدند به اقدامات چهره به چهره پرداختیم، اگر مانع تشکیل گروه و ارتباط با فعالان جنبش های دیگر در ایران و خارج از ایران شدند به تشکیل ائتلاف و  کمپین و شبکه پرداختیم، اگر شبکه ها ضعیف می کنند گروه هایی را که دردل این شبکه ها شکل گرفته اند عینیت بخشیم… در واقعا نهادینه کردن ایستایی تنها خطر بزرگ ما در جنبش زنان بوده است.

خاورمیانه دستخوش تغییرات فراوانی از سال گذشته تاکنون قرار گرفته است. آغاز این حرکت های خیابانی و اعتراضات گسترده از کشور ایران پس از انتخابات مخدوش و تقلب شده بود. موضوعی که در بسیاری از حرکت های شکل گرفته مطرح است حقوق زنان و تأمین و تضمین آن پس از هرگونه تغییری است. در ویدئویی که از تجمعات زنان تونسی برای حقوق خویش پس از انقلاب تونس پخش شد شاهد صحنه هایی از سرکوب زنان و کافر خواندن تظاهرات کننده ها از سوی مردان بودیم. با توجه به این مسائل تحلیل شما از دستیابی زنان به حقوقشان در کشورهای خاورمیانه چیست؟

تلاش برای بازپس گیری حقوق از زنان تنها ویژه خاورمیانه نیست. اساسا مردسالاری خاصیتی برگشت پذیر دارد. ساختار سلطه و قدرت است. هم جذاب است و هم قدرت بخش. همه ما چه زن و مرد در معرض آن هستیم اما مردان بیشتر، حتی بهترین شان. رفتن دیکتاتوری شرط لازم است اما کافی نیست. چون دیکتاتوری هم برگشت پذیر است. هم در تونس و هم در مصر حضور ومشارکت زنان انقلاب بالا بود اما نگرانی ها پس از تثبیت حکومت جدید افزایش می یابد. اما نمی توان گفت دیکتاتور نرو چون اگر بروی وضع زنان بدتر می شود.

از دست رفتن دستاوردهای زنان ایران  طی سی سال گذشته به رغم مقاومت چشمگیرشان، می تواند برای زنان رهایی یافته از دیکتاتوری هشدار دهنده هم باشد تا همه چیز را به فردا محول نکنند و از همین حال برای حفظ دستاوردها و طرح مطالباتشان در صحنه حاضر باشند. تجربه سی ساله ما نشان داده که رفتن دیکتاتور ها شرط لازم است اما کافی نیست و کفایت آن را راهبری سیاستی زنانه تعیین می کند که  لازمه آن نه الزاما حضور زنان در قدرت که مقاومت در برابر همه اشکال سلطه و تبعیض است.

مداخله فمینیستی در اینجا لازم است تا تلاش مضاعف را که همیشه بر دوش زنان بوده به کار گیرد تا هم علیه دیکتاتوری عمل کند و هم حقوق خود ارتقا دهد. ارتباط بین جنبش های زنان منطقه در اینجا ضرورت می یابد تا دیده بان حقوق یکدیگر باشند. اکنون این جنبش های باید نقاط تلاقی خود را بیابند و حول آن صدایشان را گسترده تر سازند. "خیابان" یکی از آن نقاط تلاقی است . مسائل ما به هم گره خورده و وقت آن است دانش و تجربه مان را در ارتباط نزدیک تر و برای تدوین استراتژی های جمعی تر به کاربندیم. 

شما از این ویدئو حرف می زنید چون حمله به تجمعات زنان در آن منعکس شده است اما چند ویدئو دیدید که تجمعات زنان تونسی  به مثابه قدرت نمایی زنان و حضورشان برای حفظ دستاوردهایشان منعکس شود؟ کدامیک از دوربین های رسانه هایی که تظاهرات مردمی را گزارش می دهند در آنجا حضور داشتند؟ می خواهم بگویم زنان برای حفظ داشته ها و بیان مطالباتشان تجربه های مشترکی داشته اند. تصور کنید اگر همان تک فیلم تظاهرات زنان در سال 57 وجود نداشت – تنها فیلمی است که من دیده ام - چه حد امکان آن بود که مستند تظاهرات زنان در سال 1357 تکذیب و انکارشود؟ می خواهم بگویم اساسا ساختارهای مردسالارانه حتی در رسانه های غربی و شرقی در بازنمایی زنان خاورمیانه به مثابه  قربانی و نه کنشگر و فرمانبر نه منتقد گرایش بیشتری دارند و به همین ترتیب هم به بازتولید سیاست های زن ستیزانه کمک می کنند. در کنار همان اعتراض مردان به تظاهرات زنان ، صحنه هایی هم از تظاهرات زنان وجود داشت که کمتر منعکس شد.

همانطور که مطلع هستید در وقایع اخیر مصر نوال السعداوی از نویسندگان مشهور و فمینیست تبعید و زندانی شده به مصر بازگشت تا برای مبارزه در کنار مردم باشد، شما قدرت این کنشگران و نظریه پردازان مستقل از هر گونه حزب و دسته بندی سیاسی را در آینده سیاسی کشورها چگونه می بینید؟

چهره هایی چون نوال سعداوی سرمایه های مبارزاتی یک جنبش هستند. حضور این شخصیت ها در جایگاهی  مستقل فارغ از هرگونه حزب و گروهی اما برخوردار از نگرش انتقادی و ضد سلطه از معیارهای سنجش حرکت های دموکراتیک در یک جامعه و تاثیر گذار بر افکار عمومی هستند. با وجود این در چنین کشورهایی تنها یک نوال کافی نیست. آنچه برامد یک تحول  دموکراتیک خواهد بود علاوه بر بیان و حضور آزادانه این شخصیت ها، آزادی احزاب سیاسی و نهادهای مدنی و سیاسی چون اتحادیه های کارگری و دانشجویی هم هست. در کنار آنها حضور فعالانه نهادهای زنان به مثابه دیده بانان حقوق زنان و وسیع تر دیده بان حقوق شهروندی است و فزون بر آن، وجود جنبش های اجتماعی است تا دیده بان واقعی سیاست های حزبی و پارلمانی دولت هایشان نیز باشند.  واقعیتی که ضرورتش با حضور نظام های پارلمانی در بسیاری از کشورهای اروپایی  کم رنگ شده و پیامدهای آن نیز آشکار است.

آیا فکر می کنید نهادهای مدنی در کشورهای خاورمیانه آنقدر قدرت دارند که از وقوع دوباره آنچه که در انقلاب ۵۷ ایران در مورد مسائل زنان روی داد، جلوگیری کنند؟

تجربه ی انقلاب 57 ایران و تاثیرات منفی آن بر تشدید فرودستی زنان جامعه درسی است که بعد ازگذشت 30 سال باید قاعدتا به همه نهادهای مدنی چه در شما ل آفریقا و چه در خاورمیانه آموخته باشد که گرایش اسلام سیاسی و بنیادگرایی را درعقب گرد جوامع جدی بگیرند. 30 سال پیش این شناخت را نه بطور کامل ما ایرانیان داشتیم ونه مردم دیگر کشور ها . امروز این شناخت به بهای سنگینی بدست آمده است و فکر می کنم نهادهای مدنی مستقل در خاورمیانه نیز وقتی صحبت از وعده و وعید گرایشات اسلامی رو به جامعه در میان باشد بی اختیار تجربه ی وعده های پیش و عمکرد پس از قدرت گیری آیت الله خمینی را بیاد می آوردند و امروز بشدت نسبت به استراتژی های گروه های مختلف اسلامی درمنطقه حساسیت دارند. اما بیش از همه باز ما زنان ایران هستیم که باید در انعکاس در تجربه ی خود کوشا باشیم و در مبارزه ی بین المللی خود علت درغلطیدن جامعه ی ایران را به چرخه ی پایان ناپذیر خشنونت سیستماتیک به حقوق زنان را یادآورشویم و حساسیت ها را نسبت به احتمال خطرات تکرار تراژدی اجتماعی و مدنی درجوامع در حال تحول را یادآور شویم . همانطور که گفتم اما همه این خطرات بمعنای ایجاد تزلزل در اراده مردمی که با مطالبات مشخص بر علیه سیستم های دیکتاتوری بر خاسته اند نیست.

به نظر من ما زنان ایران باید در پیکارهای منطقه ای نیز درسوی و کنار مردمی بایستیم که بیدار می شوند و خواهان تغییرات درزندگی سیاسی و اجتماعی جوامع خودشان هستند و دراین راه باید به تقویت روابط دو سویه با فعالین و کنشگران نهادهای مدنی درخاورمیانه نیز بیش از این بکوشیم.

خانم اردلان از وقتی که به این گفتگو با سایت دانشجونیوز اختصاص دادید تشکر کرده و روز جهانی زن را به شما و سایر زنان ایرانی تبریک می گوییم.

يكشنبه، 15 اسفند 1389

 

http://www.daneshjoonews.com/optinion/30-articls/6197-1389-12-15-19-32-32.html/

 

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com