بازگشت به خانه

چهارشنبه 25 اسفند 1389 ـ  16 مارچ 2011

 

بمب هيتلر – بمب خامنه اي

(فاجعه اتمي ژاپن، هشدار به ملت ايران است)

کريم قصيم

 

هشدار به هموطنان،

و اخطار به دانشمندان ايراني دخيل درپروژه اتمي رژيم، كه هنوزفرصت كناركشيدن دارند:

ايعاد فاجعه اتمي فوكوشيما در ژاپن از بزرگترين فاجعه اتمي بعد ازجنگ جهاني دوم (چرنوبيل )  كمتر نيست. مي دانيم كه عواقب و عوارض فوق ابعاده سنگين آن انفجار مهيب سال 1986 هنوز دركشورهاي اوكراين و روسيه سفيد و...ادامه دارند و پس از گذشت 25 سال كماكان  قرباني مي گيرند.

 اصولاً – اين يك واقعيت آزموده واثبات شده است كه - وقتي سانحه اتمي به انفجار نيروگاه ها و ذوب شدن هسته هاي دروني اين واحدها مي كشد، سانحه به اشد درجه، يعني به ورطه كنترل ناپذيري فرومي غلطد و ديگر حدّ و اندازه اي بر عواقب خوف انگيز سانحه و تشعشات اتمي مربوطه مترتب نيست. موضعگيريهاي محدود ومبهم اوليّه دولتها و بيانيه هاي مهدوف به ”آرامش بخشي افكارعمومي”  را نبايد باوركرد.  حوادث مخوفي كه برسرموجوادت زنده منطقه انفجار، اعم ازانسان، حيوان و گياه، مي آيد ازحد خارج است و زبان از بيانشان قاصر. علاوه براين، كل محيط زيست منطقه، يعني آب و خاك و هوا و هرچه سبزاست به سرعت آلوده تشعشات هسته اي مي شوند و دورمرگبار و مصيبت باري براي قرنها، بعضاً هزاره ها ادامه مي يابد. از آن جا كه هركدام ازبخشهاي محيط زيست(آب، خاك، هوا و گياه)خود جايگاه زيست ميلياردها موجودات ريزودرشتي هست كه بقاي آنها در چرخش زيستي و جابه جايي موجودات مناطق ديگر – و البته دربازارجهاني شده كنوني - رويهم به حيات كل بشر متصل است، ازاين بابت هم عواقب يك  فاجعه هسته اي (چون چرنوبيل و اكنون درفكوشيما) ابعاد جهاني مي يابد و تودهاي مردم و گستره محيط زيستي بسياربسيار وسيعتر از منطقه انفجار در معرض خسرانهاي اتمي قرارمي گيرند.  پس به جاست كه فاجعه ژاپن را  بارديگر فرصت هشدار، اخطارو اعلام خطربگيريم و  نسبت به فاجعه خيزي پروژه هاي هسته اي كه رژيم ولايت فقيه مي تازاند بيدارباش دهيم و چراغهاي قرمزرا روشن كنيم.

به مثابه مسئول كميسيون محيط زيست شوراي ملي مقاومت، و به عنوان يك هموطن مطلع از فجايع اتمي و آگاه بر بن بست قطعي نيروگاههاي هسته اي در زمينه امنيت و نيز درمورد عدم امكان حذف بي خطر زباله هاي اتمي، همه همميهنان را به تأمل و مخالفت فعّال با برنامه هاي هسته اي رژيم ضد ايراني حاكم  فرامي خوانم. نوشته زير در قياس دوپروژه اتمي (هيتلر و خامنه اي)  رويكردي است جهت درك بهتر شيوه هاي كاري نظامهاي فاشيستي درموضوع انرژي وسلاح هسته اي.

 

تخريب اتمي هيروشيما 

ذهن بشر تحت تأثير ُبرد تصويرهاست. يكي از تكاندهنده‌ترين تصويرهاي قرن بيستم كه هرگز دست از سرما برنخواهد داشت و به‌عنوان نماد خوف و خطر براي هميشه در خاطره‌ها حك شده مي‌ماند عكسها و فيلمهاي قارچ اتمي و ويراني پس از انفجار بمبهاي اتمي در هيروشيما و ناكازاكي در روزهاي ششم و نهم ماه اوت 1945 است.

در ظرف مدتي بسيار كوتاه  صد و چهل هزار نفر درهيروشيما و سه روز بعد هفتاد هزار نفر در ناكازاكي سوختند وخاكستر شدند. همه دار و ندار اين شهر جزغاله شد و در روزها و شبهاي بعد از انفجار هزاران نفر نيمه‌سوخته، مجروح پوست انداخته و از شكل افتاده. تيره‌روزاني كه ديگر نه آب وخاك و غذاي سالمي داشتند و نه مأوا و پناهي.

با اين حال دستگاه فاشيستي ژاپن كه با حمله به پرل هاربر شروع كنندهء جنگ با آمريكا و متحد هيتلر بود، حاضرنمي‌شد دست بردارد و تسليم شود. جنگ جهاني تا آن موقع بيش از 56 ميليون قرباني به جاي گذاشته بود. پس از انفجارهاي مهيب اتمي و سوختن و نابودي صدها هزار نفر مردم نگونبخت ژاپن در اولين هفته‌ها و ادامهء  فاجعهء مرگ و مير جمعي مجروح شده گان، سرانجام جنگ در 18 سپتامبر 1945 تمام شد.از روزهاي وقوع فاجعهء اتمي در ژاپن تاكنون نزديك به 66سال مي‌گذرد ولي هنوز هر سال هزاران نفر از تتمهء نسلهاي اتمي شده و فرزندان و نوه‌هاي بيگناه ولي مريض آنها بر اثر عواقب تشعشعات اتمي جان مي‌دهند.

  

شهر سوخته هيروشيما بعد از انفجار بمب اتمي اول

اكنون فاجعه اتمي ديگري ضربه اي سهمگين به ژاپن زده، جهان را به  درد و نگراني دچاركرده است. اين بار جنگ و حمله با بمب اتمي موجب مرگ جمعي مردمان و ويراني ناگهاني منطقه  نبوده. قهرطبيعت و آسيب پذيري بنيادي و فاجعه بار نيروگاههاي هسته اي و خطرحادّ انفجارآنها جلوي چشم مردمان واقع و اثبات شده است. سياست اتمي ژاپن، به قيمت ويرانگري گسترده حيات منطقه فوكوشيما، آلودن مرگبار محيط زيست، قرباني شدن ناگهاني دههاهزارانسان بي گناه و عوافب خوف انگيزبي شماربعدي، در ابعاد و زماني نامعلوم ولي بسيارطولاني، مهيب و مصيب بار....

فاجعه مخوف فوكوشيما، اثبات دردناك و سهمگين هشدارهايي است  كه دانشمندان، فعالان و جنبش جهاني مخالف نيروگاههاي اتمي دهها سال است پيگيرآن بوده و هستند. ولي هيهات ازسودجويان و لابي بين المللي اتمي، هيهات از دولتها و سياستهاي خردگريز، هيهات ازسيلاب دروغ و دغل مواضع رسمي وسياست فريب توده هاي مردم،  با زرورق پيچيدن بر خوف وخطرهاي واقعي ...

همزمان ما درايران گرفتار سياستهاي اتمي و موضعگيريهاي شيّادانه ، به اصطلاح ناسيوناليستي و «  ِعرق اسلامي» فاشيسم مذهبي حاكم بر كشورمان هستيم. سياستي كه باعث تشديد بحران «پرونده اتمي ايران» شده و علاوه برمخاطره هاي شناخته شده في نفسه،  خطرهاي مهيب سياسي نيز به بارآورده است.

وقوع فاجعه فوكوشيما، بار ديگر اهميت درجه اول اين مسأله را براي هر ايراني ميهن دوست و مسئول بيش از پيش برجسته ‌مي‌كند و هشداري است براي ملت ايران. در نظربياوريم كه يك فاجعه اتمي - چه دراثر خطاهاي انساني- فني باشد (مانند فاجعهء چرونوبيل)، چه دراثر قهر طبيعت (وقوع زلزله، سونامي – انفجارنيروگاه ها درفوكوشيما) و چه- زبانم لال-  پيآمد حملهء خارجي به تأسيسات اتمي ايران و … - همچون مصيبت عمومي مي تواند دفعتاً درايران نيز پيش آيد و ملك و ملت ما را غافلگيرانه  به يك ورطهء مرگبار فرو كشد.

ازاين رو من گزارش وقايع گذشته و انتشار آگاهي نسبت به مخاطره‌هاي ناشي از سياست هاي ولايت ‌فقيه در اين زمينه را به‌عنوان يك عُلقهء ميهني و نوعي وطن دوستي عميق مبارزان راه آزادي ايران مي‌دانم.

براي بقاي ايران و ايراني، حصول دموكراسي و حقوق‌بشر، به‌علاوه مناسبات صلح آميز مبتني بر احترام متقابل با همسايگان و جهانيان، بهترين و تجربه شده‌ترين مشي استراتژيك و  معتبرترين تضمين امنيت ملي ايران است.

ايران به لحاظ انرژي بر دريايي از نفت و گاز نشسته، وانگهي درب تأسيس و گسترش انواع و اقسام نيروگاه ها از انرژيهاي پاك و پايدار به روي ملت ما گشوده است. ايران،مطلقاً  نيازي به انرژي و سلاح هسته‌يي ندارد. آيا صرف احتمال وقوع فجايعي كه  دفعتاً مي‌توانند ملك و ملت ما را - دستكم دربعضي منطقه هاي كشور - خاكسترنشين كنند، طرح و بازبيني درسهاي تاريخ و برانگيختن مخالفت ملي با پروژه اتمي رژيم  را ضروري نمي‌كند؟

وقتي تصاوير تكاندهندهء انفجارهاي اتمي در هيروشيما و مصيبتهاي رويداده  و هنوز  باقيمانده ازآن تخريب اتمي، بعد فاجعه چرنوبيل و اكنون فوكوشيما، جلوي چشمم مي گذرند، از عواقب احتمالي پروژه اتمي ولايت فقيه براي ملت ايران و امنيت ملي ميهنمان تكان مي‌خورم. به سهم خودم  احساس مسئوليت مي‌كنم، مايلم با انتشار دانستيها و آگاهيها توجه هموطنان و به ويژه كوشندگان پيكارآزادي را به اين مهم جلب كنم. بايد آگاهيها در اين زمينه را بيش از پيش و پيوسته براي عموم پخش كرد.
از ايام جواني و دانشجويي، باكسب اطلاع از تجربه‌ها و علم وآگاهي سازمان «پزشكان بين‌الملل براي پيشگيري ازجنگ‌اتمي-
Ippnw» اساساً با كاربرد اين انرژي مخوف، و به‌ويژه سلاح هسته‌يي، سخت مخالف شده ام. خوشبختانه در مسئوليت كميسيون محيط زيست شوراي ملي مقاومت ايران،مي‌توانم خط مشي مخالفت با اتمي شدن ايران و به ويژه مخالفت قطعي با ساختن بمب اتمي را صريحاً ،به مثابه سياست رسمي، اعلام كنم: بله، ما خواهان ايراني غيراتمي هستيم.

 

بمب هيتلر – بمب خامنه اي

موضوع «بمب هيتلر» در ارتباط با تلاشهاي دستگاه خامنه‌اي از جهات‌گوناگون جالب توجه است. شماري شباهتها ميان اين دو پروژه هست كه درزير اشاره مي كنم:

پنهانكاري و وجود ريل هاي گوناگون‌ كاري در پروژهء هسته‌يي، به علل گوناگون ويژگي اصلي طرح و برنامه عملي نظام هيتلري در اين زمينه بود. متفقين تا آخر جنگ وحتي به دلايل خاص- تا دهها‌سال پس از جنگ هم ازهمهء ماجرا مطلع نشدند، براي هيتلر، مهمترين انگيزه و لزوم اختفاء در رسيدن به بمب اتمي و امكان كاربرد نظامي يا دستكم تهديد استفاده از آن در مرحله‌يي از جنگ جهاني مطرح بود كه ديگر چشم‌انداز شكست آشكار شده بود. نازيها، در يكي دوسال آخر جنگ، به هركار و تلاشي دست ‌زدندكه شايد بتوانند از شكست محتوم جلوگيري و بقاي نظام را به صورتي تأمين كنند.
خميني و كل سران اصلي نظام ولايت ‌فقيه نيز در دوران جنگ با عراق (1364) پروژهء اتمي را - كه از دورهء شاه به صورت عادي شروع شده بود- علاوه بر ريل علني، به شيوهء كاملاً مخفي دوباره به‌راه انداختند. پس ازمرگ خميني، ابتدا محور رفسنجاني - خامنه اي و سپس  خاتمي/ احمدي نژاد- خامنه اي، بعلاوه سران سپاه پاسداران كه كارگزاران اجرايي پروژه اتمي بوده اند،با صرف مخارج سرسام‌آورو ساختن شبكه اي بين‌المللي و پنهاني اين پروژه را تاكنون گسترش داده‌اند. بعد از پايان تحميلي جنگ، اين پروژه، از ديدگاه امنيتي ولايت ‌فقيه، به‌مثابه وسيله تهديد وباجگيري استراتژيك منطقه‌يي / جهاني، جهت حفظ و بقاي رژيم اهميت فزاينده پيدا كرده است. اينها، بنا به‌خصلت همهء ديكتاتوريها، از تجربه‌هاي فروپاشي شرق ووقوع تغييرات دموكراتيك توسط جنبشهاي مردمي در ممالك صاحب سلاح اتمي هيچ‌نياموخته‌اند.

 عمدهء كار پروژهء اتمي رژيم توسط تشكيلات وسيع و پنهاني در مراكز و واحدهاي علمي، دانشگاهي و نظامي كشور صورت مي‌گيرد و علاوه بر اينها، تارعنكوب گسترده‌يي در خاج كشوربراي خريد و انتقال مواد و ابزارو كارشناسان لازم به داخل كشور تنيده‌اند. به شهادت اسناد و مداركي كه شوراي ملي مقاومت در كنفرانسهاي متعدد به اطلاع افكار عمومي وسازمانهاي ذيربط جهاني رسانده است، خامنه‌اي و ديگر دست اندركاران پروژهء اتمي، تاروپود اصلي پروژه‌ها را حتي از «مجلس» و وزراي خودشان هم مخفي نگه داشته‌اند. هيچ‌كس نمي‌داند بودجهء اين پروژهء 20  سالهء ولايت‌فقيه چقدر است و از كجا تأمين مي‌شود. معلوم نيست نظام كاري و تخصصي اين طرحهاي مرگبار دقيقاً به چه ترتيب است. مثلاًً، اين پروژه از چه استاندارد پيشگيري خطر براي محيط زيست و مراكز جمعيتي اطراف خود برخوردار است.....

ناگزيري رژيم در رابطه با كنترلهاي بين‌المللي نه تنها از پنهانكاري نكاسته، بلكه بر پيچيدگي افزوده است. به‌رغم افشاشدن مخفي‌كاريها، رژيم كماكان كل اين پروژه  را روي دو ريل رسمي وغيررسمي (مخفي و چند شاخه اي) پيش مي‌برد. آشكار است كه هدف اصلي خامنه‌اي دستيابي به بمب است. اين را ديگرهمه طرفهاي بين المللي نيزمي دانند و علناً هم به آن اشاره مي كنند. بمب اتمي به مثابه ضامن بقاي جباريت حاكم بر ايران، تصورموهومي است كه در اين مورد نيز به خوش خيالي اواخر عمر سياسي هيتلر بسيار شباهت دارد.

همساني ديگر اين دو پروژهء اتمي فاشيستي در اين است كه پروژه ژريم نيز، مثل زمان هيتلر، كلاً زير دست نظاميان ايدئولوژيك و تندرو (پاسداران) اداره و اجرا مي شود.

شباهت جالب توجه ديگر اين دو پروژه در وجه مخالف آنهاست يعني در وجود بصيرت و همت شرافتمندانهء طرفداران آزادي و مبارزان ضدفاشيستي ، كه فارغ از زهر تبليغات ناسيوناليسم كوري كه هيتلر رواج مي‌داد، وحالا هم، سر اين پروندهء اتمي، رژيم آخوندي تبليغ مي‌كند، آزاديخواهان و انساندوستان استوار با جديت عليه اين برنامه هاي فاجعه‌خيز به پا خاسته‌اند: اگر در آن زمان تلاش و فداكاري مكرر پارتيزانهاي نروژي بود كه برخي از مهمترين طرحهاي نظام فاشيستي هيتلر - از همه مهمتر طرح توليد انبوه آب سنگين در نروژ اشغال‌شده و انتقال آن به مراكز اتمي آلمان- را نقش بر آب كرد و يا موضع دانشمندان باوجدان و بعضاً مبارز آلماني(مثلاً اينشتين)بودكه خطر را به نيروهاي ضدفاشيستي شناساندند،  ويا شماري ازدانشمندان آلماني، به لطايف‌الحيل از پيشبرد سريع كار طفره رفتند،  در زمان ما نيز پيش از آن كه كار ازكار بگذرد اين شوراي ملي مقاومت و سازمان مجاهدين خلق ايران بود كه اصل وجود ريلهاي مخفي در پروژهء اتمي ولايت‌ فقيه را براي اولين بار برملا كرد و چشم جهانيان را به روي واقعيات مخوفي گشود كه پشت پردهء تزوير ولايت فقيه پيش مي رفت. از اين جنبه‌ها شباهت اين دو مورد واقعاً شگفت‌آوروبازبيني وقايع  66 سال پيش واقعاً براي همه ايرانيان ، به‌خصوص براي گروههايي ازهموطنان كه به اين مهم بي توجه بوده اند، آموزنده  و عبرت انگيز است.

بمب هيتلر!

آيا اصلاً بمب هيتلر ساخته شد و دستگاه انرژي اتمي نازيها موفق گرديد علم به اسرار شكافتن اتم و توليد انرژي هسته‌يي را - كه دانشمندان فيزيك هسته‌يي آلمان پيش از ديگران بدان دست يافته بودند- به عمل تبديل وحتي به توليد بمب‌اتمي نائل آيد؟

 

                                                

جمله روي نوار با علامت نازي ها: كيش ـ مات به جنگ طلبان جهان!

بمب هيتلر روي صفحه شطرنج بين المللي

پژوهشهاي بين‌المللي و مراجع رسمي و علمي «متفقين» تا همين يك دهه پيش، دستكم رسماً، براين نظر بودند كه سازمان فيزيك هسته‌يي آلمان نازي در مسابقهء ساختن بمب اتمي طي سالهاي جنگ جهاني دوم خيلي از آمريكاييها عقب افتاد و به دلايلي چند نتوانست حتي نيروگاه اتمي بسازد، چه رسد كه بمب اتمي توليد كند. اما حالا ديگر، بعد از انتشار آثار تحقيقاتي تازه و كتاب «بمب هيتلر»(1) فرضيهء مذكور مورد شك و ترديد جدّي اهل فن واقع شده است. بنا به شرح وتفصيل و مدارك آمده در اين كتاب، «بمب هيتلر»- در حد يك سلاح هسته يي تاكتيكي - كه قدرت تخريب آن از بمبهاي منفجره در هيروشيما - ناكازاكي كمتربوده، به واقع ساخته شد، اين بمب زودتر از اولين بمب اتمي آمريكا در فاصلهء زمان كوتاهي پيش از پايان جنگ در آلمان چند بار با موفقيت مورد آزمايش قرار مي‌گيرد، سرنوشت جنگ ولي رقم خورده بود و فاشيسم هيتلري خوشبختانه فرصت نيافت با آماده كردن موشكهاي لازم از دستيابي متأخر به اين سلاح در جهت تغيير مسير شكست خود بهره برد.

پس از فروپاشي شوروي و بلوك شرق اروپا، درب بسياري آرشيوها به روي بازبيني اسناد و مدارك مهم تاريخي باز شد. در پي اين تحولات، امكان پژوهشهاي تازه در بارهء سابقه و روند توليد اورانيوم و پروژه‌هاي هسته‌يي در دورهء حكومت نازيها فراهم آمد به‌خصوص پيگيري سرنوشت«بمب هيتلر» - كه پيشتر نيز موضوع پرسشها وشايعه‌هاي زياد بود-، از نو ميسر گرديد.

راينر كارلش، يكي از محققين آلماني اين مسائل، موفق شد در مراكز مختلف آلمان شرقي سابق موضوع «توليد اورانيوم در سالهاي 1939(شروع جنگ جهاني دوم) الي 1949 (سال بلوك بندي قطعي شرق و غرب وتثبيت جدايي دو آلمان) را دنبال كند ودر سال 1998 كتاب جامعي در اين باره انتشار دهد.

                                               

اين كتا ب توجه اهل فن و نيز علاقمندان پيگيري جنبه‌هاي گوناگون اين موضوع را جلب كرد. از جمله كساني كه هنوز مسأله بود و نبود «بمب هيتلر» را پيگيري مي‌كردند، ژورناليست تلويزيون، هايكو پترمن بود كه به نويسندهء كتاب مراجعه كرد  و مجموعهء حيرت‌انگيزي از گزارش و مصاحبه با شاهدان عيني را به اطلاع وي ‌رساند. اينها همگي در آغاز ماه مارس سال 1945 يعني حدود دوماه پيش از پايان جنگ در آلمان، شاهد انفجار يك بمب اتمي كوچك در محلي از ايالت تورينگن (شمال شرقي آلمان كنوني) بوده‌اند. برخي از اين گزارشها حاوي نقل قولهايي از گفتگو با برخي دانشمندان دخيل در پروژهء مربوطه‌اند، بعضي ديگر تماشاي انفجار از فاصلهء چندصد متري ويا ماجراي سوختن و نابودي بلافاصلهء صدهانفر از زندانيان جنگي و غيره را شرح مي‌دهند كه براي انجام كارهاي جاري و احتمالاً بررسي آثار انفجار اتمي به محل آورده شده بودند. يكي از شاهدان، آخرين ناله‌هاي يك زنداني غيرآلماني مشرف به مرگ را نقل مي‌كند:

«آتش، خيليها فوراً مردند، رفتند، دود شدند، ناگهان نيست، زخمها بزرگ، خيليها كور»(2).

شخص هيتلر طي ديداري كه در ماه اوت 1944 با انتونسكو، رئيس‌جمهور روماني داشت از مهابت قدرت تخريب نوعي بمب جديد سخن گفته بود كه «در شعاع سه تا چهار كيلومتري از نقطهء انفجار هر موجود انساني را نابود خواهد كرد»(3).

آلبرت اشپر، وزير تسليحات هيتلر و نزديكترين عضو كابينه به وي، در ژانويه 1945 ضمن گفتگويي در ضرورت پايداري و ادامهء جنگ (جنگي كه تا آن موقع بيش از 50 ميليون كشته به جاي گذاشته، سرزمينهاي اروپا، بخش عظيم و پر جمعيت شوروي وبه‌خصوص خود كشور آلمان را ويران كرده بود و از يك سال پيشتر اكثر ژنرالهاي صاحب صلاحيت نظامي آلماني هم آن‌را باخته مي‌دانستند و براي پاياندادن به ويرانيها و قربانيهاي عظيم آلمان به خاتمهء آن توصيه مي‌كردند)، دليل مي‌آورد كه نه:
«ما بايد يك سال ديگر تاب بياوريم، بعد مي‌توانيم برندهء جنگ شويم… مادهء منفجرهء تازه‌يي وجود دارد…[با اشاره به قوطي كبريت روي ميز] يك مقدار مادهء منفجره اتمي به اندازهء اين قوطي مي‌تواند كل شهر نيويورك را از بين ببرد»(4).

حتي اوايل ماه مارس 1945، زماني كه ديگر نيروهاي آمريكايي در غرب از رودخانه راين گذشته و ارتش سرخ شوروي در شرق به 60كيلومتري برلين رسيده بودند، ديوانه‌هاي جنگ‌طلب هيتلري به اميد «سلاح معجزه آسا» ول‌كن نبودند، هاينريش هيملر، رئيس اس.اس، طي گفتگويي با پزشك خودش چنين گفته بود:

«ما هنوز آخرين سلاح معجزه‌آسايمان را وارد صحنه نكرده‌ايم… اين سلاح تعيين‌كنندهء ما، قوهء تخريبي دارد كه هيچ‌كس تصور آن را هم نمي‌تواند بكند، يك يا دو شليك كافيست و شهرهايي چون نيويورك يا لندن از صفحهء روزگار حذف خواهند شد»(5).

گفته‌هايي از اين قبيل، از زبان سران نازي، در ماههاي پاياني حكومتشان به دفعات ابراز و ثبت شده بود. گويي در اصرار به ادامهء جنگ خانمانسوز، پشتشان به چيزي گرم بوده است. ولي پس از پايان جنگ، اين گفته‌ها ديگر مد نظر شرق و غرب نبودند (هر طرف شماري از دانشمندان فيزيك اتمي آلمان را به غنيمت گرفته و برده بود) و به‌ويژه ايالات متحده در پيگيري مجدد اسرار اتمي آلمان و بالا گرفتن بحث در افكار عمومي (پس از فاجعهء انساني هيروشيما –ناكازاكي) منفعتي نداشت، آنها يك بار در سال 1943 دنبال اين مسأله رفته بودند و تاريخ بعدي هم براساس نتايج آن تجسس نوشته شد! ازنظر غرب پروژه اتمي آلمان نازي خيلي ازسطح پيشرفت آمريكا عقب مانده بود.(6)


اشتباه محاسبه آمريكا

در اثر فعاليت هاي اينشتين و ساير دانشمندان، به تدريج توجه دولت آمريكا جلب شد. درز اخبار مربوط به موفقيتهاي «انجمن اورانيوم» به‌علاوه پيروزيهاي سريع آلمان هيتلري در تصرف كشورهاي همسايه - به‌خصوص اشغال بلژيك و فرانسه و خطر دستيابي هيتلر به معادن عظيم اورانيوم كنگو - دولت آمريكا سريعاً نگران و وارد عمل شد.در ماه ژوئيه 1943 برنامهء عظيم تحقيقات اتمي معروف به «پروژهء مانهاتان» با صدها دانشمند و بودجهء بيش ازدو ميليارد دلار شروع به كار مي‌كند. فرماندهي نظامي اين برنامه به عهدهء ژنرال لسلي گلاوز است. وي جهت دريافت سطح پيشرفت نازيها گروهي را به اروپا اعزام مي كند. يكي ازاين دانشمندان اعزامي  سامويل گدسميت است.وي ، صرفاً برپايهء آن‌چه در استراسبورگ فرانسه كشف مي كند( اوراق و مدارك انجمن اورانيوم) ، قاطعانه چنين گزارش مي كند:

«جاي هيجگونه ترديدي نيست، مدارك موجود ثابت  مي كنند كه آلمانها نه يك بمب اتمي  دارند و نه  مي توانند به يك صورت قابل اجرا و عملي طرح ساختن آن را بريزند…»(7)

اين ارزيابي و اشتباه محاسبه، سنديت و رسميت پيدا مي‌كند و يك سال بعد، اواخر 1944 نيز همين موضع توسط كميسيون مشترك سازمانهاي امنيت ايالات متحده و انگلستان تكرار مي‌شود و به همين صورت به تاريخ‌نگاري رايج در غرب راه مي‌بايد.

در واقع امراما، نازيها فراسوي «انجمن اورانيوم»، به صورت پنهاني چند ريل تحقيقاتي، و به‌خصوص عملياتي،  به منظورساختن نيروگاه و تلاش براي توليد بمب  به وجود آورده بودند. دربخش نظامي،  درحوزهء نيروهاي زميني، دريايي و هوايي واحدهائي جدا ازهم به طور موازي به تحقيق و آزمايش در زمينه‌هاي هسته‌يي مشغول‌ بودند. به فرمان هيتلر حتي در بخش ادارهء پست سراسري كشور، يك واحد نسبتاً بزرگ، فعال و كارآمد هسته اي به وجود آمده بود. نه تنها در برلين دو مركز علمي و آزمايشي در اين زمينه كار مي‌ كرد، بلكه پنهاني در مراكز دانشگاهي و واحدهاي پوششي در هامبورگ، گوتينگن، لايپزيك، كلن، روگن، اشتادتيلم،و حتي در شهرهاي تصرف شده و تحت اشغال چون وين و استراسبورگ واحدهاي علمي و عملي بدون رابطهء افقي با هم مشغول به كارشده بودند...

ولي راينركارلش كتاب« بمب هيتلر»را، نه بر اساس صرفاً گزارشهاي اطلاعاتي غرب، بلكه با بررسي و پيگيري روند دروني پروژهء هسته اي پنهاني رژيم هيتلر و شواهد و مدارك گروههاي متنوع كاري آن مي نويسد. البته گزارشهاي سرويسهاي خارجي ديگر نيز مورد توجه قرار مي‌گيرند، مثلاً به متن نامه‌يي اشاره مي‌شود كه ايگور كورخاتف، رئيس پروژهء اتمي شوروي به تاريخ 30مارس 1945 به استالين مي‌نويسد. در اين نامه از وقوع يك آزمايش اتمي در آلمان خبر داده مي‌شود(8).

آن چه خواننده را به تعجب وامي‌دارد اين واقعيت است كه عمده توجه تاريخ‌نگاران رسمي و حتي گزارشهاي سرويسهاي غربي صرفاً به فعاليتهاي معروفترين بخش پروژه، يعني نتايج و كار «انجمن اورانيوم» و نوشته‌هاي فيزيكدانهاي شهير مثل هايزنبرگ معطوف است. ولي از روند فعاليتهاي مخفي هسته اي وسازماندهيهاي پيچيده آلمان نازي دراين زمينه، از واحدهاي پرشمارو موازي پژوهشي و عملياتي  كه در طول سالهاي جنگ بي سروصداكار مي‌كرده‌اند وسرانجام نيز«بمب هيتلر» را مي سازند و آزمايش مي كنند  ، درمجموعه سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا گزارشي موجود نبود!

مسأله اين است كه ريل اصلي و چندشاخه فعاليتهاي اتمي در دورهء هيتلر به‌كلي پنهاني و جدا ازهم ازبالا سازماندهي شده بود و «پيشوا» در كار سازماندهي و اختفاي پروژهء اتمي خود  تا به آخر پيش رفت. دراثبات اين پروسه، اسناد و شرح و تفصيل و دلايل فراوان در كتاب «بمب هيتلر» به چشم مي‌خورد. يكي از مهمترين اينها، متن نوشته‌يي است به قلم پرفسور اريش شومن، رئيس بخش پروهش ادارهء تسليحات ارتش آلمان نازي و يك شخصيت محوري پروژهء اتمي هيتلر. اين نوشته كه وجود آن به‌واسطه اشاره درنامه‌هاي ديگران مسلم ولي ساليان دراز گمشده و از دست رفته به شمار مي‌آمد، سرانجام در سال‌2004 پيدا مي‌شود و مورد استفادهء نويسندهءكتاب قرار مي‌گيرد. پرفسور شومن در اين متن مورخ 1949 ، در توافق باهمكاران سابق خود، به شرح و تفصيل بسياري از پروژه‌هاي علمي دوران نازيها مي‌پردازد و... معلوم مي‌شود كه به لحاظ تئوريك و دستورالعمل ساختمان بمب - برخلاف ارزيابي گدسميت و ديگران- دستگاه كاري نازيها سه چهار سال پيش از اولين بمب هيدروژني آمريكاييها و شورويها توان طرح وساختمان اين بمب را داشته‌اند. موانع‌ كار مربوط به صحنهء عملي و تهيه مواد لازم بوده است.

اين نوشتهء حسّاس، ظاهراً در همان تاريخ نگارش براي چاپ و انتشار آماده مي‌شده كه همكاران قديمي شومن با پخش آن مخالفت مي‌كنند و نويسنده به خواست آنها قرارداد انتشار را لغو مي‌كند و متن از چشم افكار‌عمومي و محققان دور مي‌ماند تا بعد از مرگ وي در آثار به جا‌مانده‌اش كشف مي‌شود. اشارهء صريح به لزوم پنهانكاري شديد در مورد دستاوردهاي حساس علمي و عملي پروژهء هسته‌يي، ازجمله نكات بسيار بااهميت اين متن است. مينويسد:

«اگر مي بينيم كه تاكنون هيچ مطلبي دربارهء آزمايشهاي [اتمي] كه نزديكيهاي خاتمهء جنگ در آلمان برنامه‌ريزي و تدارك ديده شده بود، گزارش نشده است، علت اين است كه تنها شمار اندكي از دانشمندان از ماوقع مطلع بودند و پرونده‌هاي مربوطه نيز در آوريل‌1945 بايد نابود مي‌شدند»(9).

 

نتيجه

ريل پنهاني پژوهش و توليد بمب اتمي، نه تنها يكي از دو‌ امكان، بلكه ريل اصلي و چندشاخه فعاليتهاي هسته‌يي رژيم هيتلري بود. همين رويه را رژيم خامنه اي نيز دردستوركار  داشته و تاكنون پيش برده است. منتهي،  بنا به‌سابقهء 22ساله اخير، با سازماندهي و شبكه بندي پيچيده تر و سرمايه گذاري وسيعتر.

دولت هاي غربي مرتكب اشتباه محاسبه وخيمي مي‌شوند هرآينه تصور‌كنند با ادامهء سياست مماشات و احياناً نوعي بند وبست بعلاوه بذل و بخشش سوخت هسته‌يي به رژيم، مي‌توانند مسير كارهاي مخفي تحت فرمان خامنه اي را كنترل و كور كنند.

عبرت تاريخ و تجربهء كرهء شمالي جلو چشمشان است، اگرسياستهاي فعلي  تحريم را با تحريم نفت و بنزين، با تحريم سياسي و خلاصه «سياست تغيير» جايگزين نكنند، «بمب خامنه‌اي» نيز ديريا زود روي دستشان مي‌ماند. البته، شانسي كه منطقه  و جهان در اين بين يافته، درادامه و تشديد پيكار آزادي مردم ايرانست.

اميدوارم، تحت تأثيراين پيكارملي، شمارفزاينده اي از دانشمندان فيزيك هسته اي و ديگراستادان دخيل در پروژه توليد «بمب خامنه اي»، به هرترتيب كه مي دانند و مي توانند، از ادامه همكاري دست شويند.

و اميدوارم خيزشهاي مردمي هرچه زودتربه نتيجه مطلوب نسلهاي به پاخاسته منجرشوند. بي ترديد، با حذف رژيم ولايت فقيه ازصحنه، سايه شوم فجايع گوناگون اتمي نيز از سرملك و ملت ايران دورخواهد شد.

14 مارس 2011


منابع و تو ضيحات

1- در آستانهء برنامه‌ها و مراسم شصتمين سالگرد تسليم آلمان نازي و پايان جنگ جهاني دوم در اروپا (اوايل ماه مي 2005) كتاب قطوري به قلم راينركارلش توسط مؤسسهء معتبر «انتشارات آلمان» به‌بازار آمد به‌نام «بمب هيتلر»! عنوان دوم اين كتاب از «تاريخچهء آزمايشهاي هسته‌يي پنهاني آلمان» در دورهء حكومت هيتلر پرده برمي‌دارد. نويسنده كه پيشتر (1998) با انتشار يك اثر پژوهشي به نام «مسابقه توليد اورانيوم در سالهاي 1949-1939) بارديگر توجه محافل علمي را به اين مسأله جلب كرده بود، اين دفعه، با همكاري يك ژورناليست تلويزيون (هايكو پترمن)، كه ازسالها قبل نشانه‌ها و شواهد مربوط به ساختن بمب را پيگيري مي‌كرد، حاصل چند سال تلاش و تحقيق گسترده را به‌آگاهي افكار‌عمومي مي‌رساند. چند سال قبل، برخي مورخين انگليسي و آمريكايي در همين راستا مطالبي منتشر كرده بودند. ولي هيچكس- با پيگيري درازمدت، بررسي وسيع منابع بايگانيهاي شوروي سابق و مراكز ديگر به‌علاوه رجوع به آزمايشهاي ميداني در محلهاي مورد ادعا- چنين نتايج حساس و جالب توجه عرضه نكرده بود.
2 - به نقل ازپروتكل جوابيه شهروندي به نام هاينس واكسموت، نگهداري شده در آرشيو شهر آرنشتاد، در سال 1962 يك گروه كاري حزب سوسياليست متحده، حزب حاكم جمهوري دموكراتيك آلمان، در‌بارهء مسألهء انفجار اتمي در ماه مارس 1945 و عواقب آن از كساني كه آن زمان شاهد ماوقع بوده‌اند سؤالاتي مي‌كند.
3- گفتگوي هيتلر- آنتونسكو در روز 5 اوت 1944، به نقل از كتاب «دولتمردان و ديپلماتها نزد هيتلر» مجلد دوم ص484،
4- به نقل ازكتاب آلماني ماتياس اشميت«آلبرت اشپر» مونيخ 1982، ص 9،
5- ص 13 كتاب «بمب هيتلر»، به نقل ازكتاب فليكس كرستن:«
Samtel med Himmle» استكهلم 1947 ص 279،

6- ازنظر غرب سابقهء پروندهء اتمي آلمان، به‌طور خلاصه از اين قراربود:
پس از روي كار آمدن هيتلر در سال‌1933، فعاليتهاي فيزيك جديد بيش از پيش ازجانب دولت سازماندهي وحمايت مالي مي‌شود. با وجودي كه شماري از دانشمندان نخبه، از‌جمله اينشتين، كشور راترك مي‌كنند، فيزيك هسته‌يي آلمان به كشفهاي خيلي مهم دست مي‌يابد، در دسامبر 1938 اتوهان و فريتس اشتراسمن موفق به شكافتن هستهء اتم اورانيوم مي‌شوند، اين كشف به علاوه دسترسي حكومت هيتلر به معادن اورانيوم شرايط مقدماتي براي ساختن نيروگاه و حتي بمب اتمي را فراهم مي‌كند، اين وضعيت ازچشم دانشمندان يهودي تبار مهاجرت كرده به آمريكا دور نمي‌ماند، خيليها خطر را متوجه مي‌شوند، ولي آمريكاييها حتي پس از شروع جنگ جهاني دوم نيز گوششان به حرفهاي دانشمندان يهودي بدهكار نيست. اِنريكو فِرمي در 17 مارس 1939 به نيروي دريايي آمريكا نامه مي‌نويسد وصريحاً خطر توليد بمب‌ را هشدار مي‌دهد. باز هم كسي جدي نمي‌گيرد. شماري از اين دانشمندان به آلبرت اينشتين مراجعه مي‌كنند. او كه به‌عنوان برندهء جايزهء نوبل و شخصيت انسان ‌دوست و ضدجنگ شهرت و اعتبار جهاني دارد، در دوم اوت 1939 نامه‌يي به پرزيدنت روزولت، رئيس جمهور آمريكا، مي‌نويسد و عواقب احتمالي جلوافتادن نظام نازي در توليد بمب اتمي و خطر نابودي شهرها را توضيح مي‌دهد. روزولت به اين شكل واكنش نشان مي‌دهد كه يك كميسيون مشورتي در اين مورد درست مي ‌كند و بس، كار ديگري صورت نمي‌گيرد. اينشتين و دانشمندان ديگر كه از سرعت گرفتن كوششهاي هسته‌يي آلمان باخبرو از كم توجهي دولت آمريكا و انگليس بسيار  نگران هستند، روشنگري و فعاليتهاي افشاگرانه را شدت ميبخشند.
روز اول سپتامبر 1939 هيتلر به لهستان حمله مي‌كند و جنگ جهاني دوم شروع مي‌شود. تا اين هنگام، يك گروه بزرگ از دانشمندان آلماني، ازجمله اتوهان و همكارانش، تحت عنوان «انجمن اورانيوم» زير نظر وزارت آموزش و پژوهش، و گروه ديگري زير نظر ادارهء تسليحات ارتش به تحقيقات مربوط به اورانيوم و انرژي اتمي مشغول هستند. «انجمن اوران»، كه فيزيكدان تراز اول آلماني ورنر هايزنبرگ هم درجلسات بعدي‌اش شركت مي‌كند، فراسوي آلمان شهرت بين‌المللي مي‌يابد.ولي با شروع جنگ رفته رفته آن واحدهاي علمي كه زير نظر بخش نظامي كار مي‌كنند بودجه و امكانات علمي-پرسنلي وسيعتري به دست مي‌آورند. باشروع جنگ كليهء فعاليتهاي مربوطه به صورت پنهاني ادامه مي‌يابند. حتي در ژانويه 1940 فرماني در اين مورد ازجانب شخص هيتلر صادر و همه دانشمندان و دستاندركاران آلماني موظف به پنهانكاري و حفظ اسرار مي‌شوند.

 ايالت متحده، درسال 1943 گروهي ازدانشمندان را براي كسب اطلاع ازسطح پيشرفت آلمان نازي، به اروپا مي فرستد. افراد اين گروه در فرانسه به مداركي دست مي يابند حاكي ازضعف علمي « انجمن اورانيوم» و همين ارزيابي را به ژنرال لسلي گلاوز، رئيس پروژه اتمي آمريكا، گزارش مي دهند. در حالي كه رژيم نازي درهمان زمان ريلهاي متعدد ديگري را براي پژوهش و آزمايشات هسته اي تغبيه كرده بود.
7-ص 14كتاب آلماني «بمب هيتلر» به‌نقل از كتاب «تاريخچهء پنهاني بمب اتمي آلمان» نوشته توماس پاورس، هامبورگ 1993، ص 506،
8-ص 21 كتاب كارلش، به‌نقل از كتاب روسي منتشره توسط انستيتو كورخاتف در مسكو (2002)، دربارهء برنامه اتمي شوروي 1945-1938 ،

9-توضيح شماره 46، ص 346 كتاب «بمب هيتلر»،

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com