بازگشت به خانه

چهارشنبه 6 بهمن 1389 ـ  26 ژانويه 2011

 

برخورد «فاشیستی» با مذهب و قومیت در ایران

گفتگو با ناصر ایرانپور

پرسشگر: محسن کاکارش از راديو زمانه

 

محسن کاکارش ـ فشار بر اقلیت‌های مذهبی، قومی و ملی ایران از سوی حاکمیت طی سال‌های گذشته همواره مورد بحث کارشناسان این عرصه بوده و تاکنون نظرات گوناگونی در این زمینه مطرح شده‌ است.برخی از کارشناسان معتقدند این فشارها به نوع نگرش حاکمیت به مسئله‌ی اقلیت‌ها در ایران برمی‌گردد.برخی از آنها در گامی فراتر به لحاظ نظری با «فاشیست» خواندن جمهوری اسلامی نگرش و برخورد حاکمان به‌ این مسئله‌ی معین را نیز «فاشیستی» قلمداد می‌کنند. به این بهانه با ناصر ایرانپور، مترجم دادگستری، روزنامه‌نگار، محقق و فعال حقوق بشر که تزهایی در مورد «فاشیسم مذهبی قومی» مطرح کرده است گفت‌وگویی کرده‌ام که آن را در زير می‌خوانید. آقای ایرانپور از سال 1984 در آلمان زندگی می‌کند و به کار و تحقیق پیرامون ملیت و فدرالیسم مشغول است.

 

پرسش: اخیراً اخباری مبنی بر ممانعت از به‌کارگیری زبان کردی در کردستان از سوی آموزش و پرورش منتشر شد و طی بخشنامه‌ای به معلمان این مناطق ابلاغ شده که از تدریس به زبان «غیر ملی» امتناع ورزند. در آذربایجان هم ممانعت‌هایی صورت گرفته و از پخش اعلامیه‌های ترحیم به زبان ترکی جلوگیری به عمل آمده است. این نوع فشارها در چه مسیری و با چه هدفی صورت گرفته است؟

پاسخ: این ادامه‌ی همان سیاستی است که‌ بیش از هشت دهه‌ است در راستای اعمال شووینیسم و دستیابی به‌ امیال آسیمیله‌کردن مردمان غیر پارس در ایران صورت می‌گیرد. عملیاتی کردن اندیشه‌ی فاشیستی‌ای است که‌ بر مبنای آن مثلاً زبانهای کردی و ترکی و بلوچی و عربی و ترکمنی «غیر خودی» و «غیر ملی» هستند و «افتخارملی» تنها شامل یک زبان ‌شده‌ است. این همان ذهنیتی است که به‌ اصطلاح «ملت‌ ایران» را جدا از ملیت‌های غیر فارس ایران تعریف می‌کند و در عمل می‌گوید که‌ ویژگی‌های بخش‌هایی از مردم ایران‌ زمین که‌ جزو «ملت ایران» نیستند، نمی‌توانند «ملی» باشند. این همان اندیشه‌ای‌ است که‌ دیرزمانی‌ست وحدت ایران را با چالش و برقراری دمکراسی فراگیر را با موانع جدی روبهرو ساخته‌ است.

 

پرسش: شما در یکی از مطالبتان کاربرد ترمینولوژی «فاشیسم دینی» را برای ایران دقیق نمی‌بینید و به‌ باور شما فاشیسمی که در ایران حاکم است «فاشیسم مذهبی- قومی» است. استناد شما به کدامیک از نظریه‌های فاشیسم است و اصولاً چرا فاشیسم موجود در ایران را «مذهبی ـ قومی» می‌پندارید؟

پرسش: فاشیسم هر کشور و عصری مختصات ویژه‌ی خود را داشته‌ است و دارد. در توضیح این مختصات و ویژگی‌ها تئوری‌های متفاوتی برای تبیین جنبش‌ها و رژیم‌های فاشیستی هر یک از این کشورها شکل گرفته‌اند. وجه‌ تشابه‌ این تئوری‌ها در توضیح فاشیسم اما این است که‌ فاشیسم یک حکومت استبدادی افراطی بر محور «رهبریت» است. در حکومت فاشیستی نیروهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی از مهمترین ارکان حکومتی هستند؛ فضای حاکم بر جامعه‌ همواره‌‌ امنیتی، نظامی و پلیسی است؛ دسته‌های میلیشای شبه‌نظامی، بازوی سرکوب غیر قضایی خیابانی رژیم هستند و مسئولیت ترعیب و ضرب و شتم مردم را برعهده‌ دارند؛ رو به‌ خارج نیز میلیتاریستی، صلح‌ستیز و جنگ‌طلب است؛ جامعه‌ باید همیشه‌ آماده‌ی‌ جنگ باشد؛ در قاموس فاشیست‌ها جنگ ابزار اصلی سیاست است؛ «تهدیدات خارجی» یکی از اصلی‌ترین ترم‌ها و محورهای تبلیغی آن را تشکیل می‌دهد؛ بر ملی‌گرایی مبتنی بر قومیت‌گرایی افراطی (یک ملت، یک زبان، یک دین) استوار است؛ شاه‌بیت فاشیست‌ها «ملت»، «وحدت ملی»، «امنیت ملی» و تقدس این «ارزش‌ها» است؛ کلکتیویستی است و فرد در فرهنگ فاشیسم عددی نیست و فاقد حق رأی مستقل است و تنها به‌ عنوان عضو فاقد اراده‌ای از «ملت» معنا پیدا می‌کند؛ به‌ شدت ضد آزادی‌های فردی و سیاسی و مکانیسم‌های دمکراتیک است و آزادی و دموكراسی را «بوالهوسی و خودپرستی» می‌داند؛ ایده‌ی جست‌وجوی خوشی را از امیال پست و «شیطانی» می‌شمارد؛ مخالف اصالت عقل است و فرهنگ و فکر و عقل به‌ کلی در اختیار و کنترل و تعبیر و تفسیر وی قرار دارد؛ مردسالار است و خارج از وجه‌ دیکتاتوری آن توتالیتاریستی نیز هست. طوری که‌ تقریباً هیچکدام از شئون حیاتی افراد از حوزه‌ی کنترل آن خارج نیست؛ ضد اندیشه‌های انترناسیونالیستی چون مارکسیسم و لیبرالیسم است. این تبیین ناظر بر «تئوری فاشیسم به عنوان محصول رهبری» است.

 

پرسش: بنابراین شما معتقدید که‌ حاکمیت ایران به‌ مفهوم کلی فوق فاشیستی است؟

پاسخ: آری، اما نه‌ فقط. آن‌چه‌ شرحش رفت، مشخصه‌های یک رژیم فاشیستی دنیوی و متعارفند. ما در ایران اما، با یک رژیم فاشیستی غلیظ‌تر سر و کار داریم. آری، فاشیسم ایرانی، همانند فاشیسم ایتالیایی و آلمانی، نژادپرستانه و یا بهتر بگوییم «قوم»گرایانه‌‌ است، اما به‌ انضمام محوریت مذهب. این فاشیسم بر درک معینی از ملت و دولت مبتنی‌ است. اصلی‌ترین ارکان «ملت» در این اندیشه‌ی قومیت‌گرایی [تک قومیتی] و مذهب‌گرایی [تک مذهبی‌] است. هر آن که‌ از این مدار خارج شود، به تحقیق و اثبات از دایره‌ی قدرت سیاسی طرد شده‌ و در عمل «غیر ایرانی»، و در بهترین حالت علی‌الظاهر و تنها در کلام «ایرانی»، اما نوع «فرعی»، «محلی»، «قومی»، «حاشیه‌ای» آن قلمداد می‌شود.

 

پرسش: آیا فاشیستی خواندن حکومت ایران سابقه‌ای نیز در ادبیات سیاسی ایران دارد؟

پاسخ: بله‌. زنده‌یاد دکتر شاپور بختیار در همان ابتدا اصطلاح «فاشیسم اسلامی» را برای حاکمان امروز ایران به کار برد. بعدها فعالان سیاسی چون دکتر اکبر گنجی و دکتر مصطفی معین حکومت ایران را «فاشیسم دینی» نام نهادند. اخیراً دکتر محسن سازگارا حاکمیت ایران را محصول ازدواج سه‌ تفکر دانسته‌ که‌ یکی از آنها فاشیسم است. الاهه‌ بقراط نیز در واکنش به‌ بحث «ایران‌مکتبی» رحیم مشایی حکومت ایران را از همان ابتدا «ناسیونال اسلامیستی» و فاشیستی می‌داند. بنابراین چنین به‌ نظر می‌رسد که‌ توپولوژی‌ حکومت حاکم بر ایران چون یک رژیم «فاشیستی» و نه‌ صرفاً استبدادی در حال گسترش است. این از حیث تبیین راستین ماهیت این رژیم و افشای چهره‌ی واقعی آن بسیار یاری‌دهنده‌ است. بنده هم در فوریه‌ی سال ۲۰۰۴ در مطلبی تحت عنوان «خانه‌ از پای‌بست ویران است!» از منظری دیگر به‌ طرح این پرسش انتقادی از اصلاح‌طلبان متوهم پرداختم که‌ آیا واقعاً می‌توان جمهوری اسلامی را كه به طور رسمی و قانونی بر پایه‌ی تبعیض‌های بی‌شمار سیاسی، طبقاتی، فرهنگی، نژادی، مذهبی و ملی (قومی) بنا شده، یك رژیم دیكتاتوری، ارتجاعی و فاشیستی و حتی ماورای فاشیستی ننامید؟ آیا رژیم با چنین جوهر و ماهیتی اساساً قابل اصلاح است؟ اما در سال‌ها و ماه‌های اخیر نیز در فرصت‌ها و به‌ مناسبت‌های گوناگون به‌ تدقیق این ترمینولوژی پرداخته‌ و خاطرنشان کرده‌ام که‌ حکومت ایران از نظر من نه‌ تنها یک حکومت فاشیستی به‌ لحاظ مذهبی، بلکه‌ فاشیسم آن همواره‌ جنبه‌ی به‌ اصطلاح «ملی» و در واقع قومی نیز داشته‌ است.ه

 

پرسش: از نظر شما سرچشمه‌ و عزیمتگاه‌ این فاشیسم مذهبی ـ قومی کجاست؟

پاسخ: از آن‌جایی که‌ ایران از دیرباز یک جامعه‌ی متکثر و محل تلاقی فرهنگ‌ها، اقوام و مذاهب گوناگون بوده‌ و (چون تقریباً همه‌ی کشورها) از یک حاکمیت سیاسی متمرکز برخوردار نبوده و اساساً یک نظام مدون و اعمال ‌شده‌ی معین سیاسی، اداری، اقتصادی، حقوقی، قضایی، تحصیلی، رسانه‌ای، نظامی و امنیتی نداشته‌ و بنابراین ابزار اعمال تبعیض وجود نداشته‌، از آن‌جایی که‌ قومیت و ملیت دست کم به‌ شکل و مفهوم امروزی آن موضوعیت نداشته‌، تبعیض نیز بر اساس ملیت و قومیت نمی‌توانسته‌ وجود خارجی داشته‌ باشد. این ابزار و انگیزه‌ تنها زمانی پیدا شد که‌ دولت «مدرن» نامیده‌ی ایران به‌ ابتکار و یاری استعمار انگلیس و سپس آمریکا در ایران زاده‌ شد.

 

پرسش: مقصود شما از «دولت مدرن» تشکیل اولین مجلس شورای ملی و تدوین و تصویب اولین قانون اساسی در زمان مشروطیت است؟

پاسخ: بخشی از آن. چون مبنای تبعیض با اولین بند همین قانون که‌ از دین و مذهب رسمی سخن می‌راند، ریخته‌ شد. این امر اما در دوره‌ی بعد از آن، یعنی با تأسیس حکومت محمدرضا شاه، با تولید ابزارهای تبعیضی که‌ پیش از این برشمردم، ریشه‌ای و نهادی شد. البته‌ در زمان مشروطیت روشنفکران وقت برای نمونه‌ با قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی تلاش نمودند، نظام سیاسی و اداری ایران را بر اساس تنوع و تکثر نهفته‌ در ایران دمکراتیزه‌ کنند. این امر دمکراتیک اما، بعدها از سوی حاکمان جدید منسوخ شد و ایران به‌ نظامی هر چند با رویکردی مدرن در عرصه‌ی تکنیک و اقتصاد، اما در همان حال با شیوه‌ها و مکانیسم‌ها و ابزارهای استبدادی در عرصه‌ی سیاست و فرهنگ تبدیل شد. و در ارتباط با موضوع مورد بحث ما... پس از انقلاب مشروطه‌‌ سنخ قوم‌گرایانه‌ی ناسیونالیسم و سنخ شیعه‌ی اسلامیسم دو محور همیشگی سیاست (و نه‌ صرفاً حکومت‌های) ایران شد. در دوران پهلوی‌ها اولی تفوق و در سه‌ دهه‌ی اخیر دومی محوریت پیدا کرد، اما هیچکدام هیچگاه‌ غایب نبوده‌اند. این دو به‌ ویژه‌ در نیروهای طیف سیاسی‌ای که‌ سهواً «لیبرال» نام گرفته‌اند، پیوسته‌ درهم تنیده‌ بوده‌اند. هنوز بسیارند از کنشگران و صاحب‌نظرانی که‌ جدی‌جدی هویت ایرانی را در زبان فارسی و مذهب شیعه‌ تعریف می‌کنند و این همان فاشیسم دوگانه‌ای است که‌ به‌ آن اشاره‌ کردم.

 

پرسش:  آیا با بیانیه‌ی مهدی کروبی و سخنان اخیر میرحسین موسوی و انتشار چند صفحه‌ای از «کلمه»، نشریه‌ی رسمی آنها، به‌ زبان کردی رویکردی جدید در این زمینه در حال شکل‌گیری نیست؟

پاسخ: بله هست. آقایان کروبی و موسوی متأثر از جنبش ملی ـ دمکراتیک کردستان و ايران، سرکوب‌های این سه‌ دهه‌، اعدام‌های ناجوانمردانه‌ی‌ اخیر، تلاش‌های چندین ساله‌ی اصلاح‌طلبان کرد و حرکت‌های مدنی وسیع مردم کردستان در پاسخ به‌ فراخوان احزاب کردستانی درک تازه‌ای در ارتباط با این موضوع و به‌ ویژه ماهيت‌ آزادیخواهانه‌ و دمکراتيک مطالبات مردم کردستان پیدا کرده‌اند، اما این شناخت هنوز در مرحله‌ی طفولیت خود قرار دارد و امیدوارم تعمیق یابد. تا شکل‌گیری درک درست در این مورد اما، راهی طولانی در پیش داریم. بخشی از درک غالب همچنان درک اشتباه‌ پیشین است. بدین معنی که‌ بسیاری منشأ بحران را صرفاً سلطه‌ی دین می‌دانند.

 

پرسش: این برداشت شما از کجا سرچشمه‌ می‌گیرد؟

پاسخ: دیدیم که‌ در کشمکش‌های بعد از آخرین انتخابات ریاست جمهوری، عده‌ای فعال «جنبش سبز» بر آن شدند که‌ ناسیونالیسم را به عنوان آلترناتیوی برای اسلامیسم مطرح سازند. در قاموس آنها «ملی» جای «اسلامی‌»، «ملت» جای «دین» را گرفت و درصدد برآمدند که در عرصه‌ی انتزاعی و افق سیاسی‌ چرخه‌ی زمانه‌ را به‌ همان دورانی برگردانند که‌ حکومت اسلامی از درون آن زاده‌ شده‌‌ بود. هرچند در خارج از کشور شاهد حضور بسیار فعال و سروربرانگیز فعالان جنبش سبز در اعتراض‌های نیروهای کردستانی به‌ اعدام فرزاد کمانگر و چهار دگراندیش دیگر بودیم و برای نخستین بار نمادهای سبز و پرچم ایران در کنار پرچم کردستان قرار گرفتند و برای نخستین بار هواداران جنبش سبز با هواداران جنبش کردستان هم‌صدا و هم‌گام شدند، اما با وصف این رویداد نویدبخش همچنان بر این باورم که‌ بخش زیادی از کنشگران سیاسی ایران خود را هنوز از مدار ناسیونالیسم و اسلامیسم و یا ترکیب نامیمون آن دو رها نکرده‌اند. این دو آلترناتیوی دمکراتیک برای همدیگر نیستند. لذا به‌ نظر من تأکيد خانم الاهه‌ بقراط درست است، آن‌جا که‌ می‌گويند‌ «ایران مکتبی» آن سوی سکه‌ی «اسلام مکتبی» است. به‌ ویژه‌ این‌که‌ از نظر من هردو تاکنون از اجزای فاشیسم حاکم بر ایران بوده‌اند.

 

پرسش: بنابراین به اعتقاد شما نه‌ تأکید بر فاشيستی بودن‌ حاکمیت ایران مکفی است و نه‌ دسته‌بندی آن صرفاً به عنوان «فاشيسم دینی». می‌توانید این مسئله‌ را قدری بیشتر توضیح بدهید؟

پاسخ: البته‌. فاشيسم اصولا بر ملی‌گرایی افراطی و حتی فراتر از آن بر برتری یک نژاد معین استوار بوده‌ است. بر همین اساس ترم‌های «فاشیسم» یا «فاشیسم ایرانی» این شبهه‌ را به‌وجود می‌آورند که‌ ایران از یک ملت یا نژاد واحد به‌وجود آمده‌ است. من اینجا وارد این بحث در جای خود با اهمیت نمی‌شوم که‌ اصولاً آیا پدیده‌ای به‌ نام «نژاد» وجود دارد یا نه‌. بعد اگر لازم باشد به‌ اجمال به‌ تعریف مقوله‌ی «ملت» می‌پردازم و توضیح خواهم داد که‌‌ آیا اساساً در ایران چیزی به‌ نام «ملت ایران» می‌تواند وجود خارجی داشته‌ باشد یا نه‌‌. فعلاً این‌جا تنها به‌ این اشاره‌ ـ که‌ ظاهراً همه‌ در آن اتفاق نظر داریم ـ بسنده‌ می‌کنم که‌ ایران مجموعه‌ای متنوع از گروه‌های اتنیکی است که‌ به‌ لحاظ فرهنگی و به‌ ویژه‌ زبانی تفاوت‌های بارزی با هم دارند. پایگاه‌ اجتماعی و فرهنگی فاشیسم مسلط بر ایران اما، تنها یکی از این حوزه‌های زبانی و «قومی» است. اگر محوریت اصلی فاشیسم «ملت‌باوری» و در این مورد مشخص «ملت‌ ایران» است، در آن‌چه‌‌ در ایران «ملت ایران» نام گرفته‌، بخش‌های مهمی از جامعه‌ی ایران، ازجمله‌ به‌ دلایل زبانی، جایی ندارند، بلکه‌ به‌طور رئال و نومینال تنها یک قوم و گروه‌ زبانی اصل و اساس و ستون فقرات این «ملت» را تشکیل می‌دهد. برای نمونه‌‌ مردم کردستان در عمل و به طور قانونی جزو «ملت ایران» نیستند. لذا مکتب حاکم نه‌ یک فاشیسم ملی و نژادی، که‌ در واقع فاشيسم قومی بر اساس تنها و تنها یک زبان و فرهنگ است. قربانیان اصلی این وجه‌ از قوم‌پرستی حاکم در درجه‌ی نخست مردم غیر فارس ایران هستند. اعلام تنها یک زبان به‌عنوان زبان رسمی یا «ملی» ایران و ممنوعیت تدریس به‌ زبان مادری سخنوران زبان‌های دیگر ایران و مسخ و فسخ آن دسته‌ از فرهنگ‌های ایران که‌ خارج از حوزه‌ی زبان و ادبیات «زبان رسمی» هستند، از نمودهای بارز آن است.

 

پرسش: آیا بخشنامه‌ی اخیر آموزش و پرورش در خصوص ممنوعیت کاربرد زبان کردی در مدارس در همین چهارچوب قرار می‌گيرد؟

پاسخ: البته‌. آن را اقدامی فاشیستی و ماورای فاشیستی می‌نامم و یقین دارم پاسخ شایسته‌ی خود را در کردستان خواهد گرفت. مردم کردستان هر چه‌ بیشتر به‌ این استنتاج می‌رسند که‌ از نظر حاکمان کنونی ایران نه‌ تنها زبان کردی زبانی «ایرانی» نیست، بلکه‌ بر همین مبنا خود مردم کردستان نیز جزو «ملت ایران» نیستند. این حرکت رژیم نیز نشان داد که‌ فاشیسم آن صرفاً دینی یا مذهبی نیست، بلکه‌ قومی نيز هست. چراکه‌‌ در غیراین‌صورت تبعیض زبانی و فرهنگی کنونی موضوعیت نمی‌داشت. فاشیسم حاکم اگر صرفا دينی و يا حتی صرفا مذهبی می‌بود و بر همين اساس با زبان و فرهنگ مردم سنی‌مدهب کرد (بخشاً)، بلوچ و ترکمن عناد می‌ورزید، دیگر دست کم نمی‌بایست مشکلی با مردم عرب شیعه‌مذهب ایران و زبان و فرهنگ آنها داشته‌ باشد که‌ دارد، چرا که‌ این‌جا دیگر فاشیسم مذهبی آن که‌ بر اساس امتیازدهی به‌ اهل تشیع و تبعیض بر اهل تسنن بنا شده‌ عمل نمی‌کند و فاشیسم قومی آن ملاک و راهنمای عمل وی است. تأکيد شما بر مفهوم «فاشيسم» است. چرا بجای آن از واژه‌ی «استبداد» استفاده‌ نمی‌کنيد؟ پرسش بجايی است و پاسخ بجايی هم دارد. آری، اين دو اصطلاح تشابهاتی در مفهوم عام خود با هم دارند و حتی گاه به‌ اين تعبير به‌جای هم و مترادف به کار گرفته‌ می‌شوند. بحث من اما، يک بحث خاص است و در مفهوم خاص کلمه‌ اين دو اصطلاح با هم تمايزهای اساسی دارند. همانطور که‌ گفته‌ شد، فاشيسم، قبل از اينکه‌ يک ساختار سياسی باشد، يک تفکر است، يک بينش است، يک مکتب سياسی است و در اساس بر ناسيوناليسم افراطی استوار است، اما استبداد الزاما چنين نيست. استبداد يک ساختار سياسی يکه‌‌سالار است که‌ قائل به‌ حدود قانونی و سنتی دولت نيست. گستره‌ی قدرت خودسرانه‌ و خودکامانه‌ی آن بسيار وسيع است و يک دستگاه‌ اداری بسيار متمرکز دارد. هر دولت استبدادی بر «ناسيوناليسم افراطی» بنا نشده‌ است. بنابراين اين دو باوجود قرابت‌هايی که‌ با هم دارند، از تمايزاتی نيز برخوردار هستند. اتفاقا هدف من نيز نشان دادن اين تمايزات است و در تلاشم نشان دهم که‌ رژيم ايران صرفاً استبدادی به‌ مفهوم ديکتاتوری فردی و سياسی نيست، بلکه‌ از يک درک و مکتب سياسی تبعيض‌گرايانه‌ی معين پيروی می‌کند که‌ برخی چون بختيار و گنجی و سازگارا «فاشيسم دينی» می‌نامند و من آن را «فاشيسم مذهبی ـ قومی». لذا اگر از واژه‌ی «استبداد» به‌ جای «فاشيسم» بهره‌ گيريم، مثل اين می‌ماند از عراق به‌ جای ايران، از مسيحيت به‌ جای اسلام و پياز به‌ جای سيب‌زمينی به‌ دليل همسايگی اين جفت‌ها استفاده‌ کنيم!

 

پرسش: پس چرا با انتساب «فاشيسم دينی» به‌ رژيم ايران موافق نيستيد؟

پاسخ: مخالف نيستم، اما آن را زياد دقيق نمی‌دانم. درست است این فاشيسم به‌ تعبیری دینی است، چون تشیع بالاخره‌ یکی از دو دین اسلام است، اما به‌ تعبیری دیگر دینی نیست. بدین‌معنی که‌ بسی تحدید‌کننده‌تر از آن است؛ این فاشيسم مذهبی است، چراکه‌ دین اسلام بالاخره‌ از دو مذهب اصلی سنی و شیعه‌ تشکیل می‌شود. این دو حتی در تفسیر قرآن و حدیث نیز تفاوت‌های اساسی با هم دارند؛ طوری که‌ در طول زمان از دو دستگاه‌ فکری و آئینی مختلف و گاهی حتی متضاد برخوردار شده‌اند. هرکدام از این دو مذهب، آن‌جا که به‌ دلایل سیاسی یا جمعیتی‌ سیادت یابند، در نوع خود فاشيسم دينی هستند. خوب، این در عربستان باشد یا در افغانستان، در سودان باشد یا در ایران، تغییر آن چنانی در ماهیت شووینیستی آنها نمی‌دهد. این جسارت‌ها و تبعیض‌ها در «جمهوری» اسلامی تنها صورت عریان‌تری به‌ خود گرفته‌ است. توجه‌ داشته‌ باشیم که‌ در کشورهای اروپایی مسلمانان متمکن، به‌ یاری کمک‌های نهان و عیان کشورهایی چون عربستان و ایران ـ یکی سنی و آن دیگری شیعه‌ ـ هر روز مسجدی می‌سازند، در حالی‌که‌ نه‌ بخش شیعه‌ی همین مسلمانان در پایتخت عربستان اسلامی می‌توانند مسجدی شیعه‌ بسازند و نه‌ بخش سنی آن در پایتخت ایران اسلامی مسجدی سنی. نفس این مسئله‌ بیانگر این است که‌ در هرکدام از این کشورها نه‌ فاشيسم دینی، که‌ مذهبی حاکم است. من کم از مردم و فعالان سیاسی سنی‌مذهب نشنیده‌ام که‌ از نظر آنها نظام حقوقی و کیفری و مدنی و فقه‌ و شریعت حکومت ایران هر چه‌ باشد، سنی نمی‌تواند باشد. آنها من‌باب مثال به‌ «صیغه» اشاره‌ دارند که‌ از نظر آنها «تن‌فروشی زنان» است و در مذهب تسنن جایز نیست، در حالی‌که‌ در حکومت شیعی ایران نه‌ تنها شرعی است، بلکه‌ مورد حمایت تبلیغی و توجیهی و حتی تسهیلات حکومت شیعه‌ نیز قرار می‌گیرد و طبق گزارش برخی از مطبوعات ایران در سال‌های اخیر افزایش سرسام‌آوری داشته‌ است. علی‌الخصوص در ضدیت با حقوق و آزادی‌های زنان و دگراندیشان یکی از آن دیگری دهشتناک‌تر است، اما به‌‌هرحال هر یک از آنها مهر و نشان خود را بر جوامع تحت سلطه‌ی خود می‌گذارند و هرجا یکی از آن دو تسلط یابد، آن دیگری قربانی می‌شود. در ایران شیعی، سنی‌مذهب‌ها به‌طور عموم مورد تبعیض و تحقیر قرار می‌گیرند و کنشگران سیاسی سنی به‌ شدت سرکوب می‌شوند. این امر در ارتباط با بلوچستان و کردستان به‌ کرات مشاهده‌ شده‌ است. اعلام مذهب شیعه‌ به‌عنوان مذهب رسمی ایران و اعمال تبعیض بر پیروان مذهب سنی از مصادیق این وجه‌ از فاشيسم حاکم است. چنان‌چه‌ ما در ایران با فاشیسم دینی (اسلامی) در کلیت خود سروکار می‌داشتیم، اولاً ستم بر بخش سنی‌مذهب مردم ایران که‌ به‌‌هرحال پیروان دین اسلام هستند، معنا و موضوعیت نمی‌داشت. دوماً دلیلی برای‌ ستم بر مبنای زبان و قومیت و ملیت ـ که‌ الزاما ارتباطی به‌ دين ندارند ـ وجود نمی‌داشت. در خاتمه‌ی اين بخش توجه‌ شما را به‌ گفته‌های بنيانگذاران رژيم در باره‌ی تسنن، اولين و بزرگ‌ترين مدهب اسلام، جلب می‌کنم. به‌ فرمايشات کسانی چون حجت‌الاسلام دانشمند، عضو بيت رهبری خامنه‌ای، در مورد پيروان مذهب سنی توجه‌ کنيد. اين سخنان ديگر نه‌ در خلوتخانه‌ها‌ که‌ به طور علنی در خطبه‌های نماز جمعه‌ ايراد می‌شوند. آيا اگر حاکميت ايران به تمامی اسلامی می‌بود و مذهب سنی نيز در آن مشارکت می‌داشت، چنين اهانت‌های آشکار و وحشتناکی به‌ پيڕوان يک مذهب می‌شد؟ چنین وقاحت‌هایی تنها در کشور اسلامی تحت سلطه‌ی‌ تشیع (و به‌ صورت‌های مشابه‌ در کشور تحت سلطه‌ی تسنن) می‌تواند اتفاق بیافتد و نه‌ در جوامع و کشورهای غیر دینی دمکراتیک...

 

پرسش: قبل از انقلاب چه؟ آن هنگام که‌ دین یا مذهب حاکمیت نداشت.

پاسخ: چرا به‌ نحوی حاکمیت داشت، اماـ همان‌طور که‌ گفته‌ شد ـ وجه‌ غالب نبود. گفتم که‌ مذهب شیعه‌ جزو لاینفک سیاست و هویت دولت ایران از زمان مشروطه‌ به‌ این سو بوده است. لذا سنی‌ستیزی مختص حاکمان کنونی نیست. عمرسوزان‌های دوران پهلوی از حافظه‌ها پاک نشده‌ است.

 

پرسش: آیا چنین رویکردی را در تاریخ معاصر جهان سراغ دارید؟

پاسخ: تصور نمی‌کنم که‌ در جهان امروز کشوری وجود داشته‌ باشد که‌ تمام وجوه‌ فاشیستی حکومت اسلامی ایران را یک‌جا در خود جمع کرده‌‌ باشد. این استعداد تنها مختص حکومت اسلامی ایران است. البته‌ رژیم‌های طالبان، عربستان و سودان شباهت‌های زیادی با‌ رژیم ایران دارند.

 

پرسش: در طول سال‌های اخیر همیشه حاکمیت از «ملت ایران»، «زبان ملی» و «امنیت ملی»، سخن گفته است و همه‌ی مردم ایران را یک «ملت واحد» تلقی کرده‌ است. اگر یک ملت و یک منافع ملی داریم، چرا بعضی از کارشناسان مسائل قومی و ملی معتقدند، حاکمیت با یک نگاه تبعیض‌آمیز با مناطق قومی و ملی برخورد کرده است؟ اصولاً تعریف شما از ملت چیست و مؤلفه‌های «ملت ایرانی» که‌ مورد انتقاد شماست، کدام‌ها هستند؟

پاسخ: بالاخره‌ ما در ایران یا «ملت ایران» داریم که‌ مجموعه‌ای ازـ به‌ قول برخی ـ «اقوام» است، یا نداریم. اگر داریم، تبعیض قومی و ملی نمی‌تواند مصداق و موضوعیت داشته‌ باشد. اگر هم چنین تبعیض‌هایی داریم، دیگر نمی‌توانيم چیزی به‌ نام «ملت ایران» داشته‌ باشيم. پدیده‌ی «ملت» جدید است و در کلیت خود به‌ بعد از انقلاب کبیر فرانسه و در ایران به‌ دوره‌ی بعد از انقلاب مشروطیت‌ برمی‌گردد؛ دورانی که‌ معطوف به‌ ساختن پدیده‌ای به‌ نام «ملت ایران» شد. دوگونه‌ی متفاوت از «ملت» داریم؛ «ملت» به‌ تعبیر فرانسوی یا «شهروندی/ سیاسی» و «ملت» به‌ تعبیر آلمانی يا «اتنیکی/ فرهنگی/ زبانی» آن. «ملت» طبق تعریف فرانسوی مجموعه‌ای از شهروندان برابر حقوق است که‌ تحت حاکمیت یک قانون و نظام سیاسی هستند. ملت طبق تعبیر آلمانی یا به‌ مفهوم قومی/ فرهنگی آن مجموعه‌ای از آحاد یک قوم یا حوزه‌ی فرهنگی معین است. کدامیک از این دوگونه‌ «ملت» را در ایران داریم؟ آیا ایران از سخنوران صرفاً یک زبان به‌وجود آمده‌ است که‌ آن را «ملت فرهنگی» (به‌ مفهوم آلمانی آن) بنامیم؟ پاسخ به‌ وضوح منفی است. آیا مردم ایران ـ فارغ از تعلق به‌ حوزه‌ی زبانی و فرهنگی و دینی ـ شهروندانی برابر از حیث حقوقی هستند؟ تصور نمی‌کنم، کسی جز حکومت منکر این واقعیت باشد که‌ در ایران مردم غیر پارس و غیر شیعی آن خارج از تمام جنبه‌های دیگر تنها و تنها به‌ صرف این‌که‌ فارس ‌زبان یا شیعه‌‌مذهب نیستند، مورد ستم مضاعف و در صورت اعتراض مورد سرکوب خشن قرار می‌گیرند. بنابراین «ملت سیاسی ایران» را نیز (به‌ مفهوم فرانسوی آن) نداریم. «ملت ایران» در قاموس رسمی خود حاکمان نیز تاکنون از افرادی تشکیل می‌شود که‌ هم‌زمان از صفات ذیل برخوردار باشند. به‌ عبارتی ديگر مؤلفه‌های «ملت ايران» تاکنون به‌ قرار ذيل بوده‌اند:

۱- زبان: تنها فارسی

۲- دین: تنها اسلام

۳- مذهب: تنها شیعه

۴- تابعیت: تنها حکومت اسلامی

۵- اعتقاد‌:‌ تنها ولایت مطلقه‌ی فقیه‌

۶- جنسیت: تنها مرد.

وای به‌ حال کسی که‌ همزمان مثلاً کرد باشد، غیر مسلمان یا سنی باشد، طناب تابعیت جمهوری اسلامی بر گردن اش نباشد، به‌ ولایت فقیه‌ هم اعتقادی نداشته‌ باشد و زن باشد. این شخص نه‌ تنها جزو «ملت» مجعول «ایران» نیست، بلکه‌ مجرم و دست کم مظنون نیز هست. «دولت ـ ملت ایران» تاکنون بر مبنای چنین درکی از جامعه‌ی ایران اعمال سلطه‌ کرده‌ است. این شالوده‌ را نیز تنها می‌توانیم فاشیسم قومی، مذهبی و حتی جنسی بنامیم. مافیای قدرت در ایران، مرکب از روحانیون و سپاه‌ پاسداران، این فاشیسم را به‌ شنیع‌ترین وجه‌ خود پراکتیزه‌ می‌کنند.

برگرفته از سايت راديو زمانه  

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com