بازگشت به خانه

جمعه 17 دی 1389 ـ  7 ژانويه 2011

 

سنگر به سنگر با دکتر ابراهیم یزدی

در مبارزات سیاسی تاریخ معاصر ایران

ن. نوری زاده

 

در پهنهء تاریخ کهن مبارزاتی مردم ایران همواره خادمین و خائنین بسیاری می توان یافت که با خدمت و یا خیانت خود تجربه ای بر تجربیات نسل های بعدی بر جای گذاشتند. یکی از آن تجربیات که ضرورت دارد در این عصر و با این نسل در میان گذاشته شود، تجربهء 60 سال مبارزه و مقاومت دکتر ابراهیم یزدی است.

این نوشتار ناگزیر است که گریزی نه چندان دور به سرگذشت و سرنوشت رژیم  گذشته بزند و پا به پای آن به شرح زندگی  و تجربهء مبارزاتی دکتر ابراهیم یزدی در دو رژیم گذشته و حال بپردازد.

 

جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین (1320):

بدون تردید نسل گذشته از ظهور و سقوط نظام ستم شاهی ایران کم یا زیاد آگاه می باشد و اگر حب و بغض ها را کنار گذارد نقش بارز قدرت های بیگانهء بریتانیا و آمریکا را بروشنی در نطع شطرنج سیاسی ایران مشاهده می کند. انگلیس رضا خان میرپنج را با کودتای سوم حوت (سوم اسفند 1299) بر اریکهء قدرت نشاند و در وقت مقتضی (expire date) و جابجائی مهره ها، بعد از اشغال ایران او را با تلنگری راهی تبعید کرد. تلنگر دولت "فخیمه انگلستان" را محمد علی فروغی به رضا خان این چنین منتقل می کند که: "دولت بریتانیا محترماً از اعلیحضرت می خواهد که از سلطنت کناره گیری کند و تخت و تاج را به پسر ارشد خود بعنوان ولیعهد بسپارد. بدیهی است ما نسبت به ولیعهد نظر مساعد داریم و از سلطنت او قاطعانه حمایت خواهیم کرد."(1)

انگلیسی ها الحق و والانصاف این بار به قول خود عمل نمودند و "شاه" جوان را بر تخت سلطنت نشاندند. مملکت در هفت، هشت سال آغاز سلطنت محمد رضا شاه مستقیماً از سوی عمال انگلستان و با همکاری و مشاورت آمریکائی ها اداره می گشت. "شاه" جوان در چنین روزهائی که ایران در اشغال متفقین بود یعنی سال های بین 1320 تا 1327 مشغول سروسامان دادن به زندگی خصوصی خود توام با آمال و آرزوهای دوران خوش مجردی اش بود.

ابراهیم یزدی در این زمان که یازده سال بیش نداشت، در بحبوحهء جنگ جهانی دوم همراه با شاگردان دبستان سادات، اولین تجربهء سیاسی خود را با پیوستن به تظاهرات و راهپیمائی مردم بسوی مجلس، کسب نمود. صدای کودکانه او در سرسام فریاد های مردانه توده عاصی و گرسنه که شعار می دادند: "نون و پنیر و پونه؛ قوام! ما گشنه مونه!" (7آذر 1321) گره خورده بود. او تنها خاطرهء آن روزهای خشم و خروش مردم را در "مشاهدهء مجسمه فرشته آزادی که دیو استبداد را بر زمین زده بود و نیزه خود را بر سینه او فرو می کرد" (2) بیاد داشت.

در سال 1322 مردان قدر قدرت آنزمان یعنی چرچیل، روزولت و استالین در تهران حضور بهم رساندند تا طرح از پیش تهیه شده را با یکدیگر هماهنگ سازند. دو قلچماق در صحنه سیاست بین المللی یعنی رهبران انگلیس و آمریکا انگار نه انگار که "شاهی" در این مملکت فلک زده به سلطنت نشسته است تا آنان حتی بعنوان رعایت عرف دیپلماتیک هم که شده با او دیدار کنند. (3) آنها در کنفرانس تهران تصمیم میگیرند که پس از پایان جنگ جهانی (شهریور 1324) قوای خود را از خاک ایران خارج نمایند. آمریکا و انگلیس با تثبیت مهره دست نشانده خود به عنوان "شاه ایران" به تعهد خود وفا کردند و قوای خود را از ایران خارج ساختند. اما ارتش سرخ سوسیالیست در شمال غرب ایران نه تنها جا خوش کرده بود بلکه به تبعیت از رقبای غربی میخواست دست نشاندگانی در ایران برای خود دست و پا کند. لذا به همین منظور دو حکومت دست ساز به اصطلاح "خود مختار" یکی در آذربایجان بنام فرقه دمکرات (آذر 1324) و دیگری در کردستان بنام جمهوری مهاباد (بهمن 1324) ایجاد کرد. اما دیری نپائید که ارتش سرخ با توپ و تشر انگلیس و آمریکا روبرو گشت و مجبور شد که خاک ایران را ترک کند. بدنبال خروج روسها از ایران فرقه دمکرات و جمهوری مهاباد فرو ریخت. اما "تخم لق" آنها یعنی حزب توده ایران که در آن زمان و در بحبوحه جنگ جهانی تاسیس شده بود به نمایندگی روسها وارد صحنه سیاسی ایران شد. این حزب در آغاز "تقیه" میکرد و اعتقادات مارکسیستی خود را برای آنکه برچسب ضد مذهب نخورد، پنهان میساخت تا بدینوسیله بتواند زیر پوشش ملی و طرفداری از زحمتکشان به فعالیت خود ادامه دهد.

با گذشت یکی دو سال از جنگ، حزب ایران (22- 1321) و نهضت خداپرستان سوسیالیست (1322) بمثابه احزاب ملی و مذهبی خرد گرا وارد صحنه سیاسی ایران شدند. آنان ابتدا در برابر حزب دست نشانده توده و بعدها در مقابل رژیم کودتا قد علم کردند. در این زمان حزب توده که از امکانات گسترده "حزب برادر" برخوردار بود به سرعت در محافل کارگری ، دانشجوئی و حتی دانش آموزی رشد کرد و بدون اغراق فضای سیاسی جامعه آن زمان را از آن خود نمود.

ابراهیم یزدی در این دوره دانش آموز دبیرستان دارلفنون بود که بتازگی پایش در جلسات درس سیاسی، مذهبی دکتر محمد نخشب باز شده بود. او بعد از اینکه از وجود یک سازمان مخفی تحت نام "نهضت خدا پرستان سوسیالیست" آگاه شد، در حالیکه 16 سال بیش نداشت بدون درنگ اوراق عضویت این سازمان را "در منزل زرین خامه، محله عربها" پرکرد و فعالیت سیاسی خود را در اولین هسته دانش آموزی این سازمان آغاز نمود. (1326)

فضای سیاسی آموزشی آن روزگار چنان بود که گوئی کسب علم و دانش با اعتقادات مذهبی مغایرت دارد و افرادی که مشتاق فراگیری علم بودند در یک دوراهی انتخاب قرار داشتند که یا باید از اعتقادات دینی خود دست بشویند و در جرگه حزب توده درآیند و یا به عنوان خرافه گرا و مرتجع طرد شوند. حزب توده نیز با فرصت بدست آمده و با توپخانه سنگین خود، فرهنگ مارکسیسم لنینیسم را در اذهان دانشجویان و مردم کوچه و بازار شلیک میکرد. این حزب با انگشت نهاده در باورهای مذهبی جوانان که عموما با خرافات همراه بود نه به قصد روشنگری بلکه به انگیزه نفوذ در ذهن و زبان آنها مقاصد خود را بسهولت پیش میبرد.

در چنین شرایطی که حتی روحانیت سر در آخور خرافات خود کرده بود، اساتید مسلمانی چون مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی که تحصیلات خود را در فرانسه بپایان رسانده بودند وارد میدان مبارزه تئوریک با توده ایها شدند و نشان دادند که کسب علم و دانش نه تنها مغایرتی با باورهای دینی ندارد بلکه حتی میتواند آن باورها را بارور سازد.

ابراهیم یزدی مبارزات تئوریک را بتنهائی برای حفظ هویت ملی و دینی و مبارزه با خرافات و مقابله با فرهنگ وارداتی استالینیزم کافی نمی دید. در نتیجه او تلاش کرد تا بموازات طرح مسائل تئوریک، هسته های مقاومت دانش آموزی را در مدارس و سپس در دانشگاه بسط و گسترش  دهد. (1329-1326)

در این برهه از زمان که آمریکا برخلاف کشورهای شوروی و انگلیس آسیب چندانی از جنگ جهانی ندیده بود، سعی میکرد یکه تاز صحنه سیاسی منطقه حساسی چون خلیج فارس شود و از "شاه" بعنوان "ژاندارم خلیج" و در جهت حفظ منافع اش استفاده نماید. "شاه جوان" که در کمال ضعف و ناتوانی به رفتار و اعمال انگلیسیها  نیز سوء ظن داشت و همواره خاطره ناگوار اخراج و تبعید پدرش او را آزار میداد، تصمیم گرفت که از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه برد و در معادلات سیاسی آینده آمریکا را به جای انگلستان بنشاند.

فرصت خوش رقصی شاه برای آمریکا بعد از نافرجام ماندن ترور او در سال 1327 فراهم شد. شاه با قلع و قمع کردن حزب توده و مذهبی های اصولگرای فناتیک، فدائیان اسلام ضمن اثبات اقتدار خود، چراق سبزی نیز به آمریکائی ها جهت ایفای نقش ژاندارم منطقه و مبارزه با کمونیست نشان داد.

در این فضای پرالتهاب سیاسی و دخالت آشکار دربار و عوامل بیگانه در امور کشور، دکتر محمد مصدق و یاران که پیشتر جبهه ملی را در اعتراض به تقلب شاه در انتخابات مجلس شانزدهم (1328) تاسیس کرده بودند، با طرح ملی کردن صنعت نفت که از سوی دکتر حسین فاطمی ارائه شده بود و با شعار آزادی انتخابات، وارد میدان شدند و تمام قد در مقابل استیلای کهن خارجی و استبداد نوپای داخلی ایستادند.

ابراهیم یزدی در این شرایط بغرنج بدون اینکه تردیدی بخود راه دهد به سلک راستین طرفداران نهضت ملی در دانشگاه درآمد (1329) او زیر چتر انجمن اسلامی دانشجویان که در آنزمان تشکلی علنی بود و عموما بر محور فعالیت های فکری و عقیدتی قرار داشت در حمایت از دکتر مصدق به یارگیری سیاسی در دانشگاه پرداخت.

 

قیام 30 تیر 1331 و ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق:

تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت که یکی از رخدادهای مهم تاریخ سیاسی معاصر ایران محسوب میشود و نقش بسیار مهم و ارزنده ای در جنبش های آزادیخواهانه و استقلال طلبانه منطقه خاور میانه ایفا کرده است سرانجام با کش و قوس های متعدد و پایمردی دکتر مصدق نماینده مردم در مجلس شانزدهم بتصویب رسید.

دولت انگلستان که اجرای طرح ملی شدن صنعت نفت برایش قطعا یک فاجعه بزرگ بین المللی محسوب میشد با تمام توان تلاش نمود که مانع از عملی شدن مصوبه مجلس شود. آنان با هماهنگی شاه و با جابجائی چند مهره بدنام در صحنه سیاسی ایران به عنوان نخست وزیر قصد داشتند که از روند ملی شدن نفت به هر طریقی جلوگیری کنند. مصدق با تیز هوشی سیاسی که داشت جهت خنثی کردن نقشه های شاه و انگلیس در یک فرصت بدست آمده در مجلس شورای ملی بطور غیره منتظره ای پست نخست وزیری را که از طرف یک نماینده به او پیشنهاد شده بود، پذیرفت. پذیرفتن پست نخست وزیری از سوی دکتر مصدق، شاه  و انگلستان را در نطع شطرنج سیاسی ایران کاملا آچمز کرد.

بدین ترتیب دکتر مصدق در اردیبهشت سال 1330 پست نخست وزیری را عهده دار شد و ملی کردن صنعت نفت را در سرلوحه برنامه های دولت خود قرار داد. در این اوان، انتخابات دوره هفدهم مجلس با دخالت ارتشیان و دربار و حمایت انگلیس به تشنج کشیده شد و دکتر مصدق برای جلوگیری از دخالت ها و کارشکنی های ارتش و دربار، از شاه درخواست انتقال پست وزارت جنگ را کرد. شاه که با پذیرفتن درخواست مصدق خود را در آستانه مات شدن میدید از پذیرش در خواست او سرباز زد و بهمین علت دکتر مصدق در 25 تیر ماه 1331 از نخست وزیری استعفاء داد. استعفاء دکتر مصدق همانا و قیام مردم علیه شاه و دربار همان، مردم برکناری رهبر ملی خود را برنتابیدند و در حمایت از مصدق دست به اعتراض همه جانبه در 30 تیر 1331 زدند. ارتش شاهنشاهی برای سرکوب مردم وارد میدان شد و بر روی آنان آتش گشود و ده ها نفر را به خاک و خون کشاند. (4)

با وجود سرکوب شدید نظامیان، اعتراضات ادامه پیدا کرد و شاه سرانجام مجبور شد ضمن امضاء دوباره حکم نخست وزیری مصدق، به خواست او نیز گردن نهد.

 

کودتای ننگین 28 مرداد 1332:

استعمار فرتوت انگلیس و شاه که از طرفی نتوانسته بودند دولت ملی مصدق را از طریق راهکارهای "قانونی" و شگرد های سیاسی ساقط کنند و از طرف دیگر تحمل حکومت ملی و پیامدهای آنرا در منطقه نداشتند از آمریکا یاری جستند. در 20 مرداد 1332 ابتدا یک طرح "پیش کودتا" (5) برای سبک سنگین کردن شرایط کودتا به اجرا درآمد و سپس بعد از موفقیت آن، طرح "عملیات آژاکس" در 28 مرداد 1332 پیاده شد و کودتای ننگین آمریکا، انگلیس و دربار علیه دولت ملی دکتر مصدق بوقوع پیوست. این رخداد تلخ در تاریخ سیاسی معاصر ایران تاثیرات مهم و مخربی در روند گذار به دموکراسی در ایران بوجود آورد. بی دلیل نبود که در 18 مارس سال 2000 وزیر امور خارجه آمریکا مادلین البرایت بطور رسمی به تخریب روند شکل گیری دموکراسی در ایران از سوی آمریکا اعتراف کرد . او در این مورد اظهار داشت که: " در سال 1953 آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی نخست وزیر محبوب ایران، دکتر مصدق داشت. دولت آیزنهاور بر این باور بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجه است ولی آن کودتا آشکارا باعث پس رفت سیر تکامل سیاسی ایران (بسوی دموکراسی) شد. ... ربع قرن بعد ایالات متحده و غرب همواره از رژیم شاه حمایت میکردند. ... رژیمی که مخالفان خود را بی رحمانه سرکوب میکرد." (6)

یکی از آن نوع بی رحمی های رژیم شاه که مورد نظر خانم وزیر امور خارجه آمریکا بود امضاء حکم محکومیت اعدام دکتر حسین فاطمی بدست  شاه در 7 مهر ماه 1332 بود.  این حکم در سحرگاه 18 آبان 1333 به اجرا درآمد و بزرگمرد تاریخ مبارزات مردم ایران با تنی بیمار و تبی 40 درجه به جوخه اعدام سپرده شد.

کرمیت روزولت رئیس شعبه خاورمیانه سازمان جاسوسی آمریکا CIA و فرمانده عملیات کودتای 28 مرداد در این مورد مینویسد که:"در شرفیابی به حضور شاه، پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و با لحن رسمی گفت من تخت و تاجم را مدیون خدا، ملتم ، ارتشم و شما (آمریکا) هستم. من از او پرسیدم در مورد مصدق و ریاحی و دیگران که علیه شما توطئه کرده اند چه فکری کرده ائید؟ شاه پاسخ داد که مصدق محاکمه میشود و به سه سال حبس محکوم خواهد شد .... ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد اما در این میان یک استثنا وجود دارد و آن حسین فاطمی است. او اعدام خواهد شد." (7)

 

نهضت مقاومت ملی (1332):

در این شرایط و ایجاد فضای خفقان رژیم کودتا، مقاومت و مبارزه زیرزمینی  به یک ضرورت تام تبدیل گشت. در این دوره نهضت مقاومت ملی توسط "انگشت شماری از افراد و با استعانت از خداوند و بحکم وظیفه ملی و مذهبی و با آگاهی از مقاصد دشمن که مهمترین آن سرکوب و ریشه کن ساختن نهضت ملی بود تاسیس شد تا مبارزه و مقاومت را برای برافراشتن پرچم پر افتخار نهضت ملی" (8) ادامه دهد.

اهداف نهضت مقاومت ملی در این دوران عبارت بود از: الف- جمع آوری و تمرکز نیروهای پراکنده ملی ب- مقابله با تلاش های رژیم کودتا در سرکوب ساختار مقاومت مردم جهت مقابله با تبلیغات وسیع رژیم که سعی داشت کودتای خائنانه 28 مرداد را قیام ملی قلمدادکند ج- خنثی کردن کوشش های دولت کودتا در دادن امتیازات به خصوص نفت ملی شده به شرکت های انگلیسی و آمریکائی و د- کوشش در عقیم ساختن تبلیغات دولت های آمریکا و انگلیس در زمینه مشروع  و مردمی جلوه دادن رژیم کودتا در انظار جهانیان (9).

ابراهیم یزدی در این دوره یکی از فعالترین دانشجویان دانشگاه تهران بود که  مسئولیت کمیته نهضت مقاومت ملی را در دانشگاه بعهده داشت. او از ابتدای سال کودتا عضو هیات تحریریه و ناشر روزنامه "راه مصدق" بود و تا سال 1339 و زمان تاسیس جبهه ملی دوم این نشریه را منتشر میکرد.

 

تشکیل جبهه ملی دوم (1339):

در سال 1339 و در فضای سیاسی نوین بین المللی، آمریکائی ها شاه را تحت فشار قرار دادند که اگر مایل است به حکومت خود ادامه دهد میباید تغییراتی در شیوه حکومت داری بوجود آورد.

شاه امر ارباب را اطاعت کرد و دست به اصلاحات مورد نظر دولت آمریکا زد. در نتیجه این اصلاحات و باز شدن فضای نسبی سیاسی کشور، فعالان سیاسی تصمیم گرفتند که مبارزات زیرزمینی را علنی کنند تا بدین طریق بتوانند طیف گسترده ای از افراد جامعه را بحرکت درآورند. جبهه ملی دوم به پیشنهاد مهندس بازرگان در چنین شرایطی تشکیل شد. مهندس در این مورد میگوید که: "من به اتفاق آقایان دکتر یزدی، سیستانی و شاپور بختیار و عباس رادنیا به منزل الهیار صالح رفتیم و پیشنهاد (تاسیس) جبهه دوم را به ایشان و به وزراء کابینه دکتر مصدق دادیم." (10)

ابراهیم یزدی بعد از تاسیس جبهه ملی دوم به عضویت کمیته ویژه انتخابات این سازمان درآمد و تا پایان خروج از کشور فعالانه در جهت جذب نیروهای ملی و مبارز تلاش کرد.

 

خروج از ایران و تشکیل شورای جبهه ملی در آمریکا (1339):

در اواخر سال 1339 ابراهیم یزدی برای ادامه مبارزه سیاسی از طرفی و ادامه تحصیل در رشته مولوکولی، بخش سرطان شناسی (oncology) از طرف دیگر به آمریکا رفت و توانست درجه دکترای خود را در این رشته بدست آورد. اما وظیفه ملی و فریضه مذهبی برای دکتر یزدی از درجه اهمیت ویژه ای برخوردار بود. او پس از ورود به آمریکا و گفتگوهای اولیه با دکتر سید علی شایگان سازماندهی نیروهای ملی ضد استبدادی را آغاز کرد و در نتیجه این فعالیت ها "جبهه ملی ایران در آمریکا تاسیس شد. اولین کنگره این سازمان ملی فراگیر در اواسط تیر 1341 (6 تا 8 جولای 1962) در نیویرک برگزار شد و دکتر شایگان به سمت ریاست شورا و دکتر یزدی بعنوان دبیر شورای جبهه ملی انتخاب شدند.

باید به این نکته توجه داشت که در آن دوران موضع گیری فکری و سیاسی نیروهای ملی، مذهبی و مارکسیستی، تحت تاثیر عمیق رویدادهای داخلی و جهانی از جمله مبارزات مردم کوبا، الجزایر و ویتنام و نیز اختلافات میان چین و شوروی قرار داشت. بنابراین تاسیس جبهه ملی دوم در سال 1339 در داخل ایران بی تردید مواضع و مناسبات سیاسی نیروهای ملی و ملی، مذهبی را در خارج از کشور تحت الشعاع قرارداده بود و برخوردهای سیاسی، اعتقادی را میان این نیروها از طرفی و با مارکسیست ها از طرف دیگر بوجود آورده بود.

دکتر یزدی با در نظر داشتن تغییر و تحولات درون کشور و ارزیابی صحیح او از تفاوت شگرف شرایط مبارزاتی درون و برون کشور همراه با مجموعه نیروهای ملی و ملی، مذهبی خارج از کشور و بواسطه محیط سیاسی و آزاد آمریکا و اروپا بدون ملاحظات سیاسی و محافظه کاری به مبارزه علیه رژیم مستبد و سرسپرده شاه پرداخت و این حکومت برآمده از کودتای ننگین 28 مرداد را هرچه بیشتر رسوا ساخت. او ازطریق راهپیمائی ها، تحصن در مقابل مقر سازمان ملل و سفارت ایران در واشنگتن، مصاحبه با روزنامه ها و رسانه های گروهی آمریکا و برپائی تظاهرات گسترده در هنگام سفر شاه به آمریکا ، ارتباط با سازمانهای بین المللی مدافع حقوق بشر و ... نقش چشمگیری در افشاء چهره واقعی رژیم شاه ایفاء کرد.

 

نهضت آزادی ایران (1340):

9 ماه از عمر جبهه ملی دوم نمی گذشت که نهضت آزادی ایران بوسیله مهندس بازرگان ، آیت اله طالقانی و دکتر سحابی در اردیبهشت ماه 1340 تاسیس شد. ماجرا از آن قرار بود که در جبهه ملی و حتی نهضت مقاومت ملی همواره دو جریان مشخص به رغم همکاری های نسبی وجود داشت که با یکدیگر اختلافات نظری جدی و قابل توجهی داشتند. به سخن دیگر، نیروهای ملی و سکولار از طرفی و نیروهای ملی و مذهبی از طرف دیگر در مقابل هم صف آرائی کرده بودند. مهندس بازرگان در باره این اختلافات میگوید که: "اساس اختلاف ما با آقایان (طیف سکولار جبهه ملی) بر سر شاه بود. ما معتقد بودیم که شاه مسئول همه گرفتاری ها است و باید لبهء تیز حمله را متوجه شاه کنیم اما آقایان می گفتند که مبارزه با شاه بی نتیجه است و نباید به او بتازیم؛ مبارزه باید مسالمت آمیز و در چهارچوب قوانین مملکت باشد و ..." (11)

در اینجا باید در تکمیل سخنان مهندس خاطر نشان ساخت که در واقع تفکرات دینی و اختلافات گذشته در دوران نهضت مقاومت و همچنین چگونگی برخورد با شاه سه عامل عمده در اختلافات دو طیف در درون جبهه بشمار میرفت.

این اختلافات در درون کشور بین احزاب ملی باعث گردید که فعالان ملی، مذهبی تشکیل شاخه نهضت آزادی در خارج از کشور را ضروری و لازم بدانند. اما دکتر یزدی با آن تجربه و دانش سیاسی اعلام فعالیت ملی، مذهبی ها را در آن شرایط تحت نام نهضت آزادی به این دلیل که شرایط مبارزه در درون و برون کشور تفاوت چشمگیری دارد، به صلاح جنبش ندید و فعالیت را در چهار چوب جبهه ملی دوم ثمر بخش تر ارزیابی کرد.(12)

 

جبهه ملی سوم:

با بحران درونی جبهه ملی دوم در ایران با عدم پذیرش سازمان تازه تاسیس نهضت آزادی از سوی شورای مرکزی جبهه ملی اختلافات میان فعالان ملی و ملی، مذهبی بالا گرفت و منجر به بروز یک بحران جدی در جبهه ملی دوم گشت. "در این هنگام سازمان دانشجویان جبهه ملی مراتب را به دکتر مصدق در تبعیدگاه احمد آباد گزارش دادند و از او در این مورد نظر خواهی کردند. دکتر مصدق نظر و نگرش حاکم بر شورای جبهه ملی دوم را مردود دانست و از نظر دوم (نهضت آزادی) حمایت کرد." (13) موضع گیری دکتر مصدق باعث گردید که فعالیت جبهه ملی دوم متوقف شود و تشکیل جبهه ملی سوم شامل نمایندگان احزاب ملی از جمله نهضت آزادی صورت گیرد. اما با اوج گیری سرکوب سیاسی و ایجاد مجدد حاکمیت خفقان در کشور فعالیت جبهه ملی سوم در نطفه خفه شد. با چنین تغییر و تحولات سیاسی در درون کشور و ایجاد شرایط جدید، نهضت آزادی خارج از کشور به نمایندگی دکتر یزدی و با هماهنگی با شاخه این سازمان در اروپا حضور و فعالیت علنی پیدا کرد.

 

مبارزات مسلحانه و قهرآمیز:

آغاز دهه 1340 جهان شاهد رخدادهائی بود که این رخدادها بر نگرش سیاسی بسیاری از مبازران کشورهای "جهان سوم" از جمله ایران تاثیر شگرفی گذاشت. برای مثال، در سطح بین المللی پیروزی انقلاب کوبا (1959) و جنبش آزادیبخش مردم الجزایر(1962) و نیز نبرد قهرمانانه مردم ویتنام (1966)علیه متجاوزین آمریکائی، ناسیونالیسم دنیای عرب به رهبری جمال عبدالناصر(70-1958) و سرانجام رویدادهای عراق، یمن و جنگ های رهائی بخش قاره آفریقا فضائی ایجاد کرده بود که گوئی بدون مبارزه مسلحانه و قهرآمیز، مبازرات آزادیخواهانه و عدالت طلبانه مردم به نتیجه نخواهد رسید. در ایران محاکمه سران نهضت آزادی در دادگاه نظامی شاه،(14) سرکوب شورش 15 خرداد 42 و سرکوب وحشیانه گروه های چپ، فعالین سیاسی را متقاعد ساخت که با چنین رژیم ددمنش و وابسته به آمریکا سخن گفتن از اجرای قانون اساسی عبث و بیهوده است و مبارزه علنی و مسالمت آمیز قانونی به نتیجه ای نخواهد رسید بنابراین تنها راه رهائی مبارزه مسلحانه میباشد.

 

سازمان مخصوص اتحاد و عمل (سماع):

دکتر یزدی که مدتها قبل در جمع بندی نهائی به استراتژی مبارزه مسلحانه رسیده بود "سازمان مخصوص اتحاد و عمل" را به اتفاق یاران نهضت تشکیل داد و به همین منظور جهت دیدن آموزش چریکی به مصر عزیمت کرد. او در این مورد مینویسد که " بعد از دریافت اولین پاسخ های مثبت از سوی مقامات مصری، گزارش مفصلی برای مهندس بازرگان نوشتم و توسط مسافر برای ایشان فرستادم و این قبل از دستگیری ایشان در بهمن 1341 بود. مرحوم بازرگان نظر موافق دوستان داخل ایران را با اصل ایجاد یک پایگاه تبلیغاتی در مصر یا براه انداختن یک فرستنده رادیو و مفید بودن آن، اطلاع دادند. اما در مورد ایجاد پایگاه جهت آموزش مبارزه مسلحانه نظر موافقی ندادند. ایشان با اصل استراتژی مبارزه مسلحانه موافقت نکرده بودند." (15)

دکتر یزدی با در نظر گرفتن نظرات دبیر کل نهضت آزادی در سال 1343 همراه با همسر و چهار فرزند قد و نیم قد راهی قاهره شد. او همراه با دیگر اعضاء "سماع" اولین دوره آموزش چریکی را با فراگرفتن آموزشهای رزمی تن به تن، تیراندازی با سلاح های دستی، کار با مواد منفجره، دفاع شخصی، راهپیمائی در شب؛ عبور از رودخانه، تمرین کمین و شبیخون، صعود به ارتفاعات، عبور از موانع در شرایط نامساعد نظیر سیم خاردار و گذر از زیر گلوله های واقعی در پادگان "الخاص" 90 کیلومتری قاهره آغاز کرد و تا سال 1345 در مصر به آموزش های نظامی ادامه داد. تا اینکه رژیم ناسیونالیست عبدالناصر در تبلیغات خود علیه ایران وارد عمل شد و از "صوت العرب" علیه ایران ادعای ارضی نمود و خلیج فارس را "خلیج عربی" و خوزستان را "عربستان" نام نهاد. بدیهی بود در چنین شرایطی مواضع رژیم مصر با اصول و مواضع نهضت آزادی و سازمان سماع مغایرت کامل داشت در نتیجه این گروه مصر را ترک کردند و هر یک از اعضاء جهت مبارزه بی امان علیه رژیم شاه به نقاط دیگر خاورمیانه رهسپار شدند.

دکتر یزدی به لبنان رفت و تا سال 1346 که روابط ایران و لبنان به شدت تیره شد در آنجا اقامت گزید و سپس به آمریکا بازگشت.

در این سالها (1350-1346) در واقع دوره رکود همه گروه های مخالف رژیم شاه در خارج از کشور محسوب میشد. جبهه ملی در اروپا فعالیت چشمگیری از خود نشان نمیداد و در آمریکا به علت اختلافات شدید درون گروهی عملا فعالیت آنها متوقف شده بود و همچنین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی را نیروهای چپ به تمامی قبضه کرده بودند. در این اوضاع و احوال دکتر ابراهیم یزدی مشغول سازماندهی انجمن اسلامی در هوستون شد و در خلال این سالها ضمن تاسیس یک دفتر انتشاراتی به ترجمه چند اثر از بازرگان و طالقانی و شریعتی پرداخت و نیز به تکثیر و توزیع اعلامیه های گوناگون که علیه شاه صادر میشد، مبادرت ورزید.

در دهه 1350 نهضت آزادی ایران در خارج از کشور وارد فاز تازه ای شد. زیرا در این دوره سازمان مجاهدین خلق ایران از درون این سازمان انشعاب کرده بود و همراه با سایر گروه های چریکی چپ مشی مبارزه مسلحانه را پذیرفته و وارد عمل شده بود. با آغاز مبارزه قهرآمیز نشریه "مجاهد" که بعد ها به "پیام مجاهد ارگان نهضت آزادی در خارج از کشور" تغییر نام داد به مدیریت مستقیم دکتر ابراهیم یزدی در تیراژ بسیار بالائی منتشر میشد. این نشریه که بطور عمده به انعکاس اخبار کلیه نیروهای مبارز در داخل کشور، بویژه مبارزات افراد ملی، مذهبی میپرداخت به مدت هفت سال (57-1350) هفتاد شماره را بطور منظم منتشر ساخت.

سالهای 56-1355 خفقان سراسر آسمان ایران را فراگرفته بود و ساواک موفق شده بود که ضمن سرکوب جنبش های مسلحانه، صدای هر مخالفی را در گلو خفه کند. در این سالها سیاست سرکوب رژیم با سیاست خارجه آمریکا که به تازگی از سوی جیمی کارتر (آذر 1355) مبنی بر رعایت حقوق بشر و شرایط چگونکی فروش سلاح و تجهیزات نظامی به کشورهای دوست اعلام شده بود، مغایرت داشت. شاه که خود را فرمانروای "جزیزه ثبات" میدانست و در طول دوران سلطنت خود تابع محض سیاست های آمریکا در منطقه بود با اکراه سیاست خارجی آمریکا را در ایجاد فضای باز سیاسی پذیرفت.

 

جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر (1356):

با کاهش نسبی فشارهای سیاسی و اجتماعی زمینه برای فعالان سیاسی تا حدودی آماده شد و آنها توانستند با دوراندیشی و در تطابق با سیاست حقوق بشر کارتر، جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر به ریاست مهندس بازرگان را تاسیس کنند.

این جمعیت با انعکاس گسترده وضعیت زندانیان و تبعیدیان سیاسی تکیه گاهی برای دادخواهی آنان بشمار میرفت و در زمان بسیار کوتاهی موفق شد جو رعب و وحشت داخلی را بشکند.

با تشکیل جمعیت ایرانی دفاع از آزادی  و حقوق بشر در ایران نقش دکتر یزدی بعنوان نماینده این جمعیت در خارج از کشور دو چندان شد. او ضمن فعالیت های روشنگرانه علیه رژیم شاه، وظیفه داشت که نامه ها و گزارشاتی که از تهران در مورد دادخواهی زندانیان سیاسی بدستش میرسد را به فوریت ترجمه کند تا برای سازمانهای بین لمللی حقوق بشر ارسال گردد.

دکتر یزدی بطور مستدل و مستند اخبار نقض حقوق بشر در ایران را در اختیار سازمان های بین المللی میگذاشت تا جائیکه صلیب سرخ جهانی و سازمان عفو بین المللی و دیگر جوامع و سازمانهای مدافع حقوق بشر برای صحت و سقم اخبار نقض حقوق بشر در ایران به نماینده جمعیت، دکتر یزدی رجوع میکردند. اصولا این نوع گزارشات و نامه ها که در دفاع از زندانیان و تبعیدیان سیاسی در ایران از سوی جمعیت صادر میشد بدون ملاحظات مواضع فکری و سیاسی آنان بوسیله شبکه ارتباطی منظم جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر و در سطح بسیار گسترده ای  در آمریکا و اروپا منعکس میشد. برای مثال، در اسناد این جمعیت از دادخواهی زندانیان سیاسی و مبارزین راستین خلق چون بیژن جزنی تا نامه سید علی خامنه ای (رهبر معظم کودتا) به مقامات و سازمان های حقوق بشر بین المللی دیده میشود. سید علی خامنه ای از مسئولان کمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر درخواست کرده بود که: "عین گزاره تبعید غیر قانونی آنان به شهرستان ایرانشهر را به مقامات و مراجع ذیصلاح جهانی از قبیل مجمع حقوقدانان بین المللی و کمیته دفاع از حقوق بشر سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی و غیره ارائه نمایند" (16)

 

سفر به نجف و ملاقات با مراجع مذهبی:

دکتر یزدی در این سالها ضمن ایفای نقش اساسی در اعزام نمایندگان سازمانهای جهانی مدافع حقوق بشر به ایران، در جلب حمایت روحانیون و مراجع مذهبی نجف از جنبش ضد استبدادی در ایران تلاش مینمود. حاصل این گونه تلاشها سفر به عراق و دیدار با مرحوم آیت اله خوئی و آیت اله خمینی و ارائه خط مشی و نظرات سیاسی در تطابق با شرایط سیاسی روز جامعه ایران و جامعه جهانی به آنها بود. بنابر گفته دکتر یزدی در یکی از این دیدارها او به آیت اله خمینی پیشنهاد میکند که: " جنبش و رهبری میباید فعال (active) و حتی پیش فعال (preactive) عمل نماید و نه منفعل (reactive) تا بتواند ابتکار عمل را در سیر تحولات در دست داشته باشد." (17)

این رهنمودها در زمانی انجام میگرفت که مردم قهرمان ایران با راهپیمائی های میلیونی خود در اعتراض به رژیم ستم شاهی خیابانهای تهران را فتح کرده و لرزه بر اندام رژیم انداخته بودند. شاه که در این هنگامه شاهد از هم پاشیدگی شیرازه سلطنت عاریه ای اش بود و خطر سقوط را حس میکرد به فکر چاره ای دیرهنگام افتاد و با مشاورت با آمریکائیان "دولت آشتی ملی" را با رنگ و لعاب "پرتو فروغ جهانگیر قرآن و تعالیم عالیه اسلام" روی کار آورد. این شگرد نتوانست مانع از سیل خروشان مردم عاصی و خشمگین گردد و بناچار "دولت آشتی ملی" در تهران حکومت نظامی اعلام کرد. اما با وجود حکومت نظامی فریاد و طنین صدای مردم که خواستار آزادی سیاسی  بودند، خاموش نگشت و رژیم برای خاموش کردن فریاد میلیونها ایرانی به تنها سلاح باقی مانده ای که در دست داشت، روی آورد و بروی مردم آتش گشود و جمعه خونین 17 شهریور را آفرید. سیل بنیان کن اتحاد مردم در سرنگونی نظام شاهنشاهی میرفت که تومار رژیم را در هم بپیچد که شاه در سردرگمی مرتکب یک اشتباه استراتژیک شد و از عراق خواست طبق معاهده الجزایر آیت اله خمینی را از آن کشور اخراج کند.

دکتر یزدی در اواخر شهریور با درخواست و دعوت طلبهء جوانی که رابط بین او و آیت اله خمینی بود به عراق سفر می کند و همراه ایشان از عراق خارج می گردد و به پاریس مهد آزادی بیان وارد می شود. او از شهریور 1357 تا زمان بازگشت به ایران با "پرواز انقلاب" و در معیت آیت اله خمینی، در واقع بعنوان یکی از سخنگویان غیر رسمی رهبر انقلاب در خارج از کشور محسوب می شد.

 

آیت اله خمینی رهبر انقلاب:

در اینجا ضرورت دارد که به یک نکته بسیار مهم توجه گردد. بنظر نگارنده اکثر قریب به اتفاق گروه های مختلف سیاسی و احزاب و شخصیت های منفرد و مبارز و با تجربه، رهبری بلامنازع آیت اله خمینی را دربست و یا به اکراه و یا به اختیار پذیرفته بودند. آنان حتی برای خوش خدمتی و ربودن گوی سبقت از یکدیگر گاه به خوش رقصی های غیر قابل تصور روی میآوردند. تا جائیکه حتی گروه های چپ و مارکسیست آیت اله خمینی را "مظهر تجلی اراده خلق" مینامیدند و در همصدائی با سکولارها اطاعت و تبعیت از رهبر انقلاب را "واجب عینی" فرض میکردند. آیت اله خمینی با حمایت و پشتیبانی مردم با خروارها وعده و وعید از آسمان امیدوار ایران بر زمین نشست و از پله های آهنین ایر فرانس پائین آمد و با کمک روشنفکران نحله های  فکری گوناگون بر منبر قدرت نشست. بعدها در مورد وجه خمینی بیشتر خواهیم پرداخت.

دکتر یزدی در این برهه از زمان به عضویت شورای انقلاب درآمد که طرح آنرا پیشتر با مشورت خمینی در پاریس تهیه کرده بود. سپس او بعد از استقرار دولت موقت ضمن نپذیرفتن پست وزارت خارجه به عنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب در حالیکه ایران انقلابی به گفته مهندس بازرگان به صورت "یک شهر و چهل کلانتر" اداره می گشت، منصوب شد. یکی از ابتکارات دکتر یزدی در پست معاونت نخست وزیری تشکیل سپاه پاسداران بود. او در این مورد اظهار می دارد که: "تشکیل سپاه پاسداران از ابتدا در دولت موقت توسط معاون نخست وزیر در امور انقلاب (خود او) انجام شد. شورای انقلاب قبل از پیروزی انقلاب تاسیس یک نیروی مسلح مردمی را بنام "گارد ملی" تصویب کرده بود که به پیشنهاد من بعنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مورد قبول واقع شد. " (18)

 

دکتر یزدی مامور CIA

نسل انقلاب بخوبی بیاد دارند که دکتر ابراهیم یزدی بویژه از این دوره به بعد یعنی از آغاز تشکیل دولت موقت تا به امروز مورد آماج شدید ترین تهمت و افترا های ناجوانمردانه و عاری از حقیقت  و سرشار از کینه و عداوت از سوی جناح های وسیع و مختلف فکری و سیاسی قرار گرفته است. برای مثال، طیف های گوناگون سلطنت طلب و عموم گرایش های چپ و مارکسیست، مجاهدین خلق و بعضا اعضاء جبهه ملی، از طرفی و احزاب اسلامی و خط امامی چون هیئت های موتلفه، حزب جمهوری اسلامی، مجاهدین انقلاب اسلامی، جنبش مسلمانان مبارز و بعدها احزاب اصلاح طلب و اخیرا سکولارهای نو از طرف دیگر او را "جنایت کاری که دستانش تا به مرفق به خون "افسران رشید ایران" آغشته است (19) "رابط ریچار کاتم افسر سازمان جاسوسی آمریکا در خلال سالهای 1960 تا 1978 با کد ویژه "آمریکائی"،(20) "فردی که از جوانی دست پرورده سیا (CIA) بود" (21) "شخص مرموز با پاسپورت آمریکائی در دارالتجاره بازرگان"،(22) "ی" بیق و جاده صاف کن امپریالیسم (23)، عنصر آمریکائی (24) عنصر غیر خودی (25) و سرانجام " ویران کننده کشور و برباد دهنده ثروت و آبروی آن در سطح جهانی" (26) نام نهادند.

اما چرا ذوب شدگان در ولایت و سلطنت از سوئی و چپ ها "کهنه" و سکولارهای "نو" از سوئی دیگر چنین بی محابا در گزافه گوئی و دروغ پراکنی در نکوهش دکتر یزدی عنان گسسته اند و از یکدیگر سبقت میگیرند؟

بدیهی است فرهنگ مسلط بر جامعه سیاسی ، اجتماعی ما ایرانیان بازتابی از فرهنگ استبداد کهن سلطنت و استیلای بیگانه است. سلطه دراز مدت چنین فرهنگی باعث پیدایش منش ناهنجار در رفتار سیاسی اجتمای ما شده است. در فرهنگ استبدادی یا تملق و گزافه گوئی بی حد و حصر است که "هر عیب سلطان بپسندد هنر است" و یا تهمت و افترا و توطئه و غمازی علیه یکدیگر. به سخنی دیگر یکی از گره های کور و تنگناهای بازدارنده جامعه در حال گذر به دموکراسی ایران آنست که افرادی از جامعه بطور اعم و بازیگران صحنه فعالیت های سیاسی و اجتماعی بطور اخص برای پیشبرد امیال و اهداف و غرایض خود یا به حربه تملق و چاپلوسی متوسل میشوند و یا به دروغ پردازی و سخن چینی و تهمت و افترا علیه یکدیگر روی میآورند. شاید در ادبیات هیچ ملتی به اندازه ادبیات ما ایرانیان به گزافه گوئی در مدح و یا در ذم رقیب شعر سروده نشده است.

بنابراین در جامعه استبداد زده ای که این افراد در آن رشد کرده و شخصیت پیدا کرده اند و منش و بینش سیاسی اجتماعی خود را از چنین فرهنگی بدست آورده اند و نیز متاسفانه هیچگاه در طول زندگی خود در صدد زدودن زنگاره ها و ناپاکی های این فرهنگ برنیامده اند، انتظاری بیش از دودوزه بازی، ابن الوقت بودن، هم از آخور و هم از توبره خوردن، و در یک کلام از اخلاق سیاسی، اجتماعی بوئی  نبردن، انتظار دیگری نمیتوان داشت.

 

اوج شنیع ترین تهمت و افتراها علیه دولت موقت و شخص مهندس بازرگان و دکتر یزدی زمانی بالا گرفت که آنان در تاریخ 9/8/58 در راس یک هئیت دیپلماتیک و برای شرکت در جشن بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر با برژینسکی مشاور ریاست جمهور آمریکا در برابر دوربین های تلویزیون ملاقات و گفتگو کردند. نتیجه چنین تهمت های برنامه ریزی شده از سوی "چپ و راست" اجرای طرح از پیش تهیه شده اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان ماه 1358 در ساقط کردن دولت موقت بود. مهندس بازرگان در این مورد اظهار می دارد که: "...بعد از مسافرت الجزایر و به بهانهء ملاقات با برژینسکی وزیر امور امنیتی آمریکا نقشه برای بدنام کردن و برکنار نمودن دولت موقت کشیده شد و تبلیغات و تحریکات حساب شده وسیع در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و در بعضی از محافل روحانی و حزبی موثر افتاده بود."(27)

 

دکتر ابراهیم یزدی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی (1363-1359)

در شرایطی که فضای جامعه سیاسی ایران از تهمت های ناروا علیه دولت موقت آکنده بود، دکتر یزدی بدون هراس و با سعه صدر، خود را نامزد انتخابات اولین دوره مجلس نمود و پس از برگزاری آن در 24 اسفند سال 1358 در دور اول به نمایندگی مردم تهران انتخاب و به مجلس راه یافت تا اینبار مبازرات ملی، مذهبی خود را در سنگر نمایندگی مردم ادامه دهد.

در مجلس با تشکیل فراکسیون اقلیت نهضت آزادی روزی نبود که از طرف مدافعان "دیکتاتوری صلحا" و فرصت طلبان دیروز و اصلاح طلبان امروز و سازمانهای چپ مدافع "دیکتاتوری پرولتاریا" و کمونیست های دیروز و جمهمری خواهان امروز از طرف دیگر مورد تهمت و توهین و آزار و اذیت قرار نگیرند. شعار مرگ بر لیبرال که حزب توده افتخار میکرد توانسته است این شعاررا در جامعه جا اندازد (28) و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه از سوی ذوب شدگان در ولایت از درون مجلس شورا گرفته تا صف صبحگاهی مدارس همه روزه شنیده میشد. تا جائیکه شناعت و وقاحت این افراد و احزاب از مرز تهمت و توهین و تهدید فراتر رفت و به خشونت عریان علیه نمایندگان نهضت آزادی از جمله دکتر یزدی انجامید و به همین دلیل " و عدم تامین در محوطه و در ورودی و خروجی مجلس و مزاحمت ها و جو سازیها در جلسات مجلس فراکسیون اقلیت نهضت اعلام نمود که در جلسات مجلس حضور پیدا نخواهد کرد." (29)

همانطور که پیشتر اشاره کردیم دانش و تجربه سیاسی سالها مبارزه دکتر ابراهیم یزدی در صحنه های گوناگون او را به ضرورت کار تشکیلاتی و سازماندهی متقاعد کرده بود لذا مشاهده میشود که دکتر یزدی از بدو تاسیس نهضت آزادی ایران در سال 1340تا به امروز که در چنگال خصم ملک و ملت یعنی رژیم ولایت مطلقه فقیه گرفتار است به عنوان عضو فعال و رئیس دفتر سیاسی  و بعدها بعد از وفات مهندس بازرگان در 30 دیماه 1373 بعنوان دبیر کل این سازمان، نقش موثر و اساسی در مواضع اتخاذ شده از سوی این حزب ایفا کرده است.

 بنابراین ضرورت ایجاب میکند که برای درک نقش دکتر ابراهیم یزدی در طول عمر سی دو ساله نظام استبدادی جمهوری اسلامی، به مواضع نهضت آزادی ایران پرداخته شود و سنگر به سنگر در روند رخدادهای انقلاب  این نقش بررسی و ارزیابی گردد.

 

الف- گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا:  

اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 آغاز و با پذیرش خفت بار قرارداد الجزایر که به باد دادن حداقل 15 میلیارد دلار و معامله با جناح جمهوری خواهان آمریکا انجامید، (30)  پایان گرفت. آنزمان گروه ها و احزاب راست و چپ، صغیر و کبیر همراه با اصلاح طلبان امروزی در تائید انقلاب دوم خمینی مشت ها را گره میکردند و علیه شیطان بزرگ و اذناب "لیبرال" آنها شعار میدادند. آنان در یک اقدام همه جانبه طراحی شده تلاش میکردند که "در بد نام کردن و برکنار نمودن دولت موقت" گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. دفتر سیاسی نهضت آزادی به ریاست دکتر ابراهیم یزدی بدون مصلحت اندیشی سیاسی و ارعاب از فضای سنگین ضد آمریکائی آنروز جهت دفاع از منافع ملت ایران صریحا انقلاب دوم خمینی را با صدور بیانیه ای به چالش کشید و اظهار داشت که:" اشغال سفارت آمریکا زیر پا گذاشتن ساده ترین روابط دیپلماسی و تعهدات بین الملی و نمایش ناهنجاری از انقلاب در صحنه بین المللی است".(31)

از اتفاقاتی که در خلال اشغال سفارت آمریکا از سوی دانشجویان خط امام افتاد، درخواست مستقیم خمینی از دکتر یزدی مبنی بر "کناره گیری از نهضت آزادی و دوری جستن از مهندس بازرگان" بود. دکتر یزدی که این در خواست را در ارتباط با "شگرد"  بهشتی رئیس دیوان عالی قضائی وقت رژیم میدید که در روند اجرای طرح دیکتاتوری صلحا گفته بود که: " شما روشنفکران میبایست زیر چتر روحانیت امور مملکت را اداره کنید" بی درنگ جواب نه به خمینی داد.

این نه به خمینی از آن جهت بود که دیگر برای ملت ایران مسجل شده بود "حضرت آیت اله العظمی امام خمینی" مرجع تقلید میلیونها مسلمان ، سید آل پیامبر،  در آستانه 70 سالگی به تمام آن عهد و پیمانی که با مردم در نوفل لوشاتو بسته بود پشت پا زده است و به آرمان های انقلاب خیانت کرده است و بمثابه یک حرامزاده سیاسی مصمم است با شگرد هائی که ژوزف استالین رهبر حزب کمونیست شوروی، بنیتو موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا، آگوستو پینوشه رهبر کودتا شیلی، بکار برده بودند، حکومت اسلامی را بر پایه ولایت مطلقه فقیه برپا سازد. بدیهی است که اگر خمینی قدرت داشت و مرگ به او مهلت میداد بسان آدلف هیتلر در نظر داشت باورها منحط خود را بر جهان حاکم کند و دراین راه  از ارتکاب هیچ جنایتی رویگردان نشود. جنایات وحشتناکی که با فتاوی خمینی در دهه 60 صورت گرفت  و اینک شاهد آنیم که اذناب پست و پلید او به استناد آن فتاوی و احکام حکومتی، اسفالت خیابانهای آزادی را با خون جوانان آغشته میکنند و دارها برپا و کهریزک ها بنا می نهند و سیاهچال ها می سازند و سنگسار و شکنجه و اعترافات نمایشی بر پا میدارند، نمونه های کوچکی از میراث خمینی است.   

 

ب- مخالفت با تداوم جنگ خانمانسوز ایران و عراق:

دیگر اتفاق بسیار مهمی که در تثبیت استبداد سیاه مذهبی  رخداد و خمینی با تمسک به آن ضمن سرکوب دگراندیشان آزادیخواه و عدالت طلب، توانست تز ولایت مطلقه را مطرح و تصویب کند، جنگ عراق با ایران و تصمیم ادامه آن توسط خمینی و اذناب پلید او بود. به سخنی دیگر در هنگامیکه تب تبلیغات رژیم در تهییج جوانان وطن در اعزام به جبهه های جنگ نابرابر در فردای بعد از فتح خرمشهر بالا گرفت و در هر کوی و برزنی صدای شوم نائره ادامه جنگ به گوش میرسید، دفتر سیاسی نهضت آزادی ابتدا طی تلگرامی از خمینی درخواست ملاقات فوری برای آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دکتر یزدی نمود تا بتواند بدینوسیله خمینی را قانع سازد تا از تداوم جنگ ممانعت بعمل آورد. خمینی در اوج تفرعن و تکبر به این تلگراف و تلگراف های بعدی پاسخ نداد و دفتر سیاسی ناگزیر شد با انتشار جزوه "هشدار پیرامون تداوم جنگ خانمانسوز" ملت را از طرح جنگ طلبانه خمینی آگاه سازد. در این جزوه 31 صفحه ای، نهضت آزادی ضمن انتقاد شدید از رهبری خمینی در اداره مملکت با رای شخصی به او هشدار میدهد که: "آنچه غالب مردم ایران بجزء معتقدین بولایت مطلقه فقیه تلویحا و یا تصریحا مطرح مینمایند این است که رهبر انقلاب به چه عنوان و با چه وکالتنامه و یا ماموریت از طرف خدا و خلق بخود حق داده است که ما (ملت) را بجائی ببرد که شخصا تشخیص و ترجیح داده است و برخلاف قول و قرارهای قبل از پیروزی انقلاب و بدون آنکه همه پرسی یا اجازه گیری از طریق قانون اساسی بعمل آمده باشد به هزینه ملت تبلیغ و تحمیل نماید؟" (32) همچنین در این جزوه ضمن پرده برداشتن از ارتباط خمینی و ایادی او با اسرائیل جهت خرید اسلحه از این کشور آمده است: "رژیمی که داعیه نابودی اسرائیل و آزاد کردن قدس و ملت فلسطین را دارد مجبور شده است که برای تداوم جنگ با خرید اسلحه از اسرائیل بدام این کشور افتد". (33)

 

ج- کودتا علیه نخستین رئیس جمهور:

همانطور که دکتر یزدی از قول بهشتی دبیر کل حزب جمهوری اسلامی آورده بود، روشنفکران میبایست زیر عبای روحانیت و تحت قیمومیت آنان به امور مملکت بپردازند، واضح بود که رئیس جمهور منتخب مردم، آقای بنی صدر نیز از این قاعده مستثنی نیست و بحران قدرت میان رئیس جمهور و رئیس دیوان عالی کشور بالاگرفت. به عبارت دیگر" احراز قدرت ما بین دو طرف که حربه یکی مکتب و دیگری ملت"(34) بود و به نظر میرسید که راه حلی برای خارج شدن از این بحران وجود ندارد و میباید یکی از دو طرف حذف گردد، نهضت آزادی در بهار سال 60 طی اطلاعیه ای با عنوان "کی باید برود" ضمن تحلیل شرایط موجود و اختلافات رئیس جمهور و دولت و مجلس پیشنهاد کرد که: "برای خروج از بن بست موضوع به رفراندوم و مراجعه به افکار عمومی واگذار شود" (35) با اعلام موضع نهضت که در واقع بسود کامل رئیس جمهور تمام میشد، طیف ائتلاف خط امام و ذوب شدگان ولایت در مجلس و دولت واکنش بسیار شدیدی از خود نشان دادند و بدنبال آن خمینی با خشم اظهار داشت که : "اشتباه میکنید شما به بن بست رسیده اید، مملکت اسلام به بن بست نمیرسد." (36) اما رخدادهای بعدی بخوبی نشان داد که رژیم خمینی واقعا در بن بست قرار داشت. خمینی بنابر شگرد همیشگی اش متوسل به "تکلیف شرعی" شد و به "مکتب" روی آورد و علیه "ملت" مستقیما وارد صحنه شد. بنابراین ابتدا در 17 خردا ماه روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی که یکبار نیز در 18 فروردین 1360 توقیف شده بود، برای همیشه تعطیل گردید و سپس در 21 خرداد آقای بنی صدر از فرمانده کل قوا برکنار شد و سرانجام در 30 خرداد با کودتای "مکتبی" او را از ریاست جمهور برکنار ساختند. طیف اقلیت فراکسیون نهضت آزادی در خلال طرح عدم کفایت رئیس جمهور به نشانه اعتراض در مجلس حاضر نشد.

 

د- تز ولایت مطلقه فقیه: 

در اردیبهشت ماه 1357 دفتر سیاسی نهضت آزادی در اوج اقتدار خمینی تز مرتجعانه ولایت مطلقه فقیه را در کتابی با عنوان "تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه" طی چهار بخش یعنی تارخچه و تحلیل انقلاب چهارم (نامی که ذوب شدگان در ولایت فقیه به ارائه این تز داده بودند)، دوم: بررسی عقیدتی از دیدگاه قرآن، سنت و عترت، سوم: بررسی حقوقی و قانونی از دید انقلاب و نظام و سرانجام جنبه های سیاسی و اجتماعی این نظریه را ارزیابی نمود و آنرا کاملا مردود دانست. در این تحلیل آمده است که: " تز ولایت مطلقه فقیه از نظر دینی بدعت است و از نظر اجتماعی  و سیاسی چیزی جزء خودکامگی یا استبداد دینی و دولتی نبوده و موجب محو آزادی و شخصیت و استقلال میگردد." همچنین در این کتاب متذکر شده است که: "عطش قدرت چنین استبدادی سیراب شدنی نیست و تا هر کجا که بتواند پیش میرود مگر با مقاومت مردم روبرو شود."(37) عجبا که اینروزها "عطش سیراب نشدنی ولایت مطلقه فقیه" با جنبش همگانی سبز مردم ایران  روبرو شده است و میرود که مقاومت مردم طومار این نظام را در آینده نزدیک در هم بپیچد.

دکتر یزدی در این ارتباط در سفر خود به مالزی در تاریخ 14/9/1387 و با مشاهده مقاومت مردم در مقابل رژیم ولایت مطلقه فقیه صریحا اظهار داشت که: " عملکرد این نظریه در 30 سال گذشته موئد ناکارآمدی آن بوده است، پس بهتر است که این مفهوم از قانون اساسی حذف گردد و به همان پیشنویس قانون اساسی بازگردیم. پیش نویس قانون اساسی را دولت موقت پس از پیروزی انقلاب تهیه کرد بود که رکن اصلی آن جمهوریت و دموکراسی بود و در آن نشانی از ولایت فقیه وجود نداشت. اما روحانیون به مدل خلیفه گری و مجالس مشورتی مانند مجالس برخی از کشورهای عربی بیشتر علاقه نشان دادند و نظریه ولایت فقیه از همان زمان برای کنترل انحصار قدرت، تئوریزه و نهادینه شد." (38)

 

ه- کشتار زندانیان سیاسی 1367:    

نهایت کینه و قساوت خمینی نسبت به شرافت و انسانیت صدور فتوای قتل عام بیش از 5000 زن و مرد زندانی سیاسی و اسیر آرمانگرا و آزادیخواه این آب و خاک در سال تابستان 1367 بود. دفتر سیاسی نهضت آزادی در اوج حکومت زخم خوره و ترور و وحشت خمینی، فاجعه این انتقام کور را طی انتشار بیانیه ای  با عنوان "پیرامون اعدام عده ای از زندانیان سیاسی" در تاریخ دیماه 67 به آگاهی مردم رساند. در این بیانیه بعد از شرح ماجرا قتل  عام زندانیان آمده است که: "عجبا که پس از گذشت 10 سال از انقلاب هنوز دروازه زندانها باز است و با دروازه دیگری که به ابدیت گشوده میگردد روز بروز آمار آزاد شدگان از زندگی افزایش مییابد. اگر این اعدامها مطابق شرع و قانون اساسی انجام گشته چرا در سکوت و بیخبری و در پشت درهای بسته اجرا شده است؟ چرا خانواده های اعدام شدگان تهدید شده اند که مبادا گریه کنند، سیاه بپوشند و یا مجلس ختمی تشکیل دهند؟ .... و از نظر فقهی مگر علمای شیعه اعدام زنان را بجرم ارتداد اجماعا رد نکرده اند؟ و حکم در باره زنان باکره شرعا ممنوع نشده است؟ پس چرا تیغ عدالت شما یکسان عمل کرده است؟ (39)

 

و- نظارت بین المللی در برگزاری انتخابات:

به تجربه دیده شده است که برگزاری انتخابات در رژیم ولایت مطلقه فقیه به شکل یک سناریو نمایشی و بنابر شرایط زمان از پیش تهیه و تدوین میشود. در تمام سناریوهای انتخاباتی رژیم و در آخرین صحنه، چندین کاندیدا نسبت به چگونگی اجرای انتخابات اعتراض میکنند و سپس رهبر معظم (کودتا) با آن "عطوفت اسلامی" و نگاه "بزرگوارانه" خود فرمایشاتی به شورای نگهبان و مقامات "ذیصلاح" و مجریان "قانون" جهت بررسی تخلفات مینماید. آنگاه آنان در بررسی هائی که بعمل میآورند، تقلبات انجام شده را در نتیجه کلی انتخابات بی تاثیر اعلام میکنند و فرد و یا افراد متقلب را بعنوان نمایندگان مردم معرفی مینماید.

دکتر ابراهیم یزدی با 60 سال سابقه سیاسی و دانش در خور توجه برای افشاء سناریو های انتخاباتی از پیش تهیه و تدوین شده، پیشنهاد دفتر سیاسی نهضت را مبنی بر نظارت بین المللی بر انتخابات طی بیانیه ای در نهم دیماه 86 اعلام نمود. در این بیانیه ضمن تحلیل شرایط روز و شرح بیان "سرکوب گسترده جنبش های اجتماعی و سیاسی، و بازداشت فعالان سیاسی، دانشجوئی، حقوق بشری، زنان، معلمان، فقرای گنابادی و نیز ممانعت از برگزاری تجمع های قانونی و احزاب و گروه های سیاسی و مذهبی و اجتماعی" تاکید میکند که " فقهای کنونی شورای نگهبان با رد صلاحیت جمع کثیری از نامزدها و با ادعای عدم التزام عملی آنان به دین اسلام و حتی نسبت دادن ارتداد به بعضی از نامزدهای انتخاباتی عملا از عدالت خارج شده صلاحیتشان را از دست داده اند و باید استعفا دهند و یا معزول شوند." در آخر نهضت خواستار "اجماع نیروهای سیاسی دمکراسی خواه ایران در مورد نظارت بین المللی بر فرایند انتخابات شد." (40)

دکتر ابراهیم یزدی طی گفتگوئی در این مورد، اظهار داشت که :"ایران از سوئی عضو سازمان های بین المللی و از جمله سازمان بین المجالس است و از سوئی دیگر معاهده حقوق بشر را امضاء کرده است. بنابراین معیارهای یک انتخاب آزاد را پذیرفته و طبق ماده 9 قانون مدنی این قوانین و مقاوله نامه ها میتوان درخواست یک انتخاب آزاد با نظارت بین المللی را داشت." از دکتر یزدی پرسیده میشود که: "طرح این موضوع برای نهضت پیامد ها و عواقب منفی ندارد؟ " ایشان پاسخ میدهد که: "در مقاطع مختلف تاریخی، نهضت آزادی مواضعی را که به شدت مخالف حکومت بوده است، اتخاذ کرده است. زمانی که همه در خیبانها رژه میرفتند و از اشغال سفارت آمریکا حمایت میکردند ما با این کار مخالفت کردیم. در سال 61 و بعد از فتح خرمشهر ما بطور علنی با ادامه جنگ مخالفت کردیم و امروز میبینیم که حرفهای ما در آنزمان را خود آقایان تکرار میکنند." (41)

سید علی خامنه ای رهبر معظم کودتا در مورد پیشنهاد دکتر یزدی شدیدا واکنش نشان داد و اظهار کرد که : این پیشنهاد مبنی بر دعوت از ناظران یبن المللی و دشمنان ایران برای نظارت بر انتخابات " بیشرمی و بزگرترین جسارت به ملت ایران است." سید علی خامنه ای آنگاه ضمن متهم کردن "این دسته سیاسی در جلب حمایت آمریکا از مسئولان اجرائی و مقامات امنیتی و قضائی خواست که به مسئولیت خطیر خود در این مورد عمل نمایند." (42) بدیهی بود که مسئولیت خطیر مقامات امنیتی و قضائی مورد ادعای خامنه ای، بازداشت، زندان، سلول انفرادی و شکنجه دکتر ابراهیم یزدی بوده است.

 

ز- حضور همیشگی و نتگاتنک در صحنه مبارزاتی ملت ایران:

نکته حائز اهمیت در اتخاذ مواضع نهضت آزادی در این است که این مواضع در درون مخوف ترین رژیم تاریخ معاصر سیاسی ایران اتخاذ شده است. به سخنی دیگر نهضت آزادی برخلاف گروه ها و سازمانهای سیاسی دیگر با درایت و مقاومت سنگر به سنگر و در فرازهای مختلف تاریخی با فاشیسم مذهبی نه در پاریس و یا برلین و کالیفرنیا و نیویورک بلکه در تهران و شهرستان های ایران به مبارزه پرداخت. برای مثال، در شهریور ماه 1364 مهندس بازرگان بنابر دعوت بیست و سومین کنگره خاورشناسان آلمان به اروپا سفر کرد. یکی از رخدادهای این سفر نامه مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق ایران به مهندس بازرگان بود. رجوی در این نامه از مهندس بازرگان خواسته بود که: "دیگر به نزد خمینی و تحت سلطه ننگین او برنگردد و سیاست تبعید و مهاجرت را پیش گیرد. همه وسائل را هم بدون کمترین چشمداشت سیاسی برایتان شخصا تضمین میکنم. به یاد داشته باشید که اگر تا دیروز میتوانستید عذر و بهانه ای نزد خلق و خالق داشته باشید که تحت شرایط خفقان و به واسطه کهولت سن درمانده و معذور بوده ائید، حال که به خارجه آمده ائید دیگر هیچ عذر و بهانه ای از شما پذیرفته نخواهد بود به خصوص که من از سوی مجاهدین و بویژه از سوی خانواده شهدا اعلام میکنم که اگر نزد خمینی و تحت حاکمیت او برنگردید و باز هم با حضور در درون رژیم او که صد بار تبهکارتر از رژیم شاه است، دست او را بر جان و مال و نوامیس ما و سایر خلق الله بازتر نسازید، حفظ و حرمت و تامین معیشت جنابعالی و هر تعداد از همراهانتان علی الدوام به عهده ما خواهد بود." (43)

رجوی زمانی پاسخ خود را شنید که مهندس بازرگان در این سفر و در شهر کلن طی پیامی برای ایرانیان خارج از کشور اظهار کرد که:" درد و فریادی که از درونها برآمده با شهامت و صراحت و جمعیت به گوش مسئولین فرود آید کارسازتر خواهد شد. نه ناله و نقهای خارج از مرز و شکایت و انتظار از خارجیان دردی را دوا خواهد کرد و نه دشنام و دعواهای کسانی که در شرایط راحت و امنیت بسر میبرند." (44)

همچنین دکتر یزدی در تاریخ 29/11/ 1386 (فوریه 2008) جهت معاینات و درمان پزشکی ضروری به آمریکا سفر کرد. رژیم علیرغم پرونده مفتوحه ای که دکتر یزدی در دادگاه انقلاب داشت از سفر او به خارج از کشور ممانعت بعمل نیاورد. زیرا طبق طرح وزارت اطلاعات رژیم، زمانیکه دکتر یزدی در خارج بسر میبرد حکم بازداشت او را صادر خواهد کرد تا بدینوسیله دکتر یزدی مجبور شود که رحل اقامت در خارج از کشور بیفکند و رژیم با کمترین هزینه " از شر او" خلاص گردد. اما دکتر یزدی بنابر سنت مصدق و به پیروی از روش استراتژیک مبارزاتی نهضت آزادی به پیشواز غل و زنجیر زندان و شکنجه رفت و به ایران بازگشت.

دکتر یزدی امروزه در چنگال رژیم دژخیم و حکومت کودتا به رهبری سید علی خامنه ای اسیر و گرفتار است. او مانند سرمشق مبارزاتی اش دکتر حسین فاطمی با تنی تبدار و بیمار از سلولی به سلول دیگر  کشیده میشود تا از آرمان هایش مبنی بر آزادی و حاکمیت ملت، دست بشوید. اما زهی خیال باطل، رژیم جور و جهل ولایت فقیه با  رنگارنگ متولیان سفیه و سفاکش غافل از این حقیت تاریخی است که نهضت آزادی ایران پیش از اینکه یک سازمان سیاسی باشد یک "تفکر" است و تفکر دکتر ابراهیم یزدی در ساراها، عمادها، خرم ها و ...نسل فردای جنبش سبز ایران جاری است.

اول ژانویه 2011

 

1) Shah if Shah, Ryszand, Kapuscinke 1982

روزنامه نگار و کارشناس مسائل تاریخی جهان سوم- ترجمه از انگلیسی ویلیام برآند

همچنین به کتاب شترها باید بروند اثر سر رید بولار، ترجمه حسین ابوترابیان- نشر نو- 1362 رجوع شود

2) یاد نامه دکتر کاظم سامی انتشارات چاپخش ج اول 1370

3) شکست شاهانه، ماروین زوئیس، طرح نو – 1370

4) 25 سنگ قبر "شهیدان راه آزادی" 30 تیر، گورستان ابن بابویه جنوب تهران

5) کالبد شکافی توطئه، انتشارات قلم، 1381 (اظهارات ژترال کلر رئیس مشاوران دولت آمریکا در ایران)

6) مادلین آلبرایت وزیر امورخارجه آمریکا، 18مارس سال 2000

7) کرومیت روزولت- ضد کودتا ص 300-201

8) شصت سال خدمت و مقاومت، موسسه خدماتی رسا، غلامرضا نجاتی، ص 306

9) شصت سال خدمت و مقاومت، موسسه خدماتی رسا، غلامرضا نجاتی، ج اول، ص 308

10) مجله ایران فردا، ش 4 ص 59

11) تاریخ سیاسی 25 ساله ایران ج – اول، ص 212-213   

12) شصت سال خدمت و مقاومت، تاسیس نهضت آزادی خارج از کشور، سرهنگ نجاتی، انتشارات رسا

13) در تکاپوی آزادی، حسن اشکوری، انتشارات قلم

14) بازرگان مدافعات، انتشارات مدرس – 1350

15) شصت سال خدمت و مقاومت، موسسه خدماتی رسا، غلامرضا نجاتی

16) صفحاتی از تاریخ معاصر ایران، اسناد نهضت آزادی، ج 9 دفتر دوم اسفند 1362

17) شصت سال خدمت و مقاومت، موسسه خدماتی رسا، غلامرضا نجاتی، ص 203

18) نامه سرگشاده به سپاه پاسداران، انتشارات نهضت آزادی، 1362 و کیهان 27 خرداد 1358

19) تلویزون پارس، برنامه کنگره همبستگی تیرانیان، 8 دسامبر 2010 و تلویزیون کانال یک، اکتبر 2010

20) رابرت دریفوس، بازی شیطان ج دوم ص 75 الی 89 و یا نگاه کنید به متن اصلی بزبان انگلیسی:

Robert Dreyfuss, Devil’s Game page 243- 234

 21) مهندس محمد حسیبی،  Mardom .T.V

22) نشریه مجاهد ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، 1355

23) نشریه چلنگر وابسته به حزب توده

24) دکتر مرتضی محیط، شبکه تلویزیونی اندیشه برنامه همصدائی و تلویزیون پارس

25) جبهه مشارکت، اطلاح طلبان درون کشور

26) اسماعیل نوری علا، پرسش های دردسر آفرین، گویا نیوز

27) انقلاب ایران در دو حرکت ص 95

28) مردم ، ارگان حزب توده ایران

29) کیهان 26 خرداد 1360

30) خیانت به امید، ابواحسن بنی صدر، پاریس

31) اسناد نهضت آزادی ایران، آبان 1358

32) هشدار پیرامون جنگ خانمانسوز- نهضت آزادی 1367ص 7-6

33) هشدار پیرامون جنگ خانمانسوز- نهضت آزادی، 1367

34) در تکاپوی آزادی، حسن یوسفی اشکوری، انتشارات قلم

35) میزان 5 خرداد 1360

36) کیهان 7 خرداد 1360

37) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، نهضت آزادی، اردیبهشت 1367

38) میزان نیوز 15/9/1378

39) بیانیه پیرامون اعدام عده ای از زندانیان سیاسی، نهضت آزادی دیماه 1367

40) بیانیه نهضت آزادی ایران در مورد نظارت برای تضمین آزادی و سلامت انتخابات 9/10/1386

41) میزان نیوز 15/10/ 1386

42) کیهان 19/10/86

43) نشریه مجاهد 18 مهر 1364

44) در تکاپوی آزادی، حسن یوسفی اشکوری، انتشارات قلم، ص 347

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com