خانه  |   آرشيو:    سپتامبر 2010     -  اکتبر 2010    -   نوامبر 2010        ـ   دسامبر 2010

ژانويهء 2011

فوريه 2011

 

آرشيو «نکته هائی از کورش، مقيم تهران»

 

********************

جمعه 22 بهمن 1389 ـ  11 فوريه 2011

سالگرد یک انقلاب شکست خورده

کوروش از تهران

بيست و دوم بهمن هر سال یادآور یک شکست ملی و تحقیر فرهنگی برای ایرانیان است و آغاز حاکمیت یکی از عقب افتاده ترین و واپسگراترین سیستم های سیاسی حال حاضر دنیا، اگر یک نگاه کلی به این سی و دو سال بیاندازیم  ایران در تمامی زمینه ها درجا زده است. مهمترین لطمه به کشور در زمینه فرهنگی بود، حاکم شدن یک تفکر مذهبی و ایدئولوژیک کلیه تکثرهای فرهنگی و تاریخی ایران را نابود کرد و گوناگونی فرهنگی ایران به چالش گرفته شد، یک تفکر متحجرانه، بسته، تنگ نظر و هوچیگر قصد دارد خود را بر کلیه عرصه های فرهنگی کشور غالب کند، این حکومت قصد دارد با سرنیزه و به زور تمامی چشم اندازهای فرهنگی و هنری ایران را در قالب ایدئولوژی حاکم بریزد و مجالی به اندیشه های ایرانی و غربی برای مطرح شدن ندهد، نظام جمهوری اسلامی شاید تنها سیستم سیاسی در جهان باشد که با تمدن کشورش مخالف است و ملی گرایی و افتخار به انگاره های تمدنی و فرهنگی ایران باستان را کفر و گناه می داند و رسما به پادشاهان ایران باستان توهین می کند. خمینی از همان آغاز نشان داد در تئوری ولایت فقیه جایی برای «دگراندیش» و«منتقد» وجود ندارد و سرکوب روشنفکران به یکی از مهمترین ویژگیهای نظام برآمده از انقلاب اسلامی مبدل شد. در عرصهء دیپلماتیک استقلال به معنای دعوا داشتن دائمی با جهان آزاد تعبیر شد و به خاطر سیطره تفکر چپ در ایران گفتمان ضد غرب خمینی خریدار یافت و ایران سی و دو سال است تاوان نزاع با دنیا را می پردازد،انزوای بین المللی و فشارها و بی آبرویی ها و گروگانگیری دستاورد اندیشه خمینی در عرصه دیپلماسی بود. در زمینه اقتصادی ایران در تمامی زمینه ها عقب افتاد، در رشد اقتصادی از مقطع سال 57 عقب تر هستیم ، در بیکاری آمارها همگی حکایت از بیکاری مزمن و درنرخ تورم یکی از بالاترین نرخ های تورم دنیا را داریم، در زمینه اشتغال زایی عملا دولت از بستر سازی برای ایجاد مشاغل پایدار عاجز است و در زمینه فساد اقتصادی ایران یکی از دوران پرفساد خود را تجربه می کند. در زمینه سیاسی مدل حکومت ولایت فقیه رسما حکومت یک قیم بر مردمی صغیر است و قانون اساسی جمهوری اسلامی تنها قانونی در دنیاست که در آن ملتی صغیر پنداشته شده که نیاز به یک چوپان مذهبی/سیاسی دارد،حاکمیت ولایت فقیه نشانگر شکست کامل یک انقلاب غیر دمکراتیک است و نماد عقب ماندگی نخبگان فکری و فرهنگی یک جامعه است که نتوانستند با اندیشه های ارتجاعی خمینی مقابله کنند. خمینی که در نوفل لوشاتو وعده آزادی بیان و حقوق بشر را داده بود در تهران چوبه های دار و جوخه های تیرباران تحویل داد و گروههای سیاسی با اندیشه های فرقه ای به خمینی مجال کشتار و سرکوب دادند و  «سکوت» در برابر زورگویی های خمینی ایران را به شوره زار اختناق مذهبی مبدل کرد. خمینی در زمینهء اخلاق و معنویت هم کاری برای ایران نکرد. امروز کمتر کسی پیدا می شود که اعتراف نکند ایران نسبت به قبل از انقلاب بی اخلاق شده و معنویتی در مردم یافت نمی شود و اسلام کاملا از جنبه ربانی و معنوی خارج شده و تنها به شکل «کاملا ابزاری» و «دستکاری شده» در خدمت امیال ولی فقیه درآمده است.خمینی آنقدر دروغ گفت که امروز در بین دست اندرکاران جمهوری اسلامی «دروغ» و «خلف وعده» به امری عادی تبدیل شده است. بيست و دوم بهمن نماد یک شکست تاریخی است روزی که زهری وارد فرهنگ ایران شد که فقط با مبارزه مستمر می توان آن را از کالبد ایران خارج ساخت. انقلاب اسلامی تمامی دستاوردهای مثبت مشروطه و عصر پهلوی را از ایران زدود ولی شاید شکست کامل حکومت مذهبی در ایران برای همیشه ثابت کرد آنهاییکه با نام خداوند وارد سیاست می شوند بدترین و وحشیانه ترین جنایتها را بدون کوچکترین ترحمی انجام می دهند و چون با سپر دین وارد عرصه حکومت می شوند با سختی بیشتری باید آنها را از قدرت خارج کرد. یکبار برای همیشه هم ثابت شد دینکاران نمی توانند نظامی عادلانه و مبتنی بر حقوق انسان برپا کنند و وعده بهشت شان جهنمی بیش نیست.

********************

دوشنبه 18 بهمن 1389 ـ  7 فوريه 2011

انقلاب برای دمکراسی مترادف با خشونت نیست

نسیم دمکراسی خواهی در منطقه خاورمیانه وزیدن گرفته و ملت ایران به عنوان پیشتاز در آزادی خواهی این توانایی را دارد که با یکسری تغییرات ریشه ای خود از چنگال اسلام سیاسی نجات بخشد. یکی از مباحثی که در چند سال اخیر بین نیروهای مخالف حکومت اسلامی به شدت مورد بحث و مناقشه قرار دارد این است که چگونه می توان از حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه به یک دمکراسی پارلمانی رسید. پس از دوم خرداد جریانی تحت عنوان اصلاحات سعی کرد تغییرات بسیار روبنایی و ظاهری را در ساختار حقیقی و حقوقی جمهوری اسلامی پدید آورد که با ناکامی محمد خاتمی و مجلس ششم و شوراهای شهر و روستا این فرآیند با تردید های زیادی مواجه گردید. یکی از گفتمان هایی که به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد گفتمان نیاز کشور به یک «انقلاب» است ولی برخی از فعالان و گروههای سیاسی واژه انقلاب را با پدیده هایی مانند خشونت و مبارزه مسلحانه  گره می زنند که در نوع خود یک سفسطه به حساب می آید. یکی از تکنیک هایی که مخالفان دگرگونی بنیادین و انقلاب به کار می برند این است که بلافاصله انقلاب اسلامی و شکست خورده بهمن 57 را به عنوان نمونه ای از انقلاب نشان می دهند و نتیجه می گیرند که تنها راه رسیدن به یک حکومت دمکراتیک  صندوق رای جمهوری اسلامی و اصلاحات درون حکومتی است. از محمد خاتمی در بنیاد باران تا فرخ نگهدار در لندن به طور شگفت آوری مردم ایران را در نوعی «توهم طولانی مدت» فرو برده اند و با نکوهش انقلاب از واژه انقلاب یک مفهوم بسیار منفی و زننده ارائه می کنند و از اصلاحات مفهومی « مقدس » ساخته اند. انقلاب لزوما به معنای خشونت ورزیدن نیست بلکه درگیر کردن یک جامعه در فرآیندهای رنسانس فرهنگی و یادآوری نیاز به تغییرات بنیادین و ساختاری است که روشهای متعددی هم دارد و لزومی هم ندارد جمعیتی که به خیابان می آیند اسلحه به دست بگیرند بلکه می توان با گسترش دادن اعتصابات یا تحصن مردم در خیابان این فرآیند را انجام داد. گفتمان حاکم بر انقلاب اسلامی سال 57 دمکراسی نبود و برای همین هم به دمکراسی منجر نشد در حالی که گفتمان جنبش فعلی دمکراسی خواهی است و بخش عمده ای از مردم هم با شعار «حکومت ایرانی» به جای «حکومت اسلامی» خواست خود برای یک حکومت سکولار را فریاد زده اند. انقلاب سیاسی پدیده ای نیست که بتوان آن را ساخت بلکه تضاد قطعی حقوق ملت با ساختار قانون اساسی فعلی و نیز عملکرد استبدادی و حاکم شدن فضای تکصدایی، انقلاب را بر یک جامعه «تحمیل می کند» مهم نیست این فرآیند را «دگرگون سازی بنیادی»، «تغییرات ساختاری» یا «انقلاب سیاسی و رنسانس فرهنگی» بنامیم ، مهم این است که «اصلاحات» به عنوان یک روش تغییر دمکراتیک و «مکانیسم صندوق رای» در درون بافت حکومت اسلامی از کارایی برخوردار نبوده و برگزاری انتخابات آزاد ، منصفانه  و رقابتی هم در زیر سایه جمهوری اسلامی غیر ممکن است و فقط «پس از انحلال جمهوری اسلامی» قابل انجام است، به نظر می رسد با روشهای بسیار خشن حکومت اسلامی و جلوگیری از هرگونه گشایش سیاسی نیاز به یک دگرگون سازی ریشه ای بیش از پیش خود را نمایان ساخته است.

 

********************

جمعه 15 بهمن 1389 ـ  4 فوريه 2011

اخوان المسلمین خطری برای آینده مردم مصر

در تحلیل حوادث اینروزهای تونس و مصر نباید بازیچه احساسات شد بلکه باید به دقت و با جزئیات این حوادث را بررسی کرد،یکی از بزرگترین اشتباهات انقلابیون در هر کشوری می تواند در این نکته نهفته باشد که اساسا آنها می دانند چه کسی باید برود اما هنگامی که از آنها پرسیده شود چه کسی باید بیاید اختلاف نظر ها شروع می شود و هرکس گروه و فردی را به عنوان گزینه مطلوب خود معرفی می کند. گمان می کنم صحنه نماز خواندن بخشی از تظاهر کنندگان مصری تصویر خطرناکی است و انسان را نا خود آگاه به یاد انقلاب اسلامی می اندازد،اصولا اسلامگرایان هرگز یک شبه پرده خود را کنار نمی زنند آنها ابتدا خود را دقیقا همرنگ جماعت آزادیخواه می کنند و با استتار سیاسی«در لحظه» مناسب ضربه نهایی را بر پیکره یک کشور وارد می کنند. در تجربه انقلاب اسلامی هم خمینی ابتدا مهدی بازرگان را به نخست وزیری انتخاب کرد تا انتقال قدرت از بختیار به بازرگان در نیروهای دمکراسی خواه و آزادی طلب آن روزگار حس تفاوت عمیقی را ایجاد نکند ،ابتدا بازرگان و حتی بعد بنی صدر و به مرور روند دیکتاتوری مذهبی شکل واضح تر و عریان تری به خود گرفت،امروز هم کثیری از مردم مصر خواهان سرنگونی مبارک هستند و حق هم دارند که از آن دیکتاتوری ناراضی باشند ولی در هیجان سیاسی نیروهایی بیشترین بهره را خواهند گرفت که با مبانی«هوچیگری» آشنا باشند و قطعا اسلامگرایان در راه انداختن شانتاژ و تبلیغات و تحریک توده ها تجربه زیادی دارند. در گام نخست اسلامگرایان و هواداران اخوان المسلمین قطعا با ریاست جمهوری یک فرد لیبرال(مثلا البرادعی) موافقت خواهند کرد(درست مانند بازرگان در ایران) ولی در بلندمدت برای تسخیر دالان قدرت نقشه خواهند کشید، حرکت های اسلامگرایان سیاسی خزنده است و تمام مبانی معرفتی دمکراسی، سکولاریسم و مدرنیته را لایه به لایه خواهد زدود.(استراتژی چراغ خاموش) در تونس هم رهبر اسلامگرایان آن کشور (الغنوشی) گرچه خود اعلام کرده راهش از راه خمینی جداست ولی هنوز در عمل چیزی مشخص نیست،بنابراین تا زمانی که به شکل کاملا مشخص و ملموسی تونس و مصر وارد یک فرآیند دمکراسیِ سکولار نشده باشند نمی توانیم از جنبش های خاورمیانه و شمال افریقا تحت عنوان جنبشهای دمکراتیک نام ببریم هنوز چیزی مشخص نیست چه بسا تا ده سال دیگر مردم مصر افسوس روزهایی را بخورند که حسنی مبارک بر آنها حکومت می کرد. از تجربه انقلاب اسلامی برای همیشه می توان آموخت سرنگونی یک دیکتاتوری غیر دینی هرچند معقول به نظر می رسد اما ناتوانی در پر کردن خلا قدرت از سوی سکولارها می تواند به شکل بالقوه زمینه های رشد افراط گرایی مذهبی و سوء استفاده از مبانی مذهب را تقویت کند و خطر تشکیل قدرت توسط اخوان المسلمین در آینده نیز خطری برای مردم مصر خواهد بود.