بازگشت به خانه

چهارشنبه 5 آبان  1389 ـ  27 اکتبر 2010

 

جنبش سبز و دين رحمانی

فریدون نیکبین

باز هم «علمای اصلاح طلبان» در مقاله ای در سايت کلمه به طرح تعاریف خود از جنبش سبز پرداخته و، با انحصار طلبی کامل،  نظریۀ  "مطلوب"  جنبش سبز راT نه از زعم خودT بلکه با تعمیم مفاهیم به نفع خود، «دینمدار» جلوه داده اند.

چند نکته در خوانش این مقاله به ذهنم رسیده است که ضروری می دانم آن را مطرح کنم:

کل مقاله نتیجه گیری از تفسیرهای نویسنده ای غربی بنام آقای دیویس است که افکارش بصورتی بنيادی دینمدار و روحانی مسلک است اما ذهنیت این فرد غربی، به طرز خارق العاده ای، دقیقاً از همان تضاد های دینمداران اسلامی سلطه جو بهره می برد و او مفاهیم ارائه شدۀ خود را با مفروضاتی بی پایه، و برهان هائی بی پایه تر مطرح کرده و، در مجموعهء کلماتی به ظاهر بغرنج و دست و پا گیر، در یک کلام می گوید که «سیاست باید دینی باشد» اما وجود مصادیقی از سیاست با تعریف غیر دینی هم «در کنار آن» اشکالی ندارد! (که البته او سعی می کند در این مقاله و کتاب خود احتمال بروز سیاست غیر دینی را به صفر برساند و مشخصاً خطر هم در اینجاست).

اگر سیاست غیر دینی در سپهر سیاسی جامعۀ مورد نظر قشر بزرگی از سکولارهائی که اکثریت جنبش سبز را تشکيل می دهند جایی داشته باشد، گفته های تا اینجای آقای دیویس ممکن است مطالبات آنها را بر آورده کند اما، با کمی عمیق تر شدن در این مقالۀ شبه عرفانی (از نوع بعد از انقلابی آن، که بسیار در دانشگاه ها و مراکز آموزشی رواج دارد)، در خواهیم یافت که چگونگی به عمل رساندن آنچه این نویسنده می گوید بسیار هولناک و، باز، ترکیبی از اضداد است و همچنان همان آش و همان کاسۀ «جمهوریت دینی» و یا «عقلانیت توحیدی» را مطرح می کند.

این مقاله، در فراز و نشیب عجیب و غریبی که می پیماید تا به نتیجه گیری های بسیار شخصی خود از «دینامیزم جامعۀ مدنی» دست یابد، به مسائلی می پردازد که مایۀ شگفتی است:

این مقاله، بصورتی سخت مغالطه آميز، ادعا می کند که «تمام تحقیقات!» این نتیجه را به ما می دهند که هر نوع کنش سیاسی، در بستر شکل گرفتن خود در اذهان مردم، در بر دارندۀ تفکر و اعتقادی از نوع دینی است!

من، بدون اینکه بخواهم به پدیده شناسی انواع کنش های سیاسی و ریشه های آنها در جامعه بپردازم، باید بگویم که اتفاقاً در یک جامعۀ دموکرات و سکولار هر آنچه که باعث پیش برد جامعه به طرف برآیندی از سعادت و تولید گری می شود، همانا «ذهنیت غیر دینی» است و یا، اگر به فرض، در موردی دینمدارانی کار سیاسی کرده و حزبی داشته باشند (البته اگر افراطی و معتقد به حکومت الله بر زمین یا موسی و عیسی بر زمین نباشد) و دینمداری ِ آنها، در راستای تجدد و مدرنیته خواهی ابنای بشر، به ابزار تولید گری و اتکا به توانایی های انسان مزین شده باشد، و دین آنها سرنوشت ساز واهی زندگی جامعه ایشان نباشد، در این صورت دیندار هم عضوی از خرد جمعی جوامع دموکرات و سکولار می شود؛ تازه به شرطی که سیاست ورزی او عامداً به منبع الوهیت و توهمات وابسته نباشد و بهتر زندگی کردن خود و اطرافیانش در حیطۀ مدرنیته و حقوق بشر و تولید گری و دوری از اوهام را در مد نظر داشته باشد.

و در همين جا نيز هست که بايد به اولویت ها پرداخت و، بنظر من، اولویت جامعه ای همچون جامعهء مذهب زدهء ما، همانا «مدرن کردن دین»، بعنوان شرط اول برای تصديق امکان داشتن «حزب سیاسی دینی» است؛ یعنی، مدعیان اینگونه مضامین، بجای اینکه ترجمه ای بقول خود "رحمانی"  را از دین ارائه دهند، اول بايد تکلیف خود را با خدای جبار و متکبرشان مشخص کرده و اصولاً راهکار هایی را برای ارائۀ دینی که در جهت پیشبرد سعادت جامعه زیر سقف حقوق بشر و پلورالیزم و سکولاریزم عمل کند بيابند.

لذا، تا زمانی که این آقایان دست به ابتکار و اختراعی نزنند، اینکه مدام از سیاست دینی رحمانی صحبت کنند حرفی قابل قبول ازجانب سکولار ها را مطرح نکرده اند؛ حتی اگر در اثبات حرف خود به انیشتین یا نیوتون استناد کنند، چه رسد به یک نظریه پرداز ذوب شده در اصلاح طلبی، آن هم نظریه پردازی که مثال هايش مغالطه آمیز و بخصوص بر اساس موارد اتفاق افتاده در مسیحیتی است که کوچکترین شباهتی با صدر اسلام و قرآن ندارند.

باری، سخنان کلی گويانه و سفسطه آميز آقای دیویس آنقدر نابخردانه اند که آدمی را به یاد تناقض گوئی های دروغین همهء مذهبیون برای فریب مردمان می اندازد. آخر، از کی تا حالا همۀ واقعیت ها در اروپا و آمریکا آنچنان همسان با یکدیگر است که بتوان چنین کلی گویی کرد؟:

«جامعۀ ایتالیا مذهبی و بسیار مدفون در خرافات مذهبی است... اسپانیا و پرتغال هم همینطور؛ اما جامعۀ انگلستان نوعی از جامعه است که اصولاً با مسیحیت مشکل دارد، و یا هلند و دانمارک جوامع فرا مذهبی هستند...»

هر ناظر بی طرفی می داند که تنوع طیف های مدنی در اروپا و آمریکا آنقدر زیاد است که اينگونه کلی گویی ها سخت خنده دار می نماید... مثلاً، در ایالات متحدۀ آمریکا حزب سیاسی با رنگ دینی افراطی هم وجود دارد اما دموکرات بودن و سکولار بودن این جامعۀ مدرن، این احزاب را در مرکز قدرت قرار نداده و اثر گذاری آنها را تبدیل به صفر کرده است. البته تکامل این روند حاصل ابداع و ابتکار در زمینۀ مدرنیزاسیون دین مسیحیت بوده است؛ روندی که تحقق اش مشخصاً فقط در یک جامعۀ سکولار و پایبند به حقوق بشر ممکن است. پس، این آقای دیویس یا اصلاً از جوامع بشری اطلاع درستی ندارد و یا باز دچار کلی گویی تک بعدی ذهنی شده که خاص دینداران از نوع سیاسی و حکومت خواه می باشد.

مغلطۀ دیگری که اصلاح طلبان مذهبی دچار آن هستند، که البته از منابعی متعلق به امثال آقای دیویس ارتزاق می شود، همانا دادن معنی غلط از سکولاریزم است.

این آقایان می گویند که سکولاريسم یعنی «دین فقط به حریم خصوصی محدود شود» در حالی که اصلاً و ابداً چنين نیست. در مورد فهم معنی سکولاريسم از تمام مخاطبان خواهش می کنم که مقاله های متعددی را که در این رابطه در همين نشريهء سکولاريسم نو منتشر شده مطالعه فرمایند.

مقاله، در جائی دیگر، در جبهه گیری بچگانۀ خود، سکولار ها را «انحصار طلب» دانسته اما با دادن تعریفی از دین رحمانی خود، که «مطلق گرایی دین سنتی» را به «لایتناهی بودن دین رحمانی» تبدیل کرده، نتیجه می گیرد که: چون دین رحمانی مطلق نیست پس نتیجه می گیریم که هم سکولار ها را قبول داشته (البته مشخص نمی کند که آنها را با چه شناسنامه ای قبول دارد!) و هم می خواهد با آنها گفتگو داشته باشد؛ و البته برای گفتگو هم تعریف قائل شده و از «زبانی مشترک» نام می برد که ترجیحاً و تحقیقاً توسط دین مداران رحمانی تعریف می شود (که این البته مصداق بارز انحصار طلبی ذهنی ایشان است) و در طی همین مسیر به این نتیجه گیری نائل می آید که:

چون دین رحمانی دموکرات تر از دین سنتی است می تواند با سکولار هم گفتگو داشته باشد و نتیجۀ اين گفتگو، البته به زعم دیندار، آن است که سکولار هم خواهد فهمید که او نیز مطلق نيست و، لذا، باید به این فکر بیفتد که از آنجایی که همه جایز الخطائیم، او هم از همین قائده مستثنی نیست و شايسته است که از اردوگاه سکولاریستی خود به اردوگاه دین مداران رحمانی برود!

این نوع از منطق، حیرت انگیز بوده و از هیچ تعادل مفهومی برخوردار نیست. بدلیل اینکه از الان استراتژی جبهه گیرانه دارد و اصلاً پایبند به تجربه مداری در محیط آزاد نمی باشد، افق ها را از امروز مشخص و خدای نکرده در فردای ایران، باز هم مثل جمهوری اسلامی بر سر ما خراب خواهد شد.

این سخنان، در متن مقاله، با آنچنان کوششی در راستای شیوایی و دل انگیزی مطرح شده اند که بلافاصله خوانندهء بيطرف متوجه می شود که انتشار دهندگانش، صد در صد، قصد فریب و گمراه کردن مخاطب خود را دارند. نويسندهء اصلاح طلب این «متن رحمانی»، بعد از همۀ کژدار و مریز ها، به نتیجه گیری تکتن دهنده ای می رسد که بر اساس سخنان بلیغ آقای دیویس تنظيم شده است:

«انقلاب ایران در 1357 مطالبۀ محوری خود را در دین مداری سرمایه گذاری کرده است!»

و یا:

«کنش سیاسی وجه برجستۀ عامل انسانی است و باید رنگ الهی آن بر انسان مشخص شود تا انسان مطلق گرا از متناهی به نامتناهی تبدیل گردد...»

و اما نتیجۀ اصلی مقاله، که همیشه در صحبت های میر حسین موسوی نيز باز تاب دارد، چنين است:

«سیاست "فقط " دینی نيست ولی اصولاً پر رنگ ترین طیف سیاست، سیاست دینی است».

باری، وقتی امثال الگوهای عقیدتی این آقایان اصلاح طلب را می بینم، قبل از هر چيز، یاد تناقض گوی بزرگ شان، علی شریعتی، می افتم و سپس آن یهودیان، یا میهمانان مزدور ایرانيان غیر ایرانی همچون گالو وی های البته ضد ایران و دوست رژیم احمدی نژاد، را به ياد می آورم که به ایران دعوت می شوند تا اثباتی بر مشروعیت پوشالی این رژیم مرده باشند. اردوگاه اصلاح طلبی نيز در این مقابله کم نمی آورد و برای مشروعیت بخشيدن به انديشه هاو اصول نظری کديورها ـ که قرار است بر جنبش سبز تحمیل شوند، از نظریه پردازان منجمد و فسیل مغرب زمین استفاده می برد.

من نظريه پردازی های این اصلاح طلبان را بسیار خطر ناک می دانم و معتقدم که آنها دائماً مشغول ساختن سد بزرگی فرا راه آزادی ایرانیان هستند.

اوت 2010

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com