بازگشت به خانه

چهارشنبه 14 مهر  1389 ـ  6 اکتبر 2010

 

شير در قفس: مجازات حشمت طبرزدی

رضا مهاجری نژاد

امشب حشمت طبرزدی در سلولی نشسته است. من شايط زندانی را که او در آن می خوابد تجسم می کنم. احتمالاً چراغی در بالای سرش شبانه روز روشن است. احتمالاً اکنون روزهای بازجوئی اش نامنظم اند. شايد اکنون آنگونه که در ابتدا بود اين بازجوئی ها بصورت روزانه انجام نگيرند. اما معلوم هم نيست که آنها کی سراغش می آيند و مجبورش می کنند همان پاسخ های قبلی به همان پرسش های پيشين را در صفحات مکرر بنويسد. در بين جلسات بازجوئی شکنجه هم، همچون يک احتمال غير قابل پيش بينی و تلخ، فراز سر او معلق است. بدتر از اينها، بخيال من، آن است که او مردی خانواده دوست است و اکنون مجبور است ساعاتش را در تنهائی بگذراند و فکر کند که همسر و فرزندانش چه می کنند و کی و چگونه ديگرباره آنها را خواهد ديد.

امروز صبح، از خواب که برخاستم خبرهائی را خواندم مبنی بر اينکه دوست و همرزم من، حشمت طبرزدی، بوسيلهء دادگاه انقلاب حکومت اسلامی ايران به 9 سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم شده است. در 17 دسامبر 2009، طبرزدی مطلبی را برای وال استريت ژورنال نوشته که عنوانش چنين بود: «آنچه من در خط اول جبههء ايران می بينم... آن است که شعار اصلی جنبش ما تغيير رژيم است». او اين مطلب را در پی خيزش دانشجوئی 7 دسامبر نوشت و احتمالاً همين مطلب بود که موجب شد رژيم اسلامی  در 28 دسامبر به سراغش آمده و در حالی که خانواده اش شاهد صحنه بودند او را با خود به زندان بردند. خانواده اش بی آنکه بدانند او به کجا برده شده و جرمش چيست انتظار خود را آغاز کردند.

در اين لحظه هم عاقبت کار چندان روشن نيست. نسرين ستوده، آخرين وکيل مدافع او، ماه گذشته دستگير شد. با اين همه زندانی شدن طبرزدی حادثهء بی سابقه ای نيست. او قبلاً هشت سال ديگر از عمر خود را بعنوان يک زندانی سياسی در اوين گذرانده است و در اين مدت دوبار را در زندانی انفرادی بسر برده است.

من اغلب، بخاطر نوع پايبندی اش به عقايدی که دارد، طبرزدی را «شير» خوانده ام. او به سکولار دموکراسی معتقد است و بابت اين اعتقاد تن به عذرخواهی نمی دهد. او برای آنچه درست می داند می رزمد و از اعتراض کردن پروا ندارد. با اين همه، او نيز انسانی است با خون و گوشت. او پدر شش فرزند است و اخيراً خبر شده ام که پدر بزرگ هم شده است. همسر و فرزندانش به او عشق می ورزند اما همواره در ميان اين تهديد حکومت شان زندگی کرده اند که هر آن ممکن است بيايند و رئيس خانواده ـ شير ـ را با خود ببرند و برای ماه ها و سال ها تحت شکنجه قرار دهند و حتی ممکن است او هرگز به جمع آنان بر نگردد. اين حقيقی ترين فداکاری در راه آرمان است.

رابطهء من و طبرزدی به پيش از 18 تير (يعنی خيزش دانشجوئی سال 1999 در واکنش به حملات نيروهای دولتی به خوابگاه های دانشگاه تهران) بر می گردد. در ان زمان ما هر دو شرگرم ايجاد سازمان های دانشجوئی خود بوديم. بياد دارم که در اوائل سال 1996 به محض قدم گذاشتن در دفتر کارش بهم جذب شديم. رفاقت ما سخت راحت و طبيعی شکل گرفت. او از زمينه ای سرشار از عشق به کشو و مردم اش برخاسته است و من همواره برای نظراتش احترام قائل بوده ام.

من هر چند هفته يک بار می کوشم به خانواده اش تلفن بزنم. در خارج ايران نمی توان کار مهمی برای کمک به او انجام داد؛ اما آنچه من در پی آخرين دستگيری اش دريافته ام آن است که در رسانه های انگليسی زبان دربارهء او اطلاعات اندکی وجود دارد. اما در اين او دارای پيروان وسيعی است و او را بخاطر فعاليت هايش در قبل و بعد از 18 تير می شناسند. امروز صبح تلفنی با پسرش، حسين، صحبت کردم و از او پرسيدم که ما برای پدرش چه می توانيم انجام دهيم و او گفت که کاری کنيد که مردم خارج از کشور با پدرم آشناتر شوند.

و اکنون بار ديگر دچار همان احساسی شده ام که وقتی يکی از همرزمان دچار زندان می شود. به اين فکر می کنم که آيا نبايد من هم با او ذر زندان باشم؟ از اين مرددم که کاری که ما در خارج از کشور انجام می دهيم بتواند وضعيت را متفاوت کند. آنگاه کلمات دوستم، حشمت طبرزدی، در ذهنم پژواک می يابند که نوشته بود: «اگر حکومت خشونت را انتخاب کند، احتمال وقوع انقلابی در ايران بسيار خواهد بود. يکی از دو طرف بايد تسليم شود. و آن طرف حکومت است و نه مردم». اين کلمات خاطر نشانم می کنند که مهم نيست در کدام قاره به مبارزه مشغوليم؛ مهم ان است که تسليم نشويم.

برگرفته و ترجمه شده از سايت ايرانين دات کام:

http://www.iranian.com/main/2010/oct/caged-lion

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com